display result search
منو
تفسیر آیات 51 تا 54 سوره مائده

تفسیر آیات 51 تا 54 سوره مائده

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 176 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 51 تا 54 سوره مائده"
- محب شدن خدا نسبت به دوستان
- معیار مسلمان واقعی بودن در قیامت
- عدم رابطهٴ دوستی با یهودیّت و مسیحیت

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ ٭ فَتَرَی الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ فَعَسَی اللّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فی أَنْفُسِهِمْ نادِمین ٭ وَ یَقُولُ الَّذینَ آمَنُوا أَهؤُلاءِ الَّذینَ أَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَکُمْ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرینَ ٭ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾

خلاصه مباحث گذشته
ارتباط با اهل کتاب در حدّ خرید و فروش و مانند آن منعی ندارد، چه اینکه ارتباط با مشرکین هم در این محور منعی ندارد؛ عمده آن است که انسان یک رابطهٴ قلبی برقرار کند که مایهٴ کشش و انجذاب روحی بشود، این ممنوع است. فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ﴾ بعضیها گفتند که منظور از این ولاء همان پیمان نصرت است؛ یعنی با آنها پیمان کمک و نصرت نبندید و هم پیمان و هم عهد و سوگند نباشید و منظور ولای محبت نیست، ولای حَلف و نصرت است ، در حالی که این تعبیر بعدی که فرمود: ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ ظاهر بر آن است که این ولایی که در صدر آیه ممنوع است همان ولایی است که در جملهٴ بعد آمده است. فرمود: ﴿لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ﴾ چرا؟ چون ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ و دیگر اولیای شما نخواهند بود، آنها با یکدیگر اولیا هستند. آنها که اولیای یکدیگرند و وَلیِّ یکدیگرند؛ یعنی هم پیمانِ هم‌اند و وِلای حَلف و نُصرت دارند یا ولای محبت دارند؟ آنها یک قوم‌ و یک نژادند و به یکدیگر علاقمندند، یک مکتب دارند و به یکدیگر علاقمندند، یهودیها که با هم پیمان حلف و نصرت نَبستند، مسیحیها که با هم پیمان حلف و نصرت نبستند، چه اینکه ما مسلمانها هم پیمان حلف و نصرت با هم نداریم و مسلمانی با مسلمان دیگر هم‌قَسَم نیست که او را یاری کند؛ ولی همین وحدت مکتب کافی است. این وحدت مکتب مایهٴ انجذاب روحی است و اینها یک ملت‌اند و یک دین دارند و ناگزیرً به یکدیگر علاقمندند و به کمک یکدیگر می‌شتابند بدون اینکه پیمان خصوصی در کار باشند و امضا کرده باشند. بنابراین اینکه فرمود یهودیها و مسیحیها را اولیای خود فرض نکنید، این اولیا در جملهٴ اوّل همان اولیای در جملهٴ دوم است.
عدم رابطهٴ دوستی با یهودیّت و مسیحیت
در جمله دوم که فرمود: ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ به معنای محبت دینی، محبت قومی و علاقهٴ درونی که مایهٴ انجذاب است خواهد بود نه به معنای هم‌قَسَم بودن و پیمان و کمک بستن، پس ولای در جملهٴ اوّل هم به همین معنا است. اگر در المنار و مانند آن اصراری دارند که این ولاء به معنای محبت نیست بلکه ولاء به معنای حلف و نصرت است، این با خود آیه ناهماهنگ است، پس اینکه فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ﴾ یعنی همان‌طوری که مسلمین با هم‌اند شما به آن سَبک با یهودیها علاقه نداشته باشید، برای اینکه آنها با یکدیگر علاقمندند و به شما علاقمند نیستند: ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾. دربارهٴ محبت هم، قرآن کریم که نهی می‌کند گاهی تعلیل می‌کند که این محبتِ شما یک جانبه است و سودی ندارد، گاهی هم تعلیل می‌کند که آنها با یکدیگر دوست‌اند؛ در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» فرمود که ممکن است شما دوست آنها باشید ولی آنها دوست شما نیستند. سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» آیهٴ 119 این است: ﴿‌ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبُّونَکُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْکِتابِ کُلِّهِ وَ إِذا لَقُوکُمْ قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ اْلأَنامِلَ مِنَ الْغَیْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَیْظِکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ﴾؛ شما آنها را علاقه دارید ولی آنها به شما بی‌علاقه‌اند و علاقهٴ یک جانبه در روز خطر سودمند نیست. گاهی می‌فرماید که علاقهٴ شما به آنها یک جانبه است و در روز خطر سودمند نیست و گاهی هم مثل آیهٴ محل بحث می‌فرمود که آنها دوستان یکدیگرند و اولیای یکدیگرند: ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾ و دیگر آنها اولیای شما نخواهند بود. سرّش در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» تبیین شد و فرمود که آنها هرگز دوست شما نخواهند بود مگر اینکه شما دست از دین بردارید؛ آیه 120 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این است که ﴿وَ لَنْ تَرْضی عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصاری حَتّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ﴾؛ یعنی یهودیها وقتی از شما راضی می‌شوند که شما دست از دینتان بردارید و تابع دین آنها بشوید، مسیحیها وقتی از شما راضی می‌شوند و به شما علاقمند می‌شوند که دست از دینتان بردارید و به دین آنها گرایش پیدا کنید. سرّش این است که ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ﴾. شما اگر یهودی شدید تحت ولایت آنهایید، اگر مسیحی شدید تحت ولایت آنهایید، چون ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ﴾ هستند وآنها هرگز وَلیّ شما نخواهند شد مگر اینکه شما مسیحی یا یهودی بشوید. پس معلوم می‌شود که آنها در اطراف مکتبشان محبتشان را تنظیم می‌کنند و در اطراف دینشان محبتشان را تنظیم می‌کنند.

تبیین معنای ‌«‌من ألیه»
مطلب بعدی آن است که گاهی انسان به یک مبدئی اضافهٴ تشریفی پیدا می‌کند، همان‌طوری که روح انسان به ذات اقدس الهی اسناد دارد و این اضافه، اضافهٴ تشریفی است که فرمود: ﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾ در موارد دیگر هم می‌فرماید که این اصلاً مِن الله است یا فلان گروه مِن الله نیستند. در آیه‌ای که قبلاً بحث شد؛ یعنی آیهٴ 28 سورهٴ «آل‌عمران» فرمود: ﴿لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فی شَیْ‏ءٍ﴾؛ اما«وَمَن لم یَفْعَلْ ذلِکَ» چه؟ «فهو من الله»؛ اگر کسی دستور خدا را اطاعت نکرد و رابطهٴ قلبی با بیگانه‌ها برقرار کرد این من‌الله نیست. حالا اگر کسی دستور خدا را رعایت کرد و رابطهٴ قلبی‌اش فقط با خدا و اولیای الهی بود این من‌الله است. گاهی می‌بینیم که انسان به جایی می‌رسد که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دربارهٴ او می‌فرماید: «حسینٌ مِنّی» یا «حسنٌ مِنّی»، چه اینکه دربارهٴ حضرت امیر هم دارد که «علیٌ مِنّی» این نه برای آن است که این فرزند من است، چون دربارهٴ حضرت امیر هم همین تعبیر آمده است. گاهی همین محبت طوری می‌شود که این شخص مِنَ ‌الله می‌شود که خدا می‌فرماید: او مِنّی است و وَلیّ خدا مِنَ ‌الله است چه اینکه عَدُوِّ خدا من‌الله نیست. اگر خداوند دربارهٴ روح انسانی فرمود: ﴿وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾ این اضافه، اضافهٴ تشریفی است، چه اینکه کعبه را به خود اسناد می‌دهد و می‌فرماید: ﴿أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ﴾ این اضافه، اضافهٴ تشریفی است، مفهوم مخالفِ آیهٴ 28 که در صدد تعلیل است و یقیناً مفهوم دارد این است که فرمود: ﴿وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فی شَیْ‏ءٍ﴾، مقابلش این است که «من لم یفعل ذلک فهو من‌الله» است. پس گاهی مؤمن مِنَ ‌الله می‌شود و یک چنین ارتباطی دارد.
بیان ادعا و دلیل در آیه
مطلب بعدی آن است که در این آیه یک مدعایی است و یک دلیلی؛ فرمود: ﴿وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾، این گروهی که مِنَ ‌الله نیستند پس از چه گروهی محسوب می‌شوند؟ اینها مِنَ ‌الیهود محسوب می‌شوند و من‌النصاری محسوب می‌شوند. در سورهٴ «آل‌عمران» فرمود که ﴿وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فی شَیْ‏ءٍ﴾ و در سورهٴ «مائده» همین آیهٴ محل بحث می‌فرماید: ﴿وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾، پس اینها من‌الیهود و النصاری هستند. چرا من‌الیهود و النصاری‌اند؟ یهود و نصاری که ضالّین و مَغضوب علیه‌اند، چرا اینها از یهود و از نصاری هستند؟ برای اینکه اینها ظالم‌اند و خدا ظالم را به مقصد و صراط مستقیم راهنمایی نمی‌کند، پس اینها را خدا به مقصد راهنمایی نمی‌کند: ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ﴾. می‌بینید که هر مدعایی با دلیلش آمیخته است: ﴿وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾، چرا ﴿مِنْهُمْ﴾ است؟ برای اینکه اینها ضالّین‌اند و مغضوب علیه‌اند و در صراط مستقیم نیستند. چرا در صراط مستقیم نیستند؟ برای اینکه ظالم‌اند و خداوند ظالمین را به مقصد هدایت نمی‌کند نه هدایت تشریعی، چون هدایت تشریعی برای همگان است. حتی الآن هم انسان با یهودی و مسیحی بخواهد علاقهٴ معنوی و قلبی پیدا کند ممنوع است، البته رابطهٴ تجاری در صدر اسلام بود و الآن هم هست، رابطه‌های سیاسی بود و الآن هم هست؛ اما رابطهٴ قلبی و معنوی که مایهٴ گرایش باشد فرمود که این‌چنین نیست و ممنوع است و همیشه ممنوع است. احسان متقابل انسانی عیب ندارد؛ اما رابطهٴ قلبی و معنوی بخواهید برقرار کنید از آنها محسوب می‌شوید.
وجود شیطان در قلوب مریض
﴿فَتَرَی الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ﴾ در آیهٴ قبل فرمود که ﴿وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ و حالا مصداق را ذکر می‌کند و فرمود که آنها که قلباً مریض‌اند و قلب آنها بیمار است اینها اصلاً می‌روند در جمع آنها و گرایش معنوی به آنها پیدا می‌کنند ﴿فَتَرَی الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ﴾. این افراد چون ایمانشان تام نیست آن خلأ را شیطان پر می‌کند؛ گاهی با شِرک و اِلحاد پر می‌کند، گاهی با یهودیت و مسیحیت پر می‌کند، گاهی با زرتشتیت پر می‌کند و گاهی با مانند آن. اگر ایمانِ مَحض نشد آن خلأ را شیطان با یکی از این مَکاتیب باطل پُر می‌کند. در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آیهٴ 106 فرمود: ﴿وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ﴾؛ اکثر مؤمنین مشرک‌اند، معلوم می‌شود که توحید اگر محض نبود آن خلأ را شرک پر می‌کند. فرمود که اکثر مؤمنین مشرک‌اند که در نوبتهای قبل مکرّر آن احادیث ذیل آن آیه مطرح شد که چطور اکثر مؤمنین مشرک‌اند؟ فرمود همین که می‌گویند: « لولا فلانٌ لَهَلَکتُ» این شرک است یا این تعبیراتی که ما متأسفانه داریم که اوّل خدا دوم فلان شخص، اگر خدا هست خدا اوّلی است که آخر هم او است، خدا اوّلی نیست که ثانی داشته باشد. اگر ﴿وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأَرْضِ﴾ است و اگر ﴿وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاّ هُوَ﴾ است، به تعبیر امام(سلام الله علیه) فرمود: بگویید که خداوند از این راه به من کمک کرد یا خداوند به وسیلهٴ فلان شخص مشکل مرا حل کرد ، فلان شخص را در حدّ یک وسیله و مأمور الهی بدانید که چیز خوبی است و خدا او را فرستاده است؛ اما اگر بگویید: «لو لا فلان لهلکت» یا اوّل خدا دوم فلان شخص، این می‌شود شرک، لذا فرمود: ﴿وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَ هُمْ مُشْرِکُونَ﴾ . بنابراین معلوم می‌شود که خلأ ایمان را شرک می‌گیرد و خلأ اسلام را هم یهودیت می‌گیرد، خلأ اسلام را مسیحیت می‌گیرد، خلأ اسلام را زرتشتیت می‌گیرد، لذا می‌شود که کسی به حسب ظاهر مسلمان باشد اما یهودی هم باشد، لذا فرمود: ﴿وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾، در عین حالی که من‌المسلمین است من‌الیهود هم هست؛ مثل آیهٴ 106 سورهٴ «یوسف» در عین حال که من‌الموحدین است من‌المشرکین هم هست: ﴿وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾؛ یعنی مسلمانی است یهودی یا مسلمانی است مسیحی.
معیار مسلمان واقعی بودن در قیامت
اگر خود ذات اقدس الهی دارد می‌گوید که اگر کسی گرایش قلبی با یهودیها داشت این مسلمانی است یهودی یا اگر گرایش قلبی به مسیحیها داشت مسلمانی است نصرانی، اگر کسی می‌شنود الآن باید بشنود؛ منتها آن روز این موانع برطرف می‌شود و این حجابها برطرف می‌شود و انسان صدای حق را می‌شنود. این‌چنین نیست که این شخص که تارک حج است واقعاً مسلمان باشد و آن‌گاه لحظهٴ مرگ برگردد در صفحهٴ مسیحی یا در صفحهٴ یهودی قرار بگیرد این‌چنین نیست، انسان همان‌طوری که زندگی می‌کند می‌میرد و این‌چنین نیست که در هنگام مرگ یک راه تازه‌ای پیش بیاید. بنابراین ﴿وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ این مسلمانی است یهودی؛ بعضیها ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا﴾ در محور عمل التقاطی‌اند و بعضی هم نه در محدودهٴ عمل التقاطی‌اند در محدودهٴ گرایشهای قلبی هم التقا‌اند و اگر در محورهای گرایش قلبی التقاطی بودند «فَهو مِنهم». حالا که ﴿منهم﴾ شد شتابزده به طرف آنها می‌رود. اگر از آنها سؤال بکنی که چرا رفتی در جمع آنها یا چرا با آنها رابطهٴ دوستی برقرار کردی؟ عُذر و بهانه می‌آورد و می‌گوید شاید اوضاع برگشت. وقتی از آنها سؤال بکنید که چرا رابطهٴ معنوی و قلبی با یهودیها برقرار کردی؟ این بهانه می‌آورد و می‌گوید شاید اوضاع اسلام و مسلمین برگشت ما چرا آسیب ببینیم؟ این در حقیقت دارد بهانه می‌آورد، اگر مسلمان باشد که آسیب نمی‌بیند. اگر مسلمان باشد یک داد و ستدی دارد که ﴿رَبِحَتْ تِجارَتُهُمْ﴾ و چون مسلمان واقعی نیست این را بهانه می‌آورد، چون ﴿منهم﴾ است در حقیقت: ﴿وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ واقعاً از آنها است و چون واقعاً از آنها است برای توجیهِ تبهکاری خود می‌گوید که من در جمع آنها حضور پیدا کردم که اگر نظام اسلامی شکست خورد ما آسیب نبینیم: ﴿یَقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ﴾. می‌گویند که اگر آنها طَرَفِ اسلام شدند و اسلام شکست خورد به ما‌ها کاری ندارند و اگر دیگران بر مسلمین حمله کردند ما از کمک آنها مَدَد می‌گیریم، پس اگر آنها دشمن اسلام بودند ما را چون می‌شناسند کاری با ما ندارند و اگر دیگران دشمن اسلام و مسلمین بودند و حمله کردند ما به اینها پناهنده می‌شویم و پناهندگی سیاسی یا اجتماعی می¬گیریم و محفوظ می‌مانیم. چنین گروهی را ذات اقدس الهی می‌فرماید که اینها قلبشان مریض است: ﴿فَتَرَی الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصیبَنا دائِرَةٌ﴾
جواب قرآٴن کریم نسبت به منافقین
آن‌گاه در جواب اینها بگو: ﴿فَعَسَی اللّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَیُصْبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فی أَنْفُسِهِمْ نادِمینَ﴾؛ اوّلاً شما آن راز درونی را نگفتید؛ راز درونیتان این است که ﴿منهم﴾ از آنهایید؛ یعنی یا از یهود هستید واقعاً یا مسیحی و اصلاً گرایش قلبی‌تان به آن سَمت است و این را بهانه کردید و آن روزی که اسلام پیروز می‌شود یا آنها متلاشی می‌شوند و دستگاه آنها پاشیده می‌شود، شما آنچه که در نهانتان بود مایهٴ ندامت شما است وگرنه اینها اگر مرموزانه زندگی می‌کردند در روزی که اسلام فتح می‌شد یا فاتح می‌شد یا مسلمین ظفرمندانه برمی‌گشتند اینها خجل نمی‌شدند، در جمع مسلمین بودند و مرموزانه هم زندگی می‌کردند و «یَمیلون معَ کلّ ریح» ؛ به هر سَمتی که پیروزی متوجه آن سَمت بود آنها حرکت می‌کردند، اینکه دیگر ندامتی ندارد. این ندامت برای آن است که آنها بر اساس آن گرایش قلبی آثار عملی را هم مترتب کردند، لذا ﴿یُسارِعُونَ فیهِمْ﴾؛ سرعت می‌گیرند و با شتاب می‌روند، سِرّش آن است که ﴿منهم﴾. دربارهٴ منافقین فرمود که منافق به حسب ظاهر ﴿مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ﴾؛ اما در روز خطر ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإیمانِ﴾؛ وقتی روز خطر فرا رسید مَرزِشان به کفر نزدیک‌تر است و این‌چنین نیست که در روز خطر هم ﴿لاَ إِلَی هؤُلاَءِ وَلاَ إِلَی هؤُلاَءِ﴾ باشد. انسان که دو حقیقت ندارد؛ نه انسان دارای دو حقیقت و دارای دو دل است و نه در یک دل جا برای دو محبوبِ واقعی است، اینها یک دل دارند و به غیر خدا سپرده‌اند، لذا فرمود که در روز عادی ﴿لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ﴾ و در روز خطر ﴿هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإیمانِ﴾. اینهایی هم که ﴿فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ﴾؛ با سرعت به آن سَمت می‌روند و کسی اینها را تعقیب نکرده و حادثه‌ای هم پیش نیامده است، می‌گویند برای روز مبادا، در حالیکه هنوز روز مبادایی پیش نیامده است. معلوم می‌شود که ﴿فَإِنَّهُ مِنْهُمْ﴾ و این حقیقتاً یهودی است یا حقیقتاً مسیحی است و بهانه هم می‌گیرد، لذا فرمود که اگر چنین حادثه‌ای پیش آمد ﴿فَیُصْبِحُوا عَلی ما أَسَرُّوا فی أَنْفُسِهِمْ نادِمینَ﴾. در نوبت قبل ندامت تَبیین شد که ندامت دو قسم است: یک وقت انسان پشیمان می‌شود و این پشیمانی سَرپُلِ توبه است که این یک چیز خوبی است: «کفی بالنَّدمِ تَوبَةً» یک وقت ندامت است که این ندامت خودش یک عذاب درونی است آن وقتی که راه توبه بسته باشد؛ مثل اینکه عده‌ای در قیامت نادم می‌شوند، آن ندامت برای آنها عذاب است، چون هیچ راهی برای ترمیم وجود ندارد. این حرف آنها است که ﴿وَ یَقُولُ الَّذینَ آمَنُوا﴾، معلوم می‌شود که آنها که ﴿فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾ بود اینها در قلبشان مرض بود نه ایمان؛ اما در مقابل ﴿وَ یَقُولُ الَّذینَ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذینَ أَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَکُمْ﴾؛ اینها همان¬هایی نبودند که قَسَمهای غلیظ و شدید می‌خوردند که با شما مؤمنین‌اند؟! چطور با یهودیها و با مسیحیها سر درآوردند! ﴿حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرینَ﴾؛ یعنی سارُ اخاسِرین. وقتی انسان سرمایه را ببازد راه برای ترمیم ندارد وناگزیر چنان ندامتی هم گزنده است. آن‌گاه ذات اقدس الهی یک هشداری داد و یک پیش بینی هم کرد و فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ که این ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ خطاب به مؤمنین است، آنها که در جامعهٴ ایمانی به سر می‌برند نه مؤمنینِ واقعیِ محض، اینها که در جامعهٴ ایمانی زندگی می‌کنند اعم از واقعی و صوری. فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾؛ فرمود که این‌چنین نیست که شما بخواهید در اثر گرایش باطل به طرف یهودیت یا مسیحیت دینِ خدا را تضعیف کنید، شما نشد دیگران هستند و خداوند می‌خواهد دینش را به دست شما یاری کند و اگر نشد دیگران هستند. ﴿إِنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لا یَکُونُوا أَمْثالَکُمْ﴾ ناظر به همین است؛ کسی حالا بگوید که من این نِظام را کمک نمی‌کنم یا من اسلام را کمک نمی‌کنم، نشد که نشد، دیگری می آید، این‌چنین نیست که خدا دست از دین خود بردارد. فرمود: ﴿مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ﴾؛ خدا یک گروهی را می‌آورد که اینها ﴿یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ﴾،
محب شدن خدا نسبت به دوستان
حالا ملاحظه فرمودید که بحث در صدر و ساقهٴ این فصل در محبت است؛ کسانی را خدا می‌آورد که مُتِولّیِ خدایند یعنی محب خدایند و خدا هم متولّیِ اینها است یعنی مُحبّ اینها است. اینها رابطهٴ محبت با خدا دارند و آنهایی که رابطهٴ محبت با یهودی و مسیحی داشتند رَخت بربستند و اینها که رابطهٴ محبت با خدا دارند و جزو دوستان خدا هستند و خدا هم جزو دوستان آنها است آنها را به میدان می‌آورد و آنها را به صحنه می‌آورد: ﴿فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ﴾ که این قوم مُحبِّ خدا هستند و بعد خدا هم مُحبّ آنها است، چون اگر کسی بخواهد محبوب خدا بشود خیلی باید زحمت بکشد: اوّل باید محب خدا بشود، بعد حبیبِ خدا را در همه اُمور اُسوه قرار بدهد تا کم کم از محب بودن به محبوب بودن منتقل بشود. در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» ملاحظه فرمودید که فرمود: ﴿قُلْ﴾ که خدا به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: به مؤمنین بگو! ﴿ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾؛ فرمود که به مؤمنین بگو! اگر شما مُحبّ خدا و دوستان خدایید برای اینکه از محب بودن به محبوب بودن برسید، چون محب بودن مهم نیست که شما دوست خدا باشید، این اوائل راه است، برای اینکه همهٴ کمالات شما از او است وناگزیر به او علاقمندید؛ ولی اگر به جایی برسید که او محب شما باشد و شما محبوب او باشید تا آثار او در شما ظهور کند آن هنر است که این طلیعهٴ کرامت است که انسان بشود مُستجابَ‌الدَعوه. در آنجا فرمود که انتقال از محب بودن به محبوب بودن به این است که حبیب‌الله را انسان اُسوهٴ خود قرار بدهد وناگزیر در محور محبت کار می‌کند نه خوفاً من‌النار یا شوقاً الی‌الجنه : ﴿فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾ ، چرا إتّبعونی؟ برای اینکه پیروی حبیب‌الله انسان را حبیب‌الله می‌کند یعنی محبوب خدا است. در اینجا هم فرمود که کسانی را خدا می‌آورد که اینها اوّل محب خدایند و بعد هم خدا محب اینها است.
معنای واژهٴ ‌«‌عزیز» در آیه
﴿یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرینَ﴾؛ اینها نسبت به مؤمنین ذلول‌اند نه ذَلیل، چون هرگز بندهٴ خدا را فرومایه نیست، فُروتن است ولی فرومایه نیست، فروروح نیست ولی فروتن است، فرومایگی بَد است ولی فروتنی خوب است. تن را آدم هر چه پایین ببرد نعمت است و روح را هر چه بالا ببرد نعمت است. تکبّر فرومایگی است، چون تَن را بالا می‌آورد و می‌خواهد بالا بنشیند یا می‌خواهد اوّل برود و این‌طور اَمرهاست که فرومایگی است، چون مایهٴ او تنِ او است؛ اما در فروتنی انسان این تن را تابع قرار داد و چون تن را تابع قرار دارد روح بدون مانع رها شد و آزاد شد، فروتنی فضیلت است. فرمود که اینها نسبت به مؤمنین فروتن و ذلول‌ و نرم‌اند، نسبت به کافرین عزیزند نه متکبر، عزیزند یعنی نفوذناپذیرند. عزیز آن شئِ مُتِصَلِّب نفوذناپذیر را می‌گویند، آن زمینی که با هر بیل و کلنگی قابل شیار نیست به چنین زمین سخت و سِفتی می‌گویند اَرضٌ عَزاز؛ این زمین عزیز است و نمی‌شود با هر کلنگی او را سوراخ کرد یا با هر بیلی او را سوراخ کرد. انسان نفوذناپذیری که نمی‌شود در او نفوذ پیدا کرد را می‌گویند او عزیز است و مؤمن عزیز است به این مناسبت است. لازمهٴ عزت البته غلبه است وگرنه عزت به معنای غلبه نیست و این نفودناپذیری را می‌گویند عزیز. این است که گفتند: «مِن الفقهاء مَن کان صائِناً لنَفسه حافِظاً لدینِه مخالفاً علی هواه مطیعاً لامر مولاه»، این «صائناً لنفسه» نه یعنی عادل باشد، چون مسئلهٴ مطیع مولا و تارِک هوا مطلبِ عدالت را کاملاً می‌فهماند، این «صائناً لِنَفسه» یعنی خویشتن‌دار باشد و هر کسی نتواند در او نفوذ پیدا کند و او عزیز است؛ یک وقتی با قلم، یک وقتی با بیان، یک وقتی با توصیه و یک وقتی با خواهش انسان نفوذ می‌کند و یک نَقبی می‌زند. یأجوج و مأجوج کارشان نقب زدن است و آن دیوار اسکندر طوری است که ذوالقرنین گفت که من طوری این سد فلزی را ساختم که نه می‌توانند بالا بیایند که از بالا و از ارتفاع خودشان را به شما برسانند و نه از این طرف می‌توانند نقب بزنند . اگر کسی به جایی رسید که کسی نتوانست در او نفوذ پیدا بکند او «صائناً لِنَفسه» و خویشتن‌دار است و عزیز است. این گروهی که ذات اقدس الهی آنها را می‌آورد نسبت به مؤمنین نرم‌اند و خواسته‌های مشروع مسلمین را می‌پذیرند؛ اما خواسته‌های نامشروع کافرین را عزیزانه برمی‌گردانند و نمی‌پذیرند: ﴿أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرینَ﴾ و چون این‌چنین‌اند ﴿یجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ﴾؛ سرزنش هیچ سرزنش کننده‌ای را هم به حساب نمی‌آورند و از هیچ سرزنشی هم نمی‌ترسند. این فضل خدا است، چه چیزی فضل خدا است؟ پیدایش چنین افرادی فضل خدا است؛ اما خداوند در اثر اینکه ﴿ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ﴾ است مردان این چنینی را هم ذخیره کرده و
تبیین ذوفضل بودن خدای کریم
خدا اهل تفضل است، این‌چنین نیست که به ظالمین مهلت بدهد که اینها مراکز مذهب را به اینها اعلام بکنند و مردان الهی را به صحنه نیاورند، نه این‌طور نیست. هر جا سخن از ظلم طاغیان است در کنارش می‌فرماید که یک عده مردان مبارز را خدا می‌آفریند، چون خدا ﴿ذوالفضل﴾ است. همان آیات سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که دارد: ﴿ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ﴾ است ﴿وَ إِذا تَوَلّی سَعی فِی اْلأَرْضِ﴾، بعد در ذیلش فرمود: ﴿وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالعِبَادِ﴾، چرا ﴿رَؤُوفٌ بِالعِبَادِ﴾؟ برای اینکه ﴿ وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ ﴾؛ ﴿وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبادِ﴾؛ یعنی چون خدا رئوف است افرادی مثل حضرت امیر(سلام الله علیه) را می‌آورد که ﴿یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ﴾ تا جلوی آنهایی که ﴿یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ﴾ را بگیرد و اگر بر جریان حضرت امیر(سلام الله علیه) در لیلةالمبیت تطبیق شده است این یک مصداق کاملی است و منحصر در آن حضرت که نیست. هر جا ذات اقدس الهی از طغیان طاغیان سخن گفت از جهاد مجاهدان هم بحث می‌کند و بعد تعلیل می‌کند و می‌گوید که چون خدا ﴿ذوالفضل﴾ است و خدا رئوف است اینها را می‌آورد، پس ﴿ذوالفضل﴾ بودن تنها به این نیست که خداوند به یک عده کرامت می‌دهد، بلکه ﴿ذوالفضل﴾ بودن به این است که به جامعهٴ ستم دیده تفضل می‌کند و مردان الهی را برای آنها اعزام می‌کند: ﴿فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ﴾ که ﴿یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ﴾؛ هم فضیلت شخصی است که این افراد را به این اوصاف رساند و هم فضیلت برای یک جامعهٴ انسانی است و از این بالاتر هم فرمود: ﴿وَاللَّهُ وَاسِِعٌ عَلِیمٌ﴾ که وسعت الهی دارد. از این جمع‌بندی معلوم می‌شود که آن اصراری که در تفسیر المنار و مانند آن است ظاهراً تام نیست. تحقیقی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) کردند تحقیق تامی است؛ منتها نیاز به تتمیم دارد و آن این است که اگر منظور محبت بَحت و محبت صِرف است؟ این آیات اِبا دارد: اما اگر محبتی است که به دنبال آن نصرت را به همراه داشته باشد این آیات موافق است.
«والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:11

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن