- 669
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 153 تا 161 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 153 تا 161 سوره نساء"
- حکمت نقل قصص أنبیاء در قرآن
- سنّت سیّئه بنیاسرائیل و پیروزی حضرت موسی(ع)
- پیمانهای شدید بنیاسرائیل در برابر خداوند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتابًا مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ وَ آتَیْنا مُوسی سُلْطانًا مُبینًا ﴿153﴾ وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمیثاقِهِمْ وَ قُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّدًا وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ میثاقًا غَلیظًا ﴿154﴾ فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ وَ کُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللّهِ وَ قَتْلِهِمُ اْلانبیا بِغَیْرِ حَقِّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاّ قَلیلاً ﴿155﴾ وَ بِکُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلی مَرْیَمَ بُهْتانًا عَظیمًا ﴿156﴾ وَ قَوْلِهِمْ إِنّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی شَکِّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقینًا ﴿157﴾ بَلْ رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ وَ کانَ اللّهُ عَزیزًا حَکیمًا ﴿158﴾ وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهیدًا ﴿159﴾ بِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبیلِ اللّهِ کَثیرًا ﴿160﴾ وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَکْلِهِمْ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ مِنْهُمْ عَذابًا أَلیمًا﴿161﴾
این مجموعه، هم بیان سنت سیئه بنیاسرائیل است و هم بیان سیرت حسنه موسای کلیم(علیه السّلام) است که در صبر و بردباری به آن نصاب کامل رسید و هم هشداری است به اهل کتاب معاصر و هم تقویت قلب و تثبیتی است برای رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم).
حکمت نقل قصص أنبیاء در قرآن
نقل قصص انبیا برای آن است که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مصممتر و در عزماش راسختر باشد. نقل قصص امتها برای بیداری امت مرحومه است. وقتی جریان امتها را ذکر میکنند امت اسلامی باید پند بگیرد و عبرت بگیرد. وقتی جریان انبیا(علیهم السّلام) ذکر میشود وجود مبارک پیغمبر استوارتر خواهد شد. درباره انبیا وقتی سنتهای آنها را خدا ذکر میکند، میفرماید: ﴿فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ﴾ ؛ همان طوری که انبیای اولوا العزم اهل صبر و عزم بودند تو هم اهل صبر و عزم باش. گاهی میفرماید: ﴿وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ﴾ ؛ مثل یونس(سلام الله علیه) نباش و جریان انبیا یکی پس از دیگری به عنوان ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ﴾ ، ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی﴾ و مانند آن ذکر میکند. گرچه نقل سیرت حسنه انبیا برای امتها هم آموزنده است ولی مخاطب اول و مستقیم نقل سنتهای انبیا، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. ولی نقل سنتها و سیرتهای امتها، مخاطب اصلیاش امت پیغمبر است. در اینجا هم هشداری است به امت مرحومه و هم تقویتی است برای وجود مبارک پیغمبر، زیرا هم جریان پیروزی موسای کلیم مطرح است و هم جریان لجاجت بنیاسرائیل و اینکه سرانجام، آنها به دست عذاب الهی معذب شدند.
سنّت سیّئه بنیاسرائیل و پیروزی حضرت موسی(علیه السلام)
فرمود: ﴿یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتابًا مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾؛ آنها که خدا را محسوس میپندارند کتاب آسمانی را هم نظیر کتابهای عادی میشمارند، لذا اگر کتابی از طرف خدا به وسیله پیغمبری بر بنیاسرائیل نازل میشد آنها این کتاب الهی را نظیر کتابهای عادی به صورت کاغذهای معمولی در میآوردند که قرآن میفرماید که شما این را ﴿تَجْعَلُونَهُ قَراطیسَ﴾ ؛ به صورت یک کاغذ در می آورید. البته بین کاغذ و کتاب فرق است؛ وقتی مکتوب نباشد میگویند کاغذ وقتی مکتوب باشد میگویند نامه یا کتاب و مانند آن، آن نوشته را نمیگویند کاغذ وقتی نوشته نشده آن کاغذ است. فرمود شما این کتاب آسمانی را به صورت یک کاغذ عادی درمیآورید خب، پس سنت سیئه بنیاسرائیل آن بود ولی بردباری موسای کریم(سلام الله علیه) باعث پیروزی آن حضرت شد که فرمود: ﴿وآتَیْنا مُوسی سُلْطانًا مُبینًا﴾ پس این قصه یک قسمتاش ناظر بر امت است یک قسمتاش ناظر بر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است.
بررسی ترتیب: أخذ صاعقه وگوسالهپرستی بنیاسرائیل
مطلب دوم آن است که در ترتیب اخذ صاعقه و همچنین گوسالهپرستی، آیات قرآن یکسان نیست. بعضی از جاها که لازم باشد مسئله گوسالهپرستی را قبل ذکر میکند بعضی از جاها مسئله صاعقه را قبل ذکر میکند. اینجا از آن جهت که تقدیم قصه صاعقه مناسب بود آن را قبل از مسئله گوسالهپرستی ذکر فرمود. تناسب این است که فرمود اگر از تو میخواهند کتابی از آسمان برای اینها بیاوری از موسای کلیم چیزی مهم تر از این خواستهاند؛ گفتند ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ بعد هم صاعقه اینها را گرفت، ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الصّاعِقَةُیظلمهم﴾. اینجا مناسب نبود که جریان گوسالهپرستی را اول ذکر بکند، بعد جریان ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ و اخذ صاعقه را یادآور بشود ولی در نظم طبیعی قصه که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مقداری از آن گذشت این بود که و همچنین در سوره «اعراف» در پیش است این است که وقتی موسای کلیم عدهای را به همراه برد برای مناجات، سامری از این فرصت سوء استفاده کرد و بساط گوسالهپرستی را پهن کرد و عدهای قبول کردند. اینچنین نبود که اول، عدهای گفته باشند ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ بعد گرفتار صاعقه شده باشند، دوباره مسئله گوسالهپرستی رخ داده باشد. لذا در بعضی از آیات قرآن، اول جریان گوسالهپرستی ذکر میشود بعد جریان اخذ صاعقه ولی اینجا مناسب همین بود که نقل شد یعنی اول جریان اخذ صاعقه باید ذکر میشد، بعد جریان گوسالهپرستی.
عدم اختصاص مفاسد بنیاسرائیل به یک گروه خاص
حالا ولو اینها یک گروه خاص نبودند که هم گفتند ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ و گرفتار صاعقه شدند هم به دنبال سامری حرکت کردند گوسالهپرست شدند و مانند آن، چون این بخش از آیاتی که خوانده شد این چند مطلب باطلی که از بنیاسرائیل نقل شد در طی چند قرن اتفاق افتاد، نه برای یک گروه چه رسد به اینکه در یک زمان اتفاق افتاده باشد. ولی براساس ﴿تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ ، قرآن کریم همه اینها را به اهل کتاب یعنی بنیاسرائیل اسناد میدهد. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مقداری از این جریان قبلاً بحث شد. در سوره «اعراف» هم باز همین جریان اخذ صاعقه و ﴿وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعینَ رَجُلاً﴾ و مانند آن در کنار هم مطرح است. به هر تقدیر، اینها برای یک گروه خاص نبود.
تفسیر صحیح «فعفونا عن ذلک»
باز بعد از اینکه فرمود: ﴿ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ﴾ آنگاه فرمود: ﴿وَ آتَیْنا مُوسی سُلْطانًا مُبینًا﴾. اینکه فرمود ما بعد از گوسالهپرستی اینها از اینها عفو کردهایم، معنایش این نیست که هیچ عذابی بر اینها مسلط نکردهایم. چون آنجا بعد از گوساله پرستی فرمود که توبه شما در این است که یکدیگر را بکشید. بعد هنوز این قتل به پایان نرسیده، توبه اینها پذیرفته شده و مشمول عفو قرار گرفتند. اینکه در آیه محلّ بحث فرمود: ﴿فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ﴾ معنایش این نیست که ما هیچ عذابی و هیچ حکم دردناکی دردآوری بر شما تحمیل نکردیم، بلکه معنایش آن است که توبه شما را قبول کردیم. آیه 54 سوره «بقره» این بود که ﴿وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلی بارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِئِکُمْ﴾ هنوز این امر به آن امتثال نهایی نرسید فرمود: ﴿فَتابَ عَلَیْکُمْ﴾.
خب، از اینجا معلوم میشود که این آیه محلّ بحث که فرمود: ﴿ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ﴾؛ ما عفو کردیم معنایش این نیست که آنها گوسالهپرستی را ترویج کردند ما هیچ حکمی را صادر نکردیم، معنایش با آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هماهنگ خواهد بود یعنی ما دستور دادیم که آنها یکدیگر را بکشند و توبه آنها همین است ولی هنوز قتل به پایان نرسیده ما گفتیم توبه شما همین امتثال بود و همین توبه هم پذیرفته شد، لذا مورد عفو قرار گرفتند [و] لازم نبود قتل جمیع بشود. چون آنجا فرمود: ﴿فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ ظاهرش این بود که همه دست به شمشیر بکنند و به قتال یکدیگر مبادرت بکنند ولی قبل از پایان این جریان، پذیرش توبه اینها نازل شده است لذا در آیه محل بحث سوره «نساء» فرمود: ﴿فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ﴾، نه اینکه هیچ حکم شدیدی بر آنها تحمیل نکردیم.
تسلّط علمی و ظاهری حضرت موسی(ع) بر آلفرعون و بنیاسرائیل
اینکه ﴿وَ آتَیْنا مُوسی سُلْطانًا مُبینًا﴾ هم بر آل فرعون، موسای کلیم مسلط شد هم بر همین بنیاسرائیل بهانهجو و لجوج و سلطه علمی موسای کلیم که مشخص بود؛ از نظر اعجاز و از نظر برهان که مسلط بود از نظر پیروزی ظاهری هم موسای کلیم مسلط شد.
میثاقهای چندگانه بنیاسرائیل
بعد فرمود: ﴿وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمیثاقِهِمْ﴾؛ ما کوه طور را بر بالای سر اینها بلند کردیم، چون چندین میثاق اینها سپردهاند: یکی اصل توحید بود یکی پذیرش نبوت موسای کلیم(علیه السّلام) بود یکی پذیرش پرهیز از خونریزی بود که در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بحثها گذشت که ما از شما میثاق گرفتیم که ﴿لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ﴾ ؛ ما این میثاق را گرفتیم که شما خونریز نباش ولی این میثاقها را اینها نقض میکردند، بر اثر نقض میثاق مورد لعنت خدا قرار گرفتند ﴿وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمیثاقِهِمْ﴾؛ که به میثاقشان عمل بکنند.
کارشکنی در احکام الهی، سنّتِ سیئه بنیاسرائیل
﴿وَ قُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّدًا﴾؛ به عنوان توبه وارد درِ بیتالمقدس بشوید و بگویید خدایا! از گناهان ما بگذر. اینها به موسای کلیم میگفتند مادامی که حاکمان بیتالمقدس در آنجا به سر میبرند ما نمیرویم، تو و پروردگار تو با هم امنیت آن محلّ را برای ما تحصیل بکنید تا ما وارد بشویم. این ﴿فاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ﴾ باز برابر با همان تفکر مادیت است که ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ یا ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ و مانند آن است که به موسای کلیم گفتند که تو و خدایت بروید با این حاکمان ستم فلسطین بجنگید آنها را بیرون بکنید تا ما وارد بشویم. هرگز ذات اقدس الهی بنایش بر این نیست که بدون امتحان و بدون تکلیف و تکامل بشری کارها را پیش ببرد و اگر نه به این خواستهها اعتنا میکرد و حاکمان زور فلسطین را بیرون میکرد. فرمود نه، شما باید خودتان تلاش بکنید جهاد بکنید البته ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ﴾ . آنها این کار را نکردند، لذا ﴿ َتیهُونَ فِی اْلأَرْضِ﴾ چهل سال سرگردان بودند. خب، پس اینکه فرمود ما به شما گفتیم ﴿وَ قُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّدًا﴾ و اینها اعتنا نکردند این هم باز بحثش در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مبسوطاً گذشت که آنجا دارد ﴿حطة﴾ یعنی وارد باب بیتالمقدس میشوید و میگوید خدایا! گناهان ما را فرو بریز و ببخش.
آزمون الهی، فلسفهٴ حریّت صید در روز شنبه
باز سنت سیئه دیگر همین بنیاسرائیل این است که فرمود: ﴿وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ﴾؛ ما گفتیم شنبه تعطیل است صید، حرام است [ولی آنها سرپیچی کردند] گاهی میبینید در یک سرزمین مخصوصی صید حرام میشود یا در حالت مخصوصی صید حرام میشود، نظیر حالت احرام ﴿لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ هم اصل صید کردن و هم قصد صید. البته آن صید دریایی حساب دیگری دارد این صید برّی را فرمود: ﴿لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ گاهی صید دریایی ممنوع میشود گاهی صید صحرایی ممنوع میشود، فرقی نمیکند هر دو برای امتحان است. درباره بنیاسرائیل صید دریایی ممنوع شد درباره امت اسلامی در حال احرام، صید صحرایی و برّی ممنوع شد: ﴿وَ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُمًا﴾ خب، پس ﴿لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ یعنی صید برّ برای بنیاسرائیل صید بحری در روز شنبه حرام میشد. فرمود ما این صید را بر شما حرام کردیم و گفتیم در روز شنبه تعدی نکنید از حلال به حرام ولی شما تعدی کردید. در موارد تحریم، اصولاً ذات اقدس الهی برای امتحان این کار را انجام میدهد. در جریان بنیاسرائیل آمده است که ما اینها را کاملاً آزمودیم یعنی در روزهای شنبه که صید بر اینها حرام بود، ماهیها فراوان میشدند و در غیر شنبه به این فراوانی نبود ﴿إِذْ تَأْتیهِمْ حیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا﴾؛ این در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هست یعنی روز شنبه که صید ماهی حرام بود آن روز، ماهیها فراوان نزدیک ساحل دیده میشدند که صیدش خیلی آسان بود: ﴿إِذْ تَأْتیهِمْ حیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا﴾ یعنی خیلی آشکار و روشن. ﴿وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتیهِمْ﴾ ؛ در غیر شنبه ماهی به این فراوانی نبود. خب، اینها امتحان الهی است. چه اینکه درباره همین صید برّ و صید صحرایی و خشکی که در حال احرام و همچنین در سرزمین حرم حرام است، فرمود: ﴿لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ أَیْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ﴾ از یک طرف میگوییم صید صحرایی بر شما حرام است، از طرفی این صیدهای صحرایی را در دسترس و در تیررس شما قرار میدهیم که این امتحان الهی است.
خب اینکه فرمود: ﴿لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ أَیْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ﴾ که بتوانید با دست صید کنید یا با نیزه صید کنید، برای آن است که امتحان، خصوصیتش همین است. درباره بنیاسرائیل که صید دریایی حرام بود در روز شنبه، این ماهیها روز شنبه فراوان در کنار ساحل دیده میشدند که صیدش خیلی آسان بود. این را ذات اقدس الهی به عنوان آزمون در معرض قرار داد تا ببیند انسان چه میکند. فرمود ما به اینها گفتیم که ﴿لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ﴾؛ در شنبه تعدی نکنید. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هم قبلاً گذشت که ﴿وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ﴾ ؛ فرمود شما [از] قصه کسانی که در روز شنبه تعدی کردند آگاه شدید اینها با حیلههایی در روز شنبه بالأخره صید میکردند و بهانهشان هم این بود که امروز صید، آسانتر است حالا یا چون روزهای شنبه مثلاً احساس امن میکردند بعد از مدتی زیادتر میشدند یا نه اصولاً امتحان الهی همین است. درباره صید صحرایی که خدا به عنوان امتحان الهی ذکر میکند، اصولاً از طرفی ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ﴾ از یک طرف دیگری هم از کنار چشم نامحرم هم میگذراند تا بیازماید، ببیند این به این ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ﴾ عمل میکند یا عمل نمیکند. یا همچنین از طرفی ﴿وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا﴾ را نازل میکند [و] از طرفی هم مجلس اغتیاب را طوری تنظیم میکند که این شخص، مبتلا به امتحان بشود. حکم الهی مادامی که در مرحله امتحان پیاده نشد شخص، سر فراز در نمیآید. در جریان صید برّ که این طور است؛ فرمود ما شما را میآزماییم. حالا در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً گذشت که ﴿وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ﴾ ؛ در روز شنبه اعتدا کردند تعدی کردند. حالا در این سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود که ما به شما گفتیم ﴿لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ﴾؛ تعدی نکنید در روز شنبه.
پیمانهای شدید بنیاسرائیل در برابر خداوند
به هر تقدیر، فرمود که ﴿قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ میثاقًا غَلیظًا﴾؛ ما پیمانهای شدیدی از اینها گرفتیم؛ هم در رعایت کردن حرمت انبیا هم در رعایت کردن حرمت خون مظلومان و هم در رعایت کردن احکام و حِکَم الهی، مسئله اخذ میثاق را دوباره اینجا ذکر میکند. میفرماید که ما این مواثیق را از اینها گرفتیم ولی اینها نقض میثاق کردند: ﴿فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ وَ کُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللّهِ وَ قَتْلِهِمُ اْلانبیاء بِغَیْرِ حَقِّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاّ قَلیلاً﴾ در پایان بعضی از این بخشها آنگاه میفرماید که ﴿حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ﴾ و مانند آن؛ حالا آیا این ﴿فَبِظُلْمٍ﴾ به قبل میخورد یا به محذوف، ظاهراً به بعد وابسته است یعنی سبب اینکه مورد قهر الهی قرار گرفتهاند همین نقض میثاق بود و کفر به آیات الهی بود.
هشدار به امّت اسلامی
این هشداری هم است نسبت به امت اسلامی، اینکه فرمود: ﴿وَ کُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللّهِ﴾ اینها آیات قولی و فعلی و معجزات فراوانی را از موسای کلیم(سلام الله علیه) دیدند و به همه اینها کفر ورزیدند، لذا به دنبال سامری حرکت کردند و اینها کسانی بودند که بسیاری از انبیا را مظلومانه شهید کردند، خب ملاحظه فرمودید که انبیایی که به دست بنیاسرائیل کشته شدند خیلی بودند، نظیر زکریا نظیر یحیی و مانند آنها(علیهم السّلام)، اینها چند قرن بعد از جریان موسای کلیم بودند یعنی اینها معاصر با موسای کلیم نبودند اینها معاصر با عیسای مسیح بودند.
توضیح تأکیدی در عبارت «بغیر حق»
ولی همین قوم بنیاسرائیلاند که ﴿تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ میفرماید: ﴿وَ قَتْلِهِمُ اْلانبیاء بِغَیْرِ حَقِّ﴾ این کلمه ﴿بِغَیْرِ حَقِّ﴾ گذشته از اینکه توضیح است تأکید را هم به همراه دارد یعنی اصلاً قتل پیغمبر نمیتواند به حق باشد، حتماً بغیر حق است این توضیح، برای تأکید است. نظیر آنچه در پایان سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آمده؛ در پایان سوره «مؤمنون» آمده که این آیه این است که آیه یک آیه مانده به آخر است که ﴿وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ﴾ یعنی اگر کسی مشرک بود و غیر از ذات اقدس الهی خدای دیگری را دعوت کرد، چنین کسی برهانی بر شرک ندارد و حساباش هم نزد خداست که به عذاب الهی معذب خواهد شد. عمده، تعبیر قرآن کریم این است که فرمود: ﴿وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ﴾، این ﴿لا بُرْهانَ لَهُ﴾ لازمه ذاتی اله آخر است. همان طوری که لازمه اربعه زوجیت است، لازمه شرک، بیدلیلی است. قهراً لازمه توحید، مبرهن بودن است. اصلاً شرک، برهانپذیر نیست. اینجا هم فرمود: ﴿وَ قَتْلِهِمُ اْلانبیاء بِغَیْرِ حَقِّ﴾ اصلاً قتل نبی نمیتواند به حق باشد، موارد دیگری هم دارد که ﴿ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقِّ﴾ از همین قبیل است. قتل پیغمبر از آن جهت که پیغمبر است یقیناً مظلومانه است و بغیر حق. پس گذشته از اینکه این ﴿بِغَیْرِ حَقِّ﴾ یک قید توضیحی است، جنبه تأکید را هم به همراه دارد. نظیر همان آیه سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون»، خب ﴿وَ قَتْلِهِمُ اْلانبیاء بِغَیْرِ حَقِّ﴾.
اشتراک جواب مشرکین حجاز و بنیاسرائیل در برابر دعوت پیامبران
بعد فرمود: ﴿وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ﴾ اینها به پیغمبرشان میگفتند که این حرفهای تو را ما نمیفهمیم. گاهی میگفتند این حرفها اسطوره است گاهی میگفتند که این حرفهایت را ما نمیفهمیم. این سخن، تنها برای بنیاسرائیل نیست [بلکه] مشرکین حجاز هم این حرف را داشتند میگفتند این حرفهای شما قابل فهم نیست ما درک نمیکنیم اینها را. اینها [یعنی بنی اسرائیل] میگفتند که ﴿قُلُوبُنا غُلْفٌ﴾ که «غلف» جمع «أغلف» است یعنی بسته است، پوشیده است؛ دلهای ما درباره درک سخنان تو پوشیده است، حرفهای تو در دل ما نفوذ نمیکند. این حرف بنیاسرائیل بود که به موسای کلیم میگفتند. مشابه این حرف را مشرکین حجاز به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میگفتند که ﴿وَ قالُوا قُلُوبُنا فی أَکِنَّةٍ مِمّا تَدْعُونا إِلَیْهِ﴾ در کنان است در قطاع است در پوشش است یعنی حرف تو در دل ما نفوذ نمیکند؛ ما حرف تو را نمیفهمیم، خب این یک نحوه کجدهنی است هم از طرف مشرکین حجاز و هم از طرف بنیاسرائیل.
یکسان بودن پاسخ خداوند به مشرکین حجاز و بنیاسرائیل
جوابی را که ذات اقدس الهی عنایت میکند مشابه هم است. میفرماید که اینها نمیخواهند بفهمند نه اینکه حرف تو فهمیدنی نباشد و چون نمیخواستند بفهمند و عمداً بیاعتنایی کردند، از این به بعد ما آن توفیق فهم را هم گرفتیم و اصل تکلیف هست؛ اینها مکلفاند ولی نمیفهمند هر چه هم برهان اقامه میکنیم اینها درک نمیکنند. گاهی میبینید دلیل، چیز روشنی است و طرف نمیفهمد به جایی رسیده است که آن توفیق الهی را از دست داد، آن راه نفوذ علمی را از کف داد سؤال اینها یکسان است، کیفری هم که ذات اقدس الهی برای اینها مقدر فرموده است یکسان. اینها گفتند ﴿قُلُوبُنا غُلْفٌ﴾؛ <أغلف> است. مشابه این حرف در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هم گذشت که آنها گفتند قلوب ما قفل است و خداوند فرمود که قلوب شما با سیئات اعمال شما قفل شد وگرنه این حرفها فهمیدنی بود و شما هم میفهمیدید. اینچنین نیست که از اول، قلبتان قفل شده باشد، اینچنین نیست. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود: ﴿وَ أُشْرِبُوا فی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ﴾ ؛ کسی که قلباش محبت گوسالهپرستی را جا داد، چنین قلبی جا برای معارف توحیدی نیست. در سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» آیه پنجم این است که مشرکین به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میگفتند: ﴿وَ قالُوا قُلُوبُنا فی أَکِنَّةٍ مِمّا تَدْعُونا إِلَیْهِ وَ فی آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ﴾ سه تا عذر ذکر میکردند میگفتند، اصلاً ما شما را نمیبینیم درک نمیکنیم شما را و حرفهای شما در گوش ما فرو نمیرود و مفاهیم سخنان شما در قلب ما نفوذ ندارد. ما دلی داریم در کنان و حجاب و گوشی داریم سنگین و بین ما و بین شما حجاب است. در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» و همچنین «کهف» و بعضی از سور دیگر ، ذات اقدس الهی فرمود اینچنین نیست؛ اینها کاملاً میتوانستند بفهمند بعد هم فهمیدند و فهمیده را عمداً مورد بیحرمتی قرار دادند ما از آن به بعد توفیق فهم را از اینها گرفتیم.
در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» درباره همین مشرکین چنین میفرماید که آیه 57 این است: ﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ ا إِذًا إِنّا جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی آذانِهِمْ وَقْرًا وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدی فَلَنْ یَهْتَدُو إِذًا أَبَدًا﴾؛ فرمود چه کسی از یک چنین دروغی ظالمتر که ما بهترین انسان را برای هدایت او به دنبال او فرستادیم، بهترین کتاب را برای رهنمود او برای او نازل کردیم و پیغمبر، با استفاده از آیات وحی و قرآن الهی او را متذکر کرده است و او بعد از این تذکره که قرآن تذکره متقیان است عمداً اعراض کرده است: ﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ﴾؛ آن تبهکاریهایی که دو دست او قبلاً انجام داد به جای اینکه همواره به فکر گناهان گذشته باشد و آنها را با توبه ترمیم بکند، آنها را فراموش کرده است. از این به بعد دیگر ما توفیق فهم را از اینها میگیریم: ﴿إِنّا جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی آذانِهِمْ وَقْرًا وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدی فَلَنْ یَهْتَدُو إِذًا أَبَدًا﴾ با اینکه مکلفاند، اینها به سوء الهی گرفتار شدند.
سنّت الهی در سلب توفیق فهم
بنابراین اگر کسی آن فهم الهی خود را در راه صحیح به کار نبرد، خطر چنین انتقامی هست که بعد، مطالب را نمیفهمد؛ اگر چندین بار آیات الهی به کسی ارائه شد و او کاملاً فهمید ولی بیاعتنایی کرد و ﴿وَ نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ﴾ از آن به بعد، دیگر توفیق فهم گرفته میشود. این ملاحظه فرمودید در طی قرنها این کیفر عملی شده؛ هم در بین بنیاسرائیل هم در بین مشرکان حجاز [و] این اختصاص به یک قوم دون قوم دیگر ندارد، این سنت الهی است که اگر کسی با دین او بازی کرده است فهمیدهها را بیاعتنایی کرد و گناهان کرده را فراموش کرد بدون ترمیم، مشمول این خشم است که ﴿جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی آذانِهِمْ وَقْرًا﴾ و مانند آن. این جمله﴿ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً﴾ در سه قسمت از قرآن کریم در سه سوره است . بنابراین قرآن میفرماید که اینها میگویند ﴿قُلُوبُنا غُلْفٌ﴾، اینچنین نیست ﴿بَلْ طَبَعَ اللّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ﴾ قلوب اینها که بسته نبود کاملاً میفهمیدند ولی در اثر سیئات ممتد این دل، قفل شده است.
برهان قرآن در بیان علّت سلب توفیق فهم
گاهی برهان را قرآن به این صورت ذکر میکند: ﴿کَلاّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ﴾ فرمود ما یک آینه شفافی به آنها دادیم که اسرار و نقشههای عالم در این آینه منعکس میشود و گناه، به منزله چرک و غبار روی این آینه است. یک وقت انسان گناه کرد، دید غبار روی آینه نشست اگر این را پاک کرد که [شفافیت آینه] میماند؛ اگر نکرد این گناهها متراکم میشود کم کم جلوی آینه را میگیرد، فرمود: ﴿کلا﴾ یعنی اینکه میگویند ما راه نداریم راه داشتند ولی ﴿بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ﴾؛ <رین> همان چرک است دیگر، ﴿بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ﴾ نه تنها «ما کسبوا» نه تنها «مایکسبون»، بلکه ﴿ما کانُوا یَکْسِبُونَ﴾ که این نشانه استمرار است خب، این جلوی دل را میبندد. در اینجا که آنها گفتند ﴿قُلُوبُنا غُلْفٌ﴾ خدا فرمود نه، ﴿بَلْ طَبَعَ اللّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاّ قَلیلاً﴾؛ یک گروه کمی از اینها مستثنا هستند یا اینها در بخش ضعیفی ایمان میآورند که «اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا».
«و الحمد لله رب العالمین»
- حکمت نقل قصص أنبیاء در قرآن
- سنّت سیّئه بنیاسرائیل و پیروزی حضرت موسی(ع)
- پیمانهای شدید بنیاسرائیل در برابر خداوند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتابًا مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ وَ آتَیْنا مُوسی سُلْطانًا مُبینًا ﴿153﴾ وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمیثاقِهِمْ وَ قُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّدًا وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ میثاقًا غَلیظًا ﴿154﴾ فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ وَ کُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللّهِ وَ قَتْلِهِمُ اْلانبیا بِغَیْرِ حَقِّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاّ قَلیلاً ﴿155﴾ وَ بِکُفْرِهِمْ وَ قَوْلِهِمْ عَلی مَرْیَمَ بُهْتانًا عَظیمًا ﴿156﴾ وَ قَوْلِهِمْ إِنّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ لَفی شَکِّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ یَقینًا ﴿157﴾ بَلْ رَفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ وَ کانَ اللّهُ عَزیزًا حَکیمًا ﴿158﴾ وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهیدًا ﴿159﴾ بِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبیلِ اللّهِ کَثیرًا ﴿160﴾ وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَوا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَکْلِهِمْ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ وَ أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ مِنْهُمْ عَذابًا أَلیمًا﴿161﴾
این مجموعه، هم بیان سنت سیئه بنیاسرائیل است و هم بیان سیرت حسنه موسای کلیم(علیه السّلام) است که در صبر و بردباری به آن نصاب کامل رسید و هم هشداری است به اهل کتاب معاصر و هم تقویت قلب و تثبیتی است برای رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم).
حکمت نقل قصص أنبیاء در قرآن
نقل قصص انبیا برای آن است که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مصممتر و در عزماش راسختر باشد. نقل قصص امتها برای بیداری امت مرحومه است. وقتی جریان امتها را ذکر میکنند امت اسلامی باید پند بگیرد و عبرت بگیرد. وقتی جریان انبیا(علیهم السّلام) ذکر میشود وجود مبارک پیغمبر استوارتر خواهد شد. درباره انبیا وقتی سنتهای آنها را خدا ذکر میکند، میفرماید: ﴿فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ﴾ ؛ همان طوری که انبیای اولوا العزم اهل صبر و عزم بودند تو هم اهل صبر و عزم باش. گاهی میفرماید: ﴿وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ﴾ ؛ مثل یونس(سلام الله علیه) نباش و جریان انبیا یکی پس از دیگری به عنوان ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ﴾ ، ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی﴾ و مانند آن ذکر میکند. گرچه نقل سیرت حسنه انبیا برای امتها هم آموزنده است ولی مخاطب اول و مستقیم نقل سنتهای انبیا، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. ولی نقل سنتها و سیرتهای امتها، مخاطب اصلیاش امت پیغمبر است. در اینجا هم هشداری است به امت مرحومه و هم تقویتی است برای وجود مبارک پیغمبر، زیرا هم جریان پیروزی موسای کلیم مطرح است و هم جریان لجاجت بنیاسرائیل و اینکه سرانجام، آنها به دست عذاب الهی معذب شدند.
سنّت سیّئه بنیاسرائیل و پیروزی حضرت موسی(علیه السلام)
فرمود: ﴿یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتابًا مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسی أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾؛ آنها که خدا را محسوس میپندارند کتاب آسمانی را هم نظیر کتابهای عادی میشمارند، لذا اگر کتابی از طرف خدا به وسیله پیغمبری بر بنیاسرائیل نازل میشد آنها این کتاب الهی را نظیر کتابهای عادی به صورت کاغذهای معمولی در میآوردند که قرآن میفرماید که شما این را ﴿تَجْعَلُونَهُ قَراطیسَ﴾ ؛ به صورت یک کاغذ در می آورید. البته بین کاغذ و کتاب فرق است؛ وقتی مکتوب نباشد میگویند کاغذ وقتی مکتوب باشد میگویند نامه یا کتاب و مانند آن، آن نوشته را نمیگویند کاغذ وقتی نوشته نشده آن کاغذ است. فرمود شما این کتاب آسمانی را به صورت یک کاغذ عادی درمیآورید خب، پس سنت سیئه بنیاسرائیل آن بود ولی بردباری موسای کریم(سلام الله علیه) باعث پیروزی آن حضرت شد که فرمود: ﴿وآتَیْنا مُوسی سُلْطانًا مُبینًا﴾ پس این قصه یک قسمتاش ناظر بر امت است یک قسمتاش ناظر بر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است.
بررسی ترتیب: أخذ صاعقه وگوسالهپرستی بنیاسرائیل
مطلب دوم آن است که در ترتیب اخذ صاعقه و همچنین گوسالهپرستی، آیات قرآن یکسان نیست. بعضی از جاها که لازم باشد مسئله گوسالهپرستی را قبل ذکر میکند بعضی از جاها مسئله صاعقه را قبل ذکر میکند. اینجا از آن جهت که تقدیم قصه صاعقه مناسب بود آن را قبل از مسئله گوسالهپرستی ذکر فرمود. تناسب این است که فرمود اگر از تو میخواهند کتابی از آسمان برای اینها بیاوری از موسای کلیم چیزی مهم تر از این خواستهاند؛ گفتند ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ بعد هم صاعقه اینها را گرفت، ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الصّاعِقَةُیظلمهم﴾. اینجا مناسب نبود که جریان گوسالهپرستی را اول ذکر بکند، بعد جریان ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ و اخذ صاعقه را یادآور بشود ولی در نظم طبیعی قصه که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مقداری از آن گذشت این بود که و همچنین در سوره «اعراف» در پیش است این است که وقتی موسای کلیم عدهای را به همراه برد برای مناجات، سامری از این فرصت سوء استفاده کرد و بساط گوسالهپرستی را پهن کرد و عدهای قبول کردند. اینچنین نبود که اول، عدهای گفته باشند ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ بعد گرفتار صاعقه شده باشند، دوباره مسئله گوسالهپرستی رخ داده باشد. لذا در بعضی از آیات قرآن، اول جریان گوسالهپرستی ذکر میشود بعد جریان اخذ صاعقه ولی اینجا مناسب همین بود که نقل شد یعنی اول جریان اخذ صاعقه باید ذکر میشد، بعد جریان گوسالهپرستی.
عدم اختصاص مفاسد بنیاسرائیل به یک گروه خاص
حالا ولو اینها یک گروه خاص نبودند که هم گفتند ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ و گرفتار صاعقه شدند هم به دنبال سامری حرکت کردند گوسالهپرست شدند و مانند آن، چون این بخش از آیاتی که خوانده شد این چند مطلب باطلی که از بنیاسرائیل نقل شد در طی چند قرن اتفاق افتاد، نه برای یک گروه چه رسد به اینکه در یک زمان اتفاق افتاده باشد. ولی براساس ﴿تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ ، قرآن کریم همه اینها را به اهل کتاب یعنی بنیاسرائیل اسناد میدهد. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مقداری از این جریان قبلاً بحث شد. در سوره «اعراف» هم باز همین جریان اخذ صاعقه و ﴿وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعینَ رَجُلاً﴾ و مانند آن در کنار هم مطرح است. به هر تقدیر، اینها برای یک گروه خاص نبود.
تفسیر صحیح «فعفونا عن ذلک»
باز بعد از اینکه فرمود: ﴿ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ﴾ آنگاه فرمود: ﴿وَ آتَیْنا مُوسی سُلْطانًا مُبینًا﴾. اینکه فرمود ما بعد از گوسالهپرستی اینها از اینها عفو کردهایم، معنایش این نیست که هیچ عذابی بر اینها مسلط نکردهایم. چون آنجا بعد از گوساله پرستی فرمود که توبه شما در این است که یکدیگر را بکشید. بعد هنوز این قتل به پایان نرسیده، توبه اینها پذیرفته شده و مشمول عفو قرار گرفتند. اینکه در آیه محلّ بحث فرمود: ﴿فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ﴾ معنایش این نیست که ما هیچ عذابی و هیچ حکم دردناکی دردآوری بر شما تحمیل نکردیم، بلکه معنایش آن است که توبه شما را قبول کردیم. آیه 54 سوره «بقره» این بود که ﴿وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلی بارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِئِکُمْ﴾ هنوز این امر به آن امتثال نهایی نرسید فرمود: ﴿فَتابَ عَلَیْکُمْ﴾.
خب، از اینجا معلوم میشود که این آیه محلّ بحث که فرمود: ﴿ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ﴾؛ ما عفو کردیم معنایش این نیست که آنها گوسالهپرستی را ترویج کردند ما هیچ حکمی را صادر نکردیم، معنایش با آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هماهنگ خواهد بود یعنی ما دستور دادیم که آنها یکدیگر را بکشند و توبه آنها همین است ولی هنوز قتل به پایان نرسیده ما گفتیم توبه شما همین امتثال بود و همین توبه هم پذیرفته شد، لذا مورد عفو قرار گرفتند [و] لازم نبود قتل جمیع بشود. چون آنجا فرمود: ﴿فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ﴾ ظاهرش این بود که همه دست به شمشیر بکنند و به قتال یکدیگر مبادرت بکنند ولی قبل از پایان این جریان، پذیرش توبه اینها نازل شده است لذا در آیه محل بحث سوره «نساء» فرمود: ﴿فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ﴾، نه اینکه هیچ حکم شدیدی بر آنها تحمیل نکردیم.
تسلّط علمی و ظاهری حضرت موسی(ع) بر آلفرعون و بنیاسرائیل
اینکه ﴿وَ آتَیْنا مُوسی سُلْطانًا مُبینًا﴾ هم بر آل فرعون، موسای کلیم مسلط شد هم بر همین بنیاسرائیل بهانهجو و لجوج و سلطه علمی موسای کلیم که مشخص بود؛ از نظر اعجاز و از نظر برهان که مسلط بود از نظر پیروزی ظاهری هم موسای کلیم مسلط شد.
میثاقهای چندگانه بنیاسرائیل
بعد فرمود: ﴿وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمیثاقِهِمْ﴾؛ ما کوه طور را بر بالای سر اینها بلند کردیم، چون چندین میثاق اینها سپردهاند: یکی اصل توحید بود یکی پذیرش نبوت موسای کلیم(علیه السّلام) بود یکی پذیرش پرهیز از خونریزی بود که در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بحثها گذشت که ما از شما میثاق گرفتیم که ﴿لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُمْ﴾ ؛ ما این میثاق را گرفتیم که شما خونریز نباش ولی این میثاقها را اینها نقض میکردند، بر اثر نقض میثاق مورد لعنت خدا قرار گرفتند ﴿وَ رَفَعْنا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمیثاقِهِمْ﴾؛ که به میثاقشان عمل بکنند.
کارشکنی در احکام الهی، سنّتِ سیئه بنیاسرائیل
﴿وَ قُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّدًا﴾؛ به عنوان توبه وارد درِ بیتالمقدس بشوید و بگویید خدایا! از گناهان ما بگذر. اینها به موسای کلیم میگفتند مادامی که حاکمان بیتالمقدس در آنجا به سر میبرند ما نمیرویم، تو و پروردگار تو با هم امنیت آن محلّ را برای ما تحصیل بکنید تا ما وارد بشویم. این ﴿فاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ﴾ باز برابر با همان تفکر مادیت است که ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً﴾ یا ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً﴾ و مانند آن است که به موسای کلیم گفتند که تو و خدایت بروید با این حاکمان ستم فلسطین بجنگید آنها را بیرون بکنید تا ما وارد بشویم. هرگز ذات اقدس الهی بنایش بر این نیست که بدون امتحان و بدون تکلیف و تکامل بشری کارها را پیش ببرد و اگر نه به این خواستهها اعتنا میکرد و حاکمان زور فلسطین را بیرون میکرد. فرمود نه، شما باید خودتان تلاش بکنید جهاد بکنید البته ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ﴾ . آنها این کار را نکردند، لذا ﴿ َتیهُونَ فِی اْلأَرْضِ﴾ چهل سال سرگردان بودند. خب، پس اینکه فرمود ما به شما گفتیم ﴿وَ قُلْنا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّدًا﴾ و اینها اعتنا نکردند این هم باز بحثش در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مبسوطاً گذشت که آنجا دارد ﴿حطة﴾ یعنی وارد باب بیتالمقدس میشوید و میگوید خدایا! گناهان ما را فرو بریز و ببخش.
آزمون الهی، فلسفهٴ حریّت صید در روز شنبه
باز سنت سیئه دیگر همین بنیاسرائیل این است که فرمود: ﴿وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ﴾؛ ما گفتیم شنبه تعطیل است صید، حرام است [ولی آنها سرپیچی کردند] گاهی میبینید در یک سرزمین مخصوصی صید حرام میشود یا در حالت مخصوصی صید حرام میشود، نظیر حالت احرام ﴿لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ هم اصل صید کردن و هم قصد صید. البته آن صید دریایی حساب دیگری دارد این صید برّی را فرمود: ﴿لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ گاهی صید دریایی ممنوع میشود گاهی صید صحرایی ممنوع میشود، فرقی نمیکند هر دو برای امتحان است. درباره بنیاسرائیل صید دریایی ممنوع شد درباره امت اسلامی در حال احرام، صید صحرایی و برّی ممنوع شد: ﴿وَ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُمًا﴾ خب، پس ﴿لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ﴾ یعنی صید برّ برای بنیاسرائیل صید بحری در روز شنبه حرام میشد. فرمود ما این صید را بر شما حرام کردیم و گفتیم در روز شنبه تعدی نکنید از حلال به حرام ولی شما تعدی کردید. در موارد تحریم، اصولاً ذات اقدس الهی برای امتحان این کار را انجام میدهد. در جریان بنیاسرائیل آمده است که ما اینها را کاملاً آزمودیم یعنی در روزهای شنبه که صید بر اینها حرام بود، ماهیها فراوان میشدند و در غیر شنبه به این فراوانی نبود ﴿إِذْ تَأْتیهِمْ حیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا﴾؛ این در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» هست یعنی روز شنبه که صید ماهی حرام بود آن روز، ماهیها فراوان نزدیک ساحل دیده میشدند که صیدش خیلی آسان بود: ﴿إِذْ تَأْتیهِمْ حیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا﴾ یعنی خیلی آشکار و روشن. ﴿وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتیهِمْ﴾ ؛ در غیر شنبه ماهی به این فراوانی نبود. خب، اینها امتحان الهی است. چه اینکه درباره همین صید برّ و صید صحرایی و خشکی که در حال احرام و همچنین در سرزمین حرم حرام است، فرمود: ﴿لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ أَیْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ﴾ از یک طرف میگوییم صید صحرایی بر شما حرام است، از طرفی این صیدهای صحرایی را در دسترس و در تیررس شما قرار میدهیم که این امتحان الهی است.
خب اینکه فرمود: ﴿لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ أَیْدیکُمْ وَ رِماحُکُمْ﴾ که بتوانید با دست صید کنید یا با نیزه صید کنید، برای آن است که امتحان، خصوصیتش همین است. درباره بنیاسرائیل که صید دریایی حرام بود در روز شنبه، این ماهیها روز شنبه فراوان در کنار ساحل دیده میشدند که صیدش خیلی آسان بود. این را ذات اقدس الهی به عنوان آزمون در معرض قرار داد تا ببیند انسان چه میکند. فرمود ما به اینها گفتیم که ﴿لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ﴾؛ در شنبه تعدی نکنید. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هم قبلاً گذشت که ﴿وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ﴾ ؛ فرمود شما [از] قصه کسانی که در روز شنبه تعدی کردند آگاه شدید اینها با حیلههایی در روز شنبه بالأخره صید میکردند و بهانهشان هم این بود که امروز صید، آسانتر است حالا یا چون روزهای شنبه مثلاً احساس امن میکردند بعد از مدتی زیادتر میشدند یا نه اصولاً امتحان الهی همین است. درباره صید صحرایی که خدا به عنوان امتحان الهی ذکر میکند، اصولاً از طرفی ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ﴾ از یک طرف دیگری هم از کنار چشم نامحرم هم میگذراند تا بیازماید، ببیند این به این ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ﴾ عمل میکند یا عمل نمیکند. یا همچنین از طرفی ﴿وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا﴾ را نازل میکند [و] از طرفی هم مجلس اغتیاب را طوری تنظیم میکند که این شخص، مبتلا به امتحان بشود. حکم الهی مادامی که در مرحله امتحان پیاده نشد شخص، سر فراز در نمیآید. در جریان صید برّ که این طور است؛ فرمود ما شما را میآزماییم. حالا در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً گذشت که ﴿وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ﴾ ؛ در روز شنبه اعتدا کردند تعدی کردند. حالا در این سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود که ما به شما گفتیم ﴿لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ﴾؛ تعدی نکنید در روز شنبه.
پیمانهای شدید بنیاسرائیل در برابر خداوند
به هر تقدیر، فرمود که ﴿قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ میثاقًا غَلیظًا﴾؛ ما پیمانهای شدیدی از اینها گرفتیم؛ هم در رعایت کردن حرمت انبیا هم در رعایت کردن حرمت خون مظلومان و هم در رعایت کردن احکام و حِکَم الهی، مسئله اخذ میثاق را دوباره اینجا ذکر میکند. میفرماید که ما این مواثیق را از اینها گرفتیم ولی اینها نقض میثاق کردند: ﴿فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ وَ کُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللّهِ وَ قَتْلِهِمُ اْلانبیاء بِغَیْرِ حَقِّ وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاّ قَلیلاً﴾ در پایان بعضی از این بخشها آنگاه میفرماید که ﴿حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ﴾ و مانند آن؛ حالا آیا این ﴿فَبِظُلْمٍ﴾ به قبل میخورد یا به محذوف، ظاهراً به بعد وابسته است یعنی سبب اینکه مورد قهر الهی قرار گرفتهاند همین نقض میثاق بود و کفر به آیات الهی بود.
هشدار به امّت اسلامی
این هشداری هم است نسبت به امت اسلامی، اینکه فرمود: ﴿وَ کُفْرِهِمْ بِآیاتِ اللّهِ﴾ اینها آیات قولی و فعلی و معجزات فراوانی را از موسای کلیم(سلام الله علیه) دیدند و به همه اینها کفر ورزیدند، لذا به دنبال سامری حرکت کردند و اینها کسانی بودند که بسیاری از انبیا را مظلومانه شهید کردند، خب ملاحظه فرمودید که انبیایی که به دست بنیاسرائیل کشته شدند خیلی بودند، نظیر زکریا نظیر یحیی و مانند آنها(علیهم السّلام)، اینها چند قرن بعد از جریان موسای کلیم بودند یعنی اینها معاصر با موسای کلیم نبودند اینها معاصر با عیسای مسیح بودند.
توضیح تأکیدی در عبارت «بغیر حق»
ولی همین قوم بنیاسرائیلاند که ﴿تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ میفرماید: ﴿وَ قَتْلِهِمُ اْلانبیاء بِغَیْرِ حَقِّ﴾ این کلمه ﴿بِغَیْرِ حَقِّ﴾ گذشته از اینکه توضیح است تأکید را هم به همراه دارد یعنی اصلاً قتل پیغمبر نمیتواند به حق باشد، حتماً بغیر حق است این توضیح، برای تأکید است. نظیر آنچه در پایان سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آمده؛ در پایان سوره «مؤمنون» آمده که این آیه این است که آیه یک آیه مانده به آخر است که ﴿وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ﴾ یعنی اگر کسی مشرک بود و غیر از ذات اقدس الهی خدای دیگری را دعوت کرد، چنین کسی برهانی بر شرک ندارد و حساباش هم نزد خداست که به عذاب الهی معذب خواهد شد. عمده، تعبیر قرآن کریم این است که فرمود: ﴿وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللّهِ إِلهًا آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ﴾، این ﴿لا بُرْهانَ لَهُ﴾ لازمه ذاتی اله آخر است. همان طوری که لازمه اربعه زوجیت است، لازمه شرک، بیدلیلی است. قهراً لازمه توحید، مبرهن بودن است. اصلاً شرک، برهانپذیر نیست. اینجا هم فرمود: ﴿وَ قَتْلِهِمُ اْلانبیاء بِغَیْرِ حَقِّ﴾ اصلاً قتل نبی نمیتواند به حق باشد، موارد دیگری هم دارد که ﴿ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقِّ﴾ از همین قبیل است. قتل پیغمبر از آن جهت که پیغمبر است یقیناً مظلومانه است و بغیر حق. پس گذشته از اینکه این ﴿بِغَیْرِ حَقِّ﴾ یک قید توضیحی است، جنبه تأکید را هم به همراه دارد. نظیر همان آیه سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون»، خب ﴿وَ قَتْلِهِمُ اْلانبیاء بِغَیْرِ حَقِّ﴾.
اشتراک جواب مشرکین حجاز و بنیاسرائیل در برابر دعوت پیامبران
بعد فرمود: ﴿وَ قَوْلِهِمْ قُلُوبُنا غُلْفٌ﴾ اینها به پیغمبرشان میگفتند که این حرفهای تو را ما نمیفهمیم. گاهی میگفتند این حرفها اسطوره است گاهی میگفتند که این حرفهایت را ما نمیفهمیم. این سخن، تنها برای بنیاسرائیل نیست [بلکه] مشرکین حجاز هم این حرف را داشتند میگفتند این حرفهای شما قابل فهم نیست ما درک نمیکنیم اینها را. اینها [یعنی بنی اسرائیل] میگفتند که ﴿قُلُوبُنا غُلْفٌ﴾ که «غلف» جمع «أغلف» است یعنی بسته است، پوشیده است؛ دلهای ما درباره درک سخنان تو پوشیده است، حرفهای تو در دل ما نفوذ نمیکند. این حرف بنیاسرائیل بود که به موسای کلیم میگفتند. مشابه این حرف را مشرکین حجاز به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میگفتند که ﴿وَ قالُوا قُلُوبُنا فی أَکِنَّةٍ مِمّا تَدْعُونا إِلَیْهِ﴾ در کنان است در قطاع است در پوشش است یعنی حرف تو در دل ما نفوذ نمیکند؛ ما حرف تو را نمیفهمیم، خب این یک نحوه کجدهنی است هم از طرف مشرکین حجاز و هم از طرف بنیاسرائیل.
یکسان بودن پاسخ خداوند به مشرکین حجاز و بنیاسرائیل
جوابی را که ذات اقدس الهی عنایت میکند مشابه هم است. میفرماید که اینها نمیخواهند بفهمند نه اینکه حرف تو فهمیدنی نباشد و چون نمیخواستند بفهمند و عمداً بیاعتنایی کردند، از این به بعد ما آن توفیق فهم را هم گرفتیم و اصل تکلیف هست؛ اینها مکلفاند ولی نمیفهمند هر چه هم برهان اقامه میکنیم اینها درک نمیکنند. گاهی میبینید دلیل، چیز روشنی است و طرف نمیفهمد به جایی رسیده است که آن توفیق الهی را از دست داد، آن راه نفوذ علمی را از کف داد سؤال اینها یکسان است، کیفری هم که ذات اقدس الهی برای اینها مقدر فرموده است یکسان. اینها گفتند ﴿قُلُوبُنا غُلْفٌ﴾؛ <أغلف> است. مشابه این حرف در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هم گذشت که آنها گفتند قلوب ما قفل است و خداوند فرمود که قلوب شما با سیئات اعمال شما قفل شد وگرنه این حرفها فهمیدنی بود و شما هم میفهمیدید. اینچنین نیست که از اول، قلبتان قفل شده باشد، اینچنین نیست. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود: ﴿وَ أُشْرِبُوا فی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ﴾ ؛ کسی که قلباش محبت گوسالهپرستی را جا داد، چنین قلبی جا برای معارف توحیدی نیست. در سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» آیه پنجم این است که مشرکین به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میگفتند: ﴿وَ قالُوا قُلُوبُنا فی أَکِنَّةٍ مِمّا تَدْعُونا إِلَیْهِ وَ فی آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَیْنِنا وَ بَیْنِکَ حِجابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ﴾ سه تا عذر ذکر میکردند میگفتند، اصلاً ما شما را نمیبینیم درک نمیکنیم شما را و حرفهای شما در گوش ما فرو نمیرود و مفاهیم سخنان شما در قلب ما نفوذ ندارد. ما دلی داریم در کنان و حجاب و گوشی داریم سنگین و بین ما و بین شما حجاب است. در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» و همچنین «کهف» و بعضی از سور دیگر ، ذات اقدس الهی فرمود اینچنین نیست؛ اینها کاملاً میتوانستند بفهمند بعد هم فهمیدند و فهمیده را عمداً مورد بیحرمتی قرار دادند ما از آن به بعد توفیق فهم را از اینها گرفتیم.
در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» درباره همین مشرکین چنین میفرماید که آیه 57 این است: ﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ ا إِذًا إِنّا جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی آذانِهِمْ وَقْرًا وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدی فَلَنْ یَهْتَدُو إِذًا أَبَدًا﴾؛ فرمود چه کسی از یک چنین دروغی ظالمتر که ما بهترین انسان را برای هدایت او به دنبال او فرستادیم، بهترین کتاب را برای رهنمود او برای او نازل کردیم و پیغمبر، با استفاده از آیات وحی و قرآن الهی او را متذکر کرده است و او بعد از این تذکره که قرآن تذکره متقیان است عمداً اعراض کرده است: ﴿وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْها وَ نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ﴾؛ آن تبهکاریهایی که دو دست او قبلاً انجام داد به جای اینکه همواره به فکر گناهان گذشته باشد و آنها را با توبه ترمیم بکند، آنها را فراموش کرده است. از این به بعد دیگر ما توفیق فهم را از اینها میگیریم: ﴿إِنّا جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی آذانِهِمْ وَقْرًا وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدی فَلَنْ یَهْتَدُو إِذًا أَبَدًا﴾ با اینکه مکلفاند، اینها به سوء الهی گرفتار شدند.
سنّت الهی در سلب توفیق فهم
بنابراین اگر کسی آن فهم الهی خود را در راه صحیح به کار نبرد، خطر چنین انتقامی هست که بعد، مطالب را نمیفهمد؛ اگر چندین بار آیات الهی به کسی ارائه شد و او کاملاً فهمید ولی بیاعتنایی کرد و ﴿وَ نَسِیَ ما قَدَّمَتْ یَداهُ﴾ از آن به بعد، دیگر توفیق فهم گرفته میشود. این ملاحظه فرمودید در طی قرنها این کیفر عملی شده؛ هم در بین بنیاسرائیل هم در بین مشرکان حجاز [و] این اختصاص به یک قوم دون قوم دیگر ندارد، این سنت الهی است که اگر کسی با دین او بازی کرده است فهمیدهها را بیاعتنایی کرد و گناهان کرده را فراموش کرد بدون ترمیم، مشمول این خشم است که ﴿جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی آذانِهِمْ وَقْرًا﴾ و مانند آن. این جمله﴿ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً﴾ در سه قسمت از قرآن کریم در سه سوره است . بنابراین قرآن میفرماید که اینها میگویند ﴿قُلُوبُنا غُلْفٌ﴾، اینچنین نیست ﴿بَلْ طَبَعَ اللّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ﴾ قلوب اینها که بسته نبود کاملاً میفهمیدند ولی در اثر سیئات ممتد این دل، قفل شده است.
برهان قرآن در بیان علّت سلب توفیق فهم
گاهی برهان را قرآن به این صورت ذکر میکند: ﴿کَلاّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ﴾ فرمود ما یک آینه شفافی به آنها دادیم که اسرار و نقشههای عالم در این آینه منعکس میشود و گناه، به منزله چرک و غبار روی این آینه است. یک وقت انسان گناه کرد، دید غبار روی آینه نشست اگر این را پاک کرد که [شفافیت آینه] میماند؛ اگر نکرد این گناهها متراکم میشود کم کم جلوی آینه را میگیرد، فرمود: ﴿کلا﴾ یعنی اینکه میگویند ما راه نداریم راه داشتند ولی ﴿بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ﴾؛ <رین> همان چرک است دیگر، ﴿بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ﴾ نه تنها «ما کسبوا» نه تنها «مایکسبون»، بلکه ﴿ما کانُوا یَکْسِبُونَ﴾ که این نشانه استمرار است خب، این جلوی دل را میبندد. در اینجا که آنها گفتند ﴿قُلُوبُنا غُلْفٌ﴾ خدا فرمود نه، ﴿بَلْ طَبَعَ اللّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلاّ قَلیلاً﴾؛ یک گروه کمی از اینها مستثنا هستند یا اینها در بخش ضعیفی ایمان میآورند که «اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا».
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است