- 977
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 145 تا 148 سوره نساء _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 145 تا 148 سوره نساء _ بخش اول"
- شرط توبهٴ مقبول: خالص کردن مجموعهٴ دین برای خدا
- حفظ و تکمیل اخلاص مهمّتر از تحصیل اخلاص
- جواز افشای ظلم ظلم توسط مظلوم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصیرًا ﴿145﴾ إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللّهِ وَ أَخْلَصُوا دینَهُمْ لِلّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنینَ أَجْرًا عَظیمًا ﴿146﴾ ما یَفْعَلُ اللّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ کانَ اللّهُ شاکِرًا عَلیمًا ﴿147﴾ لا یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاّ مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللّهُ سَمیعًا عَلیمًا﴿148﴾
دشوار بودن بازگشت منافقین
اینکه فرمود منافقین در درک اسفل از آتشاند مگر اینکه توبه کنند، برای آن است که راه برای بازگشت برای همیشه و برای همه باز است چون همه انسانها در همه حالات مکلفاند، اگر در همه حالات مکلفاند پس راه بازگشت باز است؛ منتها طی راه برای بعضیها دشوار است و دشوار بودناش هم برای این است که مدتها اینها به تیرگی عادت کردند وگرنه قلب رقیق و رئوف هرگز قسی نخواهد شد. در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» فرمود که ﴿فطالَ عَلَیْهِمُ اْلأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ یعنی مدتها اینها به روال کفر و معصیت گذراندند و طولانی شد کم کم قلب قسی شد، حالا که قلب قسی شد نزدیک حجر بشود، بعد به حد حجر در بیاید یا از حجر هم پایینتر بشود که ﴿کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ و همان طوری که همه این احجار بالأخره میتوانند نقل بشوند و خاک بشوند و زیر بوته گیاه قرار بگیرند و آن راه ترقی را طی کنند [و] بعد کم کم به مرحله حیوانی و انسانی راه پیدا کنند، یک منافقی هم که سقوط کرده است راه صعود و ترقی برای او باز است.
فرمود: ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا﴾ یعنی آنچه را که بین خود و خدای خود هست توبه کنند و حق الله را اصلاح کنند و حق الناس را هم اصلاح کنند و در این توبه و اصلاح به عروه ناگسستنی تمسک بجویند: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِاللّهِ﴾ و مجموعه دینشان هم برای خدا خالص باشد. یک وقت انسان در بعضی از امور، مخلص است نه در همه امور، نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» و سایر سور آمده است که عدهای در حال خطر، خدا را میطلبند و واقعاً هم میطلبند و با اخلاص هم میطلبند نه براساس ریا، اما وقتی خطر بر طرف شد آنها هم دست از اخلاص میکشند. سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آیه 22 و 23 این است که فرمود: ﴿هُوَ الَّذی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتّی إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِریحٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها ریحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾ یعنی این التجائشان به خدا در حال خطر یک التجای سوری نیست، واقعاً به خدا معتقد میشوند و از خدا کمک طلب میکنند: ﴿دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ ٭ فَلَمّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِی اْلأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ خب پس این اخلاص مقطعی سودمند نیست، لذا فرمود: ﴿وَ أَخْلَصُوا دینَهُمْ لِلّهِ﴾ قریب به این مضمون آیه سوره «یونس» در موارد دیگر هم ملاحظه فرمودید هست ولی اگر کسی دیناش را یعنی مجموعه عقائد و اخلاق و اعمالاش را برای خدا خالص کند چنین کسی نجات پیدا میکند، این یک مطلب.
حفظ و تکمیل اخلاص مهمّتر از تحصیل اخلاص
مطلب دیگر آن است که تحصیل اخلاص، خیلی مهم نیست [بلکه] حفظ اخلاص و ادامه اخلاص و تکمیل اخلاص خیلی مهم است. آن حدیثی که از رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از طریق خاصه و عامه نقل شد که «مَن اخلص لله اربعینَ صباحاً» این معنایش این نیست که انسان چلّه بگیرد تا به مقام اخلاص برسد، برای اینکه ظاهر این حدیث شریف این است که چهل روز مخلصاً به سر ببرد. کسی که اربعین میگیرد و چله میگیرد باید قبلاً اخلاص را تحصیل کرده باشد چهل روز در وادی اخلاص قدم بردارد؛ منازل چهلگانه و درجات چهلگانه اخلاص را روزانه طی کند، نه اینکه اربعین بگیرد تا مخلِص بشود «مَن اخلص لله اربعینَ صباحاً». خب پس این اربعین یا چلهگیری برای حفظ اخلاص و تکمیل اخلاص و تتمیم اخلاص است، نه برای تحصیل اخلاص و کسی که مخلِص نیست قدرت اربعینگیری ندارد، این مدتی باید زحمت بکشد که واقعاً مخلِص بشود بعد حالا که مخلِص شد شروع کند به اربعینگیری و چهل روز مجموعه دینش را برای رضای خدا حفظ بکند و انجام بدهد و چیزی هم از خدا طلب نکند، حتی آن آثاری که بر اخلاص بار است.
معنای چهل روز إخلاص برای خدا
مطلب سوم توضیح همین است که اینکه گفته شد: «مَن اخلص لله اربعین یوماً فَجَّر ینابیعَ الحکمة مِن قلبه علی لسانه» اگر کسی به این قصد، اربعین گرفت که عالم ربانی بشود حکیم بشود علوم الهی پیدا کند علم از قلب او بر زبان و قلم او جاری بشود، چنین کسی مخلِص نیست چنین کسی برای مزد، اربعین میگیرد. اخلاص آن است که از ذات اقدس الهی چیزی طلب نکند، گرچه ذات اقدس الهی خودش پاداش را عطا میکند.
پرسش...
پاسخ: بله دعا میکنند و این دعا عبادت است و دعا را به دستور ذات اقدس الهی انجام میدهد، لذا اگر آنچه را که او خواست انجام نداد شاکر است گله هم نمیکند.
پرسش...
پاسخ: چیزی از خدا میخواهد، چون خدا دستور داده است و اگر خدا آن چیز را عطا نکرد باز او هم راضی است.
پرسش:...
پاسخ: چرا دیگر، خودش فرمود که بخواه و این چون خودش فرمود بخواه! دارد اطاعت میکند و دعا میکند. اگر نداد باز هم او همان حالت اولی را دارد، اگر واقعاً غرض او از دعا برآوردن آن مطلوب باشد وقتی دعایش مستجاب نشد گله میکند، این معلوم میشود که مخلِص نیست. آنها که دعا را به دستور اله انجام میدهند میگویند خدایا! چون خودت دستور دادی ما اطاعت میکنیم، دادی «لک الحمد» ندادی «لک الحمد» اینچنین است. به هر تقدیر، اگر اخلاص هست باید از خدا، غیر خدا را طلب نکند. پس اگر کسی اربعین گرفت برای اینکه حکمت الهی از قلباش به زباناش یا قلماش جاری بشود، چنین کسی اخلاص لله ندارد. این عمل دارد برای اینکه عالم بشود، در حالی که آنچه مطلوب است اخلاص است، از همان اول باید حساباش را روشن کند که اگر به این حد رسید خدا را شکر میکند به این حد نرسید باز هم خدا را شکر میکند. گرچه ذات اقدس الهی خلف وعده ندارد و هر وعدهای را که داد انجاز میکند و وفا میکند ولی معنای اخلاص آن است که بنده از خدا، غیر خدا را طلب نکند، این هم یک مطلب.
تفاوت إخلاص در این آیه با إخلاص مطرح شده در خطبهٴ امیر (علیه السلام)
مطلب دیگر آن است آنچه که در خطبه نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه آمده است به عنوان کمال توحید که اول دین، معرفت اوست و کمال معرفت او تصدیق اوست و کمال تصدیق توحید اوست و کمال توحید، اخلاص است و کمال اخلاص هم نفی صفات زایده است، در آنجا فرمود <کمالُ توحیدِ الاخلاصُ َله> آن اخلاصی که در آن خطبه نورانی است بحثاش جدای از این اخلاص اربعین و امثال اربعین است، این جا معنای ﴿وَ أَخْلَصُوا دینَهُمْ لِلّهِ﴾ است یعنی دینشان را برای خدا فقط بخواهد و دستورات دینی را هم فقط برای اینکه خدا فرمان داد انجام بدهند همین! آنجا «الاخلاصُ له» نه «اخلاص العمل له» فعلاً بحث در عمل است در دین است که <اخلاص الدین و العمل لله> و اما آنجا ظاهراً مقصود بالاتر از این است که «الاخلاصُ له» یعنی «اخلاص الکون له» کل جهان هستی را، نه در مسئله عقائد و اخلاق و اعمال که به شئون دینی او برمیگردد کل هستی را برای ذات اقدس الهی خالص کند. غرض آن است که سطح آن خطبه بالاتر از سطح این حدیث است که «مَن اخلص لله اربعین یوماً». حالا که اربعین صباح، در مسیر اخلاص گام برداشت یعنی با اخلاص مُحرِم شد و تروک اخلاص را مثل تروک احرام پشتسر گذاشت بعداً «فجَّرَ ینابیعَ الحکمة مِن قلبه علی لسانه» که این در وادی اخلاص دارد حرکت میکند؛ مثل کسی که برای حج دارد حرکت میکند، نه اینکه احرام میبندد که بعداً حج بکند بلکه حج از همین جا شروع میشود، اربعین از همان اخلاص شروع میشود یعنی یک انسان مخلِص در وادی چهل درجه اخلاص و چهل منزله اخلاص حرکت میکند و چنین گروهی چون سابقه سوء داشتند که منافق بودند، احیاناً احتمال برگشت هست مثل همانهایی که در سوره «یونس» آمده که ﴿دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾ ، اینها که اربعین نگرفتند اینها مخلص شدند و چون مخلِص شدند بدون آن اربعین و آن تمرین و ریاضت، لذا نفرمود که اینها جزء مؤمنین میشود [بلکه] فرمود: ﴿فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ﴾؛ در زمره مؤمنیناند. درباره منافقین قبلاً فرمود که ﴿وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ﴾، بعد هم فرمود که چون حکم الامثال یکی است خدا، منافق و کافر را در جهنم جا میدهد؛ فرمود: ﴿إِنَّکُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ﴾ بعد فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعًا﴾ . پس منافق مثل کافر است و حکم امثال هم یکی است و حکم آنها هم جهنم است.
وضعیت منافقین بعد از توبه
اینجا هم سه مسئله است یعنی منافقی که حالا توبه کرده است مثل مؤمنین است و حکم امثال یکی است و حکم آنها هم اجر عظیم است، لذا فرمود: ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللّهِ وَ أَخْلَصُوا دینَهُمْ لِلّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ﴾ یعنی حکم اینها را دارند حکم اینها چیست؟ ﴿وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنینَ أَجْرًا عَظیمًا﴾ اینجا هم سه مسئله است، آنجا هم سه مسئله؛ آنجایی که منافق مثل کافر است حکم امثال یکی است و حکمشان هم جهنم است. اینجا که منافق توبه کرده مثل مؤمنین است، حکم امثال یکی است و حکمشان هم اجر عظیم است: ﴿وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنینَ أَجْرًا عَظیمًا﴾ و چیزی را که ذات اقدس الهی عظیم بداند، معلوم میشود خیلی مهم است چون خدا او را به عظمت یاد کرده است.
قرائت صحیح ﴿سَوفَ یُؤتِ الله﴾
از نظر قرائت این باید «سوف یؤتی» قرائت میشد، چون دلیلی بر جزم «یؤتی» نیست ولی چون در مقام تلفظ یاء تلفظ نمیشود از نظر خط و کتابت هم گاهی کلمات قرآن کریم اینچنین است که برابر با آن تلفظ نوشته میشود، لذا اینجا «یاء» نوشته نشده با اینکه «یاء» باید نوشته میشد و خوانده نمیشد، نظیر سوره «علق» که آیه سجده واجب دارد قبل از آن آیهای که سجده واجب دارد یعنی آیه هجده سوره «علق» این است که ﴿سَنَدْعُ الزَّبانِیَةَ﴾ آنجا نباید این «واو» حذف میشد. مشابهاش در سوره «ق» آیهٴ 41 این است که ﴿وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ﴾؛ خب این﴿یُنادِ﴾ که <یاء> او در خط و کتابت حذف شد دلیلی بر حذف او نبود مجزوم نیست؛ اما چون تلفظ نمیشود آن مخطوط هم مثل این ملفوظ شد؛ این یاء را حذف کردند. به هر تقدیر، این کلمه «یؤتی» یایش محذوف نیست از نظر ادبی ولی چون ملفوظ نبود در مقام مخطوط، مطابق با ملفوظ نوشتند که ﴿سَوْفَ یُؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنینَ أَجْرًا عَظیمًا﴾. آنگاه فرمود: ﴿ما یَفْعَلُ اللّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ کانَ اللّهُ شاکِرًا عَلیمًا﴾؛ به منافقین هشدار میدهد که هیچ داعیهای بر تعذیب شما نیست، این طور نیست که اگر ذات اقدس الهی شما را عذاب بکند نفعی ببرد یا اولیایی او بهرهمند بشوند این طور نیست. شما خودتان را به سوختن نیاندازید وگرنه خداوند کاری به عذاب شما ندارد و از عذاب شما هم کسی خوشحال نخواهد شد و شما برگردید شاکر و مؤمن بشوید: ﴿ما یَفْعَلُ اللّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ﴾.
نکتهٴ ذکر شکر قبل از ایمان
البته شکر یکی از وظایف ایمانی مؤمنین است و باید بعد از ایمان ذکر میشد؛ لکن ترتیب لفظی یعنی با عطف به واو گاهی ترتیب رتبی را به همراه ندارد یعنی معنایش این نیست که شکر، قبل از ایمان است. ولی اگر این معنا را هم به همراه داشته باشد که شکر، قبل از ایمان است چون یک انسان متفکر، خود را غرق نعمت حق میبیند و خدا را ولی نعمت خود میداند از راه شکر، مؤمن میشود. چه اینکه عدهای از راه خوف، مؤمن میشوند چون میگویند حیات ما از خدا است و نعمت ما از خدا است و میترسیم که اگر شکرگزاری نکنیم این حیات را و نعمت را از دست بدهیم، آنها خوفاً ایمان میآورند اینها شکراً ایمان میآورند.
به هر تقدیر، گاهی شکر، زمینه تحقق ایمان را فراهم میکند. شاید به این مناسبت فرمود: ﴿إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ﴾؛ اما فرمود: ﴿وَ کانَ اللّهُ شاکِرًا عَلیمًا﴾؛ هر کاری که شما انجام دادید خداوند شکر او را به جا میآورد. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» هم فرمود: ﴿وَ مَنْ أَرادَ اْلآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا﴾ ؛ عدهای سعیشان مشکور است، خدا شاکر سعی اینها است و شکر خدا از اسمای فعلی اوست و اسمای فعلی را از فعل خدا انتزاع میکنند، پاداشی که ذات اقدس الهی به شاکران عطا میکند همین مشکور بودن سعی شاکران و بندگان خدا است و خدا هم میداند که چه کسی شاکر بود و چه اندازه شکر کرد، لذا برابر با علم خودش سعی افراد را مشکور میداند: ﴿وَ کانَ اللّهُ شاکِرًا عَلیمًا﴾.
اینجا پایان جزء پنجم از قرآن کریم بود بحمدالله که تمام شد. اول بنا بود که مخصوصاً از سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که آقایان هر کدام آیاتی که بحث میشود این آیات را حفظ بکنند، نمیدانم حالا به این توفیق راه یافتند یا متأسفانه نه، چون هر آیهای که بحث میشود گاهی مثلاً یک آیه دو روز یا سه روز بحث میشود. حفظ یک آیه در ظرف یکی دو روز خیلی کار آسان است، گذشته را آدم در این رفت و آمدها تکرار میکند مرور میکند. وقتی از منزل تشریف میآورید تا محلّ بحثتان و از محلّ بحثتان تشریف میبرید تا منزل، تو راه هم آدم باید تکرار بکند بالأخره این آیات حفظ میشود اگر تا حال حفظ نشده ـ انشاءالله ـ از این به بعد سعی بشود که حفظ بشود به خواست خدا، چون حفظش آسان هم هست بلکه ـ انشاءالله ـ همه شما را و همه ما را این قرآن حفظ بکند؛ اما آغاز جزء ششم قرآن کریم.
لزوم صادق بودن انتقاد
فرمود: ﴿لا یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاّ مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللّهُ سَمیعًا عَلیمًا﴾ ذات اقدس الهی کار بد را چه سرّی چه جهری کراهت دارد یعنی هر چه سئّ است و حرام است مطابق با عقل و شرع نیست، نزد ذات اقدس الهی مکروه است محبوب نیست، چه اینکه در آیه 38 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بعد از شمارش برخی از گناهان معروف فرمود: ﴿کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهًا﴾ و این اختصاصی به گناهان بر شمرده شده در سوره «اسراء» ندارد [بلکه] هر چیزی که سیئه است و «یسوء الانسان» این پیش خدا مکروه است، پس خدا اینها را دوست ندارد. سیئه چه سرّش چه علنش، محبوب خدا نیست؛ اما اینکه فرمود: ﴿لا یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاّ مَنْ ظُلِمَ﴾ این ناظر به آن است که اگر کسی بخواهد انتقادی از دیگری بکند [و] بد کسی را بگوید اولاً باید راست باشد، چون دروغ و تهمت چه سرّش چه علناش بد است و مکروه است باید راست باشد که فلان شخص این نقیصه را دارد، این مطلب اول.
ناروا بودن افشای گناه بین حق تعالى و افراد
مطلب دوم آن است که حرف راست همه جا مطلوب نیست و از همه کس هم مطلوب نیست، حالا بر فرض فلان شخص این نقیصه را داشت این عیب را داشت، مگر هر کس میتواند بگوید یا هر جا میتوان گفت. آن نقیصههایی که بین خود و خدای اوست این را آدم حق ندارد بگوید. اگر کسی بین خود و خدای خود گناه مستوری دارد اینجا بازگو کردن آن گناه حرام است (این یک). بین خود و خدای خود گناهی دارد و سعی هم میکند که آن گناه را بپوشاند ولی یک وقت حالا دیگران فهمیدند، باز افشای او ناروا است، این دو مطلب.
البته اگر هتک حرمت کرد متجاهر به فسق شد آن دیگر خودش میخواهد جهر بشود، دیگر گفتن او مشکلی ندارد، پس آن دو مطلب منهی است.
جواز افشای ظلم ظلم توسط مظلوم
مطلب سوم آن است که اگر کسی نه تنها بین خود و خدای خود تیره و آلوده است [بلکه] بین خود و خلق خدا هم تیره است یعنی نسبت به کسی ستم کرده. اینکه نسبت به دیگری ظلم کرده و ستم کرده تنها مظلوم است که میتواند افشاگری کند نه هر کسی، لذا فرمود: ﴿لا یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاّ مَنْ ظُلِمَ﴾ یعنی خداوند برای هیچ کسی آشکارا بدی دیگران را بازگو کردن نمیپذیرد، مگر برای مظلوم که او بدی ظالم را میتواند به صورت آشکارا ذکر کند.
تبیین معنای لا یحبّ
این ﴿لا یُحِبُّ﴾ معنایش این نیست که خدا آنها را دوست دارد و این یکی را دوست دارد، بلکه معنایش این است که «لا یجوّز لا یرید لا یجیز» یک چنین چیزی [که] اجازه نمیدهد و رخصت صادر نمیکند مگر درباره آنها وگرنه آن کار، محبوب خدا نیست مجاز است از طرف خدا، این هم یک مطلب. در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» درباره غیبت اینچنین فرمود که هیچ کسی نسبت به دیگری غیبت نکند؛ آیه دوازده سوره «حجرات» این است: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ تَوّابٌ رَحیمٌ﴾.
افشاگری به نیّت تشفّی یا به نیّت نهی از منکر و حکم آنها
حالا اگر اینچنین شد کسی ظالم بود اینجا دیگر از بحث غیبت بیرون است. افشاگری ظلم ظالمان جزء عبادات محسوب میشود. این تظاهرات و این بیان ستمهای حکومتهای طاغی از همین قبیل است. اینها از مسئله غیبت و مانند آن مستثنی است که خداوند در اینگونه از موارد، اجازه نشر این ستمها را میدهد. اما اگر نهی از منکر متوقف بر این نشر ستم باشد آن حساب دیگری است ولی اگر کسی مظلوم واقع شده بخواهد با همین تشفی حاصل کند و به دیگران منتقل بکند، خب آن به آن اندازه محبوبیت نیست. اگر واقعاً نهی از منکر به این است که انسان، ظلم ظالمی را مشخص بکند آن نه تنها جایز است، بلکه محبوب هم است. یک وقت است که نه، شخص برای نهی از منکر نیست برای انتقامگیری است، نه برای این است که آن کار را نکند بلکه برای آن است که کاری که کرده از او انتقام بگیرد چون نهی از منکر برای قبل از وقوع است، انتقام برای بعد از وقوع است. نهی از منکر برای آن است که این کار را نکند یا بعداً نکند ولی مظلوم که فریاد برمیآورد این برای نهی از منکر نیست، برای این نیست که ظالم ظلم نکند، بلکه برای آن است که ظالم ظلمی را که کرده است او انتقام بگیرد یا تشفی حاصل کند.
توصیهٴ خداوند به عفو در آیات متعدّد
در اینگونه از موارد ذات اقدس الهی میفرماید که اگر کسی عفو کند برای او بهتر است. در سورهٴ مبارکهٴ «شوری» فرمود: ﴿وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللّهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظّالِمینَ﴾ . خب اگر کسی بدرفتاری کرد جزای بدی، بدی است: ﴿وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها﴾ ولی اگر کسی بزرگواری کرد و بخشید البته محبوب خدا است: ﴿فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللّهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظّالِمینَ﴾؛ خداوند ظالم را دوست ندارد نه ظالم ابتدایی نه ظالم ادامهای. آن کسی که ابتدائاً ظلم کرد که خب محبوب خدا نیست، مبغوض خدا است. دیگران که مظلوم شدند آنها هم اگر در انتقامگیری از حدشان بگذرند آنها هم میشوند ظالم. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیه 32 اینچنین فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطانًا﴾؛ اگر کسی مظلومانه کشته شد ما برای اولیای دم، سلطنتی قرار دادیم که اینها حق قصاص دارند ﴿وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطانًا﴾؛ اما ﴿فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ﴾ این ولیّ دم که شرعاً سلطنت دارد بر قصاص، این دیگر تعدی نکند. بالأخره ستم بد است خواه حدوثاً خواه بقائاً.
بررسی متصل یا منقطع بودن استثناء در آیه
خب در این کریمه فرمود: ﴿لا یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ و عده زیادی از بزرگان بر ایناند که این استثناء، استثناء منقطع است ، چون فرمود: ﴿لا یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاّ مَنْ ظُلِمَ﴾؛ این ﴿إِلاّ مَنْ ظُلِمَ﴾ معنایش این است که چون اینجا شخص است و آنجا فعل و وصف، شخص را که از فعل وصف استثنا نمیکنند. اگر اینچنین بود که «لا یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ لأحدٍ إِلاّ مَنْ ظُلِمَ» خب این میشود متصل باشد و از طرفی هم معنای ﴿إِلاّ مَنْ ظُلِمَ﴾ اگر استثناء متصل باشد موهِم این است که اگر کسی مظلوم بود بخواهد فریاد برآورد که فلان کس به من ظلم کرده است این کار، محبوب خدا است. در حالی که معنای محبت در اینجا همان اراده و ترخیص باید ملحوظ بشود یعنی خدا به هیچ کسی رخصت نداد، مگر اینکه مظلومی بخواهد برای خونخواهی آن ستم خود از ظالم به طور علن بگوید، حالا خواه در محاکم پیش قاضی به طور علن میگوید خواه در جامعه از آن نظر که مسلمین به نصرت او بشتابند و مانند آن.
روایتی را مرحوم امینالاسلام نقل کرد از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) که این نشانه مهماننوازی دین است. فرمود اگر مهمانی بر کسی نازل شد و صاحبخانه به مقدار متعارف، کرامت مهمان را رعایت نکرده است این مهمان، مظلوم واقع شد. میتواند بعدها گله کند؛ بگوید که فلان شخص کرامت ما را رعایت نکرده است . یکی از مصادیق این است. خب این خیلی اساس دین را بر کرامت استوار کرده است و خیلی جریان مهماننوازی را تکریم کرد که اگر مهمانی به او خوش نگذرد برابر متعارف و شئونات عادی، این حق انتقاد دارد.
«و الحمد لله رب العالمین»
- شرط توبهٴ مقبول: خالص کردن مجموعهٴ دین برای خدا
- حفظ و تکمیل اخلاص مهمّتر از تحصیل اخلاص
- جواز افشای ظلم ظلم توسط مظلوم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ اْلأَسْفَلِ مِنَ النّارِ وَ لَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصیرًا ﴿145﴾ إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللّهِ وَ أَخْلَصُوا دینَهُمْ لِلّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنینَ أَجْرًا عَظیمًا ﴿146﴾ ما یَفْعَلُ اللّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ کانَ اللّهُ شاکِرًا عَلیمًا ﴿147﴾ لا یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاّ مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللّهُ سَمیعًا عَلیمًا﴿148﴾
دشوار بودن بازگشت منافقین
اینکه فرمود منافقین در درک اسفل از آتشاند مگر اینکه توبه کنند، برای آن است که راه برای بازگشت برای همیشه و برای همه باز است چون همه انسانها در همه حالات مکلفاند، اگر در همه حالات مکلفاند پس راه بازگشت باز است؛ منتها طی راه برای بعضیها دشوار است و دشوار بودناش هم برای این است که مدتها اینها به تیرگی عادت کردند وگرنه قلب رقیق و رئوف هرگز قسی نخواهد شد. در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» فرمود که ﴿فطالَ عَلَیْهِمُ اْلأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ یعنی مدتها اینها به روال کفر و معصیت گذراندند و طولانی شد کم کم قلب قسی شد، حالا که قلب قسی شد نزدیک حجر بشود، بعد به حد حجر در بیاید یا از حجر هم پایینتر بشود که ﴿کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾ و همان طوری که همه این احجار بالأخره میتوانند نقل بشوند و خاک بشوند و زیر بوته گیاه قرار بگیرند و آن راه ترقی را طی کنند [و] بعد کم کم به مرحله حیوانی و انسانی راه پیدا کنند، یک منافقی هم که سقوط کرده است راه صعود و ترقی برای او باز است.
فرمود: ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا﴾ یعنی آنچه را که بین خود و خدای خود هست توبه کنند و حق الله را اصلاح کنند و حق الناس را هم اصلاح کنند و در این توبه و اصلاح به عروه ناگسستنی تمسک بجویند: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِاللّهِ﴾ و مجموعه دینشان هم برای خدا خالص باشد. یک وقت انسان در بعضی از امور، مخلص است نه در همه امور، نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» و سایر سور آمده است که عدهای در حال خطر، خدا را میطلبند و واقعاً هم میطلبند و با اخلاص هم میطلبند نه براساس ریا، اما وقتی خطر بر طرف شد آنها هم دست از اخلاص میکشند. سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آیه 22 و 23 این است که فرمود: ﴿هُوَ الَّذی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتّی إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِریحٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها ریحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾ یعنی این التجائشان به خدا در حال خطر یک التجای سوری نیست، واقعاً به خدا معتقد میشوند و از خدا کمک طلب میکنند: ﴿دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ ٭ فَلَمّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِی اْلأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ خب پس این اخلاص مقطعی سودمند نیست، لذا فرمود: ﴿وَ أَخْلَصُوا دینَهُمْ لِلّهِ﴾ قریب به این مضمون آیه سوره «یونس» در موارد دیگر هم ملاحظه فرمودید هست ولی اگر کسی دیناش را یعنی مجموعه عقائد و اخلاق و اعمالاش را برای خدا خالص کند چنین کسی نجات پیدا میکند، این یک مطلب.
حفظ و تکمیل اخلاص مهمّتر از تحصیل اخلاص
مطلب دیگر آن است که تحصیل اخلاص، خیلی مهم نیست [بلکه] حفظ اخلاص و ادامه اخلاص و تکمیل اخلاص خیلی مهم است. آن حدیثی که از رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از طریق خاصه و عامه نقل شد که «مَن اخلص لله اربعینَ صباحاً» این معنایش این نیست که انسان چلّه بگیرد تا به مقام اخلاص برسد، برای اینکه ظاهر این حدیث شریف این است که چهل روز مخلصاً به سر ببرد. کسی که اربعین میگیرد و چله میگیرد باید قبلاً اخلاص را تحصیل کرده باشد چهل روز در وادی اخلاص قدم بردارد؛ منازل چهلگانه و درجات چهلگانه اخلاص را روزانه طی کند، نه اینکه اربعین بگیرد تا مخلِص بشود «مَن اخلص لله اربعینَ صباحاً». خب پس این اربعین یا چلهگیری برای حفظ اخلاص و تکمیل اخلاص و تتمیم اخلاص است، نه برای تحصیل اخلاص و کسی که مخلِص نیست قدرت اربعینگیری ندارد، این مدتی باید زحمت بکشد که واقعاً مخلِص بشود بعد حالا که مخلِص شد شروع کند به اربعینگیری و چهل روز مجموعه دینش را برای رضای خدا حفظ بکند و انجام بدهد و چیزی هم از خدا طلب نکند، حتی آن آثاری که بر اخلاص بار است.
معنای چهل روز إخلاص برای خدا
مطلب سوم توضیح همین است که اینکه گفته شد: «مَن اخلص لله اربعین یوماً فَجَّر ینابیعَ الحکمة مِن قلبه علی لسانه» اگر کسی به این قصد، اربعین گرفت که عالم ربانی بشود حکیم بشود علوم الهی پیدا کند علم از قلب او بر زبان و قلم او جاری بشود، چنین کسی مخلِص نیست چنین کسی برای مزد، اربعین میگیرد. اخلاص آن است که از ذات اقدس الهی چیزی طلب نکند، گرچه ذات اقدس الهی خودش پاداش را عطا میکند.
پرسش...
پاسخ: بله دعا میکنند و این دعا عبادت است و دعا را به دستور ذات اقدس الهی انجام میدهد، لذا اگر آنچه را که او خواست انجام نداد شاکر است گله هم نمیکند.
پرسش...
پاسخ: چیزی از خدا میخواهد، چون خدا دستور داده است و اگر خدا آن چیز را عطا نکرد باز او هم راضی است.
پرسش:...
پاسخ: چرا دیگر، خودش فرمود که بخواه و این چون خودش فرمود بخواه! دارد اطاعت میکند و دعا میکند. اگر نداد باز هم او همان حالت اولی را دارد، اگر واقعاً غرض او از دعا برآوردن آن مطلوب باشد وقتی دعایش مستجاب نشد گله میکند، این معلوم میشود که مخلِص نیست. آنها که دعا را به دستور اله انجام میدهند میگویند خدایا! چون خودت دستور دادی ما اطاعت میکنیم، دادی «لک الحمد» ندادی «لک الحمد» اینچنین است. به هر تقدیر، اگر اخلاص هست باید از خدا، غیر خدا را طلب نکند. پس اگر کسی اربعین گرفت برای اینکه حکمت الهی از قلباش به زباناش یا قلماش جاری بشود، چنین کسی اخلاص لله ندارد. این عمل دارد برای اینکه عالم بشود، در حالی که آنچه مطلوب است اخلاص است، از همان اول باید حساباش را روشن کند که اگر به این حد رسید خدا را شکر میکند به این حد نرسید باز هم خدا را شکر میکند. گرچه ذات اقدس الهی خلف وعده ندارد و هر وعدهای را که داد انجاز میکند و وفا میکند ولی معنای اخلاص آن است که بنده از خدا، غیر خدا را طلب نکند، این هم یک مطلب.
تفاوت إخلاص در این آیه با إخلاص مطرح شده در خطبهٴ امیر (علیه السلام)
مطلب دیگر آن است آنچه که در خطبه نورانی حضرت امیر در نهجالبلاغه آمده است به عنوان کمال توحید که اول دین، معرفت اوست و کمال معرفت او تصدیق اوست و کمال تصدیق توحید اوست و کمال توحید، اخلاص است و کمال اخلاص هم نفی صفات زایده است، در آنجا فرمود <کمالُ توحیدِ الاخلاصُ َله> آن اخلاصی که در آن خطبه نورانی است بحثاش جدای از این اخلاص اربعین و امثال اربعین است، این جا معنای ﴿وَ أَخْلَصُوا دینَهُمْ لِلّهِ﴾ است یعنی دینشان را برای خدا فقط بخواهد و دستورات دینی را هم فقط برای اینکه خدا فرمان داد انجام بدهند همین! آنجا «الاخلاصُ له» نه «اخلاص العمل له» فعلاً بحث در عمل است در دین است که <اخلاص الدین و العمل لله> و اما آنجا ظاهراً مقصود بالاتر از این است که «الاخلاصُ له» یعنی «اخلاص الکون له» کل جهان هستی را، نه در مسئله عقائد و اخلاق و اعمال که به شئون دینی او برمیگردد کل هستی را برای ذات اقدس الهی خالص کند. غرض آن است که سطح آن خطبه بالاتر از سطح این حدیث است که «مَن اخلص لله اربعین یوماً». حالا که اربعین صباح، در مسیر اخلاص گام برداشت یعنی با اخلاص مُحرِم شد و تروک اخلاص را مثل تروک احرام پشتسر گذاشت بعداً «فجَّرَ ینابیعَ الحکمة مِن قلبه علی لسانه» که این در وادی اخلاص دارد حرکت میکند؛ مثل کسی که برای حج دارد حرکت میکند، نه اینکه احرام میبندد که بعداً حج بکند بلکه حج از همین جا شروع میشود، اربعین از همان اخلاص شروع میشود یعنی یک انسان مخلِص در وادی چهل درجه اخلاص و چهل منزله اخلاص حرکت میکند و چنین گروهی چون سابقه سوء داشتند که منافق بودند، احیاناً احتمال برگشت هست مثل همانهایی که در سوره «یونس» آمده که ﴿دَعَوُا اللّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ﴾ ، اینها که اربعین نگرفتند اینها مخلص شدند و چون مخلِص شدند بدون آن اربعین و آن تمرین و ریاضت، لذا نفرمود که اینها جزء مؤمنین میشود [بلکه] فرمود: ﴿فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ﴾؛ در زمره مؤمنیناند. درباره منافقین قبلاً فرمود که ﴿وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ﴾، بعد هم فرمود که چون حکم الامثال یکی است خدا، منافق و کافر را در جهنم جا میدهد؛ فرمود: ﴿إِنَّکُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ﴾ بعد فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعًا﴾ . پس منافق مثل کافر است و حکم امثال هم یکی است و حکم آنها هم جهنم است.
وضعیت منافقین بعد از توبه
اینجا هم سه مسئله است یعنی منافقی که حالا توبه کرده است مثل مؤمنین است و حکم امثال یکی است و حکم آنها هم اجر عظیم است، لذا فرمود: ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللّهِ وَ أَخْلَصُوا دینَهُمْ لِلّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ﴾ یعنی حکم اینها را دارند حکم اینها چیست؟ ﴿وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنینَ أَجْرًا عَظیمًا﴾ اینجا هم سه مسئله است، آنجا هم سه مسئله؛ آنجایی که منافق مثل کافر است حکم امثال یکی است و حکمشان هم جهنم است. اینجا که منافق توبه کرده مثل مؤمنین است، حکم امثال یکی است و حکمشان هم اجر عظیم است: ﴿وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنینَ أَجْرًا عَظیمًا﴾ و چیزی را که ذات اقدس الهی عظیم بداند، معلوم میشود خیلی مهم است چون خدا او را به عظمت یاد کرده است.
قرائت صحیح ﴿سَوفَ یُؤتِ الله﴾
از نظر قرائت این باید «سوف یؤتی» قرائت میشد، چون دلیلی بر جزم «یؤتی» نیست ولی چون در مقام تلفظ یاء تلفظ نمیشود از نظر خط و کتابت هم گاهی کلمات قرآن کریم اینچنین است که برابر با آن تلفظ نوشته میشود، لذا اینجا «یاء» نوشته نشده با اینکه «یاء» باید نوشته میشد و خوانده نمیشد، نظیر سوره «علق» که آیه سجده واجب دارد قبل از آن آیهای که سجده واجب دارد یعنی آیه هجده سوره «علق» این است که ﴿سَنَدْعُ الزَّبانِیَةَ﴾ آنجا نباید این «واو» حذف میشد. مشابهاش در سوره «ق» آیهٴ 41 این است که ﴿وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ﴾؛ خب این﴿یُنادِ﴾ که <یاء> او در خط و کتابت حذف شد دلیلی بر حذف او نبود مجزوم نیست؛ اما چون تلفظ نمیشود آن مخطوط هم مثل این ملفوظ شد؛ این یاء را حذف کردند. به هر تقدیر، این کلمه «یؤتی» یایش محذوف نیست از نظر ادبی ولی چون ملفوظ نبود در مقام مخطوط، مطابق با ملفوظ نوشتند که ﴿سَوْفَ یُؤْتِ اللّهُ الْمُؤْمِنینَ أَجْرًا عَظیمًا﴾. آنگاه فرمود: ﴿ما یَفْعَلُ اللّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ کانَ اللّهُ شاکِرًا عَلیمًا﴾؛ به منافقین هشدار میدهد که هیچ داعیهای بر تعذیب شما نیست، این طور نیست که اگر ذات اقدس الهی شما را عذاب بکند نفعی ببرد یا اولیایی او بهرهمند بشوند این طور نیست. شما خودتان را به سوختن نیاندازید وگرنه خداوند کاری به عذاب شما ندارد و از عذاب شما هم کسی خوشحال نخواهد شد و شما برگردید شاکر و مؤمن بشوید: ﴿ما یَفْعَلُ اللّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ﴾.
نکتهٴ ذکر شکر قبل از ایمان
البته شکر یکی از وظایف ایمانی مؤمنین است و باید بعد از ایمان ذکر میشد؛ لکن ترتیب لفظی یعنی با عطف به واو گاهی ترتیب رتبی را به همراه ندارد یعنی معنایش این نیست که شکر، قبل از ایمان است. ولی اگر این معنا را هم به همراه داشته باشد که شکر، قبل از ایمان است چون یک انسان متفکر، خود را غرق نعمت حق میبیند و خدا را ولی نعمت خود میداند از راه شکر، مؤمن میشود. چه اینکه عدهای از راه خوف، مؤمن میشوند چون میگویند حیات ما از خدا است و نعمت ما از خدا است و میترسیم که اگر شکرگزاری نکنیم این حیات را و نعمت را از دست بدهیم، آنها خوفاً ایمان میآورند اینها شکراً ایمان میآورند.
به هر تقدیر، گاهی شکر، زمینه تحقق ایمان را فراهم میکند. شاید به این مناسبت فرمود: ﴿إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ﴾؛ اما فرمود: ﴿وَ کانَ اللّهُ شاکِرًا عَلیمًا﴾؛ هر کاری که شما انجام دادید خداوند شکر او را به جا میآورد. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» هم فرمود: ﴿وَ مَنْ أَرادَ اْلآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا﴾ ؛ عدهای سعیشان مشکور است، خدا شاکر سعی اینها است و شکر خدا از اسمای فعلی اوست و اسمای فعلی را از فعل خدا انتزاع میکنند، پاداشی که ذات اقدس الهی به شاکران عطا میکند همین مشکور بودن سعی شاکران و بندگان خدا است و خدا هم میداند که چه کسی شاکر بود و چه اندازه شکر کرد، لذا برابر با علم خودش سعی افراد را مشکور میداند: ﴿وَ کانَ اللّهُ شاکِرًا عَلیمًا﴾.
اینجا پایان جزء پنجم از قرآن کریم بود بحمدالله که تمام شد. اول بنا بود که مخصوصاً از سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که آقایان هر کدام آیاتی که بحث میشود این آیات را حفظ بکنند، نمیدانم حالا به این توفیق راه یافتند یا متأسفانه نه، چون هر آیهای که بحث میشود گاهی مثلاً یک آیه دو روز یا سه روز بحث میشود. حفظ یک آیه در ظرف یکی دو روز خیلی کار آسان است، گذشته را آدم در این رفت و آمدها تکرار میکند مرور میکند. وقتی از منزل تشریف میآورید تا محلّ بحثتان و از محلّ بحثتان تشریف میبرید تا منزل، تو راه هم آدم باید تکرار بکند بالأخره این آیات حفظ میشود اگر تا حال حفظ نشده ـ انشاءالله ـ از این به بعد سعی بشود که حفظ بشود به خواست خدا، چون حفظش آسان هم هست بلکه ـ انشاءالله ـ همه شما را و همه ما را این قرآن حفظ بکند؛ اما آغاز جزء ششم قرآن کریم.
لزوم صادق بودن انتقاد
فرمود: ﴿لا یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاّ مَنْ ظُلِمَ وَ کانَ اللّهُ سَمیعًا عَلیمًا﴾ ذات اقدس الهی کار بد را چه سرّی چه جهری کراهت دارد یعنی هر چه سئّ است و حرام است مطابق با عقل و شرع نیست، نزد ذات اقدس الهی مکروه است محبوب نیست، چه اینکه در آیه 38 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بعد از شمارش برخی از گناهان معروف فرمود: ﴿کُلُّ ذلِکَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهًا﴾ و این اختصاصی به گناهان بر شمرده شده در سوره «اسراء» ندارد [بلکه] هر چیزی که سیئه است و «یسوء الانسان» این پیش خدا مکروه است، پس خدا اینها را دوست ندارد. سیئه چه سرّش چه علنش، محبوب خدا نیست؛ اما اینکه فرمود: ﴿لا یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاّ مَنْ ظُلِمَ﴾ این ناظر به آن است که اگر کسی بخواهد انتقادی از دیگری بکند [و] بد کسی را بگوید اولاً باید راست باشد، چون دروغ و تهمت چه سرّش چه علناش بد است و مکروه است باید راست باشد که فلان شخص این نقیصه را دارد، این مطلب اول.
ناروا بودن افشای گناه بین حق تعالى و افراد
مطلب دوم آن است که حرف راست همه جا مطلوب نیست و از همه کس هم مطلوب نیست، حالا بر فرض فلان شخص این نقیصه را داشت این عیب را داشت، مگر هر کس میتواند بگوید یا هر جا میتوان گفت. آن نقیصههایی که بین خود و خدای اوست این را آدم حق ندارد بگوید. اگر کسی بین خود و خدای خود گناه مستوری دارد اینجا بازگو کردن آن گناه حرام است (این یک). بین خود و خدای خود گناهی دارد و سعی هم میکند که آن گناه را بپوشاند ولی یک وقت حالا دیگران فهمیدند، باز افشای او ناروا است، این دو مطلب.
البته اگر هتک حرمت کرد متجاهر به فسق شد آن دیگر خودش میخواهد جهر بشود، دیگر گفتن او مشکلی ندارد، پس آن دو مطلب منهی است.
جواز افشای ظلم ظلم توسط مظلوم
مطلب سوم آن است که اگر کسی نه تنها بین خود و خدای خود تیره و آلوده است [بلکه] بین خود و خلق خدا هم تیره است یعنی نسبت به کسی ستم کرده. اینکه نسبت به دیگری ظلم کرده و ستم کرده تنها مظلوم است که میتواند افشاگری کند نه هر کسی، لذا فرمود: ﴿لا یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاّ مَنْ ظُلِمَ﴾ یعنی خداوند برای هیچ کسی آشکارا بدی دیگران را بازگو کردن نمیپذیرد، مگر برای مظلوم که او بدی ظالم را میتواند به صورت آشکارا ذکر کند.
تبیین معنای لا یحبّ
این ﴿لا یُحِبُّ﴾ معنایش این نیست که خدا آنها را دوست دارد و این یکی را دوست دارد، بلکه معنایش این است که «لا یجوّز لا یرید لا یجیز» یک چنین چیزی [که] اجازه نمیدهد و رخصت صادر نمیکند مگر درباره آنها وگرنه آن کار، محبوب خدا نیست مجاز است از طرف خدا، این هم یک مطلب. در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» درباره غیبت اینچنین فرمود که هیچ کسی نسبت به دیگری غیبت نکند؛ آیه دوازده سوره «حجرات» این است: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ تَوّابٌ رَحیمٌ﴾.
افشاگری به نیّت تشفّی یا به نیّت نهی از منکر و حکم آنها
حالا اگر اینچنین شد کسی ظالم بود اینجا دیگر از بحث غیبت بیرون است. افشاگری ظلم ظالمان جزء عبادات محسوب میشود. این تظاهرات و این بیان ستمهای حکومتهای طاغی از همین قبیل است. اینها از مسئله غیبت و مانند آن مستثنی است که خداوند در اینگونه از موارد، اجازه نشر این ستمها را میدهد. اما اگر نهی از منکر متوقف بر این نشر ستم باشد آن حساب دیگری است ولی اگر کسی مظلوم واقع شده بخواهد با همین تشفی حاصل کند و به دیگران منتقل بکند، خب آن به آن اندازه محبوبیت نیست. اگر واقعاً نهی از منکر به این است که انسان، ظلم ظالمی را مشخص بکند آن نه تنها جایز است، بلکه محبوب هم است. یک وقت است که نه، شخص برای نهی از منکر نیست برای انتقامگیری است، نه برای این است که آن کار را نکند بلکه برای آن است که کاری که کرده از او انتقام بگیرد چون نهی از منکر برای قبل از وقوع است، انتقام برای بعد از وقوع است. نهی از منکر برای آن است که این کار را نکند یا بعداً نکند ولی مظلوم که فریاد برمیآورد این برای نهی از منکر نیست، برای این نیست که ظالم ظلم نکند، بلکه برای آن است که ظالم ظلمی را که کرده است او انتقام بگیرد یا تشفی حاصل کند.
توصیهٴ خداوند به عفو در آیات متعدّد
در اینگونه از موارد ذات اقدس الهی میفرماید که اگر کسی عفو کند برای او بهتر است. در سورهٴ مبارکهٴ «شوری» فرمود: ﴿وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللّهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظّالِمینَ﴾ . خب اگر کسی بدرفتاری کرد جزای بدی، بدی است: ﴿وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها﴾ ولی اگر کسی بزرگواری کرد و بخشید البته محبوب خدا است: ﴿فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللّهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظّالِمینَ﴾؛ خداوند ظالم را دوست ندارد نه ظالم ابتدایی نه ظالم ادامهای. آن کسی که ابتدائاً ظلم کرد که خب محبوب خدا نیست، مبغوض خدا است. دیگران که مظلوم شدند آنها هم اگر در انتقامگیری از حدشان بگذرند آنها هم میشوند ظالم. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیه 32 اینچنین فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطانًا﴾؛ اگر کسی مظلومانه کشته شد ما برای اولیای دم، سلطنتی قرار دادیم که اینها حق قصاص دارند ﴿وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطانًا﴾؛ اما ﴿فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ﴾ این ولیّ دم که شرعاً سلطنت دارد بر قصاص، این دیگر تعدی نکند. بالأخره ستم بد است خواه حدوثاً خواه بقائاً.
بررسی متصل یا منقطع بودن استثناء در آیه
خب در این کریمه فرمود: ﴿لا یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ و عده زیادی از بزرگان بر ایناند که این استثناء، استثناء منقطع است ، چون فرمود: ﴿لا یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاّ مَنْ ظُلِمَ﴾؛ این ﴿إِلاّ مَنْ ظُلِمَ﴾ معنایش این است که چون اینجا شخص است و آنجا فعل و وصف، شخص را که از فعل وصف استثنا نمیکنند. اگر اینچنین بود که «لا یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ لأحدٍ إِلاّ مَنْ ظُلِمَ» خب این میشود متصل باشد و از طرفی هم معنای ﴿إِلاّ مَنْ ظُلِمَ﴾ اگر استثناء متصل باشد موهِم این است که اگر کسی مظلوم بود بخواهد فریاد برآورد که فلان کس به من ظلم کرده است این کار، محبوب خدا است. در حالی که معنای محبت در اینجا همان اراده و ترخیص باید ملحوظ بشود یعنی خدا به هیچ کسی رخصت نداد، مگر اینکه مظلومی بخواهد برای خونخواهی آن ستم خود از ظالم به طور علن بگوید، حالا خواه در محاکم پیش قاضی به طور علن میگوید خواه در جامعه از آن نظر که مسلمین به نصرت او بشتابند و مانند آن.
روایتی را مرحوم امینالاسلام نقل کرد از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) که این نشانه مهماننوازی دین است. فرمود اگر مهمانی بر کسی نازل شد و صاحبخانه به مقدار متعارف، کرامت مهمان را رعایت نکرده است این مهمان، مظلوم واقع شد. میتواند بعدها گله کند؛ بگوید که فلان شخص کرامت ما را رعایت نکرده است . یکی از مصادیق این است. خب این خیلی اساس دین را بر کرامت استوار کرده است و خیلی جریان مهماننوازی را تکریم کرد که اگر مهمانی به او خوش نگذرد برابر متعارف و شئونات عادی، این حق انتقاد دارد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است