display result search
منو
تفسیر آیات 136 تا 138 سوره نساء

تفسیر آیات 136 تا 138 سوره نساء

  • 1 تعداد قطعات
  • 41 دقیقه مدت قطعه
  • 71 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 136 تا 138 سوره نساء"
- شرایط اثبات شأن نزول و تفاوت آن با خبری و تطبیق
- لزوم ایمان به نبوّت عامّه در کنار نبوّت خاصّه
- سنّت الهی بر عدم آموزش و هدایت افراد متلوّن

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعیدًا﴿136﴾ إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْرًا لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبیلاً ﴿137﴾ بَشِّرِ الْمُنافِقینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذابًا أَلیمًا﴿138﴾

أقوال مختلف در شأن نزول آیه
اینکه فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا﴾ ملاحظه فرمودید چه مرحوم امین الاسلام در مجمع چه بعضی از علمای سنت گفتند این نازل شده است دربارهٴ بعضی از اهل کتاب، یهودیها که اینها گفتند ما به تورات و قرآن ایمان می‌آوریم ولی به سایر کتابها مثل انجیل مؤمن نخواهیم شد و مانند آن. ولی نه مفسرین شیعه به این شأن نزول، اعتماد کردند نه مفسرین اهل سنت، معلوم می‌شود شأن نزولهایی که ابن‌عباس نقل می‌کند ضحاک و امثال‌ذلک نقل می‌کنند این گونه از افراد نقل می‌کنند، به حساب برداشت خود آنها آورده می‌شود. اگر یک روایت معتبری به عنوان شأن نزول نقل بشود البته مؤثر است ولی حرف ابن‌عباس حرف ضحاک و مانند آن، این تقریباً به منزلهٴ برداشت خود آنهاست یا ناظر به تطبیق است نه شأن نزول. مرحوم امین الاسلام در مجمع با اینکه سه وجه ذکر می‌کند و برای وجه سوم تأییدی یاد می‌کند و آن این است که ابن‌عباس، چنین نقل کرده است که این آیه دربارهٴ اهل کتاب نازل شد، مع‌ذلک آن وجه اول را صحیح و معتمد می‌داند می‌گوید که آیه دربارهٴ مؤمنین نازل شده است .

شرایط اثبات شأن نزول و تفاوت آن با خبری وتطبیق
پس مقداری درباره شأن نزولها باید بحث کرد که این یعنی چه؟ اولاً سیاق آیه باید نشان بدهد. ثانیاً روایت معتبر باشد روایت از معصوم(علیه السلام) باشد که مشخص بکند که این آیه در چه زمینه‌ای نازل شد و ظاهر آن روایت هم این باشد که آن جریان منزل این آیه است نه مجرای این آیه، آن‌گاه می‌شود شأن نزول. منزل این آیه یعنی این حادثه اتفاق افتاد و آیه در خصوص این حادثه نازل شده است. آن‌گاه آن بحث اصولی مطرح است که خصوصیت مورد، نقشی ندارد عموم یا اطلاق وارد، متبع است. منزل غیر از مجراست؛ مجرا معنایش آن است که آیه در یک فضای بازی نازل شد، آن‌گاه یکی از معصومین(علیهم السلام) یا یکی از مفسرین تابع اینها این آیه را بر آن مورد تطبیق کردند این را می‌گویند مجرا. جریان جری در تفسیر المیزان زیاد به کار برده می‌شود می‌فرماید
« من باب الجری» ، این «من باب الجری» یعنی من باب التطبیق یعنی آیه در یک فضای بازی نازل شد کاری به این مورد ندارد ولی روایتی این آیه را بر این مورد تطبیق کرده است. این اصطلاح جری را هم می‌فرمایند که از آن حدیث معروف گرفته شد که قرآن « یَجری کما یَجری الشمس و القمر» ؛ «یَجری کما یَجری الشمس و القمر» یعنی هر روز تازه است هر روز مجرایی دارد و بر یک مجرایی قابل تطبیق است، هر روز یک جایی را روشن می‌کند و می‌تابد. این تعبیر جری در المیزان بسیار به کار برده شده <جری> یعنی تطبیق و اصل این اصطلاح جری هم از آن حدیث معروف گرفته شد که «که قرآن یَجری کما یَجری الشمس و القمر».
بنابراین نمی‌شود گفت که مثلاً ما چند هزار شأن نزول داریم این یک دید کلی است شما اگر کتاب شریف نورالثقلین یا برهان و امثال‌ذلک را بخواهید با این دید فائق بررسی کنید، معلوم می‌شود که شأن نزول چندتاست و جری و تطبیق چندتاست. چیزی که خود شیعه‌ها نقل کردند و خود سنی‌ها نقل کردند نه شیعه‌ها به این نقلشان اعتماد کردند نه سنی‌ها معلوم می‌شود که این از باب جری است نه از باب شأن نزول به عنوان فضای نزول یاد نشده است. حالا نمونه‌های دیگری هم هست که در ذیل آیهٴ بعد یعنی﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْرًا﴾ می‌خوانیم.

لزوم ایمان به نبوّت عامّه در کنار نبوّت خاصّه
مطلب دوم آن است که ما هم باید به نبوت عامه مؤمن باشیم هم نبوت خاصه و هیچ ملتی را ذات اقدس الهی بدون راهنما رها نکرده است؛ برای هر ملتی هم کتاب نازل کرده است یا مستقیماً به آن ملت و امت کتاب داد، نظیر آنچه برای انبیای اولوا العزم(علیهم السلام) نازل کرد یا اگر مستقیما برای آنها کتاب تازه‌ای نازل نکرده است پیامبری اعزام فرمود که این پیامبر، حافظ شریعت آن پیامبر قبلی باشد. نظیر اینکه در عصر ابراهیم(سلام الله علیه) لوط(علیه السلام) را مأمور کرد به منطقه‌ای، لوط هم از انبیای الهی است؛ اما صاحب کتاب نیست کتاب را ابراهیم خلیل آورد و خود لوط به ابراهیم(علیهما السلام) ایمان آورد که فرمود: ﴿فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قالَ إِنّی مُهاجِرٌ إِلی رَبّی﴾ ؛ لوط از انبیای غیراولوا العزم است که به ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) ایمان آورد و حافظ شریعت ابراهیمی‌بود، بالأخره هر ملتی یک راهنمایی دارد حالا یا از اولوا العزم است یا غیراولوا العزم. گاهی ممکن است که نه اولوا العزم باشد نه غیراولوا العزم [بلکه] نمایندگان آنها باشد، نظیر دو یا سه نماینده‌ای که در سورهٴ مبارکهٴ «یس» فرمود ، لذا باید به همهٴ کتابها و به همهٴ انبیا ایمان آورد این دو مطلب.

تعریف ضلالت قریب و ضلالت بعید
مطلب سوم آن است که ضلالت دو قسم است یک ضلالت قریب یک ضلالت بعید، یک وقت آدم گم می‌شود ولی مقصد را گم نکرده است می‌داند که کجا می‌خواهد برود راه را گم کرده، چنین انسانی ضلالت‌اش قریب است نه بعید از راهنما سؤال بکند تلاش و کوشش می‌کند می‌گوید من می‌خواهم به فلان مقصد بروم راه را گم کرده‌ام از راه بلد می‌پرسد و به مقصد می‌رسد، این ضلالت‌اش قریب است. یک وقت نه تنها راه را گم کرده مقصد را گم کرده اصلاً مقصد یادش نیست، خب چنین کسی که مقصد یادش رفته او چگونه هدایت بشود؟ او از چه کسی بپرسد من کجا می‌خواهم بروم؟ چنین گروهی ضلالتشان ضلالت بعید است. از ضلالت بعید احیاناً به غوایت یاد می‌شود غاوی، غیر از ضال است، غوایت بی‌هدفی، ضلالت بی راهی. یک وقت کسی هدف را گم می‌کند خب چنین انسانی «یتیه فی الارض مدة عمره» در تمام عمرش سرگردان است، چون اصلاً نمی‌داند کجا برود تا از چه کسی بپرسد که آن راه کجاست. اینها که ﴿فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا﴾ اینها غاوی‌اند نه ضال و اگر دربارهٴ اینها گفته شد ضلالت، ضلالت بعید است. یک عده نه می‌دانند مقصدشان کجاست؟ کجا باید بروند ولی راه را گم کرده‌اند آنها قابل هدایت‌اند این گروهی که کافر شدند به یکی از این اصول دین، اینها گرفتار ضلال مبین‌اند اینها اصل را انکار کردند جزء فروع دین نبود آنچه را که اینها کفر ورزیدند که کفر اعتقادی است نه کفر عملی. اگر کفر عملی باشد معلوم می‌شود اصل دین یادش است [امّا] در مقام عمل منحرف شد، نظیر آیهٴ «حج» که فرمود: ﴿لِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِیُّ عَنِ الْعالَمینَ﴾ این کفر عملی است نه کفر اعتقادی؛ اما آنجا که کفر، اعتقادی باشد اصل یادش رفته است نه فرع، بنابراین او هرگز قابل هدایت نیست، این هم مطلب سوم.

سنّت الهی بر عدم آموزش و هدایت افراد متلوّن
مطلب بعدی مربوط به آیه‌ای است که امروز قرائت شد. البته بحثهای روایی آن آیه قبل هم انجام می‌شود، فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْرًا لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبیلاً﴾؛ فرمود اینها که متلون‌اند گاهی مؤمن‌اند گاهی کافرند، گاهی مؤمن‌اند گاهی کافرند گاهی کفرشان افزوده می‌شود چنین کسی سنت خدا بر این نیست که اینها را هدایت کند. دربارهٴ بعضی افراد فرمود ﴿خداوند لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرین﴾ ٭ ﴿لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ﴾ ٭ ﴿لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ﴾ این سه طایفه از نصوص در قرآن هست. دربارهٴ اینها که طایفهٴ چهارم است با <کان> منفی یاد کرد. فرمود هرگز سنت خدا بر این نبوده است که اینها را هدایت کند؛ کسی که یک وقت مؤمن است بعد کافر می‌شود یک وقت مؤمن می‌شود دوباره کافر می‌شود، بعد کفرش افزون می‌شود چنین کسی را هرگز خدا هدایت نمی‌کند: ﴿لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبیلاً﴾ این <کان> منفی نشانه آن است که هرگز
سنت خدا در این باره جاری نشده است.

تعیین مصداقی از افراد متلوّن در سورهٴ «آل‌عمران»
اینها چه گروهی‌اند؟ البته منافقین‌اند مرتدین‌اند و مانند آن، بخشی از اینها در سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» نمونه‌های آنها گذشت. در سورهٴ «آل عمران» گروهی توطئه کردند برابر آنچه در آیهٴ 72 سورهٴ «آل عمران» گذشت اینها یک توطئه‌ای کردند گفتند صبح بروید در مسجد پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان اینکه به او ایمان آوردید در جمع مسلمین باشید، بعد عصر برگردید بگویید ما رفتیم دیدیم خبری نبود، این از همان اول توطئه است برای توهین و تضعیف اسلام؛ آیهٴ 72 سورهٴ «آل عمران» ﴿وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ﴾؛ شما این کارها را انجام بدهید ﴿لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾؛ شما این توطئه را بکنید تا شاید مؤمنین هم برگردند آنها هم مرتد بشوند، گرچه در همان آیه بحثش گذشت که برخیها احتمال دادند که منظور از این ﴿آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهار﴾ این باشد که به یهودیها گفتند آنچه را که در اول روز، مسلمین به آن عمل می‌کردند و آن صلات نحو بیت المقدس بود به او ایمان بیاورید، ﴿وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ﴾؛ آنچه در اواخر روز نازل شده است که قبله از بیت المقدس به کعبه تغییر یافت به او کفر بورزید ، گرچه این احتمال را دادند ولی آنجا ظاهراً همان احتمال اول تأیید شد. خب ذیل، همین را تأیید می‌کند ﴿لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾؛ فرمود که یک عده‌ای توطئه کردند از همان اول گفتند ما صبح می‌رویم ایمان می‌آوریم بعد عصر برمی‌گردیم می‌گوییم خبری نبود، اینها حرفهای مستدل قابل قبول ندارند این حرفها را می‌گوییم تا آنهایی که مؤمن شدند برگردند.

عتاب خداوند دربارهٴ افراد متلوّن
﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا﴾ این افراد متلون، اینها هرگز مورد عنایت اله نیستند؛ اینها که هر لحظه‌ای تلون دارند حالا یا در پنج مقطع مثل: ﴿إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدادُوا کُفْرًا﴾ در پنج مقطع یا نه در دو مقطع. اینکه مرتد پذیرفته نمی‌شود، برای اینکه لعب به دین است. در این قسمتها فرمود که: ﴿لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ﴾؛ هرگز ذات اقدس الهی اینها را نمی‌آمرزد. دربارهٴ مشرکین، تعبیری به این شدت ندارد فرمود خداوند مشرکین را نمی‌آمرزد: ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ﴾ به صورت یک نفی صریح فرمود خدا مشرک را نمی‌آمرزد، شرک را نمی‌آمرزد و مانند آن؛ اما به صورت یک <کان> منفی که دلالت کند بر اینکه اصلاً سنت خدا بر این نیست که اینها را بیامرزد آن دربارهٴ این گونه از افراد است که دین را ملعبه قرار دادند: ﴿لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَ لا لِیَهْدِیَهُمْ سَبیلاً﴾.

شرح هدایتها و ضلالت از جانب خداوند
مطلب بعدی آن است که بیان قرآن این است که هر کسی را ذات اقدس الهی بخواهد هدایت می‌کند هر کسی را خدا بخواهد گمراه می‌کند. بعد وقتی به چند طایفه از آیات در کنار هم مراجعه می‌کنید می‌بینید به اینکه هدایت، دو قسم است و ضلالت یک قسم. هدایت، دو قسم است: یک هدایت ابتدایی دارد این عام است که خداوند همگان را هدایت کرده است هم از درون، برای اینکه ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ با افاضه عقل با افاضه فطرت همه را هدایت کرده است. از راه بیرون به عنوان وحی و رسالت و نبوت فرمود ما قرآن را نازل کردیم: ﴿هُدیً لِلنَّاس﴾ رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برای هدایت جهانی است [و] برای همهٴ مردم است. قرآن برای هدایت همهٴ مردم است فطرت، در همهٴ مردم است که ﴿لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللّهِ﴾ ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها ٭ فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ برای هدایت همهٴ مردم است.

دو حکم هدایت ابتدایی
پس این هدایت عمومی‌هیچ استثناپذیر نیست و در قبال این هدایت، ضلالت نیست؛ هرگز ذات اقدس الهی ابتدائاً احدی را گمراه نمی‌کند. پس هدایت ابتدایی دو حکم دارد: یکی اینکه عمومی‌است (این وصف ثبوتی او)؛ یکی اینکه مقابل ندارد (این وصف سلبی او). اما ضلالت، ضلالت عمومی‌نخواهد بود و ابتدایی هم نخواهد بود؛ هرگز ذات اقدس الهی بدئاً کسی را گمراه نمی‌کند و عمومی‌هم نیست که همهٴ مردم را در یک مقطع گمراه کند این شدنی نیست. ضلالت، همواره کیفری است یعنی خداوند اول فطرت داد عقل داد از درون، انبیا و وحی و رسالت و نبوت و کتاب داد از بیرون، بعد فرمود: ﴿إِنّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ﴾ همهٴ راهها را تنظیم کرد. اگر کسی با داشتن راهنمای درون و هادیان بیرون، بیراهه برود مدتها خدا مهلت می‌دهد بلکه توبه کند بلکه برگردد بلکه پشیمان بشود بلکه کنترل کند. چندین بار او معصیت می‌کند خدا او را مهلت می‌دهد باز هم او را گمراه نمی‌کند. اگر نه او تمادی در غی داشت یعنی دیگر حالا تجری کرد با داشتن همهٴ این علل و عوامل درون و بیرون برای هدایت، با داشتن همهٴ مهلتها برای توبه و برگشت نه از آن مهلت استفاده کرد نه از آن هادیان درون و بیرون، از آن به بعد ذات اقدس الهی این را گمراه می‌کند. گمراه می‌کند یعنی چه؟ ضلالت هم یک امر وجودی نیست که خدا چیزی را به نام ضلالت در قلب کسی القا بکند از آن به بعد دیگر توفیق را می‌گیرد؛ دیگر رفیق خوب نصیب‌اش نمی‌شود دیگر مجلس خوب نصیب‌اش نمی‌شود دیگر گرایش خوب نصیب‌اش نمی‌شود دیگر پذیرش خوب نصیب‌اش نمی‌شود، نه حالتی خدا به او افاضه می‌کند نه وضع مناسبی برای او فراهم می‌کند. گاهی می‌بینید یک کسی در یک مجلسی نشسته است خیلیها نشسته‌اند یک واعظی یا یک مداحی یا یک شاعری دارد موعظه می‌کند یا مدحی می‌خواند یا شعر پند و اندرز را می‌خواند این در یک بی‌تابی ایجاد می‌شود، دیگران همین طور به طور عادی گوش می‌دهند. این باید بداند این بی‌تابی، نعمت است؛ این دارد عوض می‌شود کم‌کم دارد اصلاح می‌شود دیگران نه، به طور عادی می‌آیند و می‌روند. خب آن گونه از هدایتها را آن گونه از لطفها را خدا به یک چنین آدمی‌نمی‌دهد، وقتی نداد اوست و امیال او و اهداف او و اغراض شخصی او خب، چنین کسی سقوط می‌کند دیگر.
پس هدایت، عمومی‌است و ضلالت عمومی‌نیست (یک)، هدایت، ابتدایی است و ضلالت ابتدایی نیست (دو)، ضلالت، نه عمومی‌است و نه ابتدایی بلکه کیفری است به عنوان گوشمال دادن، آن هم بعد از مدتها آزمون که برسد به لبهٴ ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ .
تبیین عدمی بودن اضلال
مطلب بعدی آن است که اضلال یک امر وجودی نیست؛ همین که خدا لطف خاص خود را بگیرد انسان است و مشتهیات او، خب سقوط می‌کند. این را در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» فرمود که ما وقتی کسی را گمراه می‌کنیم نه یعنی چیزی به او می‌دهیم به عنوان ضلالت [بلکه] لطفی که تا کنون نسبت به او اعمال کردیم حالا نمی‌کنیم. فرمود: ﴿ما یَفْتَحِ اللّهُ لِلنّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ﴾ ؛ فرمود دری را که ذات اقدس الهی روی رحمت باز ‌کند کسی نمی‌تواند ببندد. حالا اگر این در را خدا باز نکرد همین، کسی نمی‌تواند این در را باز کند.
فتحصل که اضلال یک امر عدمی‌است، لذا اگر گفتیم زیدٌ مهتدٍ می‌شود موجبه محصله و گفتیم <عمرٌ ضالٌ> می‌شود موجبهٴ معدولة المحمول، مثل اینکه گفتیم <زیدٌ بصیرٌ و عمرٌ اعمی> ‌بعضی از مفاهیم‌اند که آن خصوصیتهای عدمی‌را در خودشان نهفته دارند، خب زیدٌ جاهلٌ، زیدٌ فاسقٌ، زیدٌ ظالمٌ، زیدٌ اعمی اینها که قضیهٴ موجبه نیست، همه اینها قضایای معدولة المحمول است، چون یک امر سلبی در این محمول پیچ خورده در درون او هست. حالا گاهی این امر سلبی را بیرون می‌آورند، می‌گویند: زیدٌ غیرعادلٍ، زیدٌ غیرعالمٍ، زیدٌ غیربصیرٍ، زیدٌ غیرمهتدٍ این معلوم است که معدولة المحمول است. یک وقت این معنای سلبی را در همان محمول، اشراب می‌کنند می‌گویند <زیدٌ اعمی> خب می‌شود معدولة المحمول دیگر. ضلالت هم این‌چنین است؛ یک امر عدمی است نه اینکه یک امر وجودی باشد، فرمود: ﴿ما یَفْتَحِ اللّهُ لِلنّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ﴾ آنجا خدا رحمت خودش را امساک می‌کند.

تکوینی و تشریعی بودن هدایت در مقابل تکوینی بودن ضلالت
مطلب بعدی آن است که هدایت دو قسم است: یک هدایت تشریعی و یک هدایت تکوینی. همان طوری که دربارهٴ ضلالت، ضلالتها هرگز تشریعی نیست ضلالت یک قسم است فقط تکوینی است آن هم به امر عدمی برمی‌گردد. ضلالت تشریعی این است که یک قانون خلافی وضع بشود، این‌چنین ـ‌ معاذ الله‌ـ که نیست. ضلالت تشریعی یعنی یک شریعتی یک قانونی یک حکمی ـ‌معاذ الله‌ـ برخلاف حق وضع بشود، اینکه نیست. ضلالت فقط تکوینی است آن هم امر عدمی یعنی خدا او را به حال خودش رها می‌کند؛ اما هدایت، امر تشریعی است و امر تکوینی. تشریعی‌اش همهٴ قوانین الهی هدایت است چه واجب و مستحب چه حرام و مکروه چه وضعی چه تکلیفی، همهٴ احکام شرعی هدایت است. هدایتهای تکوینی مربوط به همه نیست. هدایت تشریعی که قانونگذاری است ﴿هدیً للناس﴾ است دیگر، همه را هدایت کرده؛ اما آن گرایش آن میل آن کشش آن شوق اینها را می‌گویند هدایتهای تکوینی، این نصیب همه نیست البته ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاء﴾ ؛ خداوند عده‌ای را با این فیضها مستفیض می‌کند می‌بیند نه، اینها بی‌اعتنایند. خب دیگر از آن به بعد این فیضهای خود را به این افراد بی‌اعتنا نمی‌دهد اینها همین حد معمولی را دارند دیگر، حداکثر این است که جهنم نروند و بروند بهشت همین! اما دیگر به لقاء الله بار یابند با اهل بیت یکجا باشند اینکه نصیب همه نمی‌شود. اگر یک چنین حالتی نصیب کسی شد که مثل یک حالتی یک گرایشی یک جذبه‌ای یک اشتیاق به گریه‌ای یک شوقی در سجده‌ای اینها پیدا شد این حالت یک امر وجودی است (این یک)، دست خود آدم هم نیست، خیلی از اوقات آدم می‌خواهد بنالد می‌بیند نمی‌شود. یک وقت هست که می‌بیند مجذوب یک حالتی قرار می‌گیرد این دست کسی نیست. البته مقدماتش را باید فراهم کرد؛ اما آن «محول القلوب و الابصار» است که در این دلها اثر می‌گذارد. اگر یک چنین حالتی پیدا شد می‌شود هدایت تکوینی. می‌بینید دو نفر به حوزه می‌آیند خداوند وسیلهٴ ترقی یکی را به خوبی فراهم می‌کند هم بحث خوب، استاد خوب، شاگرد خوب، هم حجره خوب، مربی خوب مرتب نصیب این می‌کند، حالا این یا روی دعای پدر و مادر است یا آثار اجداد و نیاکان است یا روی صفای ضمیر خود اوست دیگری را به حال عادی رها می‌کند می‌گوید این راه باز است آن فیض زائد را که به این شخص اول داد به دومی نمی‌دهد، البته ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاء﴾ حالا براساس مصلحتی است او را خودش می‌داند، آن را می‌گویند هدایت تکوینی که وسیله را فراهم می‌کند به آن می‌گویند توفیق یعنی اسباب را وفق آن مقصود قرار می‌دهد، خب.

مقایسهٴ دیگری از هدایت و ضلالت
فَتحصلَ که هدایت دو قسم است: تشریعی و تکوینی [امّا] ضلالت فقط تکوینی است (این یک)، هدایت دو قسم است: عمومی و خصوصی، ضلالت فقط مخصوص است ضلالت گمراه کننده نداریم (این دو). سوم، هدایت هم ابتدایی است هم پاداشی ولی ضلالت فقط کیفری است. ضلالت ابتدایی هرگز ما نداریم چه در تشریع چه در تکوین ولی هدایت هم پاداشی است هم ابتدایی؛ ابتدائاً خدا همه را هدایت کرده است تشریعاً و تکویناً گرایش ایجاد کرده است. طبعاً آدم راستگوست دروغ را باید به بچه یاد داد [تا بتواند دروغ بگوید] طبعاً انسان، امین است [و] خیانت را او یاد می‌گیرد. اینها تکوین و تشریعش آمیخته به هم است ولی در نظام دنیایی و در نظام اخروی، رساندن به مقصد یک کار خارجی است این می‌شود هدایت تکوینی. ذات اقدس الهی فرمود که ما مومنین را هدایت می‌کنیم و راه هدایت کردنش هم شرح صدر دادن است که حوصله‌اش به سر نیاید و سبب هدایت کردن تکوینی هم همان ایمان قبلی اوست که مقدمات او فراهم کرده است. در قیامت هم راه بهشت را نشان‌اش می‌دهیم.

سرگردانی جهنمیان و پیدا نکردن راه جهنّم
این کافر و فاسق و ظالم بیچاره که در قیامت، جهنمی است اصلاً راه جهنم را هم گم می‌کند. الان به کسی گفتند تو محکوم زندانی به اصطلاح باید برود زندان، مشکلش این است که راه زندان را هم بلد نیست آن وقت سر گردان است خود این سرگردانی «عذابً فوق العذاب» است بعدها دستورات الهی می‌رسد که اینها را به جهنم ببرید، این‌چنین نیست که جهنمی‌ها راه جهنم را خوب بلد باشید که راحت باشند، این گرفتار سرگردانی آخرت هم خواهند بود، بعد البته به قیادت و زمامداری شیطان به این جهنم می‌روند. حالا ملاحظه فرمایید آیاتی که در این زمینه یاد شده است در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» یعنی همین سور‌ه‌ای که الان در خدمت آن سوره هستیم. ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَظَلَمُوا لَمْ یَکُنِ اللّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِیَهْدِیَهُمْ طَرِیقاً ٭ إِلَّا طَرِیقَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً وَکَانَ ذلِکَ عَلَى اللّهِ یَسِیراً﴾ .

شرح مصادیقی از آیات دربارهٴ هدایت و ضلالت
در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٴ شانزده این‌چنین است: ﴿ یَهْدِی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَیُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیَهْدِیهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیم﴾؛ خب این خطاب به مومنین است خطاب به کسانی است که تابع سبیل سلامت الهی‌اند، خداوند چنین گروهی را هدایت می‌کند این پیداست هدایت پاداشی است و تکوینی. در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» راه این هدایت را که هدایت تکوینی است از دل شروع کرده می‌داند؛ آیهٴ 125 سورهٴ «انعام»: ﴿فَمَن یُرِدِ اللّهُ أَن یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَم﴾ این با یک قلب باز قبول می‌کند، چه اینکه ﴿وَمَن یُرِدْ أَن یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّمَا یَصَّعَدُ فِی السَّماء﴾؛ کسی وقتی مسائل الهی، معارف الهی بر او عرضه بشود این احساس دلتنگی و فشار می‌کند ﴿کَأَنَّمَا یَصَّعَدُ فِی السَّماءِ﴾، مثل اینکه می‌خواهد به آسمان برود در اثر نداشتن هوا، نفس‌اش بند بیاید. بعد در ذیل فرمود اینکه ما نفس یک عده را بند می‌آوریم، اینکه عده‌ای دلتنگ می‌شوند برای این دلتنگی در برابر معارف رجس است و آلودگی است، این یک مقدمه و رجس و آلودگی فقط بر آلودگان می‌ریزد (این دو)، فرمود: ﴿کَذلِکَ یَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾ نه بر انسانهای ابتدایی کسی که اهل ایمان نیست اصلاً ملکه‌شان این است اصلاً اهل ایمان نیستند، خدا رجس‌اش را بر اینها فرود می‌آورد آن رجس هم بستن در هدایت است.
باز در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» این جریان هدایت را به این صورت یاد فرمود؛ آیهٴ 104 سورهٴ «نحل»: ﴿ إِنَّ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ لاَ یَهْدِیهِمُ اللَّه﴾ خب، خدا هدایت کرد هدایت تشریعی و ابتدایی و آنها ایمان نیاوردند. از آن به بعد، خداوند آن هدایت تکوینی و پاداشی را نصیب اینها نمی‌کند: ﴿ إِنَّ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ لاَ یَهْدِیهِمُ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیم﴾. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ 47 که به نام مبارک پیغمبر(صلی الله علیه وآله و سلم) است بخشی از این هدایتها را که هدایت تکوینی است مربوط به آخرت دانست، فرمود: ﴿ وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَن یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ ٭ سَیَهْدِیهِمْ وَیُصْلِحُ بَالَهُمْ ٭ وَیُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُم﴾ ؛ اینها که شهید شدند خداوند، عمل اینها را گم نمی‌کند اینها را هدایت می‌کند خب، این هدایت، هدایت تشریعی که نیست چون بعد از ارتحال و شهادت اینهاست وقتی کسی از دنیا به آخرت برود دیگر سخن از شریعت نیست، چون «انّ الیومَ عملٌ و لا حساب و غداً حسابٌ و لا عمل» از آن به بعد مرحلهٴ نتیجه است نه مرحلهٴ عمل؛ اگر هدایت بعد از مرگ به کار برده شود یعنی هدایتهای تکوینی راهنمایی به بهشت و مانند آن. فرمود: ﴿سَیَهْدِیهِمْ﴾ یعنی «یهدیم الی الجنه» و ﴿وَیُصْلِحُ بَالَهُمْ﴾؛ اینها را فارغ البال می‌کند دیگر، همّ و غم اینها را بر طرف می‌کند خب.
در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» سبب همهٴ اینها را ذکر فرمود، فرمود که در اثر ایمانشان ما آنها را به این توفیق راه دادیم؛ آیهٴ نه سورهٴ «یونس» این است که ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُم بِإِیمَانِهِم﴾؛ چون مومن‌اند خدا اینها را هدایت می‌کند، پیداست این هدایت پاداشی است (یک) و هدایت تکوینی است (دو)، چون هدایت تشریعی که برای همه است این است که یک عده با قلب بازی معارف را می‌پذیرند یک عده نه، یک عده با تنگ‌ حوصلگی برخورد می‌کنند یک عده با شرح صدر.
آن شرح صدر برخورد کردن گرایش داشتن انعطاف داشتن موقع نماز که می‌شود خوشحال شدند ماه مبارک رمضان که فرا می‌رسد خوشحال می‌شوند [و] وقتی وداع ماه مبارک رمضان می‌رسد ضجه می‌زنند ناله می‌کنند و اشک می‌ریزند آن همان حالت است دیگر. این چون اصلش به عنوان هدایت تشریعی که در همهٴ کتابها برای همه است دیگر، فرمود: ﴿یَهْدِیهِمْ رَبُّهُم بِإِیمَانِهِمْ﴾ جامع‌اش همان طوری که ملاحظه فرمودید در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 26 این‌چنین آمده: ﴿یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَیَهْدِی بِهِ کَثِیراً﴾؛ اما ﴿وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِین﴾ این حصر است یعنی با دادن هدایتهای درون که حجت درونی است همان عقل و فطرت با دادن هدایتهای بیرونی که وحی و رسالت است اگر کسی با داشتن این دو چراغ بیراهه برود به او مهلت می‌دهیم که توبه بکند این در هم باز است به روی همه باز است در همهٴ شرایط باز است. خب، این در هم که باز است از این در نرفت و هرگونه مهلتی که خدا به او داد او بی‌اعتنایی کرد، از آن به بعد خدا لطف خود را از اینها می‌گیرد، فرمود: ﴿وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِین﴾ .

شأن نزولهای مطرح شده ذیل آیهٴ 137
حالا می‌رویم سراغ آن شان نزولهایی که در ذیل این دو آیه ملاحظه فرمود این جزء بحثهای کلیدی تفسیری است یعنی این را باید جداگانه شما به صورت یک رساله‌ای تنظیم بکنید که وقتی می‌گویند این آیه در فلان مورد نازل شده است یعنی چه؟ آیا همهٴ آن روایاتی که در این پنج جلد تفسیر شریف نور‌الثقلین یا مثلاً تفسیر برهان آمده، اینها شأن نزول است یا بخش قابل مهم اینها تطبیق است.
لزوم توجّه به تفاوت شأن نزول با تطبیق و تفسیر
ما یک شأن نزول داریم یک تفسیر داریم یک تطبیق، اینها سه فصل جدای از هم است که باید جداگانه در بحثهای قرآنی مطرح بشود. مثلاً در همین جلد اول تفسیر شریف نورالثقلین، صفحهٴ 562 دارد: ﴿ان الذین آمنوا ثم کفروا ثم آمنوا ثم کفروا ثم ازدادوا کفراً لم یکن الله لیغفرلهم﴾ نزلت فی فلان و فلان و فلان آمنوا بالنبی صلّی الله علیه وآله فی اول الامر و کفروا حیث عُرِضَت علیهم الولایة حین قال نبی(صلی الله علیه وآله) مَن کنتُ مولاه فعلیّ مولاه ثم آمَنوا بولایة لأمیرالمؤمنین (علیه السّلام) ثم کفروا حیث و مضی رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)».خب، این پیداست تطبیق است شان نزول نیست، برای اینکه این آیه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است و نساء اوایل هجرت نازل شده است جریان غدیرخم چند سال بعد است ولی تطبیق است «یَجری کما یَجری الشمس و القمر» کاملاً قابل تطبیق است و مطلبی است حق، چه اینکه بعدی‌اش هم همین طور است تا می‌رسیم به روایتی دیگر. روایت دیگر صفحهٴ 563 «عن زراره و حمران و محمد‌بن‌مسلم عن ابی‌جعفر و ابی‌عبدالله(علیهم السلام) وفی قول الله تعالی ﴿ان الذین آمنوا ثم کفروا ثم آمنوا ثم کفروا﴾ قال نزلت فی عبدالله‌بن‌ابی‌سرح الذی بعثه عثمان الی مصر قال ﴿ثم ازدادوا کفراً﴾ حین لم یَبقِ فی من الایمان شئٌ» این اگر مربوط به ارتداد زمان پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) باشد بله این شأن نزول درست است؛ اما اگر مربوط به جریان عصر عثمان باشد خب، چند سال بعد از نزول قرآن است دیگر.
روایت بعدی «عن ابی بصیرقال سمعتُ یقول ﴿انّ الذین آمنوا ثم کفروا ثم آمنوا کفروا ثم ازداد کفراً﴾» این برای «مَن زعم أنّ الخمرَ حرام»؛ کسی که قبول دارد شراب حرام است «ثم شَرِبَها»؛ بعد شراب خورد «و مَن زعمَ عن الزنا حرامٌ ثم زَنی و مَن زعمَ انّ الزکاة حقٌّ و لم یؤدّها» این را بر کفر عملی تطبیق کردند، خوب این جری است دیگر. این که شأن نزول نیست تفسیر هم نیست این تطبیق است آن هم جری عملی. گرچه در این جا به عنوان نزلت ندارد در تفسیر علی‌بن‌ابراهیم دربارهٴ ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا﴾ آمده است که «نزلت فی الذین آمنوا برسول الله اقراراً» یعنی اقرار به لسان «لا تصدیقاً» یعنی تصدیق به قلب «ثم کفروا لما کتبوا الکتاب فیما بینهم الا یردوا الامر الی اهل بیته ابدا» ؛ چون بعد تصمیم گرفتند که ولایت را به اهل بیت برنگردانند. خب اگر این آیه قبل از جریان اعطای ولایت به اهل بیت است تطبیق این آیه بر منکرین ولایت از باب جری خواهد بود نه از باب شأن نزول، مگر اینکه قبل از این آیه یا در فضای نزول آیه جریان ولایت مطرح شده باشد و اینها نپذیرفته باشند. غرض آن است که یک شأن نزول داریم یک تفسیر داریم ویک تطبیق و جری داریم که از هم جداست.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 41:20

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی