display result search
منو
تفسیر آیات 13 و 14 سوره نساء _ بخش اول

تفسیر آیات 13 و 14 سوره نساء _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 93 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 13 و 14 سوره نساء _ بخش اول"
- شمول مصلحت جعل احکام اجتماعی بر منافع دنیوی و اخروی؛
- محور بودن انسانیت در حکمت جعل احکام الهی؛
- تساوی سهم‌الارث زن و مرد در مسئله کلاله.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ﴿13﴾ وَمَن یَعْصِ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خَالِداً فِیهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِینٌ﴿14﴾

حکیمانه بودن تفسیر احکام از جانب ذات اقدس الهی
نکاتی که در این آیات ارث مانده است بعضی از آن نکات ذکر شد و بعضی از آنها با دلیل هم ذکر شد و ادله بعضی از آنها مانده است، عبارت از این است که آ‌نچه از مجموعه این بخش از ارث برمی‌آید این است [که] ذات اقدس الهی منافع جامعه را در تقریر احکام رعایت می‌کند. احکام گرچه برای ما که جاهلِ به مصالحیم، تعبّد محض نشان می‌دهد ولی برای کسی که عالِم به اسرار است ـ مثل ذات اقدس الهی ـ این تعبّد محض نیست [بلکه] این یک تبیّن صِرف است، این یک تعقّل محض است. برای اینکه در ذیل آن بخش اول از آیه ارث فرمود: ﴿آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ این اختصاصی به آن آیه اول ندارد، اختصاصی به ارث پدر و مادر و فرزند ندارد. شامل ارث برادر و خواهر هم می‌شود، شامل ارث زوج و زوجه هم می‌شود، شامل ارث جدّ و جدّه و عمّ و عمّه، خال و خاله و امثال ذلک هم خواهد شد یعنی ما در تنظیم سِهام ارث، نفع شما را رعایت کردیم. شما نمی‌دانید نفعتان در چیست؟ ﴿لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾؛ ما می‌دانیم آنکه «أقرب إلیکم نفعاً» است کیست و چقدر باید بیشتر ببرد، این یک مطلب.
شمول مصلحت جعل احکام اجتماعی بر منافع دنیوی و اخروی
ثانیاً منظور از این نفع، نفعِ دنیایی محض نیست [بلکه] منظور از نفع، مصلحت انسانیّت است، جامعه انسانی است. لذا گاهی می‌فرماید که: ﴿عَسَی أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَی أَن تُحِبُّوا شَیْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ﴾ ؛ ما مصالح شما و خیرِ شما را در نظر داریم گاهی شما چیزی را خیر می‌پندارید، در حالی که شرّ است برای شما. گاهی چیزهایی را شرّ می‌پندارید، در حالی که برای شما خیر است. پس منظور از این نفع، آن خیر است و خیر هم به لحاظ انسانیّتِ انسان است، نه تنها سودِ مادّی.
محور بودن انسانیت در حکمت جعل احکام الهی
از این آیه‌ای که درباره ارث وارد شده است و همچنین از آن آیاتی که درباره جهاد وارد شده است معلوم می‌شود که احکام الهی، تابع مصالح خفیه‌ای است که انسانیّت را محور ملاحظه قرار می‌دهد، نه خصوص فرد را و نه خصوص سود و زیان مادّی و دنیایی را. پس همه احکام به سود انسانیّت است؛ منتها سود بالمعنی العام، نه اختصاص به مصالح و سودهای دنیایی داشته باشد. چه اینکه نمی‌شود از این آیه ارث و از آنچه درباره آیه جهاد وارد شد گفت که فقط سِهام ارث، دارای مصالح هست یا جهاد دارای مصالح هست؛ اما سایر احکامی که در مقرّرات عبادی و معاملی و مانند آن وارد شد این‌‌چنین نیست، چون به طور اطمینان می‌شود گفت که هیچ خصوصیتی برای مسئله ارث نیست که خدا در تنظیم سِهام ارث، مصالح جامعه را رعایت بکند ولی در تنظیم مسائل حج، مصلحت جامعه را رعایت نکرده است، یک تعبّد محض است بدون مصلحت. یا در سایر احکام عبادی و غیرعبادی دیگر، مصالح انسانیّت را رعایت نکرده است. این فقط درباره ارث است که مصالح را رعایت کرده یا خصوص مسئله جهاد است که رعایت شده، این‌‌چنین نیست و این کاملاً پیداست که خصوصیتی برای مسئله ارث یا مسئله جهاد نیست. آ‌ن‌گاه می‌شود گفت که دین، که شامل احکام و حِکَم هست، دارای مصالح فراوانی است و ذات اقدس الهی همان طوری که این حرف را درباره خصوص ارث فرمود، درباره مجموعه مقرّرات دینی هم می‌فرماید که این دین که دارای قوانین و مقرّرات است، شما نمی‌دانید چه چیزی برای شما نافع است چه چیزی برای شما ضارّ [بلکه] همه اینها دارای مصالح‌اند و مصالح انسانیّت ملحوظ است و مصالح اعمّ از دنیا و آخرت ملحوظ است و آن مصالح، برای شما روشن نیست، این مطلب اول.
ادله وجوبی بودن احکام حاکم بر ارث
مطلب دوم آن است که از کلمهٴ ﴿یُوصِیکُمُ﴾ و امثال ذلک، مبادا کسی توهّم کند که این سِهام ارث به نحو استحباب تنظیم شده است، بر اساس چند جهتی که قبلاً بحث شد. یکی از آن جهات این است که همین مسئله کَلاله را در پایان سورهٴ مبارکهٴ «نساء» یعنی همین سورهٴ محلّ بحث، فرمود: خدا در این زمینه فتوا می‌دهد: ﴿یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلاَلَةِ﴾ این فتوای خداست، نه تنها سفارش الهی باشد. پس هم کلمهٴ وصیّت در بسیاری از موارد، در قرآن کریم در حُکم لزومی استعمال شد (یک) و هم فریضه، در آیه ارث یاد شده است فرمود: ﴿فَرِیضَةً مِنَ اللّهِ﴾ این (دو) و هم در پایان آیه ارث فرمود: این حدود الهی است، اگر کسی از حدود الهی تعدّی کند به جهنم می‌رود و عذاب می‌شود این (سه) و هم در پایان سورهٴ «نساء» فرمود: خدا در این زمینه فتوا می‌دهد و این اختصاصی ندارد به خصوص کَلاله که حالا ما بگوییم درباره کلاله مثلاً فتوای خداست ولی درباره فرزندان یا درباره آبا و امّهات، فتوا نیست.
پرسش:...
پاسخ: بله، این فتوای مصطلح است؛ اما وقتی گفتند خدا فتوا می‌دهد یعنی امر می‌کند دیگر.
خب، پس طبق این نکات چهارگانه و مانند آ‌ن، این حُکم می‌شود فریضهٴ الهی.
سرّ استعمال «لابویه» برای پدر و مادر در آیهٴ 11
مطلب سوم آن است که در آیه‌ای که سخن از ارثِ پدر و مادر هست، مثل اولاد تعبیر نکرد؛ نفرمود درباره آبا، آبا این قدر ارث می‌برند [بلکه] فرمود: ﴿وَلأَبَوَیْهِ﴾ . این نشان می‌دهد که در این طبقهٴ ارث، پدر و مادر بلافصل سهم دارند دیگر جدّ و جدّه سهم ندارند وگرنه می‌فرمود «آباء» و اینکه در ذیل فرمود: ﴿آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ﴾ این برای موارد است یعنی مجموع در مقابل مجموع است. مثل اینکه بفرماید: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ ، ﴿أَوْفُوا بِالْعُقُودِ﴾ یعنی هر کسی به عَقد خود وفا کند، نه بر هر کسی واجب است که به جمیع عقود وفا کند ولو عقود دیگران، اینجا که فرمود: ﴿آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ﴾ یعنی کلّ واحد پدری دارید و پسری. پس سرّ اینکه در آیه قبل درباره پدر و مادر با تثنیه یاد کرد، فرمود: ﴿لأَبَوَیْهِ﴾ نفرمود «ولآبائهم» برای آن است که مسئله جدّ و جدّه را شامل نشود. البته گرچه اب و ابوین گاهی بر جدّ و جدّه اطلاق می‌شود؛ اما آن با قرینه است. نظیر آ‌نچه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آمده است؛ آیهٴ 27 سورهٴ «اعراف» این است که: ﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ﴾ اینجا ابوین یعنی جدّ و جدّه؛ اما خب، با قرینه یاد شده است.
ارجاع ضمیر «ه» به «رجل» در آیه 12
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿وَإِن کَانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلاَلَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾ این ضمیر ﴿لَهُ﴾ به آن ﴿رَجُلٌ﴾ برمی‌گردد، چون اصلِ جمله این است [که] اگر کسی بمیرد کلاله‌ای باشد یا کلاله‌ای داشته باشد، حالا آن کسی که مُرد و کلالهٴ او از او ارث می‌برد او یا مرد است یا زن ﴿وَإِن کَانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلاَلَةً أَوِ امْرَأَةٌ﴾ که ‌«تورث کَلاَلَةً‌»، آ‌‌‌ن‌گاه ﴿وَلَهُ﴾ یعنی برای آ‌ن رجل ﴿أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾ چون این دو جمله است در حقیقت به دو جمله منحل می‌شود، مثل آن است که فرموده باشد که: «إن کان رجلٌ یورث کلالةً و له أخ أو اختٌ حُکمه کذا وإن کانت إمرأةٌ تورث کلالةً و لها أخ أو اختٌ حُکمه کذا» چون قبل، سخن از مرد بود، لذا ضمیر را مذکّر آورد فرمود: ﴿وَإِن کَانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلاَلَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ﴾ یعنی برای آن رجل ﴿أَخٌ أَوْ أُخْتٌ﴾ حُکمش این است.
تساوی سهم‌الارث زن و مرد در مسئله کلاله
مطلب بعدی آن است که یکی از مواردی که قرآن کریم دلالت می‌کند بر اینکه زن و مرد در ارث مساوی هم‌اند، همین مسئله کَلاله است. کلاله یعنی برادر و خواهرِ میّت که هم میّت و این متوفّا کلالهٴ آنهاست، هم آنها کلالهٴ این متوفّا هستند. اگر کلاله از متوفّا خواست ارث ببرد، اینجا مساوی هم ارث می‌برند؛ این‌‌چنین نیست که مرد دو برابر ارث ببرد، زن یک دوم مرد ارث ببرد؛ منتها درباره کلاله امّی نه مطلقا. چرا این تفاوت استفاده می‌شود? برای اینکه در همین آیه محلّ بحث یعنی آیه دوازده سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿وَإِن کَانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلاَلَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ﴾ یعنی اگر کسی بمیرد، یک برادر یا یک خواهر داشته باشد هر کدامشان یک ششم می‌برند. حالا اگر زوج و زوجه و امثال ذلک داشت حساب دیگری، بعد ممکن است که بقیه به رَد به اینها برسد. بعد فرمود: ﴿فَإِن کَانُوا أَکْثَرَ مِن ذلِکَ﴾، ﴿فَإِن کَانُوا﴾ یعنی این کلاله، اکثر از یک برادر یا یک خواهر بودند، یک برادر یا یک خواهر بودند هر کدام سُدس می‌برند، اگر بیش از یک نفر بودند حالا یا چندتا برادرند یا چندتا خواهرند یا بعضی برادر و بعضی خواهرند یعنی اگر کسی بمیرد و یک برادر و دو خواهر داشته باشد یا دو برادر و دو خواهر داشته باشد ﴿فَإِن کَانُوا﴾ یعنی آ‌ن کلاله ﴿أَکْثَرَ مِن ذلِکَ فَهُمْ شُرَکَاءُ فِیْ الثُّلُثِ﴾ ؛ همه این برادر و خواهرها در یک سوم مال، علی‌السویه سهیم‌اند، این‌‌چنین نیست که برادر دو برابر خواهر ببرد در مسئله کلاله [بلکه] ارث برادر و ارث خواهر در کلاله، مساوی است.
دلالت کلاله آیه 12 سورهٴ ‌«نساء‌‌» بر کلاله امّی براساس روایات
خب، اینکه فرمود: ﴿فَهُمْ شُرَکَاءُ فِیْ الثُّلُثِ﴾ با اینکه جریان کلاله را در پایان همین سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مشخص کرد. فرمود: کلاله‌ها ارثشان متفاوت است؛ برادر دو برابر خواهر می‌برد. خب، معلوم می‌شود کلاله‌ای که در آیه دوازده سورهٴ «نساء» است، با کلاله‌ای که در پایان سورهٴ «نساء» است با هم فرق می‌کنند؛ اینها یک سنخ نیستند.
در پایان سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلاَلَةِ إِنِ امْرُوا هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَکَ وَهُوَ یَرِثُهَا إِن لَمْ یَکُن لَهَا وَلَدٌ فَإِن کَانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَکَ وَإِن کَانُوا إِخْوَةً رِجَالاً وَنِسَاءً فَلِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ ؛ برای کلاله چند فرض درست کرد: یکی از آن فروضی که در اینجا ذکر فرمود این است که اگر کسی بمیرد و کلالهٴ او عبارت باشند از برادر و خواهر، اگر این‌‌چنین بودند: ﴿وَإِن کَانُوا إِخْوَةً رِجَالاً وَنِسَاءً﴾؛ بعضیها مردند، بعضیها زن‌اند یعنی اگر کسی بمیرد برادر و خواهر از او بمانند، اینها ﴿فَلِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾.
خب، از اینکه در آیه دوازده سورهٴ «نساء» فرمود: کلاله اگر بیش از یکی، دو نفر بودند ﴿فَهُمْ شُرَکَاءُ فِیْ الثُّلُثِ﴾، دیگر نفرمود برادر بیش از خواهر می‌برد، اینها شریک در یک سوم‌اند؛ چه همه‌شان برادر باشند چه همه‌شان خواهر باشند، چه بعضی برادر و چه بعضی خواهر و در کلاله‌ای که در پایان سورهٴ «نساء» آمده است، فرمود که اگر اینها برادر و خواهر بودند برادر، دو برابر خواهر ارث می‌برد، معلوم می‌شود که این کلاله‌ها یکی نیستند این مقدار از دوتا آیه برمی‌آید؛ منتها روایات باب کاملاً مشخص کرد، فرمود: کلالهٴ آیه دوازده سورهٴ «نساء» کلالهٴ اُمّی است یعنی برادر و خواهر امّی، کلاله پایان سورهٴ «نساء» ابوینی است و ابی است .
خب، بنابراین در بعضی از موارد، برادر و خواهر ارثشان تفاوت می‌کند؛ برادر، دو برابر خواهر می‌برد؛ برادرِ متوفّا، در بعضی از موارد، برادر و خواهر یکسان ارث می‌برند. پس تاکنون ما چندجا را یافتیم که ارث زن و مرد یکسان است، چه اینکه در بعضی از جاها یافتیم ارث مرد بیشتر است، در بعضی از جاها هم یافتیم ارث زن بیشتر است.
علت ذکر فراز «غیرمضار» در ارث کلاله امی
مطلب بعدی آن است که اینکه در خصوص جریان ارثِ کلاله فرمود: ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصَی بِهَا أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَارٍّ﴾ ، این ﴿غَیْرَ مُضَارٍّ﴾ در اینجا ذکر شده است. تاکنون چندبار کلمه ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ﴾ آمده ولی کلمهٴ ﴿غَیْرَ مُضَارٍّ﴾ نیامد؛ اما اینجا آمده. البته خصوصیتی برای اینجا نیست، در هیچ موردی آن وصیّتی که زیانبار باشد نافذ نیست، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت که: ﴿فَمَنْ خَافَ مِن مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَیْنَهُمْ﴾ مثلاً کذا و کذا. یک وقت است در اثر اینکه رابطهٴ این شخصی که در حال مرگ است یا می‌خواهد وصیّت کند با بعضی از بستگانش خوب نیست، چون او می‌داند که بعد از مرگ، همین بستگان او باید ارث ببرند و این هم رابطه‌اش با آنها خوب نیست این یا اقرار می‌کند به دِیْن که من به فلان مؤسسه یک مقدار بدهکارم یا چون عالم به مسئله نیست، همه مالش را می‌گوید که در راه خیر صرف بکنید این بود و هست، چون عالِم به مسئله نیست می‌گوید همه مال مرا در فلان راه خیر صرف بکنید. این وصیّتی است زیانبار، چون وصیّت مادامی که از حدّ ثلث نگذرد نافذ است، از حدّ ثلث بگذرد دیگر نافذ نیست. معمولاً اگر وارث، پدر یا مادر یا فرزند باشد بر اساس علاقه‌ای که بین متوفّا و این طبقه هست، اینها وصیّتشان را از ثلث نمی‌گذرانند ولی اگر وارثِ شخص، برادر و خواهر او باشند [مثلاً] این شخص یا عقیم بود یا فرزندانش مُردند، الآن می‌بیند که محصول عمر او را دیگری دارد می‌برد مثلاً، حالا خواهر او می‌برد که در اختیار یک مرد دیگر قرار بدهد، اینجا ممکن است که وصیت کند همه مال را یا دو سوم مال را که در راه خیر صرف می‌کنند. در این‌گونه از موارد این وصیتها زیانبار است، لذا فرمود: ﴿مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصَی بِهَا أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَارٍّ﴾ ؛ مادامی که این وصیّت، ضرری به حقّ ورثه نرساند یا اقرار می‌کند به دِیْن، می‌گوید من اقرار می‌کنم که به فلان شخص یا فلان مؤسسه خیریه این مقدار بدهکارم این اقرارش به دِیْن، زیانبار است یعنی اقرار بیجا کرده است، اگر دِیْن واقعی داشته باشد که البته خارج می‌شود از اصل مال. ولی او بخواهد در وصیت‌نامه بگوید من وصیت می‌کنم که این مقدار من بدهکارم، این مقدار را از اصل مال خارج کنید چون این وصیت، واجب است؛ اگر کسی بدهکار است بر او واجب است وصیت کند، این دیگر از ثلث مال نیست [بلکه] از اصل مال است. این‌‌چنین بخواهد وصیت بکند و مال را از دست ورثه بیرون بیاورد این صحیح نیست، لذا فرمود: ﴿غَیْرَ مُضَارٍّ﴾. اینها مطالب فرعی این بخش از آیات بود، حالا بعضی از نصوصی که در مسئله است تبرّکاً آنها را بخوانیم.
پرسش:...
پاسخ: چون وصیّت، بر انسان واجب نیست، مگر اینکه حقّ‌الله یا حقّ‌الناسی در ذمّه داشته باشد. اگر حقّ‌الله یا حقّ‌الناس در ذمّه نداشت، وصیت می‌شود مستحب. وقتی حقّ‌الله یا حقّ‌الناس دارد اگر وجوه شرعیه بدهکار است یا حقّ مردم بر عهدهٴ اوست، بر او واجب است که وصیت کند که من این مقدار خمس یا زکات یا فلان شیء بدهکارم یا این مقدار، نماز قضا دارم و فلان مقدار هم حقّ مردم در ذمّه من است، این باید وصیت بکند. این وصیت کاری به ثلث ندارد [و] بر او واجب است که وصیت بکند و بگوید که من چه مقدار بدهکارم تا وصیّ، بعد از مرگ او دِیْن را خارج کند، بعد به ثلث بپردازد. حالا اگر کسی وقتی فهمید بعد از مرگ او مال او از خانهٴ او بیرون می‌رود به دست خواهرزاده‌ها و اینها می‌افتد، دیگر به دست خواهر و دامادش و امثال اینها می‌افتد اگر رابطه‌شان تیره باشد وصیت می‌کند که من این مقدار، بدهکارم یا تعهّد کرده‌ام باید می‌پرداختم دِیْن شرعی من است، این مقدار مثلاً وجوهات بدهکارم، این مقدار مثلاً دِیْن دارم. این وصیت به دِیْن، این وصیت زیانبار است. چه اینکه در بخش وصیت مصطلح هم بخواهد زاید بر ثلث را وصیت کند، آن هم وصیت زیانبار است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ دِیْن که از صُلب مال خارج خواهد شد، حقّ کسی نیست، حقّ دائن است دیگر. موصیٰ‌به گاهی دِیْن است، گاهی وجوه بریّه. وصیت می‌کند به دِیْن که من این مقدار بدهکارم، حالا یا حقّ‌الله یا حقّ‌الناس این وصیتِ به دِیْن زیانبار است، این (یک).
پرسش:...
پاسخ: حُکمش بله، ثبوتاً بله؛ اما اثبات ندارد، از کجا بفهمند?
در مقام اثبات، بر این شخص واجب است که وصیت بکند. چون خود وصیت که شرعاً واجب نیست، مگر کسی حقّ‌الله یا حقّ‌الناس در ذمّه داشته باشد، آن وقت وصیت واجب است. ‌«عند امارات الموت‌» وقتی نشانه‌های مرگ فرارسید، حقّ‌الله در ذمّه دارد، حقّ‌الناس در ذمّه دارد واجب است وصیت کند ، این وصیت هم کاری به ثلث ندارد. اگر کسی رابطه‌اش با این طبقات ارث تیره است، وصیت می‌کند که من این مقدار، وجوه شرعی بدهکارم، این مقدار به فلان مؤسسه بدهکارم؛ وصیت می‌کند به دِیْن که من دِیْن دارم، شما دِیْن مرا ادا کنید این وصیت، زیانبار است.
در کتاب شریفن نور الثقلین، روایات زیادی است که مربوط به همین بخشهای ارث است. بعضی از اینها مربوط به احتجاجهای حضرت صدیقه طاهره(سلام الله علیها) است که در خلال سخن، اشاره شده و این حُکم مفروغ ‌عنه و مسلّمی است و اگر اصرار آنها در کتابهایشان نبود، او هم داعی نداشت اینها را مطرح کند؛ اما خب وقتی بحث تفسیری مطرح است، کسانی که اشتغال به بحث تفسیری دارند حرفهای فخررازی را نگاه می‌کنند، می‌بینند آن شبهات هست خب، باید اینجا هم جواب داده بشوند دیگر. غرض اینکه از آن طرف اگر حمله‌ای نباشد، از این طرف دفاعی نیست، حالا قسمت مهمّ این نصوص ناظر به آن است که چرا سهم زن کمتر از مرد است?
حالتهای سه‌گانه حاکم بر نحوه ارث‌بری زن و مرد
اولاً مشخص شد که در اسلام، ارثِ زن و ارثِ مرد به سه قِسم خواهد بود. در بعضی از موارد، مرد بیشتر از زن می‌برد، در بعضی از موارد، زن بیشتر از مرد می‌برد، در بعضی از موارد، زن و مرد به یک اندازه می‌برند. البته دربارهٴ فرزند و اینها نوعاً فرزند یا برادر و خواهرِ ابوینی و ابی، مرد بیش از زن، دو برابر او ارث می‌برد. پدر، بیش از مادر ارث می‌برد در بعضی از موارد، آنجایی که مادر، حاجب دارد. این سؤالی شده بود و این سؤال، در صدر اسلام هم بود، زنادقه آن روز هم سؤال می‌کردند و ائمه جواب می‌دادند و آنها احیاناً که روح الحاد نداشتند یعنی روح جَری نداشتند، قانع می‌شدند. حالا همان سؤالها که آن وقت مطرح بود و جواب داده شد، گاهی می‌بینید الآن هم همانها را مطرح می‌کنند.

روایات مربوط علت «برابر بودن سهم‌الارث مرد در مقایسه با زن»
چند روایت را ما به عنوان تبرّک، در باب ارث می‌خوانیم که بعضی از این مسائل را دارد.
تفسیر نورالثقلین، جلد اول، صفحهٴ 450 به بعد. آنچه مربوط به احتجاج حضرت زهرا(صلوات الله و سلامه علیها) است ملاحظه بفرمایید، دیگر نیازی به بازگویی ندارد.
روایت کافی از امام هشتم ع در ترجیح مرد بر زن
روایتی که در صفحهٴ 451 از کافی کلینی نقل می‌کند این است که از وجود مبارک امام هشتم(صلوات الله و سلامه علیه)، یونس‌بن عبدالرحمن این‌‌چنین نقل می‌کند، عرض می‌کند «جُعلت فداک کیف صار الرجلُ إذا ماتَ و وَلَده من القرابة سواء تَرِثُ النساء نصف میراث الرجال و هُنَّ أضعف من الرجال و أقلّ حیلةً»؛ عرض کرد چطور با اینکه زنها ضعیف‌ترند و قدرت کسبشان هم ضعیف‌تر است، چرا سهم اینها کمتر است، مردها با اینکه قدرت کسبشان بیشتر است، سهم آنها بیشتر? «فقال: لأنّ الله تبارک و تعالی فَضَّل الرجال علی النساء بدرجة و لأن النساء یَرْجِعْنَ عیالاً علی الرجال» ؛ فرمود: خدا مرد را بر زن ترجیح داده است. در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که بحثهایی که مربوط به زن هست، یک قِسم زن در مقابل مرد است، یک قِسم، زن در مقابل شوهر. زن در مقابل مرد، هیچ فضیلتی مرد بر زن ندارد [بلکه] هر که باتقوا بود افضل است. شما در هیچ اثری از آثار دین نمی‌یابید که در زنِ در مقابل مرد و مردِ در مقابل زن که مثلاً زن از آن جهت که زن است، مرد از آن جهت که مرد است وقتی بررسی بشود مرد، افضل باشد. مثلاً کمالی از کمالات دین، مشروط به ذکورت باشد یا ممنوع به انوثت باشد، این را در هیچ‌ جای دین نمی‌بینید که صِرف مذکر بودن، نشانهٴ تقرّب عند الله است، صِرف مؤنث بودن، نشانهٴ تقرّب نیست، این یک فصل جدایی دارد که جداگانه بحث می‌شود. یک وقت زن، در مقابل شوهر است. زن، در مقابل شوهر مسئله ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ﴾ است که این فصل دوم، کاملاً از فصل اول جداست بحثهایش هم جدا، موضوع و محمول و مسائلش هم جدا.
زن در مقابل شوهر و شوهر در مقابل زن، البته شوهر فضیلتی دارد نه فضیلت عنداللهی، فضیلت خانوادگی. برای اینکه او مسئول زندگی است، او مدیر داخلی است، بالأخره حرف آخر را در خانه آن مسئول باید بزند، هزینه را او باید تهیه کند، همه مشکلات را او باید تحمل کند، هیچ چیزی هم بر زن واجب نیست، زن فقط مصرف‌ کننده است. خب، چه فضیلتی برای زن هست در داخل? هزینه‌ها را که او باید تهیه کند، مسکن را که او باید تهیه کند، غذا را هم که او باید تهیه کند، زن هم که می‌تواند بگوید من بچه را شیر نمی‌دهم، مگر اینکه به من اُجرت بدهی، پخت و پَز هم نمی‌کنم، مگر اینکه اُجرت بدهی یا کارگر بیاوری، رُفت و رو هم نمی‌‌کنم، شستشو هم نمی‌کنم هیچ کاری هم نمی‌توانم بکنم، اینها همه حقّ زن است دیگر.
خب، این خانه را چه کسی باید اداره کند؟ زن که هیچ مسئولیتی ندارد. این ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ﴾ یعنی حفظِ این خانه، در این محدوده خانواده، یک کشور کوچکی است. مدیر عامل، دولتمرد این خانه مرد است، برای اینکه مسکن را که او باید تهیه کند، فرش و لباس را هم که او باید تهیه کند، غذا را هم که او باید تهیه کند، همه هزینه بیماری و غیر بیماری هم او باید به عهده بگیرد، حرف هم پس او باید او بزند دیگر. این معنای مدیرِ داخلی بودن است، نه اینکه این حالا عندالله مقرّب است نه، در حیطهٴٰ خانوادگی، مسئولیّت برای مرد است.
این است که حضرت فرمود: «لأنّ الله تبارک و تعالی فضّل الرجال علی النساء بدرجة» که فرمود: ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّسَاءِ﴾ یا ﴿لِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ﴾ و مانند آ‌ن.
گاهی حرف آخر را باید زن بزند، مثل خانواده‌ای که حالا پدر مُرد، مادر هست، در این خانواده فرزندانی هم تربیت شدند، بعضی مجتهدند، بعضی طبیب‌اند، بعضی مهندس‌اند؛ اما حرفِ آخر را باید مادر بگوید دیگر. اطاعت آن مادر واجب است، عقوق آن مادر حرام است. اینجا سخن از مادر و پسر است، نه سخن از زن و مرد. در محدودهٴ خانوادگی، گاهی حرف آخر را مرد می‌زند، گاهی حرف آخر را زن می‌زند، گاهی اطاعت زن واجب است، گاهی اطاعت مرد واجب است. این معنایش زن، در مقابل مرد نیست. خب، حالا اگر کسی مجتهد شد، جز این است که باید مطیع مادر باشد. حالا به هر درجه‌ای از اجتهاد, مرجع تقلید هم شد، بالأخره اطاعت مادر بر او واجب است دیگر, بحثهایی که در محور خانوادگی است یک حُکم دارد، بحثهایی که مربوط به زن در مقابل مرد است حُکم دیگر دارد: فرمود: از طرف دیگر ‌«ولأن النساء یَرجِعن عیالاً علی الرجال‌» خب، بالأخره اگر مرد یک سهم بیشتری از ارث دارد، همه هزینه‌های زن را هم او باید تهیه کند، پس مصرف ‌کننده زن است، زن بیش از مرد بهره می‌برد، مرد اگر مال دارد یک مقدار باید سرمایه قرار بدهد، یک مقدار هزینه خود کند، یک مقدار هم مهریه زن بدهد، یک مقدار هم هزینه زن بدهد، آن وقت زن هر چه که بُرد دارد از ارث و واجب‌النفقه مرد هم که هست، پس بنابراین عدل و احسان رعایت شد.

علت دو برابر بودن سهم‌الارثِ مرد در سخنان امام عسکری ع
روایت بعدی آن است که از وجود مبارک ابی‌محمد؛ امام حسن عسکری(صلوات الله و سلامه علیه) سؤال کردند «ما بال المرأة المسکینة الضعیفه تَأخُذُ سهماً واحداً» حالا اینها دلسوزتر از صاحب شریعت شدند. چطور زنِ مسکینِ ضعیف، یک سهم می‌برد «و یأخذ الرجل سَهمین». وجود مبارک امام عسکری ع فرمود که: «إنّ المرأة لیس علیها جهادٌ و لا نفقةٌ و لا علیها مَعقُلةٌ»؛ شما آخر چرا یک گوشهٴ حُکم را می‌گیرید؟ ببینید در نظام اسلامی هزینه‌ها روی دوش چه کسی است? جهاد و خرج جهاد به عهده مرد است. تأمین هزینهٴ زن و فرزندها به عهده مرد است، مَعْقُله یعنی آ‌نجا که دِیِه بر عاقله است، آنجا هم اگر خطری پیش آمد باز هم مرد است، دیگر عاقله که همان «من یتقرب الی الأب» است و اما باید مرد باشد؛ عمو، دیگر عمّه عاقله نمی‌دهد که مَعقُله یعنی دِیه، دیه بر عاقله، دیه بر عاقله است، پس همه فشارها و هزینه‌ها روی دوش مرد است.
اینکه در بعضی از نصوص دارد که «لیس علیها عقلٌ» یعنی او جزء عاقله نیست که دِیِه بدهد. عقل یعنی آنجا همان کاری که عاقله به عهده می‌گیرد «ولا علیها مَعقُلة انّما ذلک علی الرجال» خب، پس بگو چرا مردِ بیچاره این قدر باید زیرِ بار باشد، نگو زنِ مسکین. «فقلتُ فی نفسی»؛ آن سائل می‌گوید که ما این جریان را از امام صادق شنیده بودیم یعنی نقل کردند که ابن أبی‌العوجاء زندیق، از وجود مبارک امام صادق هم مطلب را سؤال کرده و وجود مبارک امام صادق هم همین جواب را داده، این از قلب ما خطور کرد: «فقلت فی نفسی قد کان قیل لی إنّ بن أبی‌العوجاء سأل ابا عبدالله عن هذه المسئله فأجابه بهذا الجواب»؛ در ذهن ما خطور کرد که یک وقت گفتند که ابن‌أبی‌العوجاء از وجود مبارک امام صادق سؤال کرده، همین سؤال را حضرت هم همین جواب را داده. وجود مبارک امام یازدهم خب، از غیب باخبر است، فوراً فهمید در قلب من چه گذشت. فرمود: بله، از امام صادق هم این را سؤال کردند، صادق هم همین جواب را داده ولی وقتی سؤال یکی باشد، بین ما و امام صادق که فرقی نیست. وقتی همین مطلب از ذهن من گذشت «فأقبل عَلیَّ أبومحمد»؛ وجود مبارک امام یازدهم به من رو کرد: «فقال: نعم، هذه المسئله مسئلة إبن أبی‌العوجاء والجواب منّا واحدٌ»؛ آنکه امام صادق فرمود، همان را هم ما می‌گوییم «إذا کان معنی المسئلة واحدا»؛ اگر سؤال یکی باشد خب، جواب یکی است دیگر «أجری لآخرنا ما أجری لأوّلنا و أوّلنا و آخرنا فی العلم سواء‌»؛ اما ‌«ولرسول الله ولأمیرالمؤمنین فضلهما» حالا چندتا حدیث است که بقیه را فردا به خواست خدا می‌خوانیم.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:41

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی