- 1113
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 11 و 12 سوره نساء _ بخش دومp
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 11 و 12 سوره نساء _ بخش دوم"
- مروری بر موانع ارث در اسلام؛
- قاعده «الاسلام یزید و لا ینقص» و جریان آن در ارث؛
- نصوص قرآنی دال بر ارثبری انبیاء و فرزندان آنان.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَ وَإِن کَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلأَبَوَیْهِ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِن کَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِن لَمْ یَکُن لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِن کَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِهَا أَوْ دَیْنٍ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً فَرِیضَةً مِنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیماً حَکِیماً ﴿11﴾ وَلَکُمْ نِصْفُ مَا تَرَکَ أَزْوَاجُکُمْ إِن لَم یَکُن لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِن کَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْنَ مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِینَ بِهَا أَوْ دَیْنٍ...﴿12﴾
مروری بر موانع ارث در اسلام
یکی از مطالبی که مربوط به این آیه وصیّت است آن است که گرچه ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾ عام است و دلالت دارد که هر فرزندی از هر پدری ارث میبرد ولی به وسیله نصوص، تخصیصی خورده است. موانع ارث، مشخص شد، برابر آن نصوصی که بیانگر موانع ارثاند بعضی از فرزندها ارث نمیبرند. یکی دربارهٴ عَبد و حُرّ است که عبد از مورّث حُرّ ارث نمیبرد، پس اگر فرزند، عبد باشد و پدر حُرّ، عبد از حرّ ارث نمیبرد، این به نص خارج شد .
دوم مسئله قتل است که اگر پسر، قاتل بود از آن مورّثی که مقتول است ارث نمیبرد . سوم «لا یترارثُ أهل ملتین» ؛ اگر یکی مسلمان بود و دیگری کافر، کافر از مسلمان ارث نمیبرد. اما کافر از مسلمان ارث نمیبرد، برای همین روایتی که متلقیٰ به قبول است. «لا یترارث اهل ملتین» این از وجود مبارک پیغمبر (ص) رسیده است و فریقین هم این را نقل کردند. اما این «لا یترارث اهل ملتین» که نشانهاش لزوم وحدت دین است، این دو فرض دارد: یکی اینکه مسلمان از کافر ارث نمیبرد؛ یکی اینکه کافر، از مسلمان ارث نمیبرد. آن فرضی که کافر از مسلمان ارث نبرد، آن مشمول این حدیث است و مُفتی به هم است . ولی اگر وارث، مسلمان بود و آن مورّث، کافر او از این حدیث خارج است [چون] مسلمان از کافر ارث میبرد، کافر از مسلمان ارث نمیبرد.
قاعده «الاسلام یزید ولا ینقص» و جریان آن در ارث
حدیثی را نقل کردند برابر روایت دیگری که امامیه دارند، او هم همین مطلب را اثبات میکند که «الإسلام یزید و لا ینقص» ؛ اسلام مایهٴ زیادی است، مایهٴ نقص نیست. لذا اگر وارث، مسلمان بود، فرزند مسلمان بود و پدر کافر، این فرزندِ مسلمان از پدرِ کافر ارث میبرد ولی اگر فرزند، کافر بود و پدر، مسلمان کافر از مسلمان ارث نمیبرد. پس «لا یترارث اهل ملتین» این فیالجمله حق است؛ اما در صورتی که وارث، کافر باشد و مورّث مسلمان ولی عکسش با دلیل دیگر خارج شد و آن عکس هم مطابق با متنِ آیه است یعنی با عموم آیه مطابق است که مسلمان از کافر ارث میبرد. حالا نه تنها مسلمان از کافر ارث میبرد، بلکه حاجب سایر ورثه هم هست یعنی اگر کافر بمیرد و فرزندانش کافر باشند، پدر و مادرش هم کافر باشند و برادرش مسلمان باشد. با اینکه برادر، جزء طبقه دوم هست تمام ارث را این برادر میبرد، آنها یعنی پدر و مادر که کافرند یا فرزند که کافرند آنها محجوباند. این مسلمان، حاجب است هم از آن کافر ارث میبرد، هم نمیگذارد سایر ورثه ارث ببرند. اگر در طبقهٴ دوم کسی مسلمان نبود در طبقهٴ سوم یک وارث مسلمانی بود، طبقهٴ اول و دوم هر دو کافر بودند، معذلک طبقهٴ سوم که مسلمان هست ارث میبرد [امّا] طبقه اول و دوم محجوب هستند. حالا اگر طبقه سوم هم کسی مسلمان نبود آیا به امام که «وارث من لا وارث له» است میرسد یا نه? اینجاست که بین کافرِ اصلی و مرتد فرق است. اگر کافر، کافر اصلی باشد هیچکدام از این طبقات ارث نمیبرند و امام ارث میبرد ، اگر مرتد باشد احیاناً به یکی از این طبقات برگردانند و مانند آن. به هر تقدیر، این قِسم که «لا یترارث اهل ملتین» مایهٴ تخصیص است یعنی کافر از مسلمان ارث نمیبرد، گرچه مسلمان از کافر ارث میبرد. این هم قِسم سوم که تخصیصی بر آیه شده است، پس رقّیت (یک)، قتل (دو) و کفر (سه).
شبهه عدم ارثبری انبیا و تحلیل حضرت استاد
امر چهارم همان نزاع معروف بین اهل سنت و امامیه است که آیا انبیا ارث میگذارند یا نه? فرزندان انبیا از انبیا ع ارث میبرند یا نه? آیه که بعمومها میفرماید: ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾ شامل انبیا هم خواهد شد. انبیا هم مورّثاند و هم وارث. ولی فخررازی نقل میکند که این آیهٴ، به عمومش باقی نمانده؛ دلیل خاص آمد و این آیه را درباره انبیا تخصیص زد یعنی آن حدیثی که نقل کرد که «نحن مَعاشر الأنبیاء لا نُورِّثُ ما تَرکناه صدقة» این را مخصّص عموم قرار داد و ثابت کرد به گمان خود که فرزندان پیغمبر ارث نمیبرند. بعد میگوید وقتی در آن مناظره بین حضرت فاطمه س و بین خلیفهٴ آن روز اتفاق افتاد؛ آن مناظره، خلیفه که او را از ارث محروم کرد به همین حدیث تمسّک کرد که «نحن مَعاشر الأنبیاء لا نُورِّثُ ما ترکناه صدقة». بعد وجود مبارک فاطمه س به آیه تمسّک کرد که ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ آنگاه استنباط فخررازی این است که شاید به زعم فاطمه س خبر واحد نتواند مخصّص عامّ قرآنی باشد و قرآن را نشود با خبر واحد تخصیص داد و خب، چون در اصول ثابت شده است که قرآن را میشود به خبر واحد تخصیص داد، پس مثلاً این استدلال ناتمام است. بعد میگوید که خود وجود مبارک حضرت زهرا س در مقابل استدلال ابیبکر، به آیه استدلال کرده است ؛ اما شیعه میگوید که از چند جهت، جا برای بحث باز است.
نصوص قرآنی دال بر ارثبری انبیا و فرزندان آنان
امر اول آن است که خبر واحد میتواند مخصّص عموم یا مقیّد اطلاق آیه باشد، این در اصول ثابت شد حرفی نیست؛ اما در خصوص این مورد، آیه بالخصوص دربارهٴ انبیا هم آمده است. آیه سورهٴ «مریم» نشانهٴ آن است که پیامبر، ارث میگذارد و مال پیامبر هم به ارث برده میشود. آیه پنجم و ششم سورهٴ «مریم» این است که ﴿وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً ٭ یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّاً﴾. این آیهٴ، نشانهٴ آن است که ـ به خوبی دلالت میکند ـ فرزندان پیغمبر از پیغمبر ارث میبرند، چه اینکه آیه شانزده سورهٴ «نمل» هم دلالت دارد که پیغمبر، ارث میگذارد و فرزند پیغمبر از او ارث میبرد. آن آیه شانزده سورهٴ «نمل» این است که: ﴿وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ﴾ و نمیشود اینها را بر علوم و معارف و امثال ذلک حمل کرد، چون هر کدام از اینها با عنایت الهی به آن علوم میرسند، این سخن از ارث نیست و در نوبتهای قبل هم اشاره شد اینکه زکریا ع عرض کرد: ﴿إِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ اینکه نمیترسد، بنی اعمام او نبوّت و رسالت و ولایت او را ارث ببرند. اگر بنیاعمام، جزء عباد صالحاند، خداوند هم ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ آنها را هم به این مقام میرساند، دیگر ترس ندارد. اگر ناصالحاند که ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾ یقیناً شامل آنها نمیشود، باز هم که ترس ندارد. اینکه زکریا عرض میکند: ﴿إِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی﴾ یعنی من میترسم، آنچه من دارم، این زندگی من به دست نااهلها بیفتد.
پرسش:...
پاسخ: آنکه حکومت نداشت حضرت، الآن چون در دوران پیری این مسئلت را کرده است یعنی بعد از اینکه زکریا عحضرت مریم س را دید با این عظمت، از آن به بعد گفت: خب، چه خوب است که انسان دارای فرزند صالح باشد. بعد از اینکه مریم س را دید، به این فکر افتاد که دعا کند وگرنه قبلاً که فرزند نداشت، همسر او هم عقیم بود و خودش هم که الآن پیر شد. بعد از مشاهدهٴ مریم س ﴿هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا﴾ یعنی بعد از اینکه آمد مریم را دید، گفت خب چه بهتر است که انسان یک فرزند خوبی داشته باشد و منظور، همین ارثِ ظاهری است. البته در کنارش آن ارثِ معنوی هم ممکن است ملحوظ باشد ولی محور بحث، همین ارث ظاهری است.
پرسش:...
پاسخ: اگر این باشد که در همان صدر آیه پنج عرض نمیکند ﴿إِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی﴾ این از چه چیزی میترسد، اگر مسئله نبوّت و رسالت و ولایت و اینها باشد اینکه ترس ندارد، برای اینکه بنیاعمام او، موالیّ او اگر آدم صالح باشند برابر اینکه ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ اینکه ترس ندارد، اگر ناصالح باشند که ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾ که به آنها نمیرسد، باز هم جای ترس نیست. ترسِ زکریا از این است که این زندگی که او دارد، این خانهای که او نشسته است، این مالی که در دست اوست ولو هر چه هست، به جای او آن بنیاعمام اسرائیلی بنشینند. میخواهد یک فرزند صالحی جای او بنشیند، حالا فرزند صالح او از نظر کمالات و معنویات نظیر مریم س یا بالاتر باشد، آن یک کمال ضِمنی است، در جریان ﴿وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ﴾ هم اینچنین است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اینکه از من ارث ببرد، از من ارث ببرد. اگر منظور، ارثِ ولایت و خلافت باشد نه غصب، ارث. اگر منظور، ارثِ ولایت و خلافت باشد این با خود آیه هماهنگ نیست، برای اینکه اگر این بنیاعمام این موالیّ انسان صالح باشند که خب آنها به جای زکریا ع مینشینند، برابر ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ و این ترسی هم ندارد و اگر طالح باشند که هرگز مقام الهی به آنها نمیرسد: ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾ . اگر مسئله غصب باشد، خب، غصب فراوان است، اینکه دیگر با دعا حل نمیشود و با دعا هم حل نشد، چه اینکه در جریان داود و سلیمان ع هم همین طور است.
پرسش:...
پاسخ: آن وقت این زندگی من ـ ولو همین مقدار ساده ـ یک فرزند صالحی بیاید بنشیند [و] عبادت کند بهتر است یا طالح اسرائیلی بیایند همین مختصر را بگیرند و مرکز معصیت قرار بدهند.
بررسی احتیاجات حضرت زهرا س در مواجههبا ابیبکر در مسئله ارث.
خب، پس تاکنون جناب فخررازی بعد از نقل، نقل این قسمت گفت وقتی ابیبکر این حدیث را خواند وجود مبارک حضرت زهرا س به آیه ارث تمسّک کرد و این نشانهٴ آن است که مثلاً به زعم ایشان خبرِ واحد نمیتواند مخصّص آیه باشد بعد میگوید شیعه چندتا دلیل دارد دلیل اوّلش این است که خبرِ واحد میتواند مخصّص آیه باشد در اصول ثابت شد؛ اما در اینجا ما دلیل خاص داریم که این عام، قابل تخصیص نیست نسبت به این مورد، برای اینکه آیه سورهٴ «مریم» و آیه سورهٴ «نمل» نشان میدهد که پیامبران هم ارث میگذارند هم ارث میبرند ، این مطلب اول.
بیان جعلی روایت مورد استناد ابیبکر
مطلب دوم اینکه، اینکه شما گفتید به وسیله خبر تخصیص بخورد درست است؛ اما اصلاً خبری در کار نیست با کدام خبر؟ این خبر را چه کسی جعل کرد؟ شما از زبان پیغمبر ص گفتید دیگر. معنایش آن است که کسی که این مطلب مورد ابتلای اوست و محلّ حاجت اوست و مسئله برانگیز است، پیامبر به او نفرماید [و] به کسی که محلّ ابتلای او نیست به او بگوید!؟ ابیبکر که محلّ ابتلا نبود، حاجتی هم به این حدیث نداشت، برای اینکه او که وارث نبود؛ فاطمه س بود، علی ع بود، عباس بود که بالأخره عموی پیغمبر بودند اینها احتمال ارث دارند اینها سبباً بستهاند باید به اینها بگوید شما از من ارث نمیبرید! به اینها نمیگوید آن وقت به دیگری میگوید؟ آن وقت این چه حدیثی است که از خانه پیامبر درآمده ـ معاذ الله ـ آنهایی که باید بفهمند، حضرت به آنها نگفته، به یک بیگانه گفته !؟ بالأخره دختر ارث میبرد، عمو ارث میبرد، پسرعمو ارث میبرد اینها جزء طبقات ارثاند.
پرسش:...
پاسخ: خب، حُکم را چطور؟ آنکه «اهل البیت أدریٰ بما فی البیت» محلّ ابتلای آنهاست به آنها نگفته، رفته به دیگری گفته! دیگری اصلاً هیچ اثر فقهی بر او بار نیست.
پرسش:...
پاسخ: اگر احکام برای تعلیم مردم است که محلّ ابتلا بشود، این سه نفر محلّ ابتلای آنهاست، جزء طبقات ارثاند دیگر. زیدی که در جای دیگر هست و محلّ ابتلا نیست او چه بداند، چه نداند اثری ندارد، به او میگوید؛ اما این سه نفر که جزء طبقات ارثاند، خب اگر اینها ندانند بیگانه باید بداند? این است که وجود مبارک حضرت زهرا س فرمود که چیزی پدرم گفته که تو میدانی و من نمیدانم .
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اینها را پذیرفتند که ﴿یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً﴾ . اینها اصلاً نمیدانستند چنین چیزی، برای اوّلینبار با این حدیث روبهرو شدند، آن وقت حضرت میفرماید: چیزی که محلّ احتیاج همسر من است، چیزی که محلّ احتیاج عموی من است ما جزء طبقاتیم به ما باید بگوید، آن وقت ما بیخبریم به شما گفتند ، پس این شدنی نیست.
بعضی از احادیث است که خود متن، دلیل بر دروغ بودن اوست. بعضی از احادیث است که لازم نیست ما از بیرون استشهاد کنیم، از همین خود همین خبر نشانه آن است که مُخبِر، کاذب است و این کذب، کذب خبری هم هست؛ خود محتوا با خودش هماهنگ نیست.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اما صدرش که «نحن معاشر الأنبیاء لا نورّث» یعنی ما نیامدیم که مال بگذاریم، شما که علما هستید، ورثه انبیا هستید باید علم ارث ببرید. عمده این ذیل است که جعل شده «ما ترکناه صدقه» وگرنه صدرش که در جوامع روایی ما هم هست یعنی ما نیامدیم مال بگذاریم، که آن روز هم آن صدر اشاره شد.
استدلال فخر رازی و تکلّفهای آن
مطلب سوم آن است؛ جواب سوم اینکه ایشان خیال میکند شیعه قبول دارد که خبر، وارد شده است و مخصّص قرآن هم هست؛ اما در دلالت این خبر خدشه میکند. خبر، معنایش این نیست که «نحن معاشر الأنبیاء لا نورّث ما ترکناه صدقه»، بلکه معنایش این است که «نحن معاشر الأنبیا لا نورّث ما ترکناه صدقةً» یعنی آنچه را که ما گذاشتیم، آن را که به عنوان ما ترک ماست، که به عنوان صدقه خواستیم قرار بدهیم، آن را دیگر «لا نورّث». «نحن معاشر الأنبیاء لا نورّث» چیزی را که او را به عنوان صدقه قرار دادیم «لا نورّث ما ترکناه صدقةً» یعنی آنچه را که ما به عنوان صدقه قرار دادیم، آن را دیگر ارث نمیدهیم. بعد میگوید خب، این حُکم برای همه است؛ اگر کسی مالی را به عنوان صدقه حالا حَبس، وقف مانند آن قرار داد، آن را که دیگر به ارث نمیگذارد. بعد میگوید درست است که این حُکم برای همه است، دیگران اگر مالی را وقف کردند به عنوان صدقه جاریه قرار دادند، آن را دیگر ورثه ارث نمیبرند ولی اگر تصمیم گرفتند مالی را وقف کنند، آن مال صدقه نخواهد بود، به ارث واگذار میشود. ولی احتمال اینکه انبیا با صِرف تصمیم و اراده اگر اراده کردند چیزی را وقف کنند، صدقه کنند، این دیگر از حیطهٴ ارث بیرون میرود، برای ردّ این احتمال فرمود: «نحن معاشر الأنبیاء لا نورّث ما ترکناه صدقةً» یعنی اگر چیزی را ما به عنوان صدقه ترک کردیم، آن دیگر «لا نورّث»؛ اما عزمِ بر این کار اثر ندارد. این خلاصهٴ تکلّفهایی است که خود امام رازی ذکر کرده ، با آنچه را که از دیگران دریافت کرد.
استدلال ناتمام فخر رازی و پاسخ حضرت استاد
بعد از این سه استدلال، سه دلیل میگوید جواب این است که وقتی ابیبکر به این حدیث، تمسّک کرد، فاطمه س ساکت شد و راضی شد و اجماع امت هم بر همین است، دیگر ما دلیل نداریم که به سؤالات شما جواب بدهیم، دیگر احتیاجی ندارد؛ ابیبکر استدلال کرد، فاطمه س به این آیه استدلال کرد، ابوبکر به آن حدیث استدلال کرد و فاطمه قانع شد و راضی شد و اجماع امت هم بر همین است، دیگر جا برای جواب نمیماند [و] دیگر نیازی برای سؤال نیست تا ما جواب بدهیم .
خب، این خلاصه جوابی که ایشان دادند.
اصل استشهاد ایشان و استدلال آنها محلّ بحث بود، برای اینکه فاطمه س ذوالید بود، از ذوالید که دلیل نمیخواهند. گفت باید بیّنه بیاوری! بیّنه را شما باید اقامه میکردید نه او، شما که مدّعی بودید باید بیّنه اقامه میکردید وگرنه ذوالید، ید داشت و تصرّف داشت، چرا رفتید این باغ را از دستش گرفتید و کارگران و کارگزاران حضرت را بیرون کردید. از ذوالید که کسی بیّنه نمیخواهد. حالا بیّنه آورد، بیّنه را با این وضع جعل کردید. پس اول جا برای بیّنهخواستن از حضرت نبود، مالِ خود حضرت بود؛ ذوالید بود، شما باید شاهد اقامه میکردید. در مرحله دوم حضرت، حضرت امیر را، امّایمن را شهادت داد، آیه تطهیر درباره اینها نازل شد، این را هم رد کرد. مرحله سوم میماند مسئله ارث، خب مسئله ارث که صریح قرآن این است که پیامبر از پیامبر دیگر ارث میبرد که، انبیا ارث میگذارند دیگر. اگر خبری مخالف با قرآن بود، مخالف رو در روی با قرآن، خب آن خبر مردود است دیگر.
محقق ثانی(ره) و تعجب ایشان در مسئله حضرت زهرا س
آنگاه حرفِ دیگری که فخررازی دارد این است که میگوید در طبقات ارث، چطور ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾ در طبقات ارث، اولاد هست، آبا هست. البته خواهر و برادر اینها در طبقهٴ دوماند، اعمام و اخوال و اینها در طبقه سوم؛ اما پدر و مادر و اولاد که اینها در طبقه اولاند، چطور خدا اول اسم فرزند را ذکر کرد، نه اسم پدر و مادر را؛ نفرمود «یوصیکم الله فی أبویکم فی آبائکم» که «لکل واحدٍ منهم السدس» [بلکه] فرمود: ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾ اول، اسم اولاد را برد نه آبا را. میگوید برای اینکه خب، اولاد نزد آدم عزیزتر از پدر و مادرند، لذا رسول خدا ص درباره فاطمه س فرمود: «فاطمة بَعضةٌ منّی» آن معنای بلند را به کجاها آوردند چون هر کسی بچهاش را دوست دارد، حضرت هم درباره فاطمه این را حرف را زد. خب، چطور درباره سایر بچهها این حرف را نزد؟ او پسر داشت، دختر داشت، قاسم داشت، ابراهیم داشت، هیچکدام از اینها را نگفت. کاری که با نوههای خود کرد که با سایر بچهها نکرد؛ با قاسم نکرد، با ابراهیم نکرد کاری که با وجود مبارک سیدالشهدا کرد، کاری که با وجود مبارک امام مجتبی کرد. اینجا سخن از پدری و پسری و عاطفه نیست، آن معنای بلند وقتی به این صورت دربیاید بازدهش همین است دیگر، سخن از دختر بودن و فرزند بودن نیست.
پرسش:...
پاسخ: نه دیگر نِحله، هِبه چیزی را در زمان حیات خود به دخترش بخشید، این دیگر «ما ترکناه» نیست. ثانیاً جدالی که حضرت دارد از باب ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ است که مأمور خداست، این است که این خطبه به حق، گدازنده است. حضرت در آن خطبه به چندین جهت استدلال کرده است ، گفت به چه دلیل نمیگذاری من این باغ را داشته باشم؟ نِحله را که رد کردی، ارث هم که این است، «أفی کتاب الله» آیهای است که تو میدانی من نمیدانم؟! در دین خبر جدیدی پیدا شد که تو میدانی من نمیدانم؟! مگر اینکه این حرف را بزنی، این خبر را ما همه از پیغمبر قبول داریم ولی بر ما تطبیق نمیکند، مگر اینکه تو آن تطبیق را بکنی که این از آن گدازندهترین جملههای آن خطبهٴ نورانی است که «أم هل تقولون إن أهل ملّتین لا یتوارثان» ؛ این را ما قبول داریم بله که مسلمان از کافر و کافر از مسلمان ارث نمیبرد اگر من را جزء ملّت اسلام نمیدانی، خب مجازی «أم هل تقولون إن أهل ملّتین لا یتوارثان» اگر این نیست، خب پس چرا مال من را نمیدهی? تنها راهی که دستت باز است، همین است. اگر این را توانستی بر ما تطبیق کنی بله، «أم هل تقولون بان أهل ملّتین لا یتوارثان» چیزی که مخصّص این آیه است همین است. رقّیت است که ما نداریم، قتل است که ما نداریم، مگر ـ العیاذ بالله ـ ما را مسلمان ندانی، این است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- مروری بر موانع ارث در اسلام؛
- قاعده «الاسلام یزید و لا ینقص» و جریان آن در ارث؛
- نصوص قرآنی دال بر ارثبری انبیاء و فرزندان آنان.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ فَإِن کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَ وَإِن کَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلأَبَوَیْهِ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِن کَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِن لَمْ یَکُن لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِن کَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِهَا أَوْ دَیْنٍ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً فَرِیضَةً مِنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیماً حَکِیماً ﴿11﴾ وَلَکُمْ نِصْفُ مَا تَرَکَ أَزْوَاجُکُمْ إِن لَم یَکُن لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِن کَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْنَ مِن بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِینَ بِهَا أَوْ دَیْنٍ...﴿12﴾
مروری بر موانع ارث در اسلام
یکی از مطالبی که مربوط به این آیه وصیّت است آن است که گرچه ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾ عام است و دلالت دارد که هر فرزندی از هر پدری ارث میبرد ولی به وسیله نصوص، تخصیصی خورده است. موانع ارث، مشخص شد، برابر آن نصوصی که بیانگر موانع ارثاند بعضی از فرزندها ارث نمیبرند. یکی دربارهٴ عَبد و حُرّ است که عبد از مورّث حُرّ ارث نمیبرد، پس اگر فرزند، عبد باشد و پدر حُرّ، عبد از حرّ ارث نمیبرد، این به نص خارج شد .
دوم مسئله قتل است که اگر پسر، قاتل بود از آن مورّثی که مقتول است ارث نمیبرد . سوم «لا یترارثُ أهل ملتین» ؛ اگر یکی مسلمان بود و دیگری کافر، کافر از مسلمان ارث نمیبرد. اما کافر از مسلمان ارث نمیبرد، برای همین روایتی که متلقیٰ به قبول است. «لا یترارث اهل ملتین» این از وجود مبارک پیغمبر (ص) رسیده است و فریقین هم این را نقل کردند. اما این «لا یترارث اهل ملتین» که نشانهاش لزوم وحدت دین است، این دو فرض دارد: یکی اینکه مسلمان از کافر ارث نمیبرد؛ یکی اینکه کافر، از مسلمان ارث نمیبرد. آن فرضی که کافر از مسلمان ارث نبرد، آن مشمول این حدیث است و مُفتی به هم است . ولی اگر وارث، مسلمان بود و آن مورّث، کافر او از این حدیث خارج است [چون] مسلمان از کافر ارث میبرد، کافر از مسلمان ارث نمیبرد.
قاعده «الاسلام یزید ولا ینقص» و جریان آن در ارث
حدیثی را نقل کردند برابر روایت دیگری که امامیه دارند، او هم همین مطلب را اثبات میکند که «الإسلام یزید و لا ینقص» ؛ اسلام مایهٴ زیادی است، مایهٴ نقص نیست. لذا اگر وارث، مسلمان بود، فرزند مسلمان بود و پدر کافر، این فرزندِ مسلمان از پدرِ کافر ارث میبرد ولی اگر فرزند، کافر بود و پدر، مسلمان کافر از مسلمان ارث نمیبرد. پس «لا یترارث اهل ملتین» این فیالجمله حق است؛ اما در صورتی که وارث، کافر باشد و مورّث مسلمان ولی عکسش با دلیل دیگر خارج شد و آن عکس هم مطابق با متنِ آیه است یعنی با عموم آیه مطابق است که مسلمان از کافر ارث میبرد. حالا نه تنها مسلمان از کافر ارث میبرد، بلکه حاجب سایر ورثه هم هست یعنی اگر کافر بمیرد و فرزندانش کافر باشند، پدر و مادرش هم کافر باشند و برادرش مسلمان باشد. با اینکه برادر، جزء طبقه دوم هست تمام ارث را این برادر میبرد، آنها یعنی پدر و مادر که کافرند یا فرزند که کافرند آنها محجوباند. این مسلمان، حاجب است هم از آن کافر ارث میبرد، هم نمیگذارد سایر ورثه ارث ببرند. اگر در طبقهٴ دوم کسی مسلمان نبود در طبقهٴ سوم یک وارث مسلمانی بود، طبقهٴ اول و دوم هر دو کافر بودند، معذلک طبقهٴ سوم که مسلمان هست ارث میبرد [امّا] طبقه اول و دوم محجوب هستند. حالا اگر طبقه سوم هم کسی مسلمان نبود آیا به امام که «وارث من لا وارث له» است میرسد یا نه? اینجاست که بین کافرِ اصلی و مرتد فرق است. اگر کافر، کافر اصلی باشد هیچکدام از این طبقات ارث نمیبرند و امام ارث میبرد ، اگر مرتد باشد احیاناً به یکی از این طبقات برگردانند و مانند آن. به هر تقدیر، این قِسم که «لا یترارث اهل ملتین» مایهٴ تخصیص است یعنی کافر از مسلمان ارث نمیبرد، گرچه مسلمان از کافر ارث میبرد. این هم قِسم سوم که تخصیصی بر آیه شده است، پس رقّیت (یک)، قتل (دو) و کفر (سه).
شبهه عدم ارثبری انبیا و تحلیل حضرت استاد
امر چهارم همان نزاع معروف بین اهل سنت و امامیه است که آیا انبیا ارث میگذارند یا نه? فرزندان انبیا از انبیا ع ارث میبرند یا نه? آیه که بعمومها میفرماید: ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾ شامل انبیا هم خواهد شد. انبیا هم مورّثاند و هم وارث. ولی فخررازی نقل میکند که این آیهٴ، به عمومش باقی نمانده؛ دلیل خاص آمد و این آیه را درباره انبیا تخصیص زد یعنی آن حدیثی که نقل کرد که «نحن مَعاشر الأنبیاء لا نُورِّثُ ما تَرکناه صدقة» این را مخصّص عموم قرار داد و ثابت کرد به گمان خود که فرزندان پیغمبر ارث نمیبرند. بعد میگوید وقتی در آن مناظره بین حضرت فاطمه س و بین خلیفهٴ آن روز اتفاق افتاد؛ آن مناظره، خلیفه که او را از ارث محروم کرد به همین حدیث تمسّک کرد که «نحن مَعاشر الأنبیاء لا نُورِّثُ ما ترکناه صدقة». بعد وجود مبارک فاطمه س به آیه تمسّک کرد که ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم لِلْذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ﴾ آنگاه استنباط فخررازی این است که شاید به زعم فاطمه س خبر واحد نتواند مخصّص عامّ قرآنی باشد و قرآن را نشود با خبر واحد تخصیص داد و خب، چون در اصول ثابت شده است که قرآن را میشود به خبر واحد تخصیص داد، پس مثلاً این استدلال ناتمام است. بعد میگوید که خود وجود مبارک حضرت زهرا س در مقابل استدلال ابیبکر، به آیه استدلال کرده است ؛ اما شیعه میگوید که از چند جهت، جا برای بحث باز است.
نصوص قرآنی دال بر ارثبری انبیا و فرزندان آنان
امر اول آن است که خبر واحد میتواند مخصّص عموم یا مقیّد اطلاق آیه باشد، این در اصول ثابت شد حرفی نیست؛ اما در خصوص این مورد، آیه بالخصوص دربارهٴ انبیا هم آمده است. آیه سورهٴ «مریم» نشانهٴ آن است که پیامبر، ارث میگذارد و مال پیامبر هم به ارث برده میشود. آیه پنجم و ششم سورهٴ «مریم» این است که ﴿وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً ٭ یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّاً﴾. این آیهٴ، نشانهٴ آن است که ـ به خوبی دلالت میکند ـ فرزندان پیغمبر از پیغمبر ارث میبرند، چه اینکه آیه شانزده سورهٴ «نمل» هم دلالت دارد که پیغمبر، ارث میگذارد و فرزند پیغمبر از او ارث میبرد. آن آیه شانزده سورهٴ «نمل» این است که: ﴿وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ﴾ و نمیشود اینها را بر علوم و معارف و امثال ذلک حمل کرد، چون هر کدام از اینها با عنایت الهی به آن علوم میرسند، این سخن از ارث نیست و در نوبتهای قبل هم اشاره شد اینکه زکریا ع عرض کرد: ﴿إِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ اینکه نمیترسد، بنی اعمام او نبوّت و رسالت و ولایت او را ارث ببرند. اگر بنیاعمام، جزء عباد صالحاند، خداوند هم ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ آنها را هم به این مقام میرساند، دیگر ترس ندارد. اگر ناصالحاند که ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾ یقیناً شامل آنها نمیشود، باز هم که ترس ندارد. اینکه زکریا عرض میکند: ﴿إِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی﴾ یعنی من میترسم، آنچه من دارم، این زندگی من به دست نااهلها بیفتد.
پرسش:...
پاسخ: آنکه حکومت نداشت حضرت، الآن چون در دوران پیری این مسئلت را کرده است یعنی بعد از اینکه زکریا عحضرت مریم س را دید با این عظمت، از آن به بعد گفت: خب، چه خوب است که انسان دارای فرزند صالح باشد. بعد از اینکه مریم س را دید، به این فکر افتاد که دعا کند وگرنه قبلاً که فرزند نداشت، همسر او هم عقیم بود و خودش هم که الآن پیر شد. بعد از مشاهدهٴ مریم س ﴿هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا﴾ یعنی بعد از اینکه آمد مریم را دید، گفت خب چه بهتر است که انسان یک فرزند خوبی داشته باشد و منظور، همین ارثِ ظاهری است. البته در کنارش آن ارثِ معنوی هم ممکن است ملحوظ باشد ولی محور بحث، همین ارث ظاهری است.
پرسش:...
پاسخ: اگر این باشد که در همان صدر آیه پنج عرض نمیکند ﴿إِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی﴾ این از چه چیزی میترسد، اگر مسئله نبوّت و رسالت و ولایت و اینها باشد اینکه ترس ندارد، برای اینکه بنیاعمام او، موالیّ او اگر آدم صالح باشند برابر اینکه ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ اینکه ترس ندارد، اگر ناصالح باشند که ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾ که به آنها نمیرسد، باز هم جای ترس نیست. ترسِ زکریا از این است که این زندگی که او دارد، این خانهای که او نشسته است، این مالی که در دست اوست ولو هر چه هست، به جای او آن بنیاعمام اسرائیلی بنشینند. میخواهد یک فرزند صالحی جای او بنشیند، حالا فرزند صالح او از نظر کمالات و معنویات نظیر مریم س یا بالاتر باشد، آن یک کمال ضِمنی است، در جریان ﴿وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ﴾ هم اینچنین است.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اینکه از من ارث ببرد، از من ارث ببرد. اگر منظور، ارثِ ولایت و خلافت باشد نه غصب، ارث. اگر منظور، ارثِ ولایت و خلافت باشد این با خود آیه هماهنگ نیست، برای اینکه اگر این بنیاعمام این موالیّ انسان صالح باشند که خب آنها به جای زکریا ع مینشینند، برابر ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ و این ترسی هم ندارد و اگر طالح باشند که هرگز مقام الهی به آنها نمیرسد: ﴿لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾ . اگر مسئله غصب باشد، خب، غصب فراوان است، اینکه دیگر با دعا حل نمیشود و با دعا هم حل نشد، چه اینکه در جریان داود و سلیمان ع هم همین طور است.
پرسش:...
پاسخ: آن وقت این زندگی من ـ ولو همین مقدار ساده ـ یک فرزند صالحی بیاید بنشیند [و] عبادت کند بهتر است یا طالح اسرائیلی بیایند همین مختصر را بگیرند و مرکز معصیت قرار بدهند.
بررسی احتیاجات حضرت زهرا س در مواجههبا ابیبکر در مسئله ارث.
خب، پس تاکنون جناب فخررازی بعد از نقل، نقل این قسمت گفت وقتی ابیبکر این حدیث را خواند وجود مبارک حضرت زهرا س به آیه ارث تمسّک کرد و این نشانهٴ آن است که مثلاً به زعم ایشان خبرِ واحد نمیتواند مخصّص آیه باشد بعد میگوید شیعه چندتا دلیل دارد دلیل اوّلش این است که خبرِ واحد میتواند مخصّص آیه باشد در اصول ثابت شد؛ اما در اینجا ما دلیل خاص داریم که این عام، قابل تخصیص نیست نسبت به این مورد، برای اینکه آیه سورهٴ «مریم» و آیه سورهٴ «نمل» نشان میدهد که پیامبران هم ارث میگذارند هم ارث میبرند ، این مطلب اول.
بیان جعلی روایت مورد استناد ابیبکر
مطلب دوم اینکه، اینکه شما گفتید به وسیله خبر تخصیص بخورد درست است؛ اما اصلاً خبری در کار نیست با کدام خبر؟ این خبر را چه کسی جعل کرد؟ شما از زبان پیغمبر ص گفتید دیگر. معنایش آن است که کسی که این مطلب مورد ابتلای اوست و محلّ حاجت اوست و مسئله برانگیز است، پیامبر به او نفرماید [و] به کسی که محلّ ابتلای او نیست به او بگوید!؟ ابیبکر که محلّ ابتلا نبود، حاجتی هم به این حدیث نداشت، برای اینکه او که وارث نبود؛ فاطمه س بود، علی ع بود، عباس بود که بالأخره عموی پیغمبر بودند اینها احتمال ارث دارند اینها سبباً بستهاند باید به اینها بگوید شما از من ارث نمیبرید! به اینها نمیگوید آن وقت به دیگری میگوید؟ آن وقت این چه حدیثی است که از خانه پیامبر درآمده ـ معاذ الله ـ آنهایی که باید بفهمند، حضرت به آنها نگفته، به یک بیگانه گفته !؟ بالأخره دختر ارث میبرد، عمو ارث میبرد، پسرعمو ارث میبرد اینها جزء طبقات ارثاند.
پرسش:...
پاسخ: خب، حُکم را چطور؟ آنکه «اهل البیت أدریٰ بما فی البیت» محلّ ابتلای آنهاست به آنها نگفته، رفته به دیگری گفته! دیگری اصلاً هیچ اثر فقهی بر او بار نیست.
پرسش:...
پاسخ: اگر احکام برای تعلیم مردم است که محلّ ابتلا بشود، این سه نفر محلّ ابتلای آنهاست، جزء طبقات ارثاند دیگر. زیدی که در جای دیگر هست و محلّ ابتلا نیست او چه بداند، چه نداند اثری ندارد، به او میگوید؛ اما این سه نفر که جزء طبقات ارثاند، خب اگر اینها ندانند بیگانه باید بداند? این است که وجود مبارک حضرت زهرا س فرمود که چیزی پدرم گفته که تو میدانی و من نمیدانم .
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اینها را پذیرفتند که ﴿یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً﴾ . اینها اصلاً نمیدانستند چنین چیزی، برای اوّلینبار با این حدیث روبهرو شدند، آن وقت حضرت میفرماید: چیزی که محلّ احتیاج همسر من است، چیزی که محلّ احتیاج عموی من است ما جزء طبقاتیم به ما باید بگوید، آن وقت ما بیخبریم به شما گفتند ، پس این شدنی نیست.
بعضی از احادیث است که خود متن، دلیل بر دروغ بودن اوست. بعضی از احادیث است که لازم نیست ما از بیرون استشهاد کنیم، از همین خود همین خبر نشانه آن است که مُخبِر، کاذب است و این کذب، کذب خبری هم هست؛ خود محتوا با خودش هماهنگ نیست.
پرسش:...
پاسخ: بله؛ اما صدرش که «نحن معاشر الأنبیاء لا نورّث» یعنی ما نیامدیم که مال بگذاریم، شما که علما هستید، ورثه انبیا هستید باید علم ارث ببرید. عمده این ذیل است که جعل شده «ما ترکناه صدقه» وگرنه صدرش که در جوامع روایی ما هم هست یعنی ما نیامدیم مال بگذاریم، که آن روز هم آن صدر اشاره شد.
استدلال فخر رازی و تکلّفهای آن
مطلب سوم آن است؛ جواب سوم اینکه ایشان خیال میکند شیعه قبول دارد که خبر، وارد شده است و مخصّص قرآن هم هست؛ اما در دلالت این خبر خدشه میکند. خبر، معنایش این نیست که «نحن معاشر الأنبیاء لا نورّث ما ترکناه صدقه»، بلکه معنایش این است که «نحن معاشر الأنبیا لا نورّث ما ترکناه صدقةً» یعنی آنچه را که ما گذاشتیم، آن را که به عنوان ما ترک ماست، که به عنوان صدقه خواستیم قرار بدهیم، آن را دیگر «لا نورّث». «نحن معاشر الأنبیاء لا نورّث» چیزی را که او را به عنوان صدقه قرار دادیم «لا نورّث ما ترکناه صدقةً» یعنی آنچه را که ما به عنوان صدقه قرار دادیم، آن را دیگر ارث نمیدهیم. بعد میگوید خب، این حُکم برای همه است؛ اگر کسی مالی را به عنوان صدقه حالا حَبس، وقف مانند آن قرار داد، آن را که دیگر به ارث نمیگذارد. بعد میگوید درست است که این حُکم برای همه است، دیگران اگر مالی را وقف کردند به عنوان صدقه جاریه قرار دادند، آن را دیگر ورثه ارث نمیبرند ولی اگر تصمیم گرفتند مالی را وقف کنند، آن مال صدقه نخواهد بود، به ارث واگذار میشود. ولی احتمال اینکه انبیا با صِرف تصمیم و اراده اگر اراده کردند چیزی را وقف کنند، صدقه کنند، این دیگر از حیطهٴ ارث بیرون میرود، برای ردّ این احتمال فرمود: «نحن معاشر الأنبیاء لا نورّث ما ترکناه صدقةً» یعنی اگر چیزی را ما به عنوان صدقه ترک کردیم، آن دیگر «لا نورّث»؛ اما عزمِ بر این کار اثر ندارد. این خلاصهٴ تکلّفهایی است که خود امام رازی ذکر کرده ، با آنچه را که از دیگران دریافت کرد.
استدلال ناتمام فخر رازی و پاسخ حضرت استاد
بعد از این سه استدلال، سه دلیل میگوید جواب این است که وقتی ابیبکر به این حدیث، تمسّک کرد، فاطمه س ساکت شد و راضی شد و اجماع امت هم بر همین است، دیگر ما دلیل نداریم که به سؤالات شما جواب بدهیم، دیگر احتیاجی ندارد؛ ابیبکر استدلال کرد، فاطمه س به این آیه استدلال کرد، ابوبکر به آن حدیث استدلال کرد و فاطمه قانع شد و راضی شد و اجماع امت هم بر همین است، دیگر جا برای جواب نمیماند [و] دیگر نیازی برای سؤال نیست تا ما جواب بدهیم .
خب، این خلاصه جوابی که ایشان دادند.
اصل استشهاد ایشان و استدلال آنها محلّ بحث بود، برای اینکه فاطمه س ذوالید بود، از ذوالید که دلیل نمیخواهند. گفت باید بیّنه بیاوری! بیّنه را شما باید اقامه میکردید نه او، شما که مدّعی بودید باید بیّنه اقامه میکردید وگرنه ذوالید، ید داشت و تصرّف داشت، چرا رفتید این باغ را از دستش گرفتید و کارگران و کارگزاران حضرت را بیرون کردید. از ذوالید که کسی بیّنه نمیخواهد. حالا بیّنه آورد، بیّنه را با این وضع جعل کردید. پس اول جا برای بیّنهخواستن از حضرت نبود، مالِ خود حضرت بود؛ ذوالید بود، شما باید شاهد اقامه میکردید. در مرحله دوم حضرت، حضرت امیر را، امّایمن را شهادت داد، آیه تطهیر درباره اینها نازل شد، این را هم رد کرد. مرحله سوم میماند مسئله ارث، خب مسئله ارث که صریح قرآن این است که پیامبر از پیامبر دیگر ارث میبرد که، انبیا ارث میگذارند دیگر. اگر خبری مخالف با قرآن بود، مخالف رو در روی با قرآن، خب آن خبر مردود است دیگر.
محقق ثانی(ره) و تعجب ایشان در مسئله حضرت زهرا س
آنگاه حرفِ دیگری که فخررازی دارد این است که میگوید در طبقات ارث، چطور ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾ در طبقات ارث، اولاد هست، آبا هست. البته خواهر و برادر اینها در طبقهٴ دوماند، اعمام و اخوال و اینها در طبقه سوم؛ اما پدر و مادر و اولاد که اینها در طبقه اولاند، چطور خدا اول اسم فرزند را ذکر کرد، نه اسم پدر و مادر را؛ نفرمود «یوصیکم الله فی أبویکم فی آبائکم» که «لکل واحدٍ منهم السدس» [بلکه] فرمود: ﴿یُوصِیکُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِکُم﴾ اول، اسم اولاد را برد نه آبا را. میگوید برای اینکه خب، اولاد نزد آدم عزیزتر از پدر و مادرند، لذا رسول خدا ص درباره فاطمه س فرمود: «فاطمة بَعضةٌ منّی» آن معنای بلند را به کجاها آوردند چون هر کسی بچهاش را دوست دارد، حضرت هم درباره فاطمه این را حرف را زد. خب، چطور درباره سایر بچهها این حرف را نزد؟ او پسر داشت، دختر داشت، قاسم داشت، ابراهیم داشت، هیچکدام از اینها را نگفت. کاری که با نوههای خود کرد که با سایر بچهها نکرد؛ با قاسم نکرد، با ابراهیم نکرد کاری که با وجود مبارک سیدالشهدا کرد، کاری که با وجود مبارک امام مجتبی کرد. اینجا سخن از پدری و پسری و عاطفه نیست، آن معنای بلند وقتی به این صورت دربیاید بازدهش همین است دیگر، سخن از دختر بودن و فرزند بودن نیست.
پرسش:...
پاسخ: نه دیگر نِحله، هِبه چیزی را در زمان حیات خود به دخترش بخشید، این دیگر «ما ترکناه» نیست. ثانیاً جدالی که حضرت دارد از باب ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ است که مأمور خداست، این است که این خطبه به حق، گدازنده است. حضرت در آن خطبه به چندین جهت استدلال کرده است ، گفت به چه دلیل نمیگذاری من این باغ را داشته باشم؟ نِحله را که رد کردی، ارث هم که این است، «أفی کتاب الله» آیهای است که تو میدانی من نمیدانم؟! در دین خبر جدیدی پیدا شد که تو میدانی من نمیدانم؟! مگر اینکه این حرف را بزنی، این خبر را ما همه از پیغمبر قبول داریم ولی بر ما تطبیق نمیکند، مگر اینکه تو آن تطبیق را بکنی که این از آن گدازندهترین جملههای آن خطبهٴ نورانی است که «أم هل تقولون إن أهل ملّتین لا یتوارثان» ؛ این را ما قبول داریم بله که مسلمان از کافر و کافر از مسلمان ارث نمیبرد اگر من را جزء ملّت اسلام نمیدانی، خب مجازی «أم هل تقولون إن أهل ملّتین لا یتوارثان» اگر این نیست، خب پس چرا مال من را نمیدهی? تنها راهی که دستت باز است، همین است. اگر این را توانستی بر ما تطبیق کنی بله، «أم هل تقولون بان أهل ملّتین لا یتوارثان» چیزی که مخصّص این آیه است همین است. رقّیت است که ما نداریم، قتل است که ما نداریم، مگر ـ العیاذ بالله ـ ما را مسلمان ندانی، این است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است