display result search
منو
تفسیر آیات 1 تا 19 سوره عبس

تفسیر آیات 1 تا 19 سوره عبس

  • 1 تعداد قطعات
  • 28 دقیقه مدت قطعه
  • 76 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 19 سوره عبس"
- کسی که خود را بی‌نیاز ببیند و خیال کند این استغنا برای او همچنان ادامه دارد طغیانگر است؛
- خود ظهور حجت است، نیازی به مقید و مبین خارجی نداریم.
- عالَم محضر خداست.

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿عَبَسَ وَ تَوَلَّی (1) اَنْ جاءَهُ الْاَعْمی‌ (2) وَ ما یُدْریکَ لَعَلَّهُ یَزَّکَّی (3) اَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْری‌ (4) اَمَّا مَنِ اسْتَغْنی‌ (5) فَاَنْتَ لَهُ تَصَدَّی (6) وَ ما عَلَیْکَ اَلاَّ یَزَّکَّی (7) وَ اَمَّا مَنْ جاءَکَ یَسْعی‌ (8) وَ هُوَ یَخْشی‌ (9) فَاَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّی (10) کَلاَّ اِنَّها تَذْکِرَةٌ (11) فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ (12) فی‌ صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ (13) مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ (14) بِاَیْدی سَفَرَةٍ (15) کِرامٍ بَرَرَةٍ (16) قُتِلَ الْاِنْسانُ ما اَکْفَرَهُ (17) مِنْ اَیِّ شَیْ‌ءٍ خَلَقَهُ (18) مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ (19) ﴾.

این سوره مبارکه «عبس» که در مکه نازل شد صدرش مهندسی دارد، در این نقشه اعمایی است با اوصاف خاص، مستکبری است با اوصاف مخصوص؛ آن اعمی که با اوصاف خاص است هدفی را تعقیب می‌کند این مستکبرِ هوی‌مدار بی‌هدف است؛ حالا اگر مخاطب وجود مبارک حضرت باشد این با آن اعمی یک رفتار کرد با این مستکبر یک رفتار کرد و قرآن داوری کرد. پس وقتی این ده آیه مشخص می‌شود که هندسه این کاملاً تبیین بشود اما درباره آن شخص که پنج وصف داشت هر کدام از این اوصاف شایسته اکرام است اول اینکه این مؤذن حضرت بود که در روایات آمده است اول نابیناست و نابینا استحقاق کمک دارد باید به او توجه کرد. اَنْ جاءَهُ الْاَعْمی دوم این است که لَعَلَّهُ یَزَّکَّی قرآن آمده که ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ﴾[1] این شاید تزکیه شده و به مقصد رسیده است. سوم اگر تزکیه نشده و به مقصد نرسیده در صدد تذکر و یادآوری است که به مقصد برسد اَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْری بعضی‌ها اصلاً متذکر نمی‌شوند بعضی‌ها هم اگر متذکر شدند این «ذکری» به حال آنها نافع نیست زود فراموش می‌کنند. پس این اعمی است اولاً شاید به مقصد رسیده باشد ثانیاً اگر به مقصد نرسید اهل تذکره است که این تذکره به حال او نافع است ثالثاً و در بخش‌های دیگر فرمود او با اینکه نابیناست با سعی و کوشش می‌آید مثل ﴿فَاسْعَوْا اِلَی ذِکْرِ اللَّهِ﴾؛ ﴿اِذَا نُودِیَ لِلصَّلاَةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا﴾[2] با کوشش و سعی بروید نه به طور عادی این هم حضور حضرت را مثل شرکت در نماز جمعه با سعی آمده با اینکه نابینا بود نابینا آرام آرام باید حرکت کند ولی این با تلاش و کوشش با سعی آمده این چهار تا؛ وَ هُوَ یَخْشی این پنج تا که خشیت وصف عالمان دین است که ﴿اِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾.[3] پس اعمی بودن او، یَزَّکَّی بودن او، اَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْری بودن او، یَسْعی‌ بودن او، یَخْشی بودن او، این پنج فضیلت است برای این شخص که باید مورد تکریم باشد.

اما آن شخص اموی حالا یا سومی بود یا دیگری، این اهل استغنا بود که ﴿اِنَّ الْاِنْسانَ لَیَطْغی ٭ اَن رَآهُ اسْتَغْنَی﴾[4] کسی که خود را بی‌نیاز ببیند و خیال کند این استغنا برای او همچنان ادامه دارد طغیانگر است. پس گرفتار استغنا بود، وَ ما عَلَیْکَ اَلاَّ یَزَّکَّی، فرمود بر فرض هم که تزکیه کنید نصیحت کنید به درد او نمی‌خورد و تو هم مسئول نیستی؛ به مستکبری، مستغنی، طغیانگری که اگر هم تذکره بکنی توصیه بکنی اثرپذیر نیست، و تو هم مسئول نیستی وَ ما عَلَیْکَ اَلاَّ یَزَّکَّی او اهل تزکیه نیست تو هم که مسئول نیستی.

پس این شخص اهل استغنا است، یک؛ موفق به تزکیه هم نمی‌شود، دو؛ پس آن اعمی پنج وصف دارد این مستکبر و مستغنی دو وصف زننده و رذیلت دارد، اما اگر مخاطب اگر حضرت باشد نسبت به آن شخص ﴿عَبَسَ، یک؛ ﴿تَوَلَّی، دو؛ فَاَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّی، این سه. از او سرگرمی اعراض می‌کنی با چهره عبوس، نسبت به این شخص مستغنی، متصدی و سرپرستی او می‌شود که در هدایت او کوشش کنی در حالی که نه او هدایت‌پذیر است نه بر فرض او جهنم برود تو آسیب می‌بینی، ضرری نمی‌کنی که اگر او دوزخی باشد ضرری نمی‌کنی که اگر او اهل تذکره نباشد، ضرری نمی‌کنی که اگر او اهل تزکی نباشد وَ ما عَلَیْکَ اَلاَّ یَزَّکَّی حالا او اهل تزکیه نبود اهل تذکره نبود حرف شما را گوش نداد تو که آسیب نمی‌بینی. اینها همه باعث می‌شود که در خطاب کردنی که با عتاب آمیخته است این «انت» را مقدم بدارد «انت، انت، انت، انت» فرمود: فَاَنْتَ لَهُ تَصَدَّی، یک؛ فَاَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّی، دو؛ این ضمیر خطاب را اول آوردن، معلوم می‌شود که این طرف تیر و حمله است تو این کار را کردی، تو آن کار را می‌کنی، تو از فقیر روبرگردانی! تو رو متوجه اغنیا می‌کنی این «انت، انت» را که مقدم می‌آورد این لبه تیز حمله را به آن «انت» دارد.

پرسش: ...

پاسخ: بله پدر جامعه می‌شود؛ اینکه فرمود: «اَنَا وَ عَلِیٌّ اَبَوَا هَذِهِ الْاُمَّةِ»[5] اما یک کسی فرزند دیگری بشود و عمداً پدرش را رها کند وَ ما عَلَیْکَ اَلاَّ یَزَّکَّی فرمود تو که آسیب نمی‌بینی تو چرا این کار را می‌کنی؟ مرتّب «تو، تو»! این «انت» را مقدم داشتن برای اینکه زمینه این است که او که پنج فضیلت دارد، این هم که دو رذیلت دارد تو سه کار نسبت به او می‌کردی که مثلاً شایسته نبود: یک کار نسبت به این می‌کنی که در شان شما نیست؛ مدام «انت، انت» فَاَنْتَ لَهُ تَصَدَّی فَاَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّی این می‌شود نقشه این آیات، می‌شود هندسه این آیات. منتها آن خطوط کلی قرآن بیان می‌کند که وجود مبارک پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نبود برای اینکه خدای سبحان در سوره مبارکه «نون و القلم» که قبل از این نازل شد، جزء عتائق هم هست. مستحضرید که سوری که جزء عتائق است، عتیق یعنی قدیمی، کهن، نه کهنه. عتیق است در فارسی می‌گوییم انتیکه. در عربی می‌گوییم عتیق، آزاد است کعبه بیت عتیق است ﴿وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتیقِ﴾[6] خانه‌ای که انتیکه است عتیق است آزاد است درس آزادی می‌دهد جایی که خودش گرفتار این و آن باشد که درس آزادی نمی‌دهد. اگر کسی رفت مکه آزاد می‌شود از هر قیدی، برای اینکه هفت بار دور آزادی گشت ﴿وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتیقِ﴾ اگر به ما بگویند هر شب قرآن به سر بکنید باز جا دارد از بس این کتاب شیرین است. فرمود آزادی می‌خواهید قبله، آزادی می‌خواهید کعبه، آزادی می‌خواهید طواف، برای اینکه این را که کسی نساخت. الآن حالا هتل و اینها شد. یک وقت در زمان وجود مبارک امام کاظم (سلام‌الله‌علیه) درباره زمین‌های اطراف کعبه ملکیت و محیط آن تنازعی شد حضرت فرمود شما بعد آمدید کعبه را که بعد نساختند، اینجا نه موات بود بلکه «لم یزرع» بود؛ این چقدر این قرآن شیرین است! یک وقت کسی زمینی را آباد می‌کند مسجدی می‌سازد این خیلی هنر نیست این دائر است. یک وقت بائر را دائر می‌کند آن هم مهم نیست، برای اینکه بائر شانیت این را دارد که حالا دائر بشود حالا یک وقت آب و اینها به آن نرسید. پس اول دائر است دوم بائر است سوم موات، زمین موات مرده است ولی اگر آبی باشد و نهری باشد این زنده می‌شود این سوم. چهارم این است که «لم یزرع» است یعنی نبود کسی که این کار را بکند حالا هر وسیله‌ای بود مکه دائر نبود بائر نبود موات نبود «لم یزرع» نبود «غیر ذی زرع» بود این بیان نورانی حضرت ابراهیم است. «غیر ذی زرع» یعنی نه تنها موات است شما چه چیزی را می‌خواهی آباد کنی؟ از کجا می‌خواهی آب بیاوری؟ یک سنگلاخ که بیشتر نیست عرض کرد رَبَّنا اِنِّی اَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی‌ بِوادٍ[7] که این وادی دائر نیست بائر نیست موات نیست «لم یزرع» نیست بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ هیچ کس به اینجا رغبت نمی‌کند؛ چه کسی اینجا خانه می‌سازد؟

شما ببینید آسمان این مکه پرنده‌ها پر نمی‌زنند پرنده اگر پر بزنند یک جایی بنشینند یک قطره آبی بخورند اینجا نه آبی دارد نه غذایی دارد چیزی که ندارد، «غیر ذی زرع» غیر از «لم یزرع» است «لم یزرع» عدم ملکه است اگر کسی باشد می‌تواند آباد کند اما «غیر ذی زرع» یعنی قابل نیست؛ مثل اینکه شما بگویید دیوار کور است دیوار را که نمی‌شود اعمی است انسان اگر چشم نداشته باشد اعمی است ما یک عدم ملکه داریم یعنی زمینه است ولی فعلیت نیست یک وقت اصلاً زمینه نیست لذا به دیوار نمی‌گویند اعمی. اگر گفتیم دیوار «لیس ببصیر» این سالبه محض است نه عدم ملکه اما اگر گفتیم «زید لیس ببصیر» بله این عدم ملکه است.

عرض کرد خدای اینجا «غیر ذی زرع» است اما حکم آنچه تو‌اندیشی لطف آنچه تو فرمایی، این را می‌گویند توحید. حالا در این قضا ذات مقدس آمد و تلاش و کوشش کرد و مردم را به عنوان فرزندی هم دعوت کرد و این هم در برابر او ایستاد، سخت هم ایستاد، مدام می‌گوید «انت، انت»، چرا تو این کار را می‌کنی؟

پرسش: ...

پاسخ: بله ولی منظور این است که اگر ـ معاذالله ـ بگوییم «حَسْبُنَا کِتَابُ‌ اللَّهِ»[8] [9] («قَوْلُهُ عَنِ النَّبِیِّ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) ‌ لَمَّا طَلَبَ فِی حَالِ مَرَضِهِ دَوَاةً وَ کَتِفاً لِیَکْتُبَ فِیهِ کِتَاباً لَا یَخْتَلِفُونَ بَعْدَهُ وَ اَرَادَ اَنْ یَنُصَّ حَالَ مَوْتِهِ عَلَی عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِ السَّلَام) ‌ فَمَنَعَهُمْ عُمَرُ وَ قَالَ اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ لَیَهْجُرُ حَسْبُنَا کِتَابُ‌ اللَّهِ‌ فَوَقَعَتِ الْغَوْغَاءُ وَ ضَجِرَ النَّبِیُّ (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) ‌.[10] ) بله این گونه فکر می‌شود اما به هر حال ﴿وَ اَنزَلْنَا اِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ﴾[11] وجود مبارک حضرت منزه از این است خود قرآن دامان آن حضرت را تنزیه کرد فرمود: ﴿وَ اِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾[12] بنابراین خود قرآن به طهارت آن حضرت فتوا داد، روایات اهل بیت به طهارت آن حضرت فتوا دادند معلوم می‌شود مخاطب دیگری است و اینکه روایت دارد که «اِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ جَمِیعُهُ عَلَی مَعْنَی اِیَّاکِ اَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَةِ»[13] همان مَثل عرفی ما فارسی زبان‌هاست که می‌گوییم به در می‌گوییم تا دیوار گوش بدهد، این مَثل «اِیَّاکِ اَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَةِ» همین است.

پرسش: ...

پاسخ: بله اما احتیاجمان به دلیل برای آن است که این آیه ظهوری در این کار ندارد اگر ظهور داشته باشد که خود ظهور حجت است نیازی به مقید و مبین خارجی نداریم.

پرسش: ...

پاسخ: بله بوده اما وقتی گفتند: «اِیَّاکِ اَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَةِ»؛ یعنی مخاطب حضرت است ولی منظور دیگری است، تو چرا این کار را کردی یعنی او چرا این کار را کرده «اِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ جَمِیعُهُ عَلَی مَعْنَی اِیَّاکِ اَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَةِ» همین است، این روایت پس برای چیست؟ اگر کسی ـ معاذالله ـ بگوید: «حَسْبُنَا کِتَابُ‌ اللَّهِ» همین حرف فخر رازی و امثال فخر رازی در می‌آید؛ اما اگر کسی بگوید «حسبنا القرآن و العترة» آن وقت حرف همین در می‌آید که گفته می‌شود؛ برای اینکه خود خدا فرمود ما این کتاب را فرستادیم که تو بیان کنی، تو یعنی این چهارده نفر، نه اینکه شخص پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بیان کند ما که در آن مجلس نبودیم نحوه خطاب طور دیگری است. خدا غریق رحمت کند سیدنا الاستاد مقداری از این کارها را کردند گاهی خدا حرف می‌زند یک طرف به فرشته است یک طرف به پیغمبر است یک طرف به مخالفین است یک طرف به این مؤیدین است، در یک آیه می‌بینید که گاهی خطاب می‌کند گاهی ضمیر به این است گاهی مرجع آن است، این طور است این یک مبیّن می‌خواهد، این کتاب عربی نیست که کسی درس بخواند.

بنابراین اولاً نقشه این است، نقشه یک ضلعش آن سائل است که پنج فضیلت دارد، یک ضلعش آن مستکبر است که دو رذیلت دارد، یک ضلعش یک مخاطب است که با آن پنج فضیلت‌دار، سه کار ناصواب کرده است و با این شخص بی‌فضیلت، دو کار باصواب کرده است یا کار باصواب کرده است؛ این پیداست که خطاب یا متوجه حضرت نیست یا از سنخ «اِیَّاکِ اَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَة» است.

مستحضرید آیاتی که در اوایل بعثت نازل شد سخن از بگیر و ببند نبود و نیست، جهنم می‌بریم و مانند آن می‌بریم. این سوره مبارکه «علق» یعنی «اقرا» این طبق مشهور اولین سوره‌ای است که نازل شده است مخصوصاً آن چند آیه اولش؛ حالا آن چند آیه آخرش ممکن است مختصری فاصله داشته باشد اما اصل پیام قرآن ادب است. ببینید در پایان همان سوره مبارکه «علق» دارد: ﴿اَ لَمْ یَعْلَمْ بِاَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾[14] به حیا دعوت می‌کند سخن از جهنم نیست؛ وقتی حیا اثر نکرد آن وقت بگیر و ببند شروع شد، انسان نمی‌داند که خدا او را می‌بیند؟ در محضر خداست؟ خدا غریق رحمت کند امام (رضوان الله علیه) را! عالَم محضر خداست، این همین است. اول سخن از بگیر و ببند و بسوزان که نبود ﴿اَ لَمْ یَعْلَمْ بِاَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾ انسان نمی‌داند که در محضر خداست؟ وقتی که اینها اثر نکرد آن وقت ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾[15] اول که سخن از جهنم نبود، این اثر هم دارد ادب هم همین طور است تربیت هم همین طور است. آن وقت در این بخش از آیاتی که جزء عتائق هستند فرمود: ﴿وَ اِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ﴾ خود حضرت هم فرمود: «بُعِثْتُ‌ لِاُتَمِّمَ‌ مَکَارِمَ‌ الْاَخْلَاق‌»[16] آن وقت این نقشه را که شما بررسی بکنید می‌بینید این نقشه به پیغمبر نمی‌خورد.

پرسش: ...

پاسخ: بله آن برای امید آینده است، اما این ﴿یَسْعی﴾ برای همین بود این مؤذن پیغمبر بود.

پرسش: ...

پاسخ: پس در این زمینه بود اَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْری بود، او این کاره بود با سعی و کوشش آمد که چیزی یاد بگیرد.

پرسش: ...

پاسخ: به هر حال خشیت محموده است حالا یا خشیت از الله است، کسی که ﴿لَعَلَّهُ یَزَّکَّی ٭ اَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْری﴾ «ذکری» همین قرآن کریم است اینها محفوف به قرینه است که این خشیت الهی است خشیت محمود است خشیت ممدوح است. این نقشه که یک ضلع آن اعمای پنج وصفی است و یک ضلع آن این مستغنی دو وصفی است، یک ضلعش آن مخاطبی است که با آن اعمای پنج وصفی، سه کار کرده که نارواست، با این شخص مستغنی هم کاری کرده که آن هم نارواست این نقشه را وقتی عرضه بکنند معلوم می‌شود که وجود مبارک پیغمبر مراد نیست.

بنابراین روی همین جریان قرآن کریم اینها را بازگو کرد، بعد خطوط کلی را بیان می‌کند فرمود ما کارمان در نظام تکوین یادآوری است، منزلشان را یادشان می‌دهیم که منزلتان کجا بود از کجا آمدید و به کجا می‌روید همین تربیت و تعلیم باعث شد که بعضی از بزرگان ما در علوم عقلی می‌گویند انسان که در دوران کهنسالی ضعیف می‌شود و کم‌کم می‌میرد، نه برای آن است که

جان عزم رحیل کرد گفتم که مرو ٭٭٭ گفتا که چه کنم خانه فرو می‌آید[17]

الآن ما همین طور فکر می‌کنیم انسان که می‌میرد می‌گوییم این بدن کشش ندارد و فرسوده می‌شود و انسان می‌رود و از دیرزمان همین ادبیات نزد ما بود که روح که می‌رود برای اینکه بدن کشش ندارد، اما آنها که شاگرد قرآن هستند می‌گویند خیر! روح یک جای دیگر ویلا ساخت، خانه ساخته خانه خوبی ساخت، نسبت به این خانه کلنگی قدیمی کم‌توجه است، کم‌کم این از بین می‌رود، چون روح جای دیگر خریداری کرد، از این خانه کلنگی صرف نظر کرد، این خانه فرو می‌ریزد، نه چون خانه فرو می‌ریزد، صاحبخانه می‌رود، به کجا می‌رود؟ آن بی‌هدف است آن شعر از او سؤال کنید که کجا می‌خواهد برود؟ «جان عزم رحیل کرد» کجا می‌خواهد برود؟ روحش جایی بهتر ساخت که برای خود روح سازگار باشد ولو برای این شخص رنج است بله نسبت به مؤمنین که این طور است نسبت به کفار با فشار اینها را می‌برند با فشار چه بخواهد چه نخواهد می‌گویند تو ساختی منتها نمی‌دانی، این جهنم را تو ساختی، این آتش را تو ساختی؛ قبلاً هم گذشت که فرمود ما از جنگل هیزم نمی‌آوریم خود جناب عالی هیزم جنگل هستی آنجا هستی برو پیش خودت؛ ﴿وَ اَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[18] حطب یعنی هیزم. فرمود تو خودت ساختی حالا ما تو را می‌بریم؛ اما آن شاعر که گفت جان قصد رحیل کرد هدف مشخص نیست کجا می‌خواهد برود؟ می‌گوید این دارد می‌رود می‌گوییم کجا می‌روی؟ می‌گوید خانه فرو می‌آید! اما کجا می‌روی؟ یک شعر محتواداری نیست، اما آنهایی که عالم به بحث‌های قرآن کریم‌اند می‌گویند خیر، این برای خودش خانه ساخت حالا یا جهنم ساخت یا بهشت؛ به هر حال خانه اصلی اوست یا می‌رود یا می‌برند اگر هم مایل نباشد به هر حال خانه اصلی او همان جاست که ساخته است او را می‌برند. چه بخواهد چه نخواهد باید برود برای اینکه جای دیگر ساخته است اینجا را توجه ندارد ترک می‌کند.

به هر تقدیر فرمود انسان در دنیا آزاد است اما آزادی تکوینی است. آن ﴿لا اِکْراهَ فِی الدِّینِ﴾[19] ناظر به آزادی تکوینی است اصلاً کمال در آزادی تکوینی است، کسی را با فشار به جایی ببرند که کمال نیست آزادی تکوینی از بهترین نعمت‌هاست. اما تشریعی آزادی بی‌حد و حصر یک رذیلت است، اگر ببینی که یک نابینا دارد به چاه می‌افتد اگر خاموش بنشینی بد است، انسان تشریعاً حتماً یک کسی باید دستش را بگیرد داد بزند که نرو، این همان امر و نهی است امر و نهی تشریعی که انسان آزاد نیست حتماً باید کار خیر بکند دارد دستش را می‌گیرند با فشار که او را از جهنم نجات بدهند همین! فرمود این کتاب ما تذکره است، اما ﴿کَلاَّ﴾ این طور نیست این نقشه‌ای که کشیده شد این نباید باشد. کسی که آن فضایل پنج‌گانه را دارد او را طرد کنیم، کسی گرفتار دو رذیلت است او را جذب بکنیم، به امید اینکه مثلاً کاری از او ساخته است نه، این نباید باشد ﴿کَلاَّ﴾ این نقشه، نقشه باطلی است. پس چیست؟ ﴿اِنَّها﴾ یعنی آیات قرآن کریم یادآوری است این یادآوری برای اینکه انسان از جایی بیهوده سبز نشده است از راه خیلی دوری آمده و با فطرت هم آمده است انسان ﴿فَاَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[20] ‌ به همراه دارد و این مطالب شریعت که انبیا (علیهم‌السّلام) آوردند یادآوری همان‌هاست این چیز بیگانه‌ای نیست.

پرسش: ...

پاسخ: فرمود: وَ ما عَلَیْکَ اَلاَّ یَزَّکَّی بله اگر آن شخص مشکلش حل شده باشد بله جا دارد اما فرمود: وَ ما عَلَیْکَ اَلاَّ یَزَّکَّی اثر هم ندارد و گفت: «بگذار تا بیفتد و بیند جزای خویش»؛[21] تو هم آسیب نمی‌بینی حالا ده‌ها بار گفتی وَ ما عَلَیْکَ اَلاَّ یَزَّکَّی اگر کسی در راه است فوراً باید دستش را گرفت. حضرت اصرار کرد جلسات تشکیل داد ﴿وَ اَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْاَقْرَبینَ﴾[22] همین بود، عموی او به تَبَّتْ یَدا گرفتار شد این صریح قرآن آمده عموی او را با تَبَّتْ یَدا راند. آیه که نازل شد وَ اَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْاَقْرَبینَ همین‌ها را دعوت کن و از بستگانت، از قوم و قبیله‌ات، از آشنایت از عمو ابولهب، از عمو عباس از اینها دعوت کن بیایند، همین کار را کرد. فرمود حالا این خودش جهنم را انتخاب کرده تو که آسیبی نمی‌بینی وَ ما عَلَیْکَ اَلاَّ یَزَّکَّی او اگر اهل تزکیه نیست تو آسیبی نمی‌بینی. غرض این است که چنین چیزی است؛ این نقشه است فرمود این نقشه قابل قبول ما نیست کَلاَّ این نیست پس چیست؟

فرمود ما آیاتی فرستادیم که این آیات حرف تازه ندارد انسان یک میزبان دارد و یک مهمان، ما چه در حوزه چه در دانشگاه قبل از اینکه علوم حوزوی یا علوم دانشگاهی را فرا بگیریم که اینها مهمان ما هستند و در دوران سالمندی یکی پس از دیگری غالباً از یاد من می‌رود یک میزبان اصلی داریم که ﴿فَاَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ است اولین وظیفه ما حوزویان و همچنین آن عزیزان دانشگاهی این است که مهمانی دعوت کنیم که با صاحبخانه بسازد همین! چیزی یاد بگیریم که به با ﴿فَاَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ بسازد، سه تا «هاء» دارد که به خود زید، عمرو، بکر به اینها برمی‌گردد، نه اینکه کلیاتی را ما به او گفتیم ﴿فَاَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ به زید گفتیم چه چیزی برای تو خوب است و چه چیزی برای تو بد است همین! چیزی یاد بگیر که با این صاحبخانه بسازد آن وقت خودت صاحبخانه را خفه می‌کنی، مشکل جدّی پیدا می‌کنی. مشکل جامعه ما این است که اگر ما علمی یاد بگیریم که با صاحبخانه بسازد صاحبخانه ما ذات اقدس الهی با سه ضمیر فرمود ما کلیات نگفتیم درس اخلاق ندادیم که چه چیزی خوب است و چه چیزی بد است نخیر، به زید گفتیم جناب عالی این برای تو خوب است این برای تو بد است ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها ٭ فَاَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾[23] نه «فالهمها الفجور و التقوی»، اینها صاحبخانه است. ما غصب نکنیم درون خودمان را، مهمانی دعوت کنیم که با صاحبخانه بسازد. فرمود: کَلاَّ اِنَّها تَذْکِرَةٌ حرف جدیدی نیست حرفی است که با صاحبخانه سازگار است. این آیات قرآنی این است گاهی به لحاظ آیات ضمیر مؤنث است، گاهی به لحاظ قرآن ضمیر مذکر است کَلاَّ اِنَّها تَذْکِرَةٌ ٭ فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ به لحاظ قرآن کریم، بعد مبادا کسی خیال کند که ذات اقدس الهی یک سلسله معانی را به وسیله جبرئیل (سلام‌الله‌علیه) یا فرشته‌های دیگر به پیغمبر داد و ـ معاذالله ـ پیغمبر اینها را به صورت کلمات عربی درآورد نظیر روایت بشود، نخیر! قرآن، قرآن است روایت، روایت. فرمود از بالا تا پایین از پایین تا بالا تمام این کلمات ضبط شده است، اینها در صحیفه‌ها آمده در کتاب‌ها آمده، این کتاب‌ها هم به دست ملائکه هست هست هست تا برسد به قلب مطهر پیغمبر و از قلب مطهر پیغمبر از زبان مطهر، همین کلمات «الذین، قالوا» کذا و کذا اینها فی‌ صُحُفٍ مُکَرَّمَةٍ ٭ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ ٭ بِاَیْدی سَفَرَةٍ ٭ کِرامٍ بَرَرَةٍ تا برسد ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الامِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ﴾[24] کتاب است لفظ است؛ نه اینکه نظیر روایات باشد. روایات معانی‌اش را اهل بیت (علیهم‌السّلام) از ذات اقدس الهی به برکت پیغمبر دارند، الفاظشان بله الفاظ عادی است؛ لذا ما بگوییم ظاهرش این است کلماتش این است نقل به معنا است، این روایت به دو نقل می‌شود می‌گوییم نقل به معناست اما فرمود این از آن قبیل نیست روایت روایت است.

پرسش: ...

پاسخ: نه، می‌شود اولاً دست اینها را که آدم بگیرد از شبهه دربیایند، چون صاحبخانه اینها بیدار است، صاحبخانه اینها که بیدار شد البته «النَّاسُ مَعَادِنُ کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّة»[25] حالا هر کسی که سلمان و اباذر نمی‌شود همین که نسوزند، بیایند در وادی انقلاب اسلامی یا بشود شهید یا بشود جانباز یا لااقل اختلاسی و نجومی نشود «کفی بذلک فضلا»، ما نمی‌خواهیم همه سلمان و اباذر بشوند، غالب اینها نه بیراهه بروند نه راه دیگری را ببندند همین! هدف اصلی عموم جامعه این است که نه بیراهه بروند نه راه کسی را ببندند اگر در اینها اوحدی‌ای پیدا شد بله، «طوبی له و حسن مآب»؛ ولی غرض این است که اینها «بالفاظها و بمعانیها» از ذات اقدس الهی صادر شد صحیفه شد کتاب شد بِاَیْدی سَفَرَةٍ شد کِرامٍ بَرَرَةٍ شد تا به قلب مطهر حضرت رسید از آن به لبان مطهر رسید ﴿ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی﴾[26] این است که بوسیدنی است، این است که نمی‌شود بدون وضو دست زد، این است که حساب خاصی دارد.


[1] بقره/سوره2، آیه129.
[2] جمعه/سوره62، آیه9.
[3] فاطر/سوره35، آیه28.
[4] علق/سوره96، آیه6.
[5] علل الشرائع، الشیخ الصدوق، ج1، ص127.
[6] حج/سوره22، آیه29.
[7] ابراهیم/سوره14، آیه37.
[8] الأمالی، الشیخ المفید، ج1، ص36.
[9] نهج الحق وکشف الصدق، العلامة الحلی، ج1، ص273.
[10] صحیح البخاری، البخاری، ج7، ص120.
[11] نحل/سوره16، آیه44.
[12] قلم/سوره68، آیه4.
[13] عوالی اللئالی، ابن أبی جمهور، ج4، ص115.
[14] علق/سوره96، آیه14.
[15] حاقه/سوره69، آیه30 -31.
[16] مجمع البیان فی تفسیر القرآن - ط دار المعرفة، الشیخ الطبرسی، ج10، ص500.
[17] خیام، رباعیات، رباعی شماره67.
[18] جن/سوره72، آیه15.
[19] بقره/سوره2، آیه256.
[20] شمس/سوره91، آیه8.
[21] غزلیات سعدی، غزل شماره38.
[22] شعراء/سوره26، آیه214.
[23] شمس/سوره91، آیه7 -8.
[24] شعراء/سوره26، آیه193 - 194.
[25] الکافی- ط الاسلامیة، الشیخ الکلینی، ج8، ص177.
[26] نجم/سوره53، آیه3.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 28:48

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی