- 692
- 1000
- 1000
- 1000
بلاها و شرور؛ زمینه امتحانهای جدید، جلسه سوم
سخنرانی از آیت الله محمد تقی مصباح یزدی با موضوع «بلاها و شرور؛ زمینه امتحانهای جدید»، جلسه سوم، سال 1398
انسانها در مقابل این هشدارها هم عکسالعملهای متفاوتی دارند، این است که به آنها مهلت داده میشود تا تدریجاً تنبه بیشتری پیدا کنند و زمینه بهتری برای بازگشت به سوی خدا برایشان فراهم شود، و توبه و تضرع، باعث تقرب آنها شود، یعنی کمبود و نیاز خودشان را به خدا بهتر درک کنند و بهطور کلی زمینه بندگی کردن بهتر فراهم شود.
در بعضی از این آیات آمده است که: «فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ»؛ یعنی این عامل هم که از روی محبت ما بهمنظور زمینهسازی برای تقرب و تکامل آنها ایجاد شده بود، در بسیاری از مردم مؤثر واقع نشد و حتی کار به جایی رسید که آنها لج کردند و بیشتر به همین امور دنیا دل بستند و از خدا دور شدند: «وَلَـکِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ»؛ علت اینکه اینها تضرع نکردند و به طرف خدا برنگشتند، این بود که دلهایشان قساوت پیدا کرده بود و به تعبیر قرآن کریم: «کَالْحِجارَة» مانند سنگ شده بود، و دیگر حرف حق اصلاً در دلشان نفوذ نمیکرد، و حتی در مقابل انبیا، پنبه درگوش خودشان میگذاشتند که سخن آنها را نشنوند! در اوائل سوره «یس»، خداوند این گونه فرموده است که: «إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِیَ إِلَى الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ * .... وَسَوَاء عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ»؛ وقتی کار به اینجا میرسد، دیگر استحقاق مدد الهی را از دست میدهند.
گاهی از این هم فراتر میرود، یعنی نه تنها خودشان استحقاق مراتب نازل سعادت را از دست میدهند، بلکه باعث گمراهی و بدبختی دیگران هم میشوند. چنانکه حضرت نوح عرض کرد: «إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلَا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا»؛ خدایا من قریب هزار سال اینها را دعوت کردم، انواع و اقسام انذار و تبشیر را هم در حق آنها اعمال کردم، اما نهتنها هیچ سودی به آنها نبخشید، بلکه زمینه گمراهی دیگران را هم فراهم کردند، و دیگر امید اینکه از نسل ایشان هم انسان صالحی بهوجود بیاید وجود ندارد؛ «وَلَا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا». کار که به اینجا میرسد، عذابهای دسته جمعی و عمومی نازل میشود و چنانکه قبلاً گفتیم، بخشی از شرور این عالم را چنین عذابهایی تشکیل میدهد. در نقطه مقابل، کسانی هم هستند که مراتبی از سختیها موجب بیداری و تنبه آنها میشود، و لااقل کمتر به طرف گناه و عصیان و کفر و الحاد میروند:«وَلَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى دُونَ الْعَذَابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ».
بعد از آنکه دانستیم که تدبیرهای الهی در این عالم شامل این حوادث تلخ هم میشود، و این شرور هم در واقع جزو تدبیرهای عالم است و به یک معنا جزو نظام احسن است، منتهی نه بالاصاله بلکه بالتبع یا بالعرض، آن وقت سؤال میشود که یک مؤمن عادی که نه آنچنان شقاوت در او تثبیت شده و نه سعادت، وظیفهاش نسبت به خیرات و نعمتهای عالم و نیز نسبت به شرور و بلایا و ناهنجاریها چیست؟
با توجه به نکتههایی که گفته شد، روشن گردید که نعمتهای این عالم، عطایای الهی است، چه در وجود خود فرد، چه در بدنش، چه در روحش، چه در خانوادهاش، چه در محیط زندگی، و بالاخره چه در کل نظام هستی. بندگی ما اقتضا دارد که تنها با اذن الهی در آنها تصرف کنیم و از آنها برای سعادت و تکامل خودمان بهره ببریم، و طبعاً حق نداریم که آنها را از بین ببریم، یا از آنها سوءاستفاده کنیم، یا مانع استفاده دیگران از آنها شویم؛ زیرا اینها براساس حکمت الهی ایجاد شده و نشانه لطف و مرحمت خداست، پس اگر ما کاری بکنیم که این نعمتها تضعیف شود، یا از بین برود، مسئول خواهیم بود.
نکته شایان توجه دقیق این است که استفاده مطلوب از نعمتهای الهی ـ که مصداق «شکر نعمت» میباشد ـ موجب افزایش و برکت نعمتها میشود، و متقابلاً سوء استفاده و کفران نعمت، مقتضی محرومیت و مجازات شدید است؛ «لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ».
پس اصل در مواجه شدن با نعمتهای خدا در این عالم این است که انسان آنها را بهخوبی بشناسد، شکر آن را بهجا بیاورد، از آنها حسناستفاده کند و باعث تضییع آنها نشود؛ نه برای خودش و نه برای دیگران. و متقابلاً از پیدایش عوامل شرّ و فساد و بیماریهای سخت جلوگیری کند و مانع شیوع و گسترش آنها شود.
این یک روی قضیه است که ما نعمتهای خدا را تضییع و تفویت نکنیم، چه نعمتهای خودمان، و چه نعمتهای دیگران. اما یک روی دیگر آن مربوط به عکسالعمل قلبی و اعمال جوانحی ماست که آیا باید در دلمان به آفات و رنجها و بلاها و ناهنجاریها و حتی جنایات دیگران راضی باشیم؟ و چگونه میتوانیم بین نگرانی از درد و رنجها و مصیبتها با رضایت به تقدیرات الهی جمع کنیم؟
حقیقت این است که این سؤال برحسب اختلاف مراتب معرفت و نگرش انسانها نسبت به خدا و جهان، و نیز بر حسب اختلاف مراتب کمال روحی و معنوی انسانها پاسخهای متفاوتی خواهد داشت. توضیح آنکه: بعضی از دینداران تنها پیدایش اصل جهان و مبادی آنها را به خدای متعال نسبت میدهند و آثار طبیعی و انسانی را معلول فاعلهای مادی و انسانی میدانند که خدای متعال تأثیر حقیقی در پیدایش آنها ندارد و نسبت دادن آنها به خدا تنها به لحاظ آفریدن فاعل آنها و حداکثر اذن تکوینی در تأثیر فاعلها و مانع نشدن از تأثیر آنهاست. شاید بتوان گفت که اکثر معتقدین به خدای یگانه هم نقشی برای خدا در پیدایش امور طبیعی و امور اختیاری جن و انس قائل نیستند، و به نوعی «تفویض» اعتقاد دارند. برای چنین کسانی طبیعی است که از حوادث ناگوار ناراضی باشند و تقدیر الهی را تنها به تقدیر علمی و مانند آن تأویل نمایند که مستلزم تأثیر حقیقی الهی در پیدایش آن پدیدهها نباشد.
در برابر این دسته از معتقدین به خدا، دسته دیگری قرار دارند که به نوعی از «جبر» معتقدند، و تأثیر فاعلهای دیگر را در حد ابزار کار میپذیرند.
بین این دو گرایش تفریطی و افراطی، نظریه معتدل و در عین حال ذومراتبی قرار دارد که در لسان روایات «امر بین الامرین» نامیده شده که هم قائل به تأثیر حقیقی برای اراده الهی در همه پدیدهها است و هم به فاعلهای متعدد در طول یکدیگر برای مخلوقات، و نیز به تأثیر فاعلهای معدّ و شرایط و موانع اعتقاد دارد. درک کامل این نظریه، نیازمند قوت عقل و عمق تفکر و نیز نیازمند هدایت و توفیق الهی است، و در پرتو این نظریه است که «توحید افعالی» تفسیر صحیحی مییابد؛ تفسیری که موافق آیات فراوانی از قرآن کریم و روایات شریفه، و نیز مدعای عارفان حقیقی و اهل کشف و شهود میباشد. محور این دسته از اختلافنظرها در واقع، معرفت و شناخت انسان نسبت به خدای متعال و ارتباط وجودی او با مخلوقات و بهخصوص فاعلهای مختار است.
دسته دیگر از عوامل اختلاف، مربوط به تفاوت مراتب کمال نفس و ظرفیتهای آن است. توضیح آنکه: روح انسان – چنانکه قبلاً نیز اشاره شد- در آغاز، همسطح روح حیوانات است و شادی و رضایت و خشنودیاش کاملاً بستگی به لذتهای مادی و حیوانی زودگذر دارد. تدریجاً با رشد قوای عقلی، دایره شادی و رضایت انسان گسترش مییابد و بعضی از درد و رنجها هم مورد رضایت او واقع میشود، چنانکه به خوردن داروی تلخ برای بهبودی از بیماری، و حتی قطع بعضی از اعضا برای تداوم زندگی رضایت میدهد، و گاهی این رضایت به حدّی شدت مییابد که تحمل درد و رنج را آسان میکند و برای تهیه داروی تلخ و بریدن عضو معیوب حاضر میشود هزینه سنگینی بپردازد.
ایمان به آخرت و حیات ابدی به نوبه خود، مرتبه کمال نفس را عالیتر میکند و ظرفیت بیشتری برای تحمل درد و رنجها و ناگواریها در جهت نجات از عذاب ابدی و نایل شدن به نعمتهای زوالناپذیر بهشتی فراهم میکند. گاهی بعضی از تجلیات الهی و درک رضوان پروردگار، چنان دوست خدا را تحتتأثیر قرار میدهد که تحمل هر مصیبتی را در برابر آن ناچیز و بلکه به یک معنا مطلوب میسازد؛ همانگونه که در حالات انبیا و اولیای الهی – سلاماللهعلیهماجمعین- آمده است. بهویژه از حضرت سیدالشهداء – سلاماللهعلیه – نقل شده که روز عاشورا در آخرین لحظات زندگی زبانش به این مضمون مترنّم بود که:
تَرَکْتُ الْخَلْقَ طُرّاً فی هَواکا وَأیْتَمْتُ الْعِیالَ لِکَی أراکا
حاصل آنکه روح انسان در اثر تکامل دارای لایههای جدیدی میشود، و در نتیجه میتواند در آنِ واحد، بین احساس مادی و درک درد و رنج بدن با یک یا چند نوع حالت روحی برتر (اعم از مطلوب یا نامطلوب و شادی و اندوه) جمع کند، مگر اینکه در یکی از این لایهها متمرکز شود و توجّهی به لایههای دیگر نداشته باشد، که در این صورت تنها حالت مناسب با آن لایه را درک خواهد کرد.
بنابراین، ما اولاً باید سعی کنیم تکالیف عملی و واجب و حرام شرعی را رعایت کنیم و نگران تقدیرات الهی نباشیم. نمونه بارز اهتمام به تکالیف شرعی، حضرت امام رضواناللهعلیه بود که در طول چندین سال مبارزه، روزبهروز این معنا در ایشان بیشتر ظهور پیدا میکرد، و حوادث تلخ و شیرین تأثیری در اراده ایشان نداشت، و فقط در این فکر بود که ببیند در هر حالی وظیفهاش چیست و به وظیفه خودش عمل کند. از جمله وظایف شرعی حفظ نعمتهای خداست که ما حق نداریم بگوییم حالا که ویروس کرونا آمد و آب از سر گذشت، چه یک نی چه صد نی! بلکه در هرحالی وظیفه را باید انجام داد؛ در حد وجوبش به مقتضای وجوب، و در حد استحبابش به مقتضای استحباب.
البته این وظایف، مربوط به عمل جوارحی است. در دل هم باید سعی کنیم به تقدیرات الهی راضی باشیم و هیچ گلهای از این تقدیرات نداشته باشیم، هر چند موجب ناراحتیها و مصیبتهایی برای خود و دیگران باشد؛ و این یکی از مشکلترین صحنههای عبودیت است که از یک سو اهتمام به انجام تکلیف داشته باشیم و از سوی دیگر رضایت قلبی به حوادثی که طبق تقدیر الهی واقع میشود. البته همه افراد قدرت جمع بین تکالیف، تحمل درد و رنجهای مادی دنیوی، و رضایت قلبی به مقدرات الهی با درجات مختلف را ندارند. رضایت داشتن، شادی، و حتی استقبال از مصیبتهای سنگین مخصوص کسانی است که به درجات عالی ایمان رسیده باشند.
البته ما باید سعی کنیم تکلیف را هرچه بهتر بفهمیم و خدای ناکرده هوای نفس و علاقه به پست و مقام و جلب رضایت مردم در تشخیص آن اثر نگذارد. در عمل شخصی خودمان نباید هیچ وقت تحتتأثیر احساسات و عواطف بازدارنده قرار گیریم، بلکه باید تمرین کنیم که همیشه بر احساساتمان حاکم و غالب باشیم. اما نسبت به دیگران، باید عواطف انسانی دلسوزانه داشته باشیم و احیاناً برای مشکلات و رنج آنها اشک بریزیم؛ «دل میسوزد، و اشک جاری میشود، ولی چیزی برخلاف رضای خدا نمیگویم». از جمله این وظایف، حفظ نعمتهای خدا برای خود و دیگران، و جلوگیری از فسادها در شهر و خانواده و جامعه است. تکالیف مختلفی است که باید خوب بشناسیم و عاقلانه و به دور از افراط و تفریط و وسواسهای جاهلانه عمل کنیم و نسبت به آنچه واقع میشود به تقدیر الهی راضی باشیم، مخصوصاً با توجه به اینکه اراده حکیمانه الهی به آنها تعلق گرفته تا زمینه درک فیوضات بیشتر و رسیدن به مراتب بالاتری از کمال و رحمت و قرب الهی فراهم شود. به عبارت دیگر، از این جهت که این حوادث جزئی از نظام احسن و تدبیر حکیمانه الهی در جهان است نه تنها ناراحت نباشیم، بلکه خوشحال هم باشیم، و این کار بسیار مشکلی است و در سایه دعا و توکل و تضرع به درگاه الهی و توسل به اولیاء خدا آسان میشود.
انسانها در مقابل این هشدارها هم عکسالعملهای متفاوتی دارند، این است که به آنها مهلت داده میشود تا تدریجاً تنبه بیشتری پیدا کنند و زمینه بهتری برای بازگشت به سوی خدا برایشان فراهم شود، و توبه و تضرع، باعث تقرب آنها شود، یعنی کمبود و نیاز خودشان را به خدا بهتر درک کنند و بهطور کلی زمینه بندگی کردن بهتر فراهم شود.
در بعضی از این آیات آمده است که: «فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ»؛ یعنی این عامل هم که از روی محبت ما بهمنظور زمینهسازی برای تقرب و تکامل آنها ایجاد شده بود، در بسیاری از مردم مؤثر واقع نشد و حتی کار به جایی رسید که آنها لج کردند و بیشتر به همین امور دنیا دل بستند و از خدا دور شدند: «وَلَـکِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ»؛ علت اینکه اینها تضرع نکردند و به طرف خدا برنگشتند، این بود که دلهایشان قساوت پیدا کرده بود و به تعبیر قرآن کریم: «کَالْحِجارَة» مانند سنگ شده بود، و دیگر حرف حق اصلاً در دلشان نفوذ نمیکرد، و حتی در مقابل انبیا، پنبه درگوش خودشان میگذاشتند که سخن آنها را نشنوند! در اوائل سوره «یس»، خداوند این گونه فرموده است که: «إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِیَ إِلَى الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ * .... وَسَوَاء عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ»؛ وقتی کار به اینجا میرسد، دیگر استحقاق مدد الهی را از دست میدهند.
گاهی از این هم فراتر میرود، یعنی نه تنها خودشان استحقاق مراتب نازل سعادت را از دست میدهند، بلکه باعث گمراهی و بدبختی دیگران هم میشوند. چنانکه حضرت نوح عرض کرد: «إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلَا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا»؛ خدایا من قریب هزار سال اینها را دعوت کردم، انواع و اقسام انذار و تبشیر را هم در حق آنها اعمال کردم، اما نهتنها هیچ سودی به آنها نبخشید، بلکه زمینه گمراهی دیگران را هم فراهم کردند، و دیگر امید اینکه از نسل ایشان هم انسان صالحی بهوجود بیاید وجود ندارد؛ «وَلَا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا». کار که به اینجا میرسد، عذابهای دسته جمعی و عمومی نازل میشود و چنانکه قبلاً گفتیم، بخشی از شرور این عالم را چنین عذابهایی تشکیل میدهد. در نقطه مقابل، کسانی هم هستند که مراتبی از سختیها موجب بیداری و تنبه آنها میشود، و لااقل کمتر به طرف گناه و عصیان و کفر و الحاد میروند:«وَلَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى دُونَ الْعَذَابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ».
بعد از آنکه دانستیم که تدبیرهای الهی در این عالم شامل این حوادث تلخ هم میشود، و این شرور هم در واقع جزو تدبیرهای عالم است و به یک معنا جزو نظام احسن است، منتهی نه بالاصاله بلکه بالتبع یا بالعرض، آن وقت سؤال میشود که یک مؤمن عادی که نه آنچنان شقاوت در او تثبیت شده و نه سعادت، وظیفهاش نسبت به خیرات و نعمتهای عالم و نیز نسبت به شرور و بلایا و ناهنجاریها چیست؟
با توجه به نکتههایی که گفته شد، روشن گردید که نعمتهای این عالم، عطایای الهی است، چه در وجود خود فرد، چه در بدنش، چه در روحش، چه در خانوادهاش، چه در محیط زندگی، و بالاخره چه در کل نظام هستی. بندگی ما اقتضا دارد که تنها با اذن الهی در آنها تصرف کنیم و از آنها برای سعادت و تکامل خودمان بهره ببریم، و طبعاً حق نداریم که آنها را از بین ببریم، یا از آنها سوءاستفاده کنیم، یا مانع استفاده دیگران از آنها شویم؛ زیرا اینها براساس حکمت الهی ایجاد شده و نشانه لطف و مرحمت خداست، پس اگر ما کاری بکنیم که این نعمتها تضعیف شود، یا از بین برود، مسئول خواهیم بود.
نکته شایان توجه دقیق این است که استفاده مطلوب از نعمتهای الهی ـ که مصداق «شکر نعمت» میباشد ـ موجب افزایش و برکت نعمتها میشود، و متقابلاً سوء استفاده و کفران نعمت، مقتضی محرومیت و مجازات شدید است؛ «لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ».
پس اصل در مواجه شدن با نعمتهای خدا در این عالم این است که انسان آنها را بهخوبی بشناسد، شکر آن را بهجا بیاورد، از آنها حسناستفاده کند و باعث تضییع آنها نشود؛ نه برای خودش و نه برای دیگران. و متقابلاً از پیدایش عوامل شرّ و فساد و بیماریهای سخت جلوگیری کند و مانع شیوع و گسترش آنها شود.
این یک روی قضیه است که ما نعمتهای خدا را تضییع و تفویت نکنیم، چه نعمتهای خودمان، و چه نعمتهای دیگران. اما یک روی دیگر آن مربوط به عکسالعمل قلبی و اعمال جوانحی ماست که آیا باید در دلمان به آفات و رنجها و بلاها و ناهنجاریها و حتی جنایات دیگران راضی باشیم؟ و چگونه میتوانیم بین نگرانی از درد و رنجها و مصیبتها با رضایت به تقدیرات الهی جمع کنیم؟
حقیقت این است که این سؤال برحسب اختلاف مراتب معرفت و نگرش انسانها نسبت به خدا و جهان، و نیز بر حسب اختلاف مراتب کمال روحی و معنوی انسانها پاسخهای متفاوتی خواهد داشت. توضیح آنکه: بعضی از دینداران تنها پیدایش اصل جهان و مبادی آنها را به خدای متعال نسبت میدهند و آثار طبیعی و انسانی را معلول فاعلهای مادی و انسانی میدانند که خدای متعال تأثیر حقیقی در پیدایش آنها ندارد و نسبت دادن آنها به خدا تنها به لحاظ آفریدن فاعل آنها و حداکثر اذن تکوینی در تأثیر فاعلها و مانع نشدن از تأثیر آنهاست. شاید بتوان گفت که اکثر معتقدین به خدای یگانه هم نقشی برای خدا در پیدایش امور طبیعی و امور اختیاری جن و انس قائل نیستند، و به نوعی «تفویض» اعتقاد دارند. برای چنین کسانی طبیعی است که از حوادث ناگوار ناراضی باشند و تقدیر الهی را تنها به تقدیر علمی و مانند آن تأویل نمایند که مستلزم تأثیر حقیقی الهی در پیدایش آن پدیدهها نباشد.
در برابر این دسته از معتقدین به خدا، دسته دیگری قرار دارند که به نوعی از «جبر» معتقدند، و تأثیر فاعلهای دیگر را در حد ابزار کار میپذیرند.
بین این دو گرایش تفریطی و افراطی، نظریه معتدل و در عین حال ذومراتبی قرار دارد که در لسان روایات «امر بین الامرین» نامیده شده که هم قائل به تأثیر حقیقی برای اراده الهی در همه پدیدهها است و هم به فاعلهای متعدد در طول یکدیگر برای مخلوقات، و نیز به تأثیر فاعلهای معدّ و شرایط و موانع اعتقاد دارد. درک کامل این نظریه، نیازمند قوت عقل و عمق تفکر و نیز نیازمند هدایت و توفیق الهی است، و در پرتو این نظریه است که «توحید افعالی» تفسیر صحیحی مییابد؛ تفسیری که موافق آیات فراوانی از قرآن کریم و روایات شریفه، و نیز مدعای عارفان حقیقی و اهل کشف و شهود میباشد. محور این دسته از اختلافنظرها در واقع، معرفت و شناخت انسان نسبت به خدای متعال و ارتباط وجودی او با مخلوقات و بهخصوص فاعلهای مختار است.
دسته دیگر از عوامل اختلاف، مربوط به تفاوت مراتب کمال نفس و ظرفیتهای آن است. توضیح آنکه: روح انسان – چنانکه قبلاً نیز اشاره شد- در آغاز، همسطح روح حیوانات است و شادی و رضایت و خشنودیاش کاملاً بستگی به لذتهای مادی و حیوانی زودگذر دارد. تدریجاً با رشد قوای عقلی، دایره شادی و رضایت انسان گسترش مییابد و بعضی از درد و رنجها هم مورد رضایت او واقع میشود، چنانکه به خوردن داروی تلخ برای بهبودی از بیماری، و حتی قطع بعضی از اعضا برای تداوم زندگی رضایت میدهد، و گاهی این رضایت به حدّی شدت مییابد که تحمل درد و رنج را آسان میکند و برای تهیه داروی تلخ و بریدن عضو معیوب حاضر میشود هزینه سنگینی بپردازد.
ایمان به آخرت و حیات ابدی به نوبه خود، مرتبه کمال نفس را عالیتر میکند و ظرفیت بیشتری برای تحمل درد و رنجها و ناگواریها در جهت نجات از عذاب ابدی و نایل شدن به نعمتهای زوالناپذیر بهشتی فراهم میکند. گاهی بعضی از تجلیات الهی و درک رضوان پروردگار، چنان دوست خدا را تحتتأثیر قرار میدهد که تحمل هر مصیبتی را در برابر آن ناچیز و بلکه به یک معنا مطلوب میسازد؛ همانگونه که در حالات انبیا و اولیای الهی – سلاماللهعلیهماجمعین- آمده است. بهویژه از حضرت سیدالشهداء – سلاماللهعلیه – نقل شده که روز عاشورا در آخرین لحظات زندگی زبانش به این مضمون مترنّم بود که:
تَرَکْتُ الْخَلْقَ طُرّاً فی هَواکا وَأیْتَمْتُ الْعِیالَ لِکَی أراکا
حاصل آنکه روح انسان در اثر تکامل دارای لایههای جدیدی میشود، و در نتیجه میتواند در آنِ واحد، بین احساس مادی و درک درد و رنج بدن با یک یا چند نوع حالت روحی برتر (اعم از مطلوب یا نامطلوب و شادی و اندوه) جمع کند، مگر اینکه در یکی از این لایهها متمرکز شود و توجّهی به لایههای دیگر نداشته باشد، که در این صورت تنها حالت مناسب با آن لایه را درک خواهد کرد.
بنابراین، ما اولاً باید سعی کنیم تکالیف عملی و واجب و حرام شرعی را رعایت کنیم و نگران تقدیرات الهی نباشیم. نمونه بارز اهتمام به تکالیف شرعی، حضرت امام رضواناللهعلیه بود که در طول چندین سال مبارزه، روزبهروز این معنا در ایشان بیشتر ظهور پیدا میکرد، و حوادث تلخ و شیرین تأثیری در اراده ایشان نداشت، و فقط در این فکر بود که ببیند در هر حالی وظیفهاش چیست و به وظیفه خودش عمل کند. از جمله وظایف شرعی حفظ نعمتهای خداست که ما حق نداریم بگوییم حالا که ویروس کرونا آمد و آب از سر گذشت، چه یک نی چه صد نی! بلکه در هرحالی وظیفه را باید انجام داد؛ در حد وجوبش به مقتضای وجوب، و در حد استحبابش به مقتضای استحباب.
البته این وظایف، مربوط به عمل جوارحی است. در دل هم باید سعی کنیم به تقدیرات الهی راضی باشیم و هیچ گلهای از این تقدیرات نداشته باشیم، هر چند موجب ناراحتیها و مصیبتهایی برای خود و دیگران باشد؛ و این یکی از مشکلترین صحنههای عبودیت است که از یک سو اهتمام به انجام تکلیف داشته باشیم و از سوی دیگر رضایت قلبی به حوادثی که طبق تقدیر الهی واقع میشود. البته همه افراد قدرت جمع بین تکالیف، تحمل درد و رنجهای مادی دنیوی، و رضایت قلبی به مقدرات الهی با درجات مختلف را ندارند. رضایت داشتن، شادی، و حتی استقبال از مصیبتهای سنگین مخصوص کسانی است که به درجات عالی ایمان رسیده باشند.
البته ما باید سعی کنیم تکلیف را هرچه بهتر بفهمیم و خدای ناکرده هوای نفس و علاقه به پست و مقام و جلب رضایت مردم در تشخیص آن اثر نگذارد. در عمل شخصی خودمان نباید هیچ وقت تحتتأثیر احساسات و عواطف بازدارنده قرار گیریم، بلکه باید تمرین کنیم که همیشه بر احساساتمان حاکم و غالب باشیم. اما نسبت به دیگران، باید عواطف انسانی دلسوزانه داشته باشیم و احیاناً برای مشکلات و رنج آنها اشک بریزیم؛ «دل میسوزد، و اشک جاری میشود، ولی چیزی برخلاف رضای خدا نمیگویم». از جمله این وظایف، حفظ نعمتهای خدا برای خود و دیگران، و جلوگیری از فسادها در شهر و خانواده و جامعه است. تکالیف مختلفی است که باید خوب بشناسیم و عاقلانه و به دور از افراط و تفریط و وسواسهای جاهلانه عمل کنیم و نسبت به آنچه واقع میشود به تقدیر الهی راضی باشیم، مخصوصاً با توجه به اینکه اراده حکیمانه الهی به آنها تعلق گرفته تا زمینه درک فیوضات بیشتر و رسیدن به مراتب بالاتری از کمال و رحمت و قرب الهی فراهم شود. به عبارت دیگر، از این جهت که این حوادث جزئی از نظام احسن و تدبیر حکیمانه الهی در جهان است نه تنها ناراحت نباشیم، بلکه خوشحال هم باشیم، و این کار بسیار مشکلی است و در سایه دعا و توکل و تضرع به درگاه الهی و توسل به اولیاء خدا آسان میشود.
تاکنون نظری ثبت نشده است