display result search
منو
تفسیر آیات 123 تا 146 سوره صافات

تفسیر آیات 123 تا 146 سوره صافات

  • 1 تعداد قطعات
  • 31 دقیقه مدت قطعه
  • 92 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 123 تا 146 سوره صافات"
- ناروایی حمل ماجرای ذبح بر تعلیم قبح فرزندکشی در مقابل معبود؛
- تشریح تکذیب قوم لوط بر مرسلین؛
- ضرورت قدرشناسی از قرآن در تبیین مقام زن.


بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِنَّ إِلْیاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ (123) إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ (124) أَ تَدْعُونَ بَعْلاً وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقینَ (125) اللَّهَ رَبَّکُمْ وَ رَبَّ آبائِکُمُ الْأَوَّلینَ (126) فَکَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ (127) إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ (128) وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرینَ (129) سَلامٌ عَلی‌ إِلْ‌یاسینَ (130) إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ (131) إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنینَ (132) وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلینَ (133) إِذْ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعینَ (134) إِلاَّ عَجُوزاً فِی الْغابِرینَ (135) ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرینَ (136) وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحینَ (137) وَ بِاللَّیْلِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (138) وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ (139) إِذْ أَبَقَ إِلَی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (140) فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضینَ (141) فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلیمٌ (142) فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحینَ (143) لَلَبِثَ فی‌ بَطْنِهِ إِلی‌ یَوْمِ یُبْعَثُونَ (144) فَنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقیمٌ (145) وَ أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطینٍ (146)﴾

ناروایی حمل ماجرای ذبح بر تعلیم قبح فرزندکشی در مقابل معبود
بعد از اقامه برهان بر اصول اوّلیه دین, قصص برخی از انبیا(علیهم السلام) را ذکر می‌فرماید تا نمونه اجرایی معارف و قواعد دین باشد. در جریان «ذَبح» فرزند حضرت ابراهیم، گاهی ممکن است گفته شود که این جریان نمادی برای تقبیح فرزندکُشی بود، چون در جاهلیّت گاهی فرزندان را قربانی بت‌ها می‌کردند، برای اینکه جلوی این کار گرفته شود و این کار تقبیح شود، این قصه طرح شده است و جلوی فرزندکُشی گرفته شد تا جاهلیّت بفهمد که فرزند را نباید برای معبود قربانی کرد.
این سخن ناصواب است، برای اینکه قرآن کریم مکرّر از خود این جریان یاد کرده، این را تحریم کرده و تقبیح نمود اولاً و ثانیاً آن روز در مکه جاهلیّتی نبود، قربانی فرزند نبود و بت‌پرستی نبود؛ بعدها این حرف‌ها پیدا شد. آن روزی که وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) در عالَم رؤیا به «ذَبح» فرزند مأمور شده است، در حریم مکه که کسی نبود, جاهلیّتی نبود, بت‌پرستی نبود و قربانی فرزند، برای بت‌ها اصلاً مطرح نبود.

تبیین دو دلیل بر حمل «سلام» در ﴿سَلامٌ عَلی‌ إِلْ‌یاسینَ﴾ بر الیاس
مطلب دوم آن است که در جریان الیاس و در بخش پایانی فرمود: ﴿سَلامٌ عَلی‌ إِلْ‌یاسینَ ٭ إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ ٭ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنینَ﴾؛روایات نورانی اهل بیت(علیهم السلام) که در کتاب شریف کنز[1] آمده ملاحظه فرمودید که فرمودند باطنِ این مربوط به «آل‌یاسین» و اهل بیت است، این سر جایش محفوظ است؛ اما ظاهر همان «آل‌یاسین», «إل‌یاسین» است و در «إل‌یاسین» نمی‌توان گفت که این جمع است؛ ضمیر مفردی که ارجاع شده برای این است که در جمع هم ضمیر مفرد و هم ضمیر مذکر به لحاظ ظاهر لفظ جایز است و این در صورتی است که اگر برای ما جمع بودن لفظی احراز شد که این کلمه جمع است و بعد دیدیم ضمیر مفرد مذکر به این ارجاع شده است، در پاسخ می‌گوییم که به لحاظ لفظ, ضمیر مفرد مذکر ارجاع شده است؛ پس اولاً اگر جمع بودنِ یک کلمه و لفظی احراز شده باشد و ثانیاً اگر کلمه‌ای یقیناً جمع است؛ ولی ضمیر مفرد مذکر به آن ارجاع شد، آن‌گاه پاسخ می‌دهیم چون لفظِ آن مذکر است و مفرد, ضمیر مفرد مذکر ارجاع شده است؛ نه اینکه اگر ما در کلمه‌ای شک داشته باشیم که مفرد است یا جمع، بگوییم چون ضمیر مفرد مذکر گاهی برای جمع به کار می‌رود، پس این کلمه جمع است؛ اصلِ ضمیر مفرد مذکر آن است که مرجعش مفرد است. اگر جایی یقین داشتیم که آن کلمه جمع است، چنین مصحّحی هم گاهی در ادبیات پیدا می‌شود؛ نه اینکه «عندالشک» ما احراز کنیم که آن کلمه جمع است، برای اینکه گاهی ضمیر مفرد مذکر به جمع ارجاع می‌شود. پس آنچه در آیه ذکر شده «إل‌یاسین» است، مفرد است و ضمیر ﴿إِنَّهُ﴾ به آن برمی‌گردد.

صحابت لوط با ابراهیم(سلام الله علیه) و نهی از عملکرد قوم و پاسخ آن
اما جریان لوط(سلام الله علیه) که در صحابت حضرت ابراهیم بود، گرچه جزء انبیای اولواالعزم نبود و پیامبری که جزء پیامبران اولواالعزم نیستٰ ممکن است «تحت‌الشعاع» پیامبری که جزء اولواالعزم است باشد، چه اینکه حضرت لوط به وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) ایمان آورد ﴿فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ﴾ و در صحابت و صحبت آن حضرت به سرزمین شام مهاجرت کردند ﴿فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قالَ إِنِّی مُهاجِرٌ إِلی‌ رَبِّی﴾[2] که حرف ابراهیم(سلام الله علیه) است، لوط هم در خدمتشان بود. جریان لوط برای چندمین بار است که در قرآن کریم مطرح می‌شود؛ اول در سوره مبارکه «اعراف» آیه هشتاد به بعد این است که: ﴿وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمینَ﴾؛ بعضی از گناهان سابقه ندارد، در آن زمان چنین گناهی سابقه نداشت و اوّلین بار این گروه مبتلا شدند. «فاحِش» یعنی شفاف و روشن؛ اینکه می‌گویند اگر خونی به پارچه‌ای رسید و از آن طرفش «فَحَش» ـ یعنی «ظَهر» ـ حکمش چیست، همین است. «فاحش» یعنی ظاهر و «فحشاء» یعنی سّئه ظاهر. فرمود شما گناهی که «بیّن‌الغی» است را دارید مرتکب می‌شوید که فطرت هم آن را تقبیح می‌کند, ساختار خلقت هم آن را تقبیح می‌کند و تاکنون هم کسی به این گناه آلوده نشده است ﴿أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمینَ ٭ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ﴾[3] که بیراهه می‌روید, جواب آنها این بود: ﴿وَ ما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ﴾؛[4]اینها خودشان را به پاکی می‌زنند، مدّعی طهارت‌ و پاکی هستند یا واقعاً پاک می باشند، قبول کردند که خودشان آلوده‌ هستند و آل‌لوط نباید در این سرزمین زندگی کنند. فرمود آنها به این آلودگی مبتلا شدند و در برابر لوط و هم‌فکران لوط گفتند اینها را تبعید کنید یا از شهر خارج کنید ﴿فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرینَ﴾؛[5]ما حضرت لوط و اهل او را نجات دادیم، همسرش که به او ایمان نیاورده بود، این جزء باقی مانده‌ها بود؛ «غابِر» یعنی مانده, از گذشته مانده؛ «قادم» یعنی آمده که از «قدم» می‌آید. مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) تحلیل لغوی که می‌کند، می‌گوید وقتی متحرّکی از مکانی خاکی عبور کرد، این خاک‌ها حرکت می‌کنند و غباری هم تولید می‌شود، اما این خاک‌ها زود می‌نشینند و آن غبار مدتی می‌ماند، چون می‌ماند این «غابر» از همان غبار است که بقیه آن گذشته است و مانده است;[6] لذا از چیزی که می‌ماند و اثر گذشته است به عنوان «غابر» یاد می‌شود. ﴿وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمینَ﴾[7] همین شهاب‌سنگ‌ها, همین بلاهای آسمانی که «حاصب»,[8] «مَطر» و مانند آن از آنها یاد می‌شود، به حیات این قوم خاتمه داد؛ این در جریان سوره مبارکه «اعراف» بود.

تشریح تکذیب قوم لوط بر مرسلین
در سوره مبارکه «شعراء»، قصه لوط(علیه السلام) از آیه 160 به بعد شروع می‌شود که می فرماید: ﴿کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلینَ﴾؛ مستحضرید که گاهی چند پیامبر در یک منطقه حضور دارند که مردم آن منطقه همه آنها را تکذیب می‌کنند; ولی در بسیاری از موارد این‌طور نیست که چند پیامبر یکجا آمده باشند؛ اصحاب حِجر و قوم لوط این‌طور هستند, این‌طور نیست که انبیای فراوانی آمده باشند و آنها تکذیب کرده باشند. چون حرف یک پیامبر, حرف همه انبیاست; لذا ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾[9] بین اینها رایج است و تنها کسی که گذشته از «تصدیق», «هیمنه», «سیطره» و «سلطنت» دارد قرآن کریم است نسبت به کتاب‌های دیگر و همچنین وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است نسبت به انبیای دیگر. درباره انبیا می‌فرماید: ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ﴾؛ ولی درباره وجود مبارک حضرت دارد ﴿وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ﴾[10] قرآن, «هیمنه» بر سایر کتاب‌ها دارد؛ یعنی سلطنت دارد. آن کتاب‌ها تحریف شده‌اند و آخرین کتاب و ماندگارترین کتاب, قرآن کریم است که آنها را باید امضا کند. این‌طور نیست که انبیای دیگر بیش از حدّ تصدیق, سِمتی داشته باشند و «مهیمن» باشند; ولی وجود مبارک حضرت به برکتی که در قرآن هست و قرآن همراه آن حضرت است، هم حرف‌های انبیا و کتب آسمانی را تصدیق دارند, هم قرآن نسبت به صحف قبلی «هیمنه» دارد, هم وجود مبارک حضرت نسبت به انبیای پیشین «مهیمن» است; ولی بالأخره حرف همه انبیا یکی است، اگر کسی حرف پیامبری را تکذیب کرد همه انبیا را تکذیب کرد و حرف پیامبری را قبول کرد، حرف همه انبیا را قبول کرد، چون حرف همه انبیا توحید، وحی، نبوّت، و اسرار الهی است؛ لذا می‌فرماید: ﴿کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلینَ﴾ که جمع محلّیٰ به الف و لام آورده است ﴿وَ لَقَدْ کَذَّبَ أَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلینَ﴾[11] درباره اصحاب «حِجر» هم همین طور بود.

پیام لوط به قوم خود در «بیّن الغیّ» بودن عملکرد آنان
وجود مبارک لوط به آنها چه فرمود؟ ﴿إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ﴾[12] برادر نژادی یا برادر قومی ـ لوط هم که مهاجرت کرده بود ـ یا برادرِ انسانی ﴿لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ ٭ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ ٭ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ ٭ وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلی‌ رَبِّ الْعالَمینَ﴾،[13] بدترین سیّئه آنها را که ذکر می‌کند این است ﴿أَ تَأْتُونَ الذُّکْرانَ مِنَ الْعالَمینَ﴾[14] این کار در جهان, تنها برای شماست؛ نه در شرق, نه در غرب, نه در گذشته و نه در حال هیچ کسی این آلودگی را نداشت و الآن شما دارید. ﴿وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ﴾،[15] در بحث‌های قبل هم داشتیم شما هیچ کلب مذکّری ندیدید که با مذکّر دیگر جمع بشود این کاری نیست که حیوانات هم به آن راضی باشند, بشر را وقتی رها کنید به این صورت می‌شود.
پرسش: استاد! غربی‌ها همین الآن هم چنین هستند؟
پاسخ: بله، ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾.[16] شما در بحث‌های قبل هم داشتیم، سگی در عالَم پیدا نکردید که نر با نر جمع شود؛ خوک این‌طور است, سگ این‌طور است, گرگ این‌طور است هیچ حیوانی چنین نیست؛ پس ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾، وقتی انسان بیراهه رفت به آن صورت در می‌آید. این همه حیوانات در باغ‌وحش و در جنگل زندگی می‌کنند، اینها تمام دوربین‌ها را گذاشتند و قدم به قدم زاد و ولد اینها را بررسی کردند، آخر یک حیوان نری با نر دیگر جمع نشد و این چیزی نیست که آنها کتمان کرده باشند.

ضرورت قدرشناسی از قرآن در تبیین مقام زن
با توجه به اینکه فردا متعلّق به ذات مقدسه سیده نساء العالمین است زن‌ها, خواهرها و دخترها باید واقعاً عظمت مقام مادری را بدانند. مکرّر خدای سبحان از عظمت خلقت یاد کرد فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‌ أَحْسَنِ تَقْویمٍ﴾[17] و بعد هم فرمود: ﴿فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ﴾،[18] این را کجا انجام داد؟ آیا این نظیر سلول‌های بنیادی است که در شیشه یا در ظرف خاصّی که ادراک ندارد خدا ﴿أَحْسَنُ الْخالِقینَ﴾می‌شود, ﴿فَتَبارَکَ اللَّهُ﴾ می‌گوید, ﴿ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ﴾[19] دارد و ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‌ أَحْسَنِ تَقْویمٍ﴾ می فرماید یا در حوزه نفسِ مادری این کار را می‌کند؟! چنین است؛ منتها زن علمِ به علم ندارد، اما اگر صدیقه کبرا باشد می‌داند که دارد چه کار می‌کند، فرق آن حضرت با دیگران در این مطلب است. اینکه از نشئه‌ای، حقیقتی را در مجرای فیض خالقیّت خودش به نام مادر به کودک می‌دهد، اگر مادری مثل زهرا(سلام الله علیها) باشد می‌داند که این‌جا چه خبر است. این نظیر سلول های بنیادی نیست که در شیشه یا غیر شیشه، نطفه یا غیر نطفه، آن گوشت بدن یا پوست بدن را جمع کنند، به صورت حیوان در بیاید و آن شیشه نفهمد که چه خبر است. همه شئونی که در کودک انجام می‌گیرد، نفسِ مادر متوجه آن است؛ منتها علمِ به علم ندارد. اگر کودک در قرارِ مکین است، اگر «‌انّا جعلناه نطفة», بعد «جعلناه علقة», بعد «جعلناه مضغة», بعد «جعلناه جنین», بعد «جعلناه عظام», بعد ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً﴾ همه را مادر می‌فهمد، از این به بعد که پَرش ملکوت است، ﴿ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ﴾را مادر می‌فهمد, به وسیلهٴ نفسِ مادر این فیوضات به کودک افاضه می‌شود و در همان مقطع است که ﴿فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ﴾[20] جلوه می‌کند، «احسن‌ المخلوقین» را مادر تحویل می‌دهد؛ منتها اگر مادر مثل زهرا(سلام الله علیها) باشد، می‌داند که دارد چه کار می‌کند. مادرهای دیگر علم دارند، اما علمِ به علم ندارند؛ این مقامِ مادر است، این مقامِ زن است. وقتی انسان, زن را نشناسد, انسان را نشناسند, «خلیفةالله» را نشناسد، به همان صورت قوم لوط در می‌آید. هر شب باید قرآن به سر داشته باشیم، نه سالی یک بار, چنین کتابی است! قرآ‌ن به سر که توقیفی نیست و قصد ورود هم که کسی ندارد، هر شب اگر کسی قرآن به سر داشته باشد جا دارد. این کتاب را واقعاً باید بالای سر گذاشت، زن را به این عظمت معرفی کرد. این ﴿فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ﴾ که درباره مردها نیست، این هم که نظیر سلول‌های بنیادی نیست, این هم که نظیر ظرف شیشه‌ای نیست، چرا آداب و اخلاق و رسوبات مادر در کودک اثر دارد؟ چون از راه نفس مادر این همه فیوضات به کودک می‌رسد؛ اگر او طیّب و طاهر باشد همین است, اگر خوش‌اخلاق باشد همین است, اگر در زمان بارداری عصبانی نشود, اهل استرس نباشد, بد نگوید, بد نبیند, بد نگاه نکند و غذای حرام نخورد آن فرزند صالح در می‌آید، چون او دارد می‌پروراند. درست است خدای سبحان همه کارها را انجام می‌دهد، اما این کارها با وسایل انجام می‌گیرد. اگر یک وقت به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی﴾،[21] به هر مادری هم می‌گوید تو به بار نیاوردی، من به بار آوردم؛ منتها در دستگاه و در حوزه هستی تو, من این کارها را کردم، منتها از راه نفس تو, اراده تو, اوصاف تو, کمالات تو; لذا تمام کمالات مادر در کودک اثر دارد; یعنی فیض الهی به مادر می‌رسد، مادر در بخش‌های علمی و عملی این فیض را می‌گیرد و در این ظرفیت خاص به کودک می‌دهد. گفت:
«دامن مادر، نخست آموزگار کودک است *** طفل دانشور، کجا پرورده نادان مادری»[22]
آن مادر هر کمالاتی که داشته باشد نصیب فرزند می‌شود، این مقام زن است. اگر روز زن است، هفته زن است و مناسبت میلاد ذات مقدس سیده نساء عالمیان است، این جلال و شکوه و جبروت زن است، این مجرای ﴿فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ﴾است؛ آن وقت این را گذاشتند کنار, زن را به صورت کالا درآوردند و مرد را هم به این صورت درآوردند، این است که واقعاً آن‌که اهل دل است هر شب، برای خود می‌تواند قرآن به سر داشته باشد، این کتاب, کتابی است که باید بالای سر باشد.

یکی بودن پیام لوط برای قوم با حرف تمام انبیا
فرمود حرف انبیا این بود، پس معلوم می‌شود حرف تمام انبیا این است، برای اینکه لوط که یک نفر بود، شما جمع مذکر سالم می‌آورید و می‌گویید قوم لوط, حرف همه انبیا را تکذیب کردند، برای اینکه این حرف, حرفِ تمام انبیاست. ﴿کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلینَ﴾ جمع محلّیٰ به الف و لام است برای قوم لوط, حداکثر شعاع رسالت وجود مبارک ابراهیم هم به آن‌جا رسیده باشد; «مرسلین» و سلسله انبیایی که به آن جا رفته باشند نبود. پس معلوم می‌شود که حرف همه انبیا این است.
فرمود: ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ ٭ وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلی‌ رَبِّ الْعالَمینَ ٭ أَ تَأْتُونَ الذُّکْرانَ مِنَ الْعالَمینَ ٭ وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ﴾؛ این همسران را، برای شما خلق کرده است ﴿بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ﴾ تعدّی و تجاوز می‌کنید! آنها در جواب به حضرت لوط گفتند: ﴿لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجینَ﴾؛[23]ما شما را از این سرزمین بیرون می‌کنیم. الآن هم همین است! قرآن کتاب روز است.

سرانجام کار قوم بعد از اعلان بیزاری و دعای لوط(سلام الله علیه)
وجود مبارک لوط فرمود: ﴿إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالینَ﴾؛[24] من دشمن کار شما هستم، من در برابر کار شما می‌ایستم و کار, کارِ پلید و زشتی است، بعد به خدای خود عرض کرد: ﴿رَبِّ نَجِّنی‌ وَ أَهْلی‌ مِمَّا یَعْمَلُونَ﴾؛[25] دعای او را ما مستجاب کردیم ﴿فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعینَ ٭ إِلاَّ عَجُوزاً فِی الْغابِرینَ﴾[26] که این مثل غباری بود مانده، برای اینکه به وجود مبارک لوط ایمان نیاورد. ﴿ثُمَّ دَمَّرْنَا﴾، «تدمیر» یعنی «اهلاک», همه را به «دمار» و به «هلاک» مبتلا کردیم ﴿ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرینَ﴾[27] و راهش هم ﴿وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرینَ﴾[28] که سنگ‌باران کردیم و این شهاب‌سنگ‌ها به حیات اینها خاتمه دادند، ﴿إِنَّ فی‌ ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ ٭ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ﴾[29] سوره مبارکه «شعراء» تا آیه 175 این قصه را به پایان می‌رساند.
در سوره مبارکه «نمل» جریان حضرت لوط(سلام الله علیه) از آیه 54 شروع می‌شود تا چند آیه, آیه 54 سوره مبارکه «نمل» این است: ﴿وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ﴾؛ یعنی کار «بیّن‌الغی» است ﴿وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ﴾؛ ما، برای شما روشن کردیم و این هم برای شما روشن است ﴿أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ٭ فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ﴾؛[30] الآن حرف همین است، آنها چون فعلاً به ما دسترسی ندارند تا اتفاقی واقع شد می گویند ما شما را تحریم می‌کنیم، هیچ فرقی بین اینها و آنها نیست. حالا چون آدم در شهر آنها نیست، نمی‌گویند ما شما را بیرون می‌کنیم و حال چون بیرون از شهر آنها هستیم و در جای دیگری هستیم می‌گویند ما شما را تحریم می‌کنیم؛ حرف, همان حرف و قوم, همان قوم است. ﴿أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ﴾که در سوره مبارکه «اعراف» هم گذشت، ﴿فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرینَ﴾[31] که نظیر غبارِ پس‌مانده مسافر بود ﴿وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرینَ﴾؛[32] اینها را سنگ‌باران کردیم و این شهاب‌سنگ‌ها به حیات آنها خاتمه داد ﴿فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرینَ ٭ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلی‌ عِبادِهِ الَّذینَ اصْطَفی‌ آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ﴾.[33]
در سوره مبارکه «عنکبوت» هم جریان قوم لوط از آیه 28 شروع می‌شود و تا چند آیه دیگر ادامه دارد. می فرماید: ﴿وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمینَ ٭ أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبیلَ﴾؛[34] راه زاد و ولد را شما بستید، انسان به وسیله مادر به دنیا می‌آید. تحصیل کردن برای آن است که مادر بتواند فرزندان صالح و عاقل و عالِم تربیت کند. ﴿وَ تَقْطَعُونَ السَّبیلَ وَ تَأْتُونَ فی‌ نادیکُمُ الْمُنْکَرَ﴾؛ نادی یعنی محفل و انجمن, رسماً در کارهایتان این را رسمیّت می‌دهید و امضا می‌کنید و می‌پذیرید! ﴿فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقینَ﴾؛[35] گفتند اگر پیامبری و معجزه داری و حرفت اثر دارد و خدا تعذیب می‌کند، عذاب الهی نازل شود. وجود مبارک لوط عرض کرد: ﴿رَبِّ انْصُرْنی‌ عَلَی الْقَوْمِ الْمُفْسِدینَ﴾.[36]

آمدن رسل الهی نزد ابراهیم و لوط(سلام الله علیهما) برای عذاب قوم
آن‌گاه ﴿وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهیمَ بِالْبُشْری‌ قالُوا إِنَّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ إِنَّ أَهْلَها کانُوا ظالِمینَ﴾،[37]بعد وجود مبارک ابراهیم گفت شما که می‌خواهید اهل این قریه را به هلاکت برسانید، لوط در این قریه هست ﴿قالَ إِنَّ فیها لُوطاً﴾فرشته‌ها گفتند: ﴿قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فیها لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرینَ﴾،[38] آن‌گاه ﴿وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سی‌ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً﴾[39] که مبسوطاً در سوره مبارکه «عنکبوت» جریانش گذشت.
جریان حضرت لوط در آیه 34 به بعد سوره مبارکه «قمر» نیز مطرح شد، آن‌جا فرمود: ﴿إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ حاصِباً إِلاَّ آلَ لُوطٍ نَجَّیْناهُمْ بِسَحَرٍ ٭ نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنا کَذلِکَ نَجْزی مَنْ شَکَرَ ٭ وَ لَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنا فَتَمارَوْا بِالنُّذُرِ﴾[40]لوط(سلام الله علیه) اینها را انذار کرده، از عذاب الهی آنها را ترسانده ﴿فَتَمارَوْا بِالنُّذُرِ﴾ «مِریه» و شک داشتند که عذاب الهی واقع می‌شود و دیدند که عذاب الهی به حیات اینها خاتمه داد.
این جریان قوم لوط بود که یک بلا و غدّه سرطانی است که دامن گیر برخی از این غربی‌ها شده است. الآن بعد از جریان حضرت لوط می فرماید: ﴿وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلینَ ٭ إِذْ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعینَ ٭ إِلاَّ عَجُوزاً فِی الْغابِرینَ ٭ ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرینَ﴾.

امر به عبرت آموزی از آثار مخروبه قوم لوط
بعد به مردم مکه می‌فرماید که هنوز آثار مخروبهٴ قوم لوط بر جا مانده است؛ شما که برای نقل و انتقال کالای تجاری از حجاز به شام سفر می‌کنید، در این فاصله منطقه‌هایی هست که قوم لوط زندگی می‌کردند، آثار مخروبه و به جا ماندهٴ قوم لوط هست، شما سرِ راهتان است و آثار اینها را می‌بینید. فرمود: ﴿وَ إِنَّکُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ مُصْبِحینَ ٭ وَ بِاللَّیْلِ﴾شما که از حجاز به طرف شام می روید صبح گاه در سفر و راهتان به این قسمت ها می‌رسید که دیوارهای مخروبه و آثار مخروبه شهر است و در برگشت, شبانگاه به این‌جا می‌رسید که این‌جا مخروبه آنهاست؛ هم «مُصْبِح» در رفتن و هم «مساء» در آمدن یا برعکس, آثار مخروبه را علناً می‌بینید. الآن می‌گویند در اثر طغیان آب به زیر آب فرو رفته و اثری از آنها نیست؛ ولی بالأخره آن وقت بود.
در سوره مبارکه «حجر» هم مشابه این را خواندیم؛ در سوره «حجر» می‌فرماید ما دو قریه را هلاک کردیم ﴿وَ إِنَّهُما﴾؛ یعنی این دو شهر و این دو محلّی را که ما خراب کردیم ﴿لَبِإِمامٍ مُبینٍ﴾[41]که در سوره مبارکه «حجر» هست; یعنی راه رسمی و بزرگراهی که از حجاز به شام می‌رسید که این بزرگراه را می‌گویند امام, الآ‌ن فاصله بین قم و تهران ممکن است از چند راه باشد، اما بزرگراه را می‌گویند امام. امام آن راهی است که اگر کسی وارد آن شد لازم نیست که از کسی بپرسد، مستقیم به مقصد می‌رسد که این را می‌گویند امام. این بزرگراهی که اعوجاج و اختلاف در آن نیست، یک؛ تخلّف در آن نیست، دو؛ نیازی به پرسیدن ندارد، سه؛ مستقیم به مقصد می‌رسد، چهار؛ به آن می‌گویند امام. فرمود شما که از حجاز حرکت کردید و می‌خواهید بروید شام, راه‌های فرعی فراوان دارد، اما یک بزرگراه دارد که همه شما از آن راه رد می‌شوید و قافله‌ها, مال‌التجاره‌ها همه از آن بزرگراه رد می‌شوند، این ابتدایِ بزرگراهتان است, بَرِ این دو جاده است، ﴿وَ إِنَّهُما﴾؛ یعنی این دو شهری که ما ویران کردیم ﴿لَبِإِمامٍ مُبینٍ﴾؛ یعنی بَرِ امام مبین است, بَرِ جاده است, بَرِ بزرگراه است و همه شما می‌بینید که این را در سوره مبارکه «حجر» فرمود، اما این‌جا فرمود دیگر امام مبین نیست؛ ولی فرمود بالأخره شما این قافله‌ای که از حجاز به شام می‌روید یا شبانگاه آن‌جا بیتوته می‌کنید یا صبح آن‌جا می‌رسید ﴿لَتَمُرُّونَ عَلَیْهِمْ﴾ مرور می‌کنید و می‌گذرید ﴿عَلَیْهِمْ مُصْبِحینَ﴾, یک؛ ﴿وَ بِاللَّیْلِ﴾ دو؛ ﴿أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾ آن وقت قصه یونس(سلام الله علیه) شروع می‌شود.

[1]کنز الدقائق، ج11، ص176.
[2]عنکبوت/سوره29، آیه26.
[3]اعراف/سوره7، آیه80.
[4]اعراف/سوره7، آیه82.
[5]اعراف/سوره7، آیه83.
[6]تفسیر التبیان، الشیخ الطوسی، ج4، ص459.
[7]اعراف/سوره7، آیه84.
[8]اسراء/سوره17، آیه68.
[9]بقره/سوره2، آیه97.
[10]مائده/سوره5، آیه48.
[11]حجر/سوره15، آیه80.
[12]شعراء/سوره26، آیه161.
[13]شعراء/سوره26، آیه61.
[14]شعراء/سوره26، آیه165.
[15]شعراء/سوره26، آیه166.
[16]اعراف/سوره7، آیه179.
[17]تین/سوره95، آیه4.
[18]مومنون/سوره23، آیه14.
[19]مومنون/سوره23، آیه14.
[20]مومنون/سوره23، آیه14.
[21]انفال/سوره8، آیه17.
[22]دیوان پروین اعتصامی، مثنویات، تمثیلات و مقطعات.، نهال آرزو.
[23]شعراء/سوره26، آیه167.
[24]شعراء/سوره26، آیه168.
[25]شعراء/سوره26، آیه169.
[26]شعراء/سوره26، آیه170.
[27]شعراء/سوره26، آیه172.
[28]شعراء/سوره26، آیه173.
[29]شعراء/سوره26، آیه174.
[30]انعام/سوره6، آیه55.
[31]نمل/سوره27، آیه57.
[32]نمل/سوره27، آیه58.
[33]نمل/سوره27، آیه58.
[34]عنکبوت/سوره29، آیه28.
[35]عنکبوت/سوره29، آیه29.
[36]عنکبوت/سوره29، آیه30.
[37]عنکبوت/سوره29، آیه31.
[38]عنکبوت/سوره29، آیه32.
[39]عنکبوت/سوره29، آیه33.
[40]قمر/سوره54، آیه34.
[41]حجر/سوره15، آیه79.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 31:38

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی