- 1682
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 70 تا 73 سوره احزاب
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 70 تا 73 سوره احزاب"
- بیان بعضی از سنّتهای الهی در جامعه؛
- رسیدن فیض عبادت دانی به عالی از باب پایهگذاران سنن حسنه؛
- دایره شمول تغییرناپذیری سنت الهی.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاَ سَدِیداً (70) یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَالَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزاً عَظِیماً (71) إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولاً (72) لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ وَیَتُوبَ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (73)﴾
بیان بعضی از سنّتهای الهی در جامعه
در جریان سنّت الهی چند چیز را قرآن کریم سنّت پروردگار میداند یکی اصلِ دین که هیچ جامعهای بدون دینِ الهی نخواهد بود چون ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾[1] اصلِ دین جزء سنّتهای الهی است که ﴿فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً﴾[2] برای هر عصر و مصری برای هر پیامبر و رسولی, منهاج و شرعهای است که این هم جزء سنن الهی است زیرا در اثر تغیّر زمان و دگرگونی شرایط, منهاج و شریعت عوض میشود گرچه اصل دین محفوظ است که ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾[3] این هم جزء سنن الهی است اگر شریعت و منهاج تغییر میکند معنایش تغییر سنّت الهی نیست چون خود تنوّع شریعت و منهاج جزء سنّت حق است پروردگار برای هر دورهای برای هر پیامبر و رسولی شریعت و منهاج قرار داده است این جزء سنتهای الهی است نه آن سنّت اوّلی که اصل دین است تغییر میکند نه این سنّت دومی که ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ عوض میشود.
مطلب بعدی آن است که تمام این برکاتی که البته برای هر عصر و مصری حاصل میشود به برکت حجّت آن زمان است و تمام برکاتی که امروز نصیب امتهای اسلامی میشود روشن است که به برکت وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) است.
تبیین معنای ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾
مطلب سوم هم این است که اینکه در آیات قبل گذشت ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾[4] یعنی شما در عین حال که ﴿رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾[5] هستید نسبت به یکدیگر مهربانید نسبت به دیگران ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾[6] باشید معنای ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ این نیست که حمله بکنید معنایش این است که ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ این امر غایب است یعنی شما طرزی باید قدرتمند, مقاوم و شجاع باشید که بیگانگان در شما نفوذ نکنند و احساس عظمت بکنند مثل اینکه هیچ کس به جنگ قلّه دماوند نمیرود برای اینکه این کوه ستبر به قدری برجسته است که ممکن نیست کسی با بیل و کلنگ بتواند آن را خراب کند نفرمود «اغلظوا علیهم» که امر حاضر باشد فرمود: ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ آن قدر مقاوم آن قدر نترس آن قدر شجاع آن قدر متّحد باشید که بیگانه در شما طمع نکند این معنای ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ است که سؤال شد.
ناتوانی فیضرسانی دانی بر عالی با صلوات
مطلب چهارم هم که سؤال شد این است که هیچ دانی واسط بین عالی و اعلا نیست یعنی این صلواتی که ما میفرستیم این باعث بشود که ما علّت وسطی بشویم حدّ وسط بشویم سبب بشویم بین اعلا که ذات اقدس الهی است و عالی که اهل بیتاند ما مجرای فیض باشیم فیضی به وسیله ما به اهل بیت(علیهم السلام) برسد این ممکن نیست این فرقی ندارد که دانی بین خدا و پیغمبر واسطه باشد این باطل است بین خدا و امام واسطه باشد باطل است بین خدا و ولیّای از اولیای الهی که از او برتر است واسطه باشد این هم باطل است حالا اختصاصی به معصومین ندارد حالا ما درود بفرستیم به وجود مبارک زینب کبرا یا قمر بنیهاشم(سلام الله علیهما) که ما واسط و علت وسط و سبب باشیم به سبب ما فیضی از خدا به اینها برسد این نیست بنابراین چون برهان عقلی, جامع است همه این چهار قسم را مِن النبوّة و الرسالة و الامامة و الولایة شامل میشود.
رسیدن فیض عبادت دانی به عالی از باب پایهگذاران سنن حسنه
پرسش:... پاسخ: اما اگر علت معدّه باشد به استناد «مَن سنّ سنة حسنة فله أجرُها و أجرُ مَن عَمِل بِها إلی یوم القیامة»[7] است; یعنی اگر امت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عبادتی میکنند اطاعتی میکنند چون همه اینها میوههای باغ اوست باعث استعداد او در قوس صعود است این بر اساس اینکه چون حضرت باغبان است سنّتی آورده دیگران به این سنّت دارند عمل میکنند چه بگویند «اللهمّ صلّ علی محمد و آل محمد» چه نماز و روزه بخوانند این نماز خواندن آنها, روزه گرفتن اینها, حج و عمره آنها و صلوات اینها بر پیامبر همه اینها تقدیم میشود به پیشگاه این ذوات قدسی یعنی در عین حال که خودِ این عملکنندهها ثواب میبرند مشابه این را پیغمبر هم ثواب میبرد برای اینکه او این سنّت را آورده «مَن سنّ سنة حسنة» هم خودش جزای این سنّتگذاری را دارد (یک) هم جزای عمل به این سنّت را دارد (دو) هم پیروان او که به این سنّت عمل میکنند خود پیروان فیض میبرند (سه) هم ثواب پیرویِ پیروان را در نامه عمل او ثبت میکنند (چهار) این چهارمی که نتیجه سنّتگذاری آنهاست فرق نمیکند چه دعا بخواند چه معتکف بشود چه حج و عمره انجام بدهد چه صلوات بفرستد همه اینها زمینه دریافت فیض را برای انبیا بیشتر میکند یعنی علت قابل میشود که عندالتحلیل بازگشت اینها به کار خود آنهاست همان مثال معروف که باغبانی وقتی در روز عید سبدی از میوه باغ به خود صاحبباغ میدهد مِلک او و مالِ او را به او میدهد منتها خودش مؤدّب میشود و مقرّب میشود بنابراین این صلوات ما و این عرض ارادتها بیاثر نیست همانطوری که نماز و روزه و اعتکاف ما هم بیاثر نیست نماز و روزه و اعتکاف ما, عمل به سنّت اوست (یک) در روایات «مَن سنّ سنة حسنة» آمده که اگر کسی سنّت حسنهای بیاورد هم ثواب جعل سنّت را دارد هم چون خودش به آن سنّت حسنه عمل میکند مُثاب است و هم دیگران ثواب میبرند عمده این چهارمی است معادل ثواب دیگران را در نامه عمل سنّتگذار مینویسند این چهارمی به علل اِعدادی برمیگردد.
دایره شمول تغییرناپذیری سنت الهی
پرسش:... پاسخ: این خصوص این بله, اما آن ﴿فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً﴾ اصل کلی است این یکی درباره عذاب است آن ﴿فَلَن تَجِدَ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» است یک اصل کلی است اصل کلی سنّت الهی چه در جعل دین «لکلّ نبیٍّ» چه در جعل منهاج و شریعت «لکلّ رسولٍ» چه در کیفر دادن برای هر امت طاغی را آن ﴿فَلَن تَجِدَ﴾ شامل میشود اما اینجا به قرینه مقام که مربوط به تعذیب تبهکاران است مربوط به همان سنّت کیفری است.
توصیه به تقوا سنّت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و علی(علیه السلام) در ابتدای هر سخنرانی
وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همین که روی منبر مینشستند بعد از «بسم الله» میگفتند: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاَ سَدِیداً﴾[8] این سفارش به تقوا سفارش دائمی این ذوات مقدس بود.
سرّ ملالآور نبودن تکرار توصیه به تقوا
سرّش این است که آن وسوسه امر دائمی است این تعلیم نیست که آدم یک مطلب علمی را که یک بار گفته بار دوم اگر تکرار بشود خستهکننده است موعظه هر لحظهاش شیرین است برای اینکه اینها که بادبزن در دستشان است برای چه مرتب باد میزنند برای اینکه هر لحظه پشه میآید هر لحظه مگس میآید هر لحظه حرارت میآید این ناچار است باد بزند این استعاذه این دستور تقوا بادبزنی است که جلوی این وسوسهٴ هر لحظهای را میگیرد مگر ﴿یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ﴾[9] آدم را رها میکند در خواب و بیداری هست در نماز و غیر نماز هست اگر آن ﴿یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ﴾ در همه حالات هست پس سفارش به تقوا هم باید مکرّر باشد لذا این دو روایت نورانی از این دو ذات مقدس(سلام الله علیهما) نقل شده است که هر وقت وجود مبارک پیامبر هر وقت وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیهما) روی منبر مستقر میشدند بعد از توحید میفرمودند: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاَ سَدِیداً﴾ مثل اینکه حضرت امیر هر شب بعد از نماز عشاء وقتی جمعیت میخواستند متفرّق بشوند میفرمود: «تَجهّزوا رحمکم الله»[10] آقایان بارهایتان را ببندید این سفارشِ هر شب وجود مبارک حضرت امیر بود بعد از نماز عشاء که «تَجهّزوا رحمکم الله» جهازتان را ببندید چون مرگ که خبر نمیکند.
قول سدید راهکار حل مشکلات و ثمرات آن
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاَ سَدِیداً﴾ قول شدید مشکل را حل نمیکند قول سدید مشکل را حل میکند اگر آن کار را کردید چند خیر خدا به شما میدهد بالأخره اگر نقصی در عمل شماست او ترمیم میکند گناهی کردید میبخشد و پاداش فراوانی هم برای مطیعین خدا و پیامبر مقرر کرده است بعد استدلالی هم میکند که میفرماید ما این کار را کردیم یعنی راه تکامل شما این است.
اِبای آسمان و زمین و کوهها از حمل امانت الهی
﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ﴾ ما امانتی داشتیم که این را به کوهها به آسمانها به زمین عرضه کردیم با اینکه اگر سماوات و ارض را میفرمود, کوهها را هم شامل میشد لکن چون کوهها رواسی زمیناند موجود سنگین و وزیناند و قدرت باربری اینها زیاد است اسم اینها را بالصراحه فرمود, فرمود امانت توانفرسایی داشتیم به هر کدام از اینها دادیم اینها نتوانستند حمل بکنند.
استکباری نبودن اِبای آسمان و زمین از حمل امانت الهی
این اِبا قبلاً هم گذشت که اِبا در قرآن دو قسم است یک اِبای استکباری است یک ابای اِشفاقی, ابای استکباری برای شیطان و شیطانیان است که وقتی ذات اقدس الهی دستور داد شیطان ﴿أَبَی وَاسْتَکْبَرَ﴾[11] این اِبای استکباری و تمرّدی است اما اِبای سماوات و جبال و ارض اِبای اِشفاقی است یعنی ما نمیتوانیم درست است امتناع کردند ولی امتناعشان بر اساس عجزشان بود نه بر اساس استکبارِ اینها لذا بر اساس این ابای اشفاقی ذمّی وارد نشده بر خلاف آن ابای استکباری.
بررسی معنای امانت در آیه ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ...﴾
﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا﴾ امانت چیست ارض چیست ابا چیست, امانت بالأخره چیزی است که گرانبهاست (یک) کسی که امین است تحویل میگیرد باید بداند مالک آن نیست (دو) حفظش بکند (سه) عنداللزوم به صاحبش برگرداند (چهار) جان ما, همه شئون ما امانت است به ما دادند و میگیرند اینطور نیست که اینها برای خود ما باشد همه اینها را آن مالک السماوات و الأرض داد و روزی هم ما این امانتها را باید برگردانیم منتها باید سالم و طاهر برگردانیم آلوده نکنیم این جان, امانت ماست آن فطرت, امانت ماست همه اینها را سالماً به ما دادند از ما هم باید سالم تحویل بگیرند, پس امانت یک امر گرانبهایی است که به امینی میسپارند که این امین, مأمور نگهداری و حفظ آن است مالک آنها نیست حقّ اتلاف ندارد حقّ دگرگونی ندارد این را باید سالم نگه بدارد تا در روز تأدیه ادا کند این معنای امانت است حملش هم به همین معناست که به وظیفه امانتداری بتواند عمل کند. آسمان و زمین و کوهها نتوانستند این بار را ببرند این عرضه کردن, ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ﴾ یعنی سنجیدیم نسبت به اینها سنجیدیم اینها این بار را نتوانستند تحمل کنند انسان تحمل کرد.
تفسیر ادبی «لام» در ﴿لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ﴾
این «لام» هم «لام» عاقبت است نه «لام» غایت, هدف این نبود که «یعذّب» بلکه پایان کار این شد نظیر اینکه فرمود ما دستور دادیم این کودک را یعنی موسی(سلام الله علیه) را در جعبهای بگذارند و جعبه را در آب بگذارند و به آب هم دستور دادیم ﴿فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَهُ﴾[12] آن وقت ﴿فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً﴾[13] که این «لام», «لام» عاقبت است نه «لام» غایت یعنی آلفرعون این جعبه را و این کودک داخل جعبه را نگرفتند برای اینکه دشمنشان بشود بلکه پایان کار این شد که وجود مبارک موسای کلیم دشمن اینها شد این «لام», «لام» عاقبت است این «لام» ﴿لِیُعَذِّبَ﴾ هم «لام» عاقبت است نه «لام» غایت.
پرسش:...پاسخ: برای اینکه اکثری گرفتار همین هستند به همین دلیل نفاق بر شرک مقدم شده برای اینکه نفاق پَستتر از شرک است.
علت تقدیم منافین بر مشرکین در آیه ﴿لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ﴾
پرسش:...پاسخ: بله عذاب دارند اما اکثری این چنیناند آنها که خطرناکترند آنها را اول ذکر میکند در عین حال که منافق و مشرک تبهکارند و پایان کار این است معذلک نفاق چون بدتر از شرک است این بدتر را اول ذکر کرده «لام» غایت آن است که در سورهٴ «ذاریات» آمده فرمود: ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾[14] این «لام», «لام» غایت است یعنی هدف خلقت, عبادت است یا در پایان سورهٴ مبارکهٴ «طلاق» هدف خلقت آسمان و زمین را معرفت قرار داد ﴿اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلْمَاً﴾[15] فرمود این نظام را ما آفریدیم منظّم خلق کردیم تا شما عارف و آگاه بشوید آن «لام» پایان سورهٴ «طلاق», «لام» غایت علمی است «لام» سورهٴ «ذاریات» غایت عملی است یعنی هدف آفرینش آسمان و زمین, عالِم شدن انسان است و هدف آفرینش انسان, عابد شدن است این لام لام غایت است اما اینجا لام لام عاقبت است چون بسیاری از اینها ﴿وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ﴾[16] اینها حامل امانت نیستند در بین اینها شرک بد است و نفاق, بدتر از شرک، آن بدتر را اول ذکر فرمود بعد شرک را آنگاه آن اقلّی که مؤمناند و امانتشناساند و امیناند و دارند این امانت را حمل میکنند در پایان ذکر فرمود و غفران و رحمت را هم به اینها اضافه کرد که فرمود: ﴿لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ وَیَتُوبَ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً ﴾ این توبهٴ اول است.
بیان مراحل سهگانه توبه
قبلاً هم در بحث ﴿یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾[17] ملاحظه فرمودید که توبه سه مرحله دارد مرحله اُولیٰ توبهٴ الهی است بر بنده «تاب الله علی عبده» یعنی «أفاض الله علی عبده بأن أوقظه و هیّئه و نبّهه» که او را بیدار کرده این توبهٴ مِن الله علی العبد است توبهٴ دوم توبه مِن العبد الی الله است که میگوید «أستغفر الله و أتوب الیه» و برمیگردد توبهٴ سوم باز توبهٴ مِن الله علی العبد است که توبه را قبول میکند ﴿إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ﴾,[18] ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾[19] اگر هم کمبودی باشد با این کلمه ﴿عَنْ﴾ ترمیم کرده نفرمود «یقبل التوبة مِن عباده» این کلمه ﴿عَنْ﴾ برای تجاوز است اگر کسی توبه کرده توبه او کمبود دارد بعضی از مشکلات را هنوز حل نکرده در این بخش هم ذات اقدس الهی تجاوز نمیکند و صرفنظر میکند که ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾ نه «من عباده» پس توبه انسان محفوف به دو توبه خداست همه کارهای خیر انسان محفوف به دو فیض الهی است.
برجستگی علامه طباطبایی نسبت به دیگر مفسران در تفسیر قرآن به قرآن
مطلب دیگر اینکه در ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ﴾ الأمانة ما هی؟ جریان تفسیر قرآن به قرآن قبلاً هم به عرضتان رسید ما هیچ کتاب تفسیری علمی این کتاب تفسیری دست پنجم و ششم که اینها تفسیر نیست تفسیرهای علمی را وقتی شما از بالا حساب بکنید میبینید بعد از طبری, تبیان مرحوم طوسی هست بعد امینالاسلام است بعد فیض است اینها ردیف اولاند بعد آن ترجمهگونه یا برداشتنویسی در ردیف چهارم و سوماند ما هیچ کتاب تفسیری چه شیعه چه سنی ندیدیم مگر اینکه همه اینها گفتند «القرآن یفسّر بعضه بعضا» این طبری که امامالمفسّرین است صد سال قبل از شیخ طوسی است یا بیشتر، این گفته قرآن «یفسّر بعضه بعضا» تا برسیم به المنار همه اینها گفتند تفسیر قرآن «یفسّر بعضه بعضا» زرکشی هم تصریح کرده که روشهای فراوانی برای تفسیر قرآن هست که بهترین روش آن این است که قرآن «یفسّر بعضه بعضا» اما ویژگی المیزان این است شما میبینید وقتی مرحوم شیخ طوسی بر اساس تفسیر، همین تفسیر آیات به آیات و مانند آن میخواهد امانت را معنا کند به همان اشعار جاهلی و امثال جاهلی تمسّک میکند میگوید این خطاب به آنها خطاب تمثیلی است[20] اما آن برجستگی المیزان این است که قرآن «یفسّر بعضه بعضا» نه اینکه المعجم را بیاوریم جلو این آیه را ببینیم که چند کلمه دارد چند لغت دارد این لغت در کجا به کار رفته با المعجم بخواهیم قرآن «یفسّر بعضه بعضا» را حل کنیم.
حقیقی بودن خطاب الهی به آسمان و زمین و کوه
ما سؤالمان این است که این خطاب, خطاب تمثیلی است یا خطاب, خطاب حقیقی است, کار به المعجم نداریم اگر به معارف قرآن مراجعه کنیم میبینیم قرآن برای آسمان و زمین پنج طایفه آیه نازل کرده که همه اینها نشانه شعور و معرفت و ادراک است ما چطور این آیات را توجیه بکنیم آیات تسبیح هست چه فعل ماضی چه فعل مضارع ﴿سَبَّحَ لِلَّهِ﴾,[21] ﴿یُسَبِّحُ لِلَّهِ﴾,[22] این هست سماوات و ارض خدا را تسبیح میکنند بخشی از آیات، تسبیح را با تحمید همراه کرده که سورهٴ «اسراء» این است ﴿إِن مِن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ اما ﴿وَلکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ﴾[23] معلوم میشود آنها فقیهانه کار میکنند منتها شما مشکل دارید طایفه سوم طایفه اسلام است که ﴿أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[24] یعنی انقاد است طایفه چهارم, طایفه سجده است که ﴿یَسْجُدُ لَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ﴾[25] طایفه پنجم طایفه اطاعت است که ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾[26] ظاهرش این است که اینها سؤال و جواب دارند اینها حرف خدا را میفهمند شواهد فراوانی هم در روایات هست که زمین و زمان شهادت میدهند خب اگر مسجد شهادت میدهد مسجد شکایت میکند اگر او نفهمد کدام یک از همسایهها آمدند کدام یک از همسایهها نیامدند که شهادت نمیدهد زمینی که انسان در آن گناه کرده در قیامت شهادت میدهد او اگر نفهمد که نمیتواند شهادت بدهد قیامت هم ظرف ادای شهادت است نه ظرف تحمل, اگر در قیامت، خدای سبحان به زمین اطلاع بدهد آن وقت خود این شخص میگوید خدایا تو به آن گفتی بگو وگرنه او نمیفهمید, اینکه مسجد شهادت میدهد شکایت میکند, زمین شهادت میدهد شکایت میکند, اینها تمثیل نیست واقعاً چیز میفهمند خب اگر واقعاً چیز میفهمند پس واقعاً قابل گفتگو هستند اینطور نیست که ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ حمل بر تمثیل بشود شما میبینید از شیخ طوسی تا آقا سیّدعبدالحسین اینها بر تمثیل حمل میکنند ویژگی علامه این است که نه خیر, «خویش را تأویل کن نی ذکر را»[27] خودت بیا بالا آیه را پایین نیاور اینها واقعاً چیز میفهمند واقعاً ادراک میکنند واقعاً اطاعت دارند واقعاً سجده دارند واقعاً خضوع دارند واقعاً قابل گفتگو هستند این میشود تفسیر قرآن به قرآن این با المعجم و امثال ذلک حل نخواهد شد فرمود ما این را به اینها عرضه کردیم اینها گفتند ببخشید مقدور ما نیست.
دلیل قرآنی «القرآن یفسّر بعضه بعضا»
پرسش:... پاسخ: حدیث لازم نیست خود قرآن فرمود: ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِیَ﴾[28] فرمود صدر و ساقه این کتاب، متشابه است یکدست و هماهنگ است مَثناست مثل یک ستونِ افراشته نیست این ستونهای هلالی که هر کدام به دیگری منعطفاند آنها را میگویند مثنا, این ستونهای افراشته اینها مَثنا نیست انثناء, انعطاف ندارد فرمود اول تا آخر قرآن, آخر تا اول قرآن همه به یکدیگر گرایش دارند چنین کتابی است ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِیَ﴾ همه شبیه هم است همه به یکدیگر گرایش دارند ما شش هزار ستون نکاشتیم, شش هزار طاق زدیم حالا آن روایات هم در کنار این تأمین است آن وقت شواهد فراوانی هم در کلمات نورانی حضرت امیر هست مرحوم صدوق نقل کرده دیگران هم نقل کرده که چطور خدای سبحان گاهی میفرماید هنگام قبض روح, خدا روحتان را میگیرد ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ﴾[29] گاهی دارد فرشته موکّل روحتان را میگیرد ﴿یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾[30] گاهی هم دارد ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾[31] حضرت فرمود توفّی الله حسابی دارد توفّی عزرائیل(سلام الله علیه) حسابی دارد توفّی فرستادههای زیرمجموعه عزرائیل(سلام الله علیه) حسابی دارد[32] عملاً اهل بیت که تفسیر میکردند آیات را به آیات حل میکردند این روش اهل بیت بود.
لزوم شناسایی اصول محکّم قرآنی و سنجش ظاهر بعضی از آیات با آن
بنابراین ما یک اصول کلی از قرآن باید در دست داشته باشیم برابر آن اصول کلی اگر جایی ظاهری دیدیم قابل تأویل بود تأویل کنیم نشد, علمش را به اهلش برگردانیم مبادا به ظاهر فریب بخوریم اگر مثلاً ظاهر آیه این بود که ـ معاذ الله ـ پیامبری بر خلاف عصمت کاری کرد یا حتماً باید توجیه بکنیم یا اگر توجیهپذیر نبود علمش را باید به اهلش واگذار کنیم هرگز فریب ظاهر را نخوریم بگوییم پس ـ معاذ الله ـ اینها آلودهاند اینها خطوط کلی ماست به اصطلاح خطّ قرمز ماست در تفسیر, عصمت اهل بیت عصمت پیغمبر عصمت سایر انبیای الهی بنابراین این ارض, ارض حقیقی است گفتن, گفتن حقیقی است سؤال, سؤال حقیقی است ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ اینها واقعاً حرف میزنند واقعاً میبینند و مرده و زنده در پیشگاه انسان کامل یکسان است, بنابراین ارض, ارض حقیقی است.
تبیین چیستی امانت الهی
حالا امانت چیست؟ این امانت نمیتواند یکی از آن مطالب پنجگانه آن آیات باشد اصلِ توحید نمیتواند باشد اصلِ اطاعت تکوینی نمیتواند باشد اصلِ توحید نیست برای اینکه اینها موحدانه خدا را تسبیح میکنند موحدانه خدا را تحمید دارند پس این نیست, اطاعت تکوینی هم منظور نیست سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) اصرار دارند که این ولایت است[33] حالا ولایتی که ایشان اصرار دارند باید معنا بشود البته در نهجالبلاغه قبلاً هم این روایت را اینجا خواندیم باز هم شما مراجعه بفرمایید وجود مبارک حضرت امیر در کنار مسئله نماز و زکات, امانت را ذکر میکند که میفرماید امانت به قدری مهم است که ذات اقدس الهی این را بر آسمان و زمین عرضه کرده اینها نتوانستند تحمل بکنند[34] این امانت همین مسائل مالی است شما میبینید به استثنای اوحدی از مردم همه ما مشکل امانت داریم فرمود این امانت را به کوهها بدهی نمیتوانند حمل بکنند فرمود آسمان چرا میروی, ولایت سرِ جایش محفوظ است همین امانتها که به افراد میدهند به مسئولین میدهند این کمرشکن است ما مهمترین کشور ما همین مسائل مال است که کسی به امانت عمل نمیکند اینطور نیست که حالا ماها با طلبههای عادی یک اندازه مثل حضرت امیر سهم ببریم حواستان را جمع بکنید این نیست, بار امانت را آسمان نمیتوانست بکشد ما به همان ﴿یَتُوبَ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ﴾ امیدواریم امانت، وضعش این است اگر کسی واقعاً امین باشد ما هیچ مشکلی در مملکت نداریم تنها مشکل ما آن است که این بار امانت را ما نمیتوانیم حمل بکنیم سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) هم همین روایت را در بحث روایی نقل کردند.
تأکید علامه طباطبایی(رضوان الله علیه) بر امانت الهی بودن ولایت علی(علیه السلام)
ولی آنچه ایشان روی آن خیلی تکیه میکنند روایتی است از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) رسیده است که منظور از این امانت, ولایت حضرت علی(سلام الله علیه) است[35] حضرت امیر یعنی اهل بیت, تنها ولایت شخص امام اول که نیست این روایتی که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) رسیده است که منظور از این ولایت, ولایت امیرالمؤمنین یعنی اهل بیت است ایشان اول تا آخر آیه را با همین وضع دارند معنا میکنند اصرار ایشان این است که در اسلام شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که رئیس المسلمین است حسابش جداست در بین امت نه در بین جامعه اسلامی, در بین امت که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) استثنا بشود.
چگونگی ولیّالله شدن امیرالمؤمنین(علیه السلام)
اول کسی که ولایت را طرح کرده حضرت امیر است که انسان بشود ولیّ خدا[36] چطور بشود ولیّ خدا آن مسئله اطاعت و بهشتی شدن و پرهیز از جهنم را که ذات اقدس الهی به وسیله حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ما ابلاغ کرده اما انسان راه ولایت را طی کند ممکن است زاهد باشد ممکن است عابد باشد از جهنم نجات پیدا کند بهشت برود غرف مبنیه به انتظار او باشد این ولیّ الله نیست وَلْی یعنی قرب, کسی که به خدا بخواهد نزدیک بشود این کسی که بخواهد به خدا نزدیک بشود با عبادت و زهد نمیشود عبادت و زهد گوشهای از کارهای اوست او که عبادت میکند زهد میورزد «خوفاً من النار» او عبادت بردگی دارد او که «شوقاً الی الجنّة» عبادت میکند عبادت تاجرانه دارد اینها انسانهای خوبیاند صالحاند و متّقیاند اهل سعادتاند و محبوباند همه این اوصاف درباره آنها هست اما هیچ کدام ولیّ الله نیستند ولیّ الله آن است که عبادت بکند لا خوفاً من النار و لا شوقاً الی الجنّة غرضش این باشد که به خدا نزدیک بشود البته کسی که به خدا نزدیک شد همه کمالات مادون را هم دارد یعنی یقیناً از جهنم نجات پیدا کرده یقیناً به ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[37] رسیده خود حضرت امیر فرمود من این کاره هستم فرمود من کسی نیستم که «خوفاً من النار» یا «شوقاً الی الجنّة» عبادت بکنم من «شکراً» عبادت میکنم «حبّاً» عبادت میکنم[38] اول کسی که در امت اسلامی این حرف را زد به پای این حرف ایستاد و عدهای را هم به همراه خود برد حضرت امیر بود اصرار ایشان چه در تفسیر چه در نوشتههای دیگر این است که اول کسی که راه ولایت را باز کرد ولیّسازی را ترویج کرد وجود مبارک حضرت امیر بود وگرنه خیلیها بودند برای پرهیز از جهنم برای رسیدن به بهشت عبادت میکردند زهد میورزیدند آنها اجرشان محفوظ, مقاماتشان هم مخصوص خودشان است اما اگر کسی بخواهد متقرِّب الی الله بشود و هیچ انگیزهای نداشته باشد در عبادتها که عبادت بکند برای اینکه جهنم نبرندش یا برای اینکه چیزی به او بدهند گرچه ذات اقدس الهی انسان را از جهنم نجات میدهد و به بهشت میرساند هیچ کسی بدون اجر نیست اما «تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن».[39]
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 19.
[2] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 43.
[3] . سورهٴ مائده, آیهٴ 48.
[4] . سورهٴ توبه, آیهٴ 123.
[5] . سورهٴ فتح, آیهٴ 29.
[6] . سورهٴ محمد, آیهٴ 29.
[7] . الکافی, ج5, ص9 و 10.
[8] . تفسیر القرآن العظیم (ابنکثیر), ج6, ص430; الدرالمنثور, ج5, ص224.
[9] . سورهٴ ناس, آیهٴ 5.
[10] . الامالی (شیخ صدوق), ص498; نهجالبلاغه, خطبه 204.
[11] . سورهٴ بقره, آیهٴ 34.
[12] . سورهٴ طه, آیهٴ 39.
[13] . سورهٴ قصص, آیهٴ 8.
[14] . سورهٴ ذاریات, آیهٴ 56.
[15] . سورهٴ طلاق, آیهٴ 12.
[16] . سورهٴ یوسف, آیهٴ 103.
[17] . سورهٴ نساء, آیهٴ 17.
[18] . سورهٴ حجرات, آیهٴ 12.
[19] . سورهٴ توبه, آیهٴ 104; سورهٴ شوری, آیهٴ 25.
[20] . ر.ک: التبیان فی تفسیر القرآن, ج8, ص368 ـ 370.
[21] . سورهٴ حدید, آیهٴ 1; سورهٴ حشر, آیهٴ 1; سورهٴ صف, آیهٴ 1.
[22] . سورهٴ جمعه, آیهٴ 1; سورهٴ تغابن, آیهٴ 1.
[23] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 44.
[24] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 83.
[25] . سورهٴ حج, آیهٴ 18.
[26] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 11.
[27] .
[28] . سورهٴ زمر, آیهٴ 23.
[29] . سورهٴ زمر, آیهٴ 42.
[30] . سورهٴ سجده, آیهٴ 11.
[31] . سورهٴ انعام, آیهٴ 61.
[32] . ر.ک: التوحید (شیخ صدوق), ص259, 268 و 269.
[33] . المیزان, ج16, ص350.
[34] . نهجالبلاغه, خطبه 199.
[35] . المیزان, ج16, ص354.
[36] . المیزان, ج16, ص354.
[37] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 15.
[38] . ر.ک: نهجالبلاغه, حکمت 237.
[39] . دیوان حافظ, غزل 177.
- بیان بعضی از سنّتهای الهی در جامعه؛
- رسیدن فیض عبادت دانی به عالی از باب پایهگذاران سنن حسنه؛
- دایره شمول تغییرناپذیری سنت الهی.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاَ سَدِیداً (70) یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَالَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزاً عَظِیماً (71) إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولاً (72) لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ وَیَتُوبَ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً (73)﴾
بیان بعضی از سنّتهای الهی در جامعه
در جریان سنّت الهی چند چیز را قرآن کریم سنّت پروردگار میداند یکی اصلِ دین که هیچ جامعهای بدون دینِ الهی نخواهد بود چون ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾[1] اصلِ دین جزء سنّتهای الهی است که ﴿فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً﴾[2] برای هر عصر و مصری برای هر پیامبر و رسولی, منهاج و شرعهای است که این هم جزء سنن الهی است زیرا در اثر تغیّر زمان و دگرگونی شرایط, منهاج و شریعت عوض میشود گرچه اصل دین محفوظ است که ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾[3] این هم جزء سنن الهی است اگر شریعت و منهاج تغییر میکند معنایش تغییر سنّت الهی نیست چون خود تنوّع شریعت و منهاج جزء سنّت حق است پروردگار برای هر دورهای برای هر پیامبر و رسولی شریعت و منهاج قرار داده است این جزء سنتهای الهی است نه آن سنّت اوّلی که اصل دین است تغییر میکند نه این سنّت دومی که ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ عوض میشود.
مطلب بعدی آن است که تمام این برکاتی که البته برای هر عصر و مصری حاصل میشود به برکت حجّت آن زمان است و تمام برکاتی که امروز نصیب امتهای اسلامی میشود روشن است که به برکت وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) است.
تبیین معنای ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾
مطلب سوم هم این است که اینکه در آیات قبل گذشت ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾[4] یعنی شما در عین حال که ﴿رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ﴾[5] هستید نسبت به یکدیگر مهربانید نسبت به دیگران ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾[6] باشید معنای ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ﴾ این نیست که حمله بکنید معنایش این است که ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ این امر غایب است یعنی شما طرزی باید قدرتمند, مقاوم و شجاع باشید که بیگانگان در شما نفوذ نکنند و احساس عظمت بکنند مثل اینکه هیچ کس به جنگ قلّه دماوند نمیرود برای اینکه این کوه ستبر به قدری برجسته است که ممکن نیست کسی با بیل و کلنگ بتواند آن را خراب کند نفرمود «اغلظوا علیهم» که امر حاضر باشد فرمود: ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ آن قدر مقاوم آن قدر نترس آن قدر شجاع آن قدر متّحد باشید که بیگانه در شما طمع نکند این معنای ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ است که سؤال شد.
ناتوانی فیضرسانی دانی بر عالی با صلوات
مطلب چهارم هم که سؤال شد این است که هیچ دانی واسط بین عالی و اعلا نیست یعنی این صلواتی که ما میفرستیم این باعث بشود که ما علّت وسطی بشویم حدّ وسط بشویم سبب بشویم بین اعلا که ذات اقدس الهی است و عالی که اهل بیتاند ما مجرای فیض باشیم فیضی به وسیله ما به اهل بیت(علیهم السلام) برسد این ممکن نیست این فرقی ندارد که دانی بین خدا و پیغمبر واسطه باشد این باطل است بین خدا و امام واسطه باشد باطل است بین خدا و ولیّای از اولیای الهی که از او برتر است واسطه باشد این هم باطل است حالا اختصاصی به معصومین ندارد حالا ما درود بفرستیم به وجود مبارک زینب کبرا یا قمر بنیهاشم(سلام الله علیهما) که ما واسط و علت وسط و سبب باشیم به سبب ما فیضی از خدا به اینها برسد این نیست بنابراین چون برهان عقلی, جامع است همه این چهار قسم را مِن النبوّة و الرسالة و الامامة و الولایة شامل میشود.
رسیدن فیض عبادت دانی به عالی از باب پایهگذاران سنن حسنه
پرسش:... پاسخ: اما اگر علت معدّه باشد به استناد «مَن سنّ سنة حسنة فله أجرُها و أجرُ مَن عَمِل بِها إلی یوم القیامة»[7] است; یعنی اگر امت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عبادتی میکنند اطاعتی میکنند چون همه اینها میوههای باغ اوست باعث استعداد او در قوس صعود است این بر اساس اینکه چون حضرت باغبان است سنّتی آورده دیگران به این سنّت دارند عمل میکنند چه بگویند «اللهمّ صلّ علی محمد و آل محمد» چه نماز و روزه بخوانند این نماز خواندن آنها, روزه گرفتن اینها, حج و عمره آنها و صلوات اینها بر پیامبر همه اینها تقدیم میشود به پیشگاه این ذوات قدسی یعنی در عین حال که خودِ این عملکنندهها ثواب میبرند مشابه این را پیغمبر هم ثواب میبرد برای اینکه او این سنّت را آورده «مَن سنّ سنة حسنة» هم خودش جزای این سنّتگذاری را دارد (یک) هم جزای عمل به این سنّت را دارد (دو) هم پیروان او که به این سنّت عمل میکنند خود پیروان فیض میبرند (سه) هم ثواب پیرویِ پیروان را در نامه عمل او ثبت میکنند (چهار) این چهارمی که نتیجه سنّتگذاری آنهاست فرق نمیکند چه دعا بخواند چه معتکف بشود چه حج و عمره انجام بدهد چه صلوات بفرستد همه اینها زمینه دریافت فیض را برای انبیا بیشتر میکند یعنی علت قابل میشود که عندالتحلیل بازگشت اینها به کار خود آنهاست همان مثال معروف که باغبانی وقتی در روز عید سبدی از میوه باغ به خود صاحبباغ میدهد مِلک او و مالِ او را به او میدهد منتها خودش مؤدّب میشود و مقرّب میشود بنابراین این صلوات ما و این عرض ارادتها بیاثر نیست همانطوری که نماز و روزه و اعتکاف ما هم بیاثر نیست نماز و روزه و اعتکاف ما, عمل به سنّت اوست (یک) در روایات «مَن سنّ سنة حسنة» آمده که اگر کسی سنّت حسنهای بیاورد هم ثواب جعل سنّت را دارد هم چون خودش به آن سنّت حسنه عمل میکند مُثاب است و هم دیگران ثواب میبرند عمده این چهارمی است معادل ثواب دیگران را در نامه عمل سنّتگذار مینویسند این چهارمی به علل اِعدادی برمیگردد.
دایره شمول تغییرناپذیری سنت الهی
پرسش:... پاسخ: این خصوص این بله, اما آن ﴿فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً﴾ اصل کلی است این یکی درباره عذاب است آن ﴿فَلَن تَجِدَ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» است یک اصل کلی است اصل کلی سنّت الهی چه در جعل دین «لکلّ نبیٍّ» چه در جعل منهاج و شریعت «لکلّ رسولٍ» چه در کیفر دادن برای هر امت طاغی را آن ﴿فَلَن تَجِدَ﴾ شامل میشود اما اینجا به قرینه مقام که مربوط به تعذیب تبهکاران است مربوط به همان سنّت کیفری است.
توصیه به تقوا سنّت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و علی(علیه السلام) در ابتدای هر سخنرانی
وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همین که روی منبر مینشستند بعد از «بسم الله» میگفتند: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاَ سَدِیداً﴾[8] این سفارش به تقوا سفارش دائمی این ذوات مقدس بود.
سرّ ملالآور نبودن تکرار توصیه به تقوا
سرّش این است که آن وسوسه امر دائمی است این تعلیم نیست که آدم یک مطلب علمی را که یک بار گفته بار دوم اگر تکرار بشود خستهکننده است موعظه هر لحظهاش شیرین است برای اینکه اینها که بادبزن در دستشان است برای چه مرتب باد میزنند برای اینکه هر لحظه پشه میآید هر لحظه مگس میآید هر لحظه حرارت میآید این ناچار است باد بزند این استعاذه این دستور تقوا بادبزنی است که جلوی این وسوسهٴ هر لحظهای را میگیرد مگر ﴿یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ﴾[9] آدم را رها میکند در خواب و بیداری هست در نماز و غیر نماز هست اگر آن ﴿یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ﴾ در همه حالات هست پس سفارش به تقوا هم باید مکرّر باشد لذا این دو روایت نورانی از این دو ذات مقدس(سلام الله علیهما) نقل شده است که هر وقت وجود مبارک پیامبر هر وقت وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیهما) روی منبر مستقر میشدند بعد از توحید میفرمودند: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاَ سَدِیداً﴾ مثل اینکه حضرت امیر هر شب بعد از نماز عشاء وقتی جمعیت میخواستند متفرّق بشوند میفرمود: «تَجهّزوا رحمکم الله»[10] آقایان بارهایتان را ببندید این سفارشِ هر شب وجود مبارک حضرت امیر بود بعد از نماز عشاء که «تَجهّزوا رحمکم الله» جهازتان را ببندید چون مرگ که خبر نمیکند.
قول سدید راهکار حل مشکلات و ثمرات آن
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاَ سَدِیداً﴾ قول شدید مشکل را حل نمیکند قول سدید مشکل را حل میکند اگر آن کار را کردید چند خیر خدا به شما میدهد بالأخره اگر نقصی در عمل شماست او ترمیم میکند گناهی کردید میبخشد و پاداش فراوانی هم برای مطیعین خدا و پیامبر مقرر کرده است بعد استدلالی هم میکند که میفرماید ما این کار را کردیم یعنی راه تکامل شما این است.
اِبای آسمان و زمین و کوهها از حمل امانت الهی
﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ﴾ ما امانتی داشتیم که این را به کوهها به آسمانها به زمین عرضه کردیم با اینکه اگر سماوات و ارض را میفرمود, کوهها را هم شامل میشد لکن چون کوهها رواسی زمیناند موجود سنگین و وزیناند و قدرت باربری اینها زیاد است اسم اینها را بالصراحه فرمود, فرمود امانت توانفرسایی داشتیم به هر کدام از اینها دادیم اینها نتوانستند حمل بکنند.
استکباری نبودن اِبای آسمان و زمین از حمل امانت الهی
این اِبا قبلاً هم گذشت که اِبا در قرآن دو قسم است یک اِبای استکباری است یک ابای اِشفاقی, ابای استکباری برای شیطان و شیطانیان است که وقتی ذات اقدس الهی دستور داد شیطان ﴿أَبَی وَاسْتَکْبَرَ﴾[11] این اِبای استکباری و تمرّدی است اما اِبای سماوات و جبال و ارض اِبای اِشفاقی است یعنی ما نمیتوانیم درست است امتناع کردند ولی امتناعشان بر اساس عجزشان بود نه بر اساس استکبارِ اینها لذا بر اساس این ابای اشفاقی ذمّی وارد نشده بر خلاف آن ابای استکباری.
بررسی معنای امانت در آیه ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ...﴾
﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا﴾ امانت چیست ارض چیست ابا چیست, امانت بالأخره چیزی است که گرانبهاست (یک) کسی که امین است تحویل میگیرد باید بداند مالک آن نیست (دو) حفظش بکند (سه) عنداللزوم به صاحبش برگرداند (چهار) جان ما, همه شئون ما امانت است به ما دادند و میگیرند اینطور نیست که اینها برای خود ما باشد همه اینها را آن مالک السماوات و الأرض داد و روزی هم ما این امانتها را باید برگردانیم منتها باید سالم و طاهر برگردانیم آلوده نکنیم این جان, امانت ماست آن فطرت, امانت ماست همه اینها را سالماً به ما دادند از ما هم باید سالم تحویل بگیرند, پس امانت یک امر گرانبهایی است که به امینی میسپارند که این امین, مأمور نگهداری و حفظ آن است مالک آنها نیست حقّ اتلاف ندارد حقّ دگرگونی ندارد این را باید سالم نگه بدارد تا در روز تأدیه ادا کند این معنای امانت است حملش هم به همین معناست که به وظیفه امانتداری بتواند عمل کند. آسمان و زمین و کوهها نتوانستند این بار را ببرند این عرضه کردن, ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ﴾ یعنی سنجیدیم نسبت به اینها سنجیدیم اینها این بار را نتوانستند تحمل کنند انسان تحمل کرد.
تفسیر ادبی «لام» در ﴿لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ﴾
این «لام» هم «لام» عاقبت است نه «لام» غایت, هدف این نبود که «یعذّب» بلکه پایان کار این شد نظیر اینکه فرمود ما دستور دادیم این کودک را یعنی موسی(سلام الله علیه) را در جعبهای بگذارند و جعبه را در آب بگذارند و به آب هم دستور دادیم ﴿فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَهُ﴾[12] آن وقت ﴿فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً﴾[13] که این «لام», «لام» عاقبت است نه «لام» غایت یعنی آلفرعون این جعبه را و این کودک داخل جعبه را نگرفتند برای اینکه دشمنشان بشود بلکه پایان کار این شد که وجود مبارک موسای کلیم دشمن اینها شد این «لام», «لام» عاقبت است این «لام» ﴿لِیُعَذِّبَ﴾ هم «لام» عاقبت است نه «لام» غایت.
پرسش:...پاسخ: برای اینکه اکثری گرفتار همین هستند به همین دلیل نفاق بر شرک مقدم شده برای اینکه نفاق پَستتر از شرک است.
علت تقدیم منافین بر مشرکین در آیه ﴿لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ﴾
پرسش:...پاسخ: بله عذاب دارند اما اکثری این چنیناند آنها که خطرناکترند آنها را اول ذکر میکند در عین حال که منافق و مشرک تبهکارند و پایان کار این است معذلک نفاق چون بدتر از شرک است این بدتر را اول ذکر کرده «لام» غایت آن است که در سورهٴ «ذاریات» آمده فرمود: ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾[14] این «لام», «لام» غایت است یعنی هدف خلقت, عبادت است یا در پایان سورهٴ مبارکهٴ «طلاق» هدف خلقت آسمان و زمین را معرفت قرار داد ﴿اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلْمَاً﴾[15] فرمود این نظام را ما آفریدیم منظّم خلق کردیم تا شما عارف و آگاه بشوید آن «لام» پایان سورهٴ «طلاق», «لام» غایت علمی است «لام» سورهٴ «ذاریات» غایت عملی است یعنی هدف آفرینش آسمان و زمین, عالِم شدن انسان است و هدف آفرینش انسان, عابد شدن است این لام لام غایت است اما اینجا لام لام عاقبت است چون بسیاری از اینها ﴿وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ﴾[16] اینها حامل امانت نیستند در بین اینها شرک بد است و نفاق, بدتر از شرک، آن بدتر را اول ذکر فرمود بعد شرک را آنگاه آن اقلّی که مؤمناند و امانتشناساند و امیناند و دارند این امانت را حمل میکنند در پایان ذکر فرمود و غفران و رحمت را هم به اینها اضافه کرد که فرمود: ﴿لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ وَیَتُوبَ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً ﴾ این توبهٴ اول است.
بیان مراحل سهگانه توبه
قبلاً هم در بحث ﴿یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْهِمْ﴾[17] ملاحظه فرمودید که توبه سه مرحله دارد مرحله اُولیٰ توبهٴ الهی است بر بنده «تاب الله علی عبده» یعنی «أفاض الله علی عبده بأن أوقظه و هیّئه و نبّهه» که او را بیدار کرده این توبهٴ مِن الله علی العبد است توبهٴ دوم توبه مِن العبد الی الله است که میگوید «أستغفر الله و أتوب الیه» و برمیگردد توبهٴ سوم باز توبهٴ مِن الله علی العبد است که توبه را قبول میکند ﴿إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ﴾,[18] ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾[19] اگر هم کمبودی باشد با این کلمه ﴿عَنْ﴾ ترمیم کرده نفرمود «یقبل التوبة مِن عباده» این کلمه ﴿عَنْ﴾ برای تجاوز است اگر کسی توبه کرده توبه او کمبود دارد بعضی از مشکلات را هنوز حل نکرده در این بخش هم ذات اقدس الهی تجاوز نمیکند و صرفنظر میکند که ﴿یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾ نه «من عباده» پس توبه انسان محفوف به دو توبه خداست همه کارهای خیر انسان محفوف به دو فیض الهی است.
برجستگی علامه طباطبایی نسبت به دیگر مفسران در تفسیر قرآن به قرآن
مطلب دیگر اینکه در ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ﴾ الأمانة ما هی؟ جریان تفسیر قرآن به قرآن قبلاً هم به عرضتان رسید ما هیچ کتاب تفسیری علمی این کتاب تفسیری دست پنجم و ششم که اینها تفسیر نیست تفسیرهای علمی را وقتی شما از بالا حساب بکنید میبینید بعد از طبری, تبیان مرحوم طوسی هست بعد امینالاسلام است بعد فیض است اینها ردیف اولاند بعد آن ترجمهگونه یا برداشتنویسی در ردیف چهارم و سوماند ما هیچ کتاب تفسیری چه شیعه چه سنی ندیدیم مگر اینکه همه اینها گفتند «القرآن یفسّر بعضه بعضا» این طبری که امامالمفسّرین است صد سال قبل از شیخ طوسی است یا بیشتر، این گفته قرآن «یفسّر بعضه بعضا» تا برسیم به المنار همه اینها گفتند تفسیر قرآن «یفسّر بعضه بعضا» زرکشی هم تصریح کرده که روشهای فراوانی برای تفسیر قرآن هست که بهترین روش آن این است که قرآن «یفسّر بعضه بعضا» اما ویژگی المیزان این است شما میبینید وقتی مرحوم شیخ طوسی بر اساس تفسیر، همین تفسیر آیات به آیات و مانند آن میخواهد امانت را معنا کند به همان اشعار جاهلی و امثال جاهلی تمسّک میکند میگوید این خطاب به آنها خطاب تمثیلی است[20] اما آن برجستگی المیزان این است که قرآن «یفسّر بعضه بعضا» نه اینکه المعجم را بیاوریم جلو این آیه را ببینیم که چند کلمه دارد چند لغت دارد این لغت در کجا به کار رفته با المعجم بخواهیم قرآن «یفسّر بعضه بعضا» را حل کنیم.
حقیقی بودن خطاب الهی به آسمان و زمین و کوه
ما سؤالمان این است که این خطاب, خطاب تمثیلی است یا خطاب, خطاب حقیقی است, کار به المعجم نداریم اگر به معارف قرآن مراجعه کنیم میبینیم قرآن برای آسمان و زمین پنج طایفه آیه نازل کرده که همه اینها نشانه شعور و معرفت و ادراک است ما چطور این آیات را توجیه بکنیم آیات تسبیح هست چه فعل ماضی چه فعل مضارع ﴿سَبَّحَ لِلَّهِ﴾,[21] ﴿یُسَبِّحُ لِلَّهِ﴾,[22] این هست سماوات و ارض خدا را تسبیح میکنند بخشی از آیات، تسبیح را با تحمید همراه کرده که سورهٴ «اسراء» این است ﴿إِن مِن شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ اما ﴿وَلکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ﴾[23] معلوم میشود آنها فقیهانه کار میکنند منتها شما مشکل دارید طایفه سوم طایفه اسلام است که ﴿أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[24] یعنی انقاد است طایفه چهارم, طایفه سجده است که ﴿یَسْجُدُ لَهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ﴾[25] طایفه پنجم طایفه اطاعت است که ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾[26] ظاهرش این است که اینها سؤال و جواب دارند اینها حرف خدا را میفهمند شواهد فراوانی هم در روایات هست که زمین و زمان شهادت میدهند خب اگر مسجد شهادت میدهد مسجد شکایت میکند اگر او نفهمد کدام یک از همسایهها آمدند کدام یک از همسایهها نیامدند که شهادت نمیدهد زمینی که انسان در آن گناه کرده در قیامت شهادت میدهد او اگر نفهمد که نمیتواند شهادت بدهد قیامت هم ظرف ادای شهادت است نه ظرف تحمل, اگر در قیامت، خدای سبحان به زمین اطلاع بدهد آن وقت خود این شخص میگوید خدایا تو به آن گفتی بگو وگرنه او نمیفهمید, اینکه مسجد شهادت میدهد شکایت میکند, زمین شهادت میدهد شکایت میکند, اینها تمثیل نیست واقعاً چیز میفهمند خب اگر واقعاً چیز میفهمند پس واقعاً قابل گفتگو هستند اینطور نیست که ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ حمل بر تمثیل بشود شما میبینید از شیخ طوسی تا آقا سیّدعبدالحسین اینها بر تمثیل حمل میکنند ویژگی علامه این است که نه خیر, «خویش را تأویل کن نی ذکر را»[27] خودت بیا بالا آیه را پایین نیاور اینها واقعاً چیز میفهمند واقعاً ادراک میکنند واقعاً اطاعت دارند واقعاً سجده دارند واقعاً خضوع دارند واقعاً قابل گفتگو هستند این میشود تفسیر قرآن به قرآن این با المعجم و امثال ذلک حل نخواهد شد فرمود ما این را به اینها عرضه کردیم اینها گفتند ببخشید مقدور ما نیست.
دلیل قرآنی «القرآن یفسّر بعضه بعضا»
پرسش:... پاسخ: حدیث لازم نیست خود قرآن فرمود: ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِیَ﴾[28] فرمود صدر و ساقه این کتاب، متشابه است یکدست و هماهنگ است مَثناست مثل یک ستونِ افراشته نیست این ستونهای هلالی که هر کدام به دیگری منعطفاند آنها را میگویند مثنا, این ستونهای افراشته اینها مَثنا نیست انثناء, انعطاف ندارد فرمود اول تا آخر قرآن, آخر تا اول قرآن همه به یکدیگر گرایش دارند چنین کتابی است ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِیَ﴾ همه شبیه هم است همه به یکدیگر گرایش دارند ما شش هزار ستون نکاشتیم, شش هزار طاق زدیم حالا آن روایات هم در کنار این تأمین است آن وقت شواهد فراوانی هم در کلمات نورانی حضرت امیر هست مرحوم صدوق نقل کرده دیگران هم نقل کرده که چطور خدای سبحان گاهی میفرماید هنگام قبض روح, خدا روحتان را میگیرد ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ﴾[29] گاهی دارد فرشته موکّل روحتان را میگیرد ﴿یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾[30] گاهی هم دارد ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا﴾[31] حضرت فرمود توفّی الله حسابی دارد توفّی عزرائیل(سلام الله علیه) حسابی دارد توفّی فرستادههای زیرمجموعه عزرائیل(سلام الله علیه) حسابی دارد[32] عملاً اهل بیت که تفسیر میکردند آیات را به آیات حل میکردند این روش اهل بیت بود.
لزوم شناسایی اصول محکّم قرآنی و سنجش ظاهر بعضی از آیات با آن
بنابراین ما یک اصول کلی از قرآن باید در دست داشته باشیم برابر آن اصول کلی اگر جایی ظاهری دیدیم قابل تأویل بود تأویل کنیم نشد, علمش را به اهلش برگردانیم مبادا به ظاهر فریب بخوریم اگر مثلاً ظاهر آیه این بود که ـ معاذ الله ـ پیامبری بر خلاف عصمت کاری کرد یا حتماً باید توجیه بکنیم یا اگر توجیهپذیر نبود علمش را باید به اهلش واگذار کنیم هرگز فریب ظاهر را نخوریم بگوییم پس ـ معاذ الله ـ اینها آلودهاند اینها خطوط کلی ماست به اصطلاح خطّ قرمز ماست در تفسیر, عصمت اهل بیت عصمت پیغمبر عصمت سایر انبیای الهی بنابراین این ارض, ارض حقیقی است گفتن, گفتن حقیقی است سؤال, سؤال حقیقی است ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ اینها واقعاً حرف میزنند واقعاً میبینند و مرده و زنده در پیشگاه انسان کامل یکسان است, بنابراین ارض, ارض حقیقی است.
تبیین چیستی امانت الهی
حالا امانت چیست؟ این امانت نمیتواند یکی از آن مطالب پنجگانه آن آیات باشد اصلِ توحید نمیتواند باشد اصلِ اطاعت تکوینی نمیتواند باشد اصلِ توحید نیست برای اینکه اینها موحدانه خدا را تسبیح میکنند موحدانه خدا را تحمید دارند پس این نیست, اطاعت تکوینی هم منظور نیست سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) اصرار دارند که این ولایت است[33] حالا ولایتی که ایشان اصرار دارند باید معنا بشود البته در نهجالبلاغه قبلاً هم این روایت را اینجا خواندیم باز هم شما مراجعه بفرمایید وجود مبارک حضرت امیر در کنار مسئله نماز و زکات, امانت را ذکر میکند که میفرماید امانت به قدری مهم است که ذات اقدس الهی این را بر آسمان و زمین عرضه کرده اینها نتوانستند تحمل بکنند[34] این امانت همین مسائل مالی است شما میبینید به استثنای اوحدی از مردم همه ما مشکل امانت داریم فرمود این امانت را به کوهها بدهی نمیتوانند حمل بکنند فرمود آسمان چرا میروی, ولایت سرِ جایش محفوظ است همین امانتها که به افراد میدهند به مسئولین میدهند این کمرشکن است ما مهمترین کشور ما همین مسائل مال است که کسی به امانت عمل نمیکند اینطور نیست که حالا ماها با طلبههای عادی یک اندازه مثل حضرت امیر سهم ببریم حواستان را جمع بکنید این نیست, بار امانت را آسمان نمیتوانست بکشد ما به همان ﴿یَتُوبَ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ﴾ امیدواریم امانت، وضعش این است اگر کسی واقعاً امین باشد ما هیچ مشکلی در مملکت نداریم تنها مشکل ما آن است که این بار امانت را ما نمیتوانیم حمل بکنیم سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) هم همین روایت را در بحث روایی نقل کردند.
تأکید علامه طباطبایی(رضوان الله علیه) بر امانت الهی بودن ولایت علی(علیه السلام)
ولی آنچه ایشان روی آن خیلی تکیه میکنند روایتی است از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) رسیده است که منظور از این امانت, ولایت حضرت علی(سلام الله علیه) است[35] حضرت امیر یعنی اهل بیت, تنها ولایت شخص امام اول که نیست این روایتی که از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) رسیده است که منظور از این ولایت, ولایت امیرالمؤمنین یعنی اهل بیت است ایشان اول تا آخر آیه را با همین وضع دارند معنا میکنند اصرار ایشان این است که در اسلام شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که رئیس المسلمین است حسابش جداست در بین امت نه در بین جامعه اسلامی, در بین امت که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) استثنا بشود.
چگونگی ولیّالله شدن امیرالمؤمنین(علیه السلام)
اول کسی که ولایت را طرح کرده حضرت امیر است که انسان بشود ولیّ خدا[36] چطور بشود ولیّ خدا آن مسئله اطاعت و بهشتی شدن و پرهیز از جهنم را که ذات اقدس الهی به وسیله حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ما ابلاغ کرده اما انسان راه ولایت را طی کند ممکن است زاهد باشد ممکن است عابد باشد از جهنم نجات پیدا کند بهشت برود غرف مبنیه به انتظار او باشد این ولیّ الله نیست وَلْی یعنی قرب, کسی که به خدا بخواهد نزدیک بشود این کسی که بخواهد به خدا نزدیک بشود با عبادت و زهد نمیشود عبادت و زهد گوشهای از کارهای اوست او که عبادت میکند زهد میورزد «خوفاً من النار» او عبادت بردگی دارد او که «شوقاً الی الجنّة» عبادت میکند عبادت تاجرانه دارد اینها انسانهای خوبیاند صالحاند و متّقیاند اهل سعادتاند و محبوباند همه این اوصاف درباره آنها هست اما هیچ کدام ولیّ الله نیستند ولیّ الله آن است که عبادت بکند لا خوفاً من النار و لا شوقاً الی الجنّة غرضش این باشد که به خدا نزدیک بشود البته کسی که به خدا نزدیک شد همه کمالات مادون را هم دارد یعنی یقیناً از جهنم نجات پیدا کرده یقیناً به ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[37] رسیده خود حضرت امیر فرمود من این کاره هستم فرمود من کسی نیستم که «خوفاً من النار» یا «شوقاً الی الجنّة» عبادت بکنم من «شکراً» عبادت میکنم «حبّاً» عبادت میکنم[38] اول کسی که در امت اسلامی این حرف را زد به پای این حرف ایستاد و عدهای را هم به همراه خود برد حضرت امیر بود اصرار ایشان چه در تفسیر چه در نوشتههای دیگر این است که اول کسی که راه ولایت را باز کرد ولیّسازی را ترویج کرد وجود مبارک حضرت امیر بود وگرنه خیلیها بودند برای پرهیز از جهنم برای رسیدن به بهشت عبادت میکردند زهد میورزیدند آنها اجرشان محفوظ, مقاماتشان هم مخصوص خودشان است اما اگر کسی بخواهد متقرِّب الی الله بشود و هیچ انگیزهای نداشته باشد در عبادتها که عبادت بکند برای اینکه جهنم نبرندش یا برای اینکه چیزی به او بدهند گرچه ذات اقدس الهی انسان را از جهنم نجات میدهد و به بهشت میرساند هیچ کسی بدون اجر نیست اما «تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن».[39]
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 19.
[2] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 43.
[3] . سورهٴ مائده, آیهٴ 48.
[4] . سورهٴ توبه, آیهٴ 123.
[5] . سورهٴ فتح, آیهٴ 29.
[6] . سورهٴ محمد, آیهٴ 29.
[7] . الکافی, ج5, ص9 و 10.
[8] . تفسیر القرآن العظیم (ابنکثیر), ج6, ص430; الدرالمنثور, ج5, ص224.
[9] . سورهٴ ناس, آیهٴ 5.
[10] . الامالی (شیخ صدوق), ص498; نهجالبلاغه, خطبه 204.
[11] . سورهٴ بقره, آیهٴ 34.
[12] . سورهٴ طه, آیهٴ 39.
[13] . سورهٴ قصص, آیهٴ 8.
[14] . سورهٴ ذاریات, آیهٴ 56.
[15] . سورهٴ طلاق, آیهٴ 12.
[16] . سورهٴ یوسف, آیهٴ 103.
[17] . سورهٴ نساء, آیهٴ 17.
[18] . سورهٴ حجرات, آیهٴ 12.
[19] . سورهٴ توبه, آیهٴ 104; سورهٴ شوری, آیهٴ 25.
[20] . ر.ک: التبیان فی تفسیر القرآن, ج8, ص368 ـ 370.
[21] . سورهٴ حدید, آیهٴ 1; سورهٴ حشر, آیهٴ 1; سورهٴ صف, آیهٴ 1.
[22] . سورهٴ جمعه, آیهٴ 1; سورهٴ تغابن, آیهٴ 1.
[23] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 44.
[24] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 83.
[25] . سورهٴ حج, آیهٴ 18.
[26] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 11.
[27] .
[28] . سورهٴ زمر, آیهٴ 23.
[29] . سورهٴ زمر, آیهٴ 42.
[30] . سورهٴ سجده, آیهٴ 11.
[31] . سورهٴ انعام, آیهٴ 61.
[32] . ر.ک: التوحید (شیخ صدوق), ص259, 268 و 269.
[33] . المیزان, ج16, ص350.
[34] . نهجالبلاغه, خطبه 199.
[35] . المیزان, ج16, ص354.
[36] . المیزان, ج16, ص354.
[37] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 15.
[38] . ر.ک: نهجالبلاغه, حکمت 237.
[39] . دیوان حافظ, غزل 177.
تاکنون نظری ثبت نشده است