display result search
منو
تفسیر آیات 18 تا 23 سوره سبأ

تفسیر آیات 18 تا 23 سوره سبأ

  • 1 تعداد قطعات
  • 29 دقیقه مدت قطعه
  • 98 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 18 تا 23 سوره سبأ"
- قصه قوم سبأ و نعمت‌های درون‌مرزی و برون‌مرزی آن؛
- نقش انسان در تغییر یا سلب نعمت‌های الهی؛
- تبیین نقش شیطان به مقدار وسوسه در سلب نعمت‌های الهی.


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ الْقُرَی الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا قُری ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیهَا لَیَالِیَ وَأَیَّاماً آمِنِینَ (18) فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَیْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (19) وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنینَ (20) وَمَا کَانَ لَهُ عَلَیْهِم مِن سُلْطَانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِی شَکٍّ وَربُّکَ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ حَفِیظٌ (21) قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِن دُونِ اللَّهِ لاَ یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماوَاتِ وَلاَ فِی الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ وَمَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِیرٍ (22) وَلاَ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أذِنَ لَهُ حَتَّی إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ (23)﴾

سرّ طرح قصص انبیا در سوره‌های مکّی
سوره مبارکه «سبأ» که در مکه نازل شد همان‌طوری که ملاحظه فرمودید عناصر محوری این سوَر مکّی، اصول اعتقادی است از یک طرف و خطوط کلی فقه و حقوق است از طرف دیگر. برای اینکه مطلب, برهانیِ محض نشود از علوم تجریدی به تجربی هم تنزّل بکند قصص انبیا و اُمم را در خلال آیات این سوره و مانند آن مطرح می‌کنند.
قصه قوم سبأ و نعمت‌های درون‌مرزی و برون‌مرزی آن
در این سوره «سبأ» قصه قوم سبأ را ذکر کرده است. سبأ نام یکی از نیاکان و اجداد این قوم بود که در یمن به سر می‌بردند خدای سبحان به اینها نعمت‌های ظاهریِ فراوان داد هم درون‌مرزی هم برون‌مرزی; هم مربوط به شهر و دیاری که در آن به سر می‌بردند, هم مربوط به منطقه‌هایی که حوزه سفر و قلمرو مسافرت اینها بود هم داخلهٴ شهر را از هر نظر تأمین کرد هم خارج شهر را برای مسافرت‌های ییلاقی و قشلاقی؛ اینها اگر می‌خواستند مسافرت کنند برای اینها سخت نبود شهرها و قریه‌هایی که در آن منطقه بود یعنی از یمن تا شام این همه فاصله همه سرسبز بود فاصله شهرها بسیار کم بود فاصله روستاها بسیار کم بود اینها نیازمند نبودند که زاد و راحله زیادی تهیه کنند در زمان کمی از شهرشان به شهر دیگر یا از روستایشان به روستای دیگر می‌رسیدند هم شب می‌توانستند در آبادی به سر ببرند هم روز گرفتار کمبود آذوقه و زاد و راحله نبودند این نعمت‌ها را خداوند چه درون‌مرزی چه برون‌مرزی به اینها عطا کرد درباره نعمت درون‌مرزی آیه پانزده همین سوره بود که فرمود: ﴿لَقَدْ کَانَ لِسَبَإٍ فِی مَسْکَنِهِمْ آیَةٌ جَنَّتَانِ عَن یَمِینٍ وَشِمالٍ﴾ شما وقتی وارد شهرشان می‌شوید دو طرفش باغ‌ها و بوستان‌های سرسبز و خرم و پرمیوه بود این برای خصوص درون‌مرزی, درباره برون‌مرزی هم در آیه هجده فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ الْقُرَی الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا قُری ظَاهِرَةً﴾ بین یمن تا شام، کلّ این منطقه سبز بود قریه‌ها ظاهر بودند; یعنی وقتی وارد یک محلّه می‌شدی محلّه دیگر را می‌دیدی این‌چنین نبود که شما باید از یک بیابان کویری عبور کنید مثل وضع فعلی تمام این منطقه‌ها سبز بود یکدیگر را می‌دیدند و باخبر بودند.
مخالف سنّت الهی بودن استناد سلب نعمت‌ها به خدا
مطلب دیگر سنّت الهی را بیان می‌کند در دو آیه که خدا نعمتی را که به قومی مرحمت کرد هرگز از آنها نمی‌گیرد ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ﴾,[1] ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ﴾[2] این دو آیه است در دو بخش قرآن که خدا نعمتی را که به یک خانواده یا به یک روستا یا به شهری داد هرگز از اینها نمی‌گیرد مگر اینکه اینها خودشان نعمت را بگیرند.
نقش انسان در تغییر یا سلب نعمت‌های الهی
این نعمت‌ها گاهی به این است که بیراهه بروند با دست خودشان این بساطشان را به هم بزنند گاهی کاری می‌کنند که به دست خودشان و با دست دیگران کار را انجام می‌دهند انسان می‌تواند دو کار بکند یکی اینکه با دست خودش و با دست مؤمنان بساط زندگی‌اش را گرم و بافروغ بکند گاهی هم به عکس می‌تواند بیراهه برود که زندگی خود را به دست خود و به دست دیگران ویران کند اینکه در سوره «حشر» فرمود: ﴿یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُم بِأَیْدِیهِمْ وَأَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ﴾[3] همین‌طور بود؛ یهودی‌های مدینه کاری کردند که مجبور شدند هنگام کوچک کردن و حرکت از مدینه به بیرون مدینه، بخشی از خانه‌ها را خودشان خراب بکنند بخشی از آن خانه‌ها را هم مؤمنین خراب می‌کردند خب گاهی انسان کاری می‌کند که با دست خودش بساط خودش را به هم می‌زند دیگران هم در به هم زدن خانه او, او را کمک می‌کنند گاهی هم کاری می‌کند که با دست خودش بِنای خوبی, اثاث خوبی, زندگی خوبی تهیه می‌کند دیگران هم او را کمک می‌کنند این برای هر دو گروه ممکن است مردان الهی هستند که کمک‌کار مؤمنان باشند همان مردان الهی هستند که علیه تبهکاران قیام بکنند پس هم ﴿یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُم بِأَیْدِیهِمْ وَأَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ﴾ درست است هم «یَبنون و یؤسّسون بیوتهم بأیدیهم و أیدی المؤمنین» درست است حالا گاهی مؤمنین‌اند گاهی فرشتگان‌اند و مانند آن, بالأخره مأموران الهی‌اند خواه در تخریب خواه در تأسیس.
تبیین نقش شیطان به مقدار وسوسه در سلب نعمت‌های الهی
فرمود ما همه نعمت‌ها را به اینها دادیم اینها دشمنی داشتند خون‌آشام و قسم‌خورده این دشمن قسم‌خورده همان شیطان است که سوگند یاد کرد به خدای سبحان عرض کرد: ﴿فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ﴾[4] اینکه می‌گویند دشمن قسم‌خورده یعنی همین ابلیس, این به عزّت خدا قسم یاد کرد که انسان‌ها را گمراه بکند ولی خدای سبحان فرمود تو هیچ سلطه‌ای بر آنها نداری به اینها عقل و فطرت دادم که چراغ‌های الهی‌اند در درون, وحی و نبوّت فرستادم چراغ‌های الهی‌آند در بیرون; تو هیچ سلطه‌ای بر آنها نداری مگر اینکه آنها خودشان تو را بر خود مسلّط کنند وگرنه تو وسوسه داری در قبال وسوسه تو, الهام فرشته‌های ما هم هست ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[5] هست, دعوت انبیا و مرسلین و ائمه(علیهم السلام) هم هست این‌طور نیست که تو بتوانی بر آنها مسلّط بشوی مگر اینکه اینها خودشان بیایند تحت سلطه تو, تو را بر خود مسلّط کنند در سوره مبارکه «ابراهیم» همین‌طور است در سوره مبارکه «حجر» همین‌طور است در سوره مبارکه «سبأ» که محلّ بحث است همین‌طور است. در بحث سوره مبارکه «ابراهیم» که در بحث دیروز اشاره شد آن را خب قبلاً خواندیم در سوره «حجر» فرمود: ﴿هَذا صِرَاطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ ٭ إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ﴾[6] خب اگر گمراهی عمداً بیاید زیر پرچم تو, تو را به متبوع بودن و مطاع بودن بپذیرد این تقصیر کسی نیست تو بر اینها مسلّط نبودی اینها آمدند تحت سلطه تو, بنابراین نه جبری در کار است نه اضطراری در کار است نه الجایی در کار است نه اجباری در کار است هیچ چیزی در کار نیست. همین مطلب را خود ابلیس در قیامت اعتراف می‌کند که در سوره مبارکه «ابراهیم» بود که در بحث دیروز اشاره شد آیه سوره مبارکه «حجر» که فرمود: ﴿لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ﴾ همین مضمون که در سوره مبارکه «حجر» بود در همین سوره مبارکه «سبأ» محل بحث است فرمود تو هیچ سلطه‌ای بر آنها نداری مگر اینکه آنها تحت سلطه تو بیایند و تو را بر خود مسلّط کنند آیه 21 سوره «سبأ» این است ﴿وَمَا کَانَ لَهُ عَلَیْهِم مِن سُلْطَانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِی شَکٍّ﴾.
عدم امکان تغییر و تبدیل سنت‌های الهی با وسوسه‌های شیطان
برای اینکه مسئله از قصه به در بیاید و از جزئی به کلی منتقل بشود قرآن همین کار را می‌کند می‌فرماید اینکه درباره قوم سبأ گفتیم این مطابق با سنّت ما بود سنّت ما هم ترک‌شدنی و تغییرپذیر نیست نه تبدیل می‌شود نه تحویل, نه می‌شود این سنّت را رأساً گرفت نه می‌شود چیز دیگر را جای سنّت ما گذاشت برای اینکه کسی قدرت ندارد در نظام کلی اثر بگذارد سنّت الهی را بگیرد جایش خالی باشد و همچنین قدرت ندارد سنّت الهی را بگیرد چیز دیگر جای سنّت الهی بگذارد نه تحویل‌پذیر است نه تبدیل‌پذیر; نه می‌شود آن را گرفت و جایش خالی باشد نه می‌شود آ‌ن را گرفت بدل برای آن گذاشت ﴿فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً﴾[7] برای اینکه مسئله از قصه به در بیاید از جزئی به کلی منتقل بشود روشن بشود که اختصاصی به یمن و سبأ و شام و فاصله بین یمن و شام و قوم سبأ ندارد اصل کلی را ذکر می‌کند که در هر عصر و مصری شیطان اگر بخواهد بر کسی مسلّط بشود تنها راهش وسوسه است و وسوسه درست است معصیت است و او تشریعاً حقّ این کار را ندارد لکن هیچ اجبار و اضطرار و الجایی را هم به همراه ندارد [خداوند می‌فرماید] او وسوسه می‌کند ما هم افراد را امتحان می‌کنیم چراغ‌های درون و بیرون هم روشن است و وسوسه ظلمانی ابلیس هم از یک طرف به گناه دعوت می‌کند.
پذیرش وسوسه‌های شیطان علت صادق شدن گمان او
بعد از اینکه جریان قوم سبأ را ذکر کرد بعد از جزئی به کلی منتقل می‌شوند می‌فرمایند: ﴿وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ﴾ ابلیس گمانش این بود گفت: ﴿وَلاَ تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ﴾[8] من آنها را گمراه می‌کنم اکثری راه شکر و سپاسگزاری را طی نمی‌کنند. این را با گمان خود حرف زد برهانی نداشت برای اینکه این گمان خودش را صادق کند ثابت کند شروع به وسوسه کرد و فعالیت کرد و او و قوم او, مردم را به پیروی از خودشان دعوت کردند با وسوسه, با اضلال, با تَمنیه, با ﴿وَلَأُضِلَّنَّهُمْ وَلَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَلَأَمُرَنَّهُمْ﴾,[9] با ﴿لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ﴾[10] با این مجاری ادراکی و تحریکی آن گمانِ خود را که ظاهراً کاذب بود صادق قرار داد.
کلام فخررازی در چگونگی تصدیق گمان ابلیس و ناتمامی آن
برخی‌ها مثل فخررازی و دیگران یک احتمال جدیدی هم مطرح کردند گفتند این ﴿وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ﴾ ناظر به آن مطلب دیگری است که ابلیس گفته, ابلیس گفته: ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾[11] گمانش این بود که او از انسان بهتر است این گمان را با وسوسه تبلیغ کرد و تصدیق کرد و آنها را به پیروی خودش کشاند خب هر متبوعی بهتر از تابع است[12] این سخن که جناب فخررازی نقل کردند نمی‌تواند تام باشد برای اینکه آن ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ با این ﴿صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ﴾ فرق دارد در غالب مواردی که سخن از پیروی ابلیس است استثنایی دارد ﴿إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ﴾ و مانند آن در جریان ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ هیچ استثنایی نیست او با اینکه با مخلَصین روبه‌رو بود و آن وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) بود که از علوم اسمای الهی برخوردار بود ﴿عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ﴾[13] بود این درباره آدم گفت ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ او که کسی را استثنا نکرده برهان مسئله هم این است که ﴿خَلَقْتَنِی مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ﴾[14] این دیگر مخلَص و غیر مخلَص را استثنا نمی‌کند, پس اینکه ابلیس گفت: ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ این استثناپذیر نیست و این ﴿صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ﴾ نمی‌تواند ناظر به این مطلب باشد چون آن بدون استثناست این تصدیق مظنّه با استثناست ﴿صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ﴾ الاّ مخلَصین, الاّ عباد الصالحین, الاّ مردان الهی و مانند آن, اگر آن ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ معیار بود ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ هیچ استثنا نداشت این ﴿لأُغْوِیَنَّهُمْ﴾ است که استثنا دارد ﴿وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ٭ إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ﴾[15] در این‌گونه از موارد هم خدای سبحان می‌فرماید ابلیس بر کسی مسلّط نیست مگر اینکه عده‌ای او را بر خودشان سلطان قرار بدهند یا استثنای از مثبت به منفی یا استثنای از منفی به مثبت بالأخره استثناپذیر است اما جریان ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ اصلاً این با خود حضرت آدم درگیر بود دیگر این‌چنین نیست که نسبت به بعضی‌ها بهترند نسبت به بعضی‌ها بهتر نیستم این خود را نسبت به انسان برتر می‌داند دلیلش هم این است که ﴿خَلَقْتَنِی مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ﴾ پس این احتمال دوم جناب فخررازی نمی‌تواند تام باشد.
سرّ عدم دسترسی شیطان به بندگان مخلَص الهی
این ﴿وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ﴾ این راه انتقال از قصّه سبأ که به عنوان یک مَثل ذکر شده است به یک ممثّل کلی است و آن جریان هدایت و ضلالت جامعه بشری است که فرمود این اختصاصی به یمن و قوم سبأ و امثال ذلک ندارد شیطان همه را وسوسه می‌کند نسبت به عده‌ای اصلاً دسترسی ندارد سرّ اینکه نسبت به مخلَصین دسترسی ندارد نه این است که نسبت به آنها احترام می‌کند برای اینکه حوزه کاربردی آنها را نمی‌داند آنها به چیزی دل بستند که ابلیس نه خود آنها را دارد نه بدلی آنها را, ابزار حیله ابلیس هم چیزهایی است که اینها رویش پا گذاشتند خب اگر کلّ خاورمیانه در زمان حکومت حضرت امیر در اختیار حکومت مرکزی حضرت امیر(سلام الله علیه) بود وقتی حضرت این حکومت وسیع را می‌گوید عفطه عنز است[16] آن‌وقت شیطان با چه وسیله‌ای می‌خواهد او را فریب بدهد آنکه وجود مبارک حضرت امیر و سایر بندگان مخلَص می‌طلبند آن را شیطان اصلاً درک نمی‌کند تا بدلیِ آن را بسازد آنکه بدلی‌اش در اختیار شیطان است اینها به اصلش اعتنا ندارند چه رسد به بدلی, اینکه گفت: ﴿إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ﴾ معنایش این نیست که من نسبت به آنها احترام می‌کنم من مقدورم نیست که به حریم آنها راه پیدا بکنم آنها را فریب بدهم آنها همیشه روشنانی هستند که اگر ببینند حرامی‌ای, احرام بسته بخواهد وارد حوزه قلبشان بشود فوراً از همان بیرون اینها رمی می‌کنند این ﴿إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ﴾[17] آنها در رأس این هستند اگر طائفی, حرامی‌ای احرام ببندد بخواهد دور کعبهٴ دل اینها طواف بکند ببیند چه وقت درِ کعبه باز می‌شود که وارد آن کعبه بشود اینها همیشه از دور مواظب‌اند بنابراین ابلیس نسبت به آنها راه ندارد.
فتحصّل اینکه گفت: ﴿إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ﴾ استثنا دارد این حتماً ناظر به اضلال است نه ناظر به ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ در ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ این بدون استثنا گفته این اصلاً درگیری روبه‌رویش با حضرت آدم بود که از انبیای الهی است این‌چنین نیست که او عده‌ای را استثنا کرده باشد دلیل او هم این است که من از آتشم او از خاک است خب این دلیل عام است مدلولش هم عام است و مانند آن, آنجا هم خود ابلیس هم یک عده را استثنا کرده گفته یک عده مقدور من نیست که به سراغ آنها بروم ﴿وَلأََُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ ٭ إِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ﴾ اینجا هم ذات اقدس الهی می‌فرماید هیچ سلطه‌ای بر هیچ کسی نداری مگر اینکه کسی عمداً تو را بر خودش مسلّط کند.
عدم اختصاص وسوسه‌های شیطان بر قوم سبأ
بنابراین نه جبری در کار است نه الجایی در کار است و انسان کاملاً مختارانه به طرف عصیان حرکت می‌کند و انتقال این قصه از جزئی به کلی, از قوم سبأ به جامعه بشری به وسیله همین آیه بیست است که فرمود این جریان که برای قوم سبأ اتفاق افتاده است جریانی است کلی که همواره ابلیس در کمین است تا با کمندش اینها را گرفتار کند و خیلی‌ها به کمند او می‌افتند مگر بندگان مخلَص, آنها که عمداً به کمند او افتادند تحت سلطه او هستند ﴿وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ که اینها در کمند او نیفتادند.
نقش مراقبت و ذکر الهی در رهایی از وسوسه‌های شیطان
اینکه می‌گویند مراقبت بکنید برای همین جهت است اینکه می‌گویند هر کاری می‌کنید «بسم الله الرحمن الرحیم» بگویید این ادب بسیار خوبی است راهنمایی بسیار خوبی است این «بسم الله» گفتن البته یک ثواب لفظی هم دارد ثواب عبادی هم دارد ذکر است و ثواب دارد اما جنبه تربیتی‌اش این است که این «بسم الله» یک قرنطینه است اینکه به ما می‌گویند هر حرفی می‌زنید, هر کاری می‌کنید, هر نوشته‌ای دارید, هر سخنی می‌گویید, هر جایی می‌خواهید بروید, هر جایی می‌خواهید بنشینید اول بگویید «بسم الله الرحمن الرحیم» خب گفتن این ثواب دارد انسان همیشه به یاد ذات اقدس الهی باشد اما این یک قرنطینه است به ما می‌گویند هر کاری می‌خواهید بکنید اول بگویید «بسم الله» خب یعنی آدم باید این کار را رویش بشود بگوید خدایا به نام تو, این کار بالأخره یا واجب است یا مستحب, کارهای مشکوک, تهمت, خیانت, دروغ، اینها را که نمی‌شود گفت خدایا به نام تو, جای مشکوک, خوردن غذای مشکوک آنجا که نمی‌شود گفت خدایا به نام تو, این «بسم الله» که به ما گفتند این یک قرنطینه است این راه ورودی به بهشت است هر کاری که ما می‌کنیم باید بتوانیم بگوییم خدایا به نام تو, این یک مراقبت بسیار خوبی است. فرمود آنها که مؤمن هستند این کار را می‌کنند این ﴿اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً﴾[18] برای همین است آن عبادات و امثال ذلک مرز خاصّی دارد ولی نام خدا و یاد خدا که مرز خاص ندارد خب گاهی انسان غافل است اگر سهو و غفلت و نسیان گاهی تاری شد خدای سبحان می‌بخشد ﴿إِن تَجْتَنِبُوا کَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُم﴾[19] آن لغزش‌های ریز را ذات اقدس الهی می‌بخشد اما به ما گفتند شما مراقب باشید هر حرفی می‌زنید هر کاری که می‌کنید بگویید خدایا به نام تو، این زمینه اخلاص را فراهم می‌کند.
امتحان انسان, علت وجود وسوسه‌های شیطان
بعد فرمود: ﴿وَمَا کَانَ لَهُ عَلَیْهِم مِن سُلْطَانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِی شَکٍّ﴾ باید بیازماییم معلوم می‌شود چه کسی به قیامت معتقد است چه کسی درباره قیامت شک دارد.
دیدگاه فخررازی در علم حاصل از امتحان و ردّ آن
مسئله علم را هم جناب فخررازی به زحمت افتاده. اینها خیال می‌کنند که خدای سبحان یک علم دارد و این هم علم ازلی است آن‌وقت مشکلشان در این است که خب اگر خدای سبحان در ازل می‌داند که فلان شخص چه کاره است دیگر امتحان یعنی چه. برای اینکه این مشکل را حل کنند آمدند گفتند علم خدا در ازل هست, تعلّقش به معلوم, حادث است چون معلوم, وجود نداشت تعلّق علم هم به آن معلوم وجود نداشت پس علم, ازلی است تعلّق علم به معلوم حادث است[20] اینها خیال کردند با این راه غیر عقلی مشکل حل می‌شود اینها خیال کردند که علم مثل قدرت است. قدرت, یک حقیقت ذات اضافه به این معنا نیست ولی علم یک حقیقت ذات اضافه است قدرت بدون متعلّق وجود دارد علم بدون متعلَّق و معلوم وجود ندارد الآن کسی قادر است اگر چیزی پیدا شد سنگی پیدا شد آن را بلند کند این قدرت هست اما نمی‌شود گفت الآ‌ن عالِم هست خب به چه چیزی عالِم است علم, کشف است اظهار است ظهور است نور است, علم چه چیزی را روشن کرد می‌شود گفت خدا در ازل علم داشت و معلومی در کار نبود و بعد وقتی معلوم پیدا شد علم به آن تعلّق گرفت بله, قدرت این‌طور است اما علم, حقیقتش ذات اضافه است معلوم می‌خواهد علم ذاتیِ ذات اقدس الهی در ازل محفوظ است بله; اما علمِ فعلی در مقام فعل است (یک) فعل خدا زاید بر ذات اوست (دو) حادث است ممکن است, نبود, پیدا شد, فعل خدا مثل خلقت, خدا قبلاً خالق نبود بعد است, قبلاً رازق نبود بعد است, قبلاً باسط نبود بعد است, قبلاً شافی نبود بعد است, اینها افعال خداست افعال خدا روزانه در تغییر است اما قدرت بر شفا ازلی است, قدرت بر خلق و رزق ازلی است, علم ازلی هم سر جایش محفوظ است این یک مشکل جبر دارد که بارها آن مشکلش گفته شد و حل شد که جناب فخررازی نمی‌تواند حل کند یک مشکل هم در موارد امتحان دارد در موارد امتحانی فرمود ما این را می‌آزماییم تا خدا بداند این در مقام فعل است علمِ فعلی خدا زاید بر ذات اقدس الهی است مثل خلقت او, مثل رزق او, مثل شفای او, مثل ابراز او, مثل اغنای او, مثل اقنای او ﴿أَغْنَی وَأَقْنَی﴾[21] اینها همه فعل خداست فعل خدا بیرون از ذات خداست بیرون از ذات خدا بود می‌شود ممکن, گاهی هست گاهی نیست. آیه سه سوره مبارکه «عنکبوت» را ملاحظه بفرمایید فرمود: ﴿وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ﴾ ما امتحان کردیم تا معلوم بشود. در ازل خدا می‌داند که در لایزال فلان شخص امتحان می‌شود و امتحان خوب هم خواهد داد و فلان شخصِ دیگر امتحان می‌شود و امتحان بد می‌دهد این علم ازلی سر جایش محفوظ است او «عالمٌ إذ لا معلوم»[22] این علم ازلی است اما این علمِ فعلی که امتحان بکند بگوید این کار را بکنیم تا اینکه معلوم بشود در مقام فعل, در مقام عمل, در مقام کار چه کسی مؤمن است چه کسی غیر مؤمن ﴿وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ﴾ خدا غریق رحمت کند مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) را! مرحوم کلینی مستحضرید در کتاب شریف کافی کمتر حرف می‌زند فقط حدیث نقل می‌کند ولی در همان جلد اول کافی در بحث صفات ذات و صفات فعل ضابطه خوبی ذکر می‌کند می‌فرماید اگر صفتی دو طرفش به خدا اسناد داده می‌شود و خدا هم به هر دو طرف متّصف می‌شود این صفت, صفت فعل است مثل «یَخلق, لا یَخلق, یرزق لا یرزق, یَشفی لا یشفی, یَبسط لا یبسط» اما اگر صفتی دو طرف نداشت یک طرف بود آن طرف دیگر نقص بود و خدا اصلاً به آن متّصف نبود این می‌شود صفت ذات مثل حیات, مثل علم, مثل قدرت، نمی‌شود گفت خدا گاهی قادر است گاهی ـ معاذ الله ـ قادر نیست, گاهی عالم است گاهی جاهل, گاهی حیّ است گاهی میّت, آن صفاتی که یک‌طرفه است و خدای سبحان به آن طرف دیگر اصلاً متّصف نیست این صفات ذات است اما صفاتی که دو طرف دارد و خدای سبحان به هر دو طرف متّصف می‌شود این صفات فعل است[23] صفات فعل خارج از ذات است مثل اینکه صفت ذات, قدرت است صفت فعل, رزق است قدرت غیر از رزق است رزق «قد یرزق قد لا یرزق» احیا و اماته این‌طور است «قد یحیی قد لا یحیی, قد یشفی قد لا یشفی, قد یبسط قد لا یبسط» اما قدرت، دیگر مقابل ندارد که بگویید «قد یقدر قد لا یقدر» اینجا هم فرمود که ما این کار را کردیم ﴿فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ﴾ بنابراین این اوامر امتحانیه است با علم فعلی خدا هم کار دارد و علم فعلی خدا دو طرفه است.
فراموشی قیامت سبب رهایی انسان و غلتیدن در دام شیطان
آن‌گاه فرمود کسی که درباره قیامت شک دارد مشکل جدّی دارد قسمت مهمّ مشکلات ما مربوط به مسئله قیامت است که همان آیه سوره مبارکه «ص» نشان داد که ﴿بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ﴾[24] ممکن است کسی خیلی توحیدش تام باشد ادب مع الله داشته باشد با یاد خدا به سر ببرد و خلاف نکند اما اکثری مردم که خلاف نمی‌کنند برای پرهیز از مسئولیت یوم القیامه است اگر مسئله یوم القیامه مشکوک بشود یا مسهو بشود یا منسی بشود خطر، دامنگیر است در جاهلیت مهم‌ترین مشکلشان همان انکار قیامت بود اگر کسی روز حساب و کتاب را فراموش کند خود را رها می‌بیند وقتی خود را رها دید به هر کاری تن در می‌دهد لذا فرمود: ﴿مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِی شَکٍّ وَربُّکَ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ حَفِیظٌ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سوره رعد, آیه 11.
[2] . سوره انفال, آیه 53.
[3] . سوره حشر، آیه 2.
[4] . سوره ص, آیه 82.
[5] . سوره شمس, آیه 8.
[6] . سوره حجر, آیات 41 و 42.
[7] . سوره فاطر, آیه 43.
[8] . سوره اعراف, آیه 17.
[9] . سوره نساء, آیه 119.
[10] . سوره حجر, آیه 39.
[11] . سوره اعراف, آیه 12; سوره ص, آیه 76.
[12] . التفسیر الکبیر, ج25, ص202.
[13] . سوره بقره, آیه 31.
[14] . سوره اعراف, آیه 12; سوره ص, آیه 76.
[15] . سوره حجر, آیات 39 و 40.
[16] . ر.ک: نهج‌البلاغه, خطبه 3.
[17] . سوره اعراف, آیه 201.
[18] . سوره احزاب, آیه 41.
[19] . سوره نساء, آیه 31.
[20] . التفسیر الکبیر, ج25, ص202 و 203.
[21] . سوره نجم, آیه 48.
[22] . الکافی, ج1, ص141; نهج‌البلاغه, خطبه 152.
[23] . ر.ک: الکافی, ج1, ص11.
[24] . سوره ص, آیه 26.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 29:24

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی