- 1914
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 76 تا 80 سوره قصص
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 76 تا 80 سوره قصص"
- اشاره سوره « قصص» به مشکلات اعتقادی و اقتصادی مکه و راه حل آن؛
- سرکشی قارون و نصایح قوم حضرت موسی (ع) به او؛
- ضرورت حضور دین در متن زندگی انسان.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِن قَوْمِ مُوسَی فَبَغَی عَلَیْهِمْ وَآتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُوْلِی الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لاَ تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْفَرِحِینَ (76) وَابْتَغِ فِیَما آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلاَ تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَأَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَلاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ (77) قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی أَوَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَکْثَرُ جَمْعاً وَلاَ یُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ (78) فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ (79) وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً وَلاَ یُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ (80)﴾
اشاره سوره « قصص» به مشکلات اعتقادی و اقتصادی مکه و راه حل آن
سورهٴ مبارکهٴ «قصص» که در مکه نازل شد باید مشکلات مکه را کاملاً تبیین کند و راهحل ارائه دهد در مکه بخش وسیعی از مشکلاتش مربوط به اصول اعتقادی بود یعنی درباره توحید, وحی, نبوّت, معاد مشکل جدّی داشتند بخشی هم مربوط به مسائل اقتصادی, سرمایهداری, فاصله طبقاتی, تظاهر به ثروت, رنجاندن فقرا, تحمیل اغنیا بر فقرا این گونه از مشکلات.
سرکشی قارون و نصایح قوم حضرت موسی به او
بعد از بیان جریان موسی(سلام الله علیه) که با فرعون مبارزات کلامی داشتند و آن راهها را پشتسر گذاشتند جریان قارون را نقل میکنند که مشکلات اقتصادی, اجتماعی است. فرمود قارون از قوم موسی بود ما به او اموال فراوانی دادیم او خیال میکرد این مالها را با قدرت شخصی خود به دست آورده با تظاهر به ثروت, عواطف مردم را میرنجاند گذشته از ستمهای دیگری که بر مردم روا میداشت که فرمود: ﴿فَبَغَی عَلَیْهِمْ﴾ قوم او چند مطلب را به عنوان نصیحت با او در میان گذاشتند یکی اینکه تو باید بدانی این اموال از ناحیه خداست خودت به تنهایی پیدا نکردی خدا نسبت به تو احسان کرد تو هم نسبت به دیگران احسان بکن ﴿أَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ﴾ این یک مسئله کلامی است که بدان این نعمتی که در اختیار شماست داده خداست شما جزء ابزار کارید وگرنه آن فاعل حقیقی و مالک حقیقی و واهِب و مُعطی حقیقی خداست چون این مال را خدا به شما داد به عنوان احسان, شما هم در راه خدا به عنوان احسان از آن استفاده کن نصیب خودت را هم فراموش نکن.
دو وجه در تفسیر عبارت﴿لاَ تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا﴾
این ﴿لاَ تَنسَ نَصِیبَکَ﴾ میتواند به چند معنا باشد یکی از آن معانیاش این است که تو یک حظّ خاصّی داری یک بهره مخصوصی داری یادت نرود که سهم توست بقیه امانت الهی است ﴿لاَ تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا﴾ مبادا فراموشت بشود که نصیب تو چقدر است بهره تو چقدر است خیال بکنی همهاش برای توست این یک وجه برای﴿لاَ تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا﴾.
وجه دیگر این است که بهرهای که انسان از دنیا میبرد همان است که رهتوشه او باشد زادراه او باشد او را به مقصد برساند وگرنه آنچه مصرف میکند و از بین میبرد که بهره او نیست با دست خالی و روی سیاه سفر کردن سخت است شما اگر بخواهید از مالت بهره ببری باید به عنوان زادراه چیزی تهیه کنی و این همان است که ﴿أَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ﴾ پس بهره خودت را فراموش نکن.
سخنان خدای سبحان در برابر خودکامگی قارون
او خیال میکرد چون مال فراوان دارد میتواند از هر خطری محفوظ بماند خدای سبحان فرمود اولاً این مال را ما به او دادیم (یک) این مال به عنوان آزمون است (دو) هیچ کس را ما با مال گرامی نداشتیم (سه) او خیال میکند که خودش فراهم کرده است این آن فاعل قریب را میبیند فاعل اساسی را نمیبیند یا فاعل به معنای مابه را میبیند فاعل به معنای مامنه را نمیبیند یعنی ابزار کار را میبیند ولی خود صاحبکار را نمیبیند خیال میکند مال خود اوست. بعد فرمود کسانی قبل از قارون بودند که قدرت مالی آنها بیش از قارون بود ما همه آنها را به خاک سپردیم این درباره قارون, چه اینکه درباره سرمایهداران و زراندوزان مکه هم فرمود اینها باید بدانند که کسانی قبل از سرمایهداران مکه بودند و خدا آنها را از بین برد که سرمایهداران کنونی مکه یک دهم ثروت آنها را نداشتند و ندارند ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾[1] یعنی اینها یک دهم ثروت گذشتهها را نداشتند این خطرات آن روز در مکه بود چه اینکه امروز هم در جهان فعلی هست قرآن کریم کاملاً اینها را تبیین کرد و آن تظاهر به ثروت را مطرود کرد خوشحالیِ بیجایِ به ثروت را محکوم کرد تأسف و اندوه را هم روا ندانست و بندگی را آورد در زندگی ما.
ضرورت حضور دین در متن زندگی انسان
این مشکل جدّی برای همه ماست ما مسلمانیم شیعهایم ـ انشاءالله ـ تابع قرآن و عترتیم و ـ انشاءالله ـ اهل بهشتیم ولی بندگیِ ما جدای از زندگی ماست یعنی ما مواظب حرفهایمان نیستیم مواظب فکرمان نیستیم مواظب خاطراتمان نیستیم آن عبادتهای ما, نماز و روزه و حج و عمره ما جدای از زندگی ماست میبینید همان طوری که در مسئله اِنعامی که به ما میشود ما مواظب زبان نیستیم کرامتهایی که خدای سبحان نسبت به خود ما روا میدارد ما هم مواظب زبانمان نیستیم اوحدیّ از اهل ایمان یک نحو حرف میزنند ماها که عادی هستیم طور دیگر حرف میزنیم آن نمونهها و مثالهایی که قبلاً ذکر شده بود این بود که اگر کسی یک سبد میوه برای ما بیاورد ما میگوییم این چیست؟ میگویند میوه است, میگوییم چه کسی داد؟ میگویند فلان باغبان همین! در حالی که باید بگوییم چه کسی آورد نه چه کسی داد آن که داد خدای سبحان است که ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾, ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾[2] غیر از خدا کسی چیزی به ما نمیدهد اینها میآورند نه بدهند اما اوحدی از اهل ایمان مواظب زبانشان هستند اگر هم بنا شد سؤال بکنند میگویند چه کسی آورد نمیگویند چه کسی داد ما خیال میکنیم دیگری عطا میکند.
نمونه ای از تفکر قارونی در عرصه تعلیم و تعلم
ما در بحثهای خود ما هم که حالا کارهای علمی که به اصطلاح در حوزهها و دانشگاهها مطرح است عرض میکنیم ما اگر بگوییم شما این مطالب را بلدید؟ بله, نزد چه کسی درس خواندی؟ هم سؤال ما نارواست هم جوابی که او میدهد ناتمام است میگوید فلان کس به ما آموخت او معلّم ما بود خب ما هم در همین دو مقطع سؤال و جواب داریم در حالی که آنهایی که بر اساس ﴿أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ﴾[3] همه نطقها را با انطاق الهی میسنجند و موحّدانه زندگی میکنند یعنی طوری است که بندگی آنها در زندگیشان حضور و ظهور دارد نمیگویند فلان آقا به ما یاد داد میگوید ما این حرفها را از او شنیدیم معلّم ما خداست ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾[4] برای اینکه ﴿أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ﴾ اگر کسی سخنرانی کرد یا چیزی نوشت ما درسش رفتیم و یاد گرفتیم کسی او را انطاق کرد به نام خدا که همان او به وسیله این, این علم را به ما داد بنابراین ما هرگز تعلیم را به او اسناد نمیدهیم﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ یا ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[5] باعث میشود که ما خودمان هم به خودمان اسناد ندهیم نگوییم ما چند سال درس خواندیم به این مقام رسیدیم بگوییم خدا توفیق داد به برکت قرآن و عترت این چیزها به ما رسیده است میبینید.
شواهدی دیگر از وجود تفکر قارونی در زندگی انسان
حرفی که قارون زده است مشکل رسمی بسیاری از ماهاست بسیاری از ماها اسلامی حرف میزنیم ولی قارونی فکر میکنیم اینکه قارون گفت: ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ من خودم علم اقتصاد بلد بودم و زحمت کشیدم این مشکل رسمی صاحبان ثروت روز است اینها خودشان را مالک میدانند به آنها بگویید باید وجوهات بدهید میگویند مال خودمان است, بگویید این قدر تفاخر نکنید میگوید مال خود من است, بگویید صاحب وسائل این روایت را از معصوم نقل کرده است که اگر کسی بیش از اندازه خود برجسازی کند فرشتهها میگویند: «یا أفسق الفاسقین أین تُرید»[6] گوش نمیدهند! یک وقت است انسان برج میسازد برای اینکه مشکل مسکن جامعه را حل کند خب این یک خیر و رحمت و برکت است یک وقت برای خودش بدون اینکه نیاز داشته باشد طبقاً فوق طبق میسازد همین معنا که در سورهٴ «قصص» محلّ بحث است و قارون این حرف را زده شما ملاحظه بفرمایید در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» به عنوان یک مشکل رسمی حوزه اسلامی مطرح است آیه سورهٴ مبارکهٴ «زمر» این است ﴿فَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَانا﴾ اگر مشکلی پیش بیاید خدا را میخوانند ﴿ثُمَّ إِذَا خَوَّلناهُ نِعْمَةً مِنّا﴾ یعنی أعطیناه, تَخویل همان اعطاست وقتی نعمتی دادیم مشکل او را حل کردیم شفا پیدا کرد ﴿قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ﴾[7] من خودم به طبیب مراجعه کردم یا خودم طبیب بودم یا راه درمان را بلد بودم خودم را معالجه کردم میفرماید این نیست آن علم را چه کسی داد فکر را چه کسی داد کسی که نگذاشت این طبیب در تشخیص بیماری اشتباه کند چه کسی بود در تشخیص دارو اشتباه کند چه کسی بود نگذاشت که داروهای تاریخ مصرف گذشته را به شما بدهند چه کسی بود نگذاشت که آن پرستار در کیفیت صرف دارو اشتباه بکند چه کسی بود کسی که نگذاشت دستگاه گوارش شما بینظم باشد و دارو را بهموقع بپذیرد چه کسی بود در همه بخشها چه کسی این کارها را کرد. فرمود ما وقتی این کار را کردیم ﴿قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ﴾ من خودم زحمت کشیدم این مشکل جدّی همه ماست این است که میبینید خیلیها میگویند ما چند سال زحمت کشیدیم عالِم شدیم یا به فلان مقام رسیدیم این معلوم میشود که ﴿إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾[8] نصیب همه نیست آن اوحدیّ از انسانها هستند غیر از معصومین(سلام الله علیهم اجمعین) گروهی هم که درباره آنها فرمودند «سلمان منّا أهل البیت»[9] یا فلان شخص قمی «منّا» یا فلان شخص فلانجایی «منّا أهل البیت» چون این عبارت «منّا أهل البیت» درباره خیلیها آمده[10] اینها مواظب زبانشان هستند اینها بندگیشان در زندگیشان هست یعنی فکرشان این است زبانشان این است میفرماید ما اگر نعمتی به دیگری بدهیم مشکل او را حل کنیم ﴿قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ﴾, ﴿بَلْ هِیَ فِتْنَةٌ﴾ این یک آزمون است ﴿وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ﴾,[11] ﴿قَدْ قَالَهَا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَمَا أَغْنَی عَنْهُم مَا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾[12] خب شما مگر چقدر علم دارید تازه آن مختصر هم که دارید ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ است بنابراین این مشکلی که در حجاز بود با مشکلی که در عصر وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) بود همه آن مشکلات در عصر کنونی ما در قاطبه مردم هست چه در بخشهای مالی چه در بخشهای علمی.
اهمیت تلاش در تولید و قناعت در مصرف
﴿إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِن قَوْمِ مُوسَی﴾ یعنی این طور نبود که او قبطی باشد و از آلفرعون باشد جزء درباریان فرعون باشد بلکه از قوم موسی بود جزء بنیاسرائیل بود یا نه, ﴿مِن قَوْمِ مُوسَی﴾ بود یعنی از کسانی بود که به موسای کلیم(سلام الله علیه) ایمان آورد که حالا سِمتی داشت که از ناحیه آن سِمت, بَغی و ستم را روا میداشت یا همین ستم سرمایهداری بود ربا میگرفت, تظاهر به ثروت میکرد عواطف را میرنجاند و اینها, وگرنه آدم تلاش و کوشش بکند از بهترین برکات است تلاش در تولید, قناعت در مصرف, چنین سرمایهداری محبوب جامعه است یعنی کسی که فکر اقتصادیاش را به کار ببندد مشکل جامعه را حل بکند گرانی را حل بکند تورّم را حل بکند خودش هم مثل افراد دیگر زندگی بکند این تلاش در تولید و قناعت در مصرف جمع بین این دو از بهترین فضایل اقتصادی است و انسان راحت هم زندگی میکند این بیماری گوارشی همه مطبها را شلوغ کرده دین هم فرمود وقتی احتیاج به غذا نداری خب غذا نخور, مقداری مانده که سیر بشوی از سفره برو کنار مگر نمیخواهی سالم زندگی کنی مگر نمیخواهی طولانی زندگی کنی خب آدم آن قدر پر میخورد که در مجلس آروغ بزند این دین که سر تا پا فرشته است و جای بوسیدن دارد همه این حرفها را به ما گفته, فرمود آخر تلاش در تولید, قناعت در مصرف; این انسان را نزد خدا محبوب میکند نزد فرشته محبوب میکند نزد اهل بیت محبوب میکند نزد جامعه محبوب میکند چه چیزی بهتر از این! از آن طرف فرمود تظاهر به ثروت کردید فرشتهها میگویند: «یا أفسق الفاسقین أین تُرید» کجا میخواهی بیایی؟! خب این روایت نورانی را مرحوم صاحب وسائل نقل کرده در این بخش هم ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْفَرِحِینَ﴾.
شادمانی ممدوح و مذموم
یک وقت است فرح ممدوح و محمود است مثل فرح شهدا که ﴿فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾[13] این محمود و ممدوح است یک وقت انسان با عبادت خوشحال میشود که «قرّة عینی فی الصلاة»[14] این فرح, محمود و ممدوح است یک وقت با تظاهر برج و امثال برجسازی فرحناک است ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْفَرِحِینَ﴾. فرمود غیر از مشکل توحید و مشکل وحی و نبوت, مشکل اقتصادی, اجتماعی هم در مصر بود وجود مبارک موسای کلیم حل کرد در مکه بود وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حل کرد در عصر ما هم هست ما هم به تبع قرآن و عترت باید حل کنیم.
دو وجه در معنای واژه «مَفاتِح» در آیه 76
﴿إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِن قَوْمِ مُوسَی فَبَغَی عَلَیْهِمْ وَآتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ﴾ این مَفاتِح جمع مِفتَح است مثل اینکه مفاتیح جمع مِفتاح است برخیها گفتند که مَفاتِح جمع مَفتَح یعنی مخزن هم است[15] این کلمه «تَنوا» فقط در قرآن یک جا ذکر شده است و آن هم همین آیه است «ناءَ به» یعنی «أثقله حمله» وقتی چیزی سنگین باشد آدم به زحمت بخواهد آن را بردارد میگویند «ناء به», «تَنوء به» یعنی این مفاتح آن قدر زیاد بود که حملش برای یک گروه قوی و نیرومند دشوار بود عُصبه ده نفر را میگویند همان طوری که برادران یوسف گفتند: ﴿نَحْنُ عُصْبَةٌ﴾ حالا اگر منظور کالا باشد یعنی کالاهایی که حملش برای یک عدّه دشوار باشد این معقول است اما اگر کلید باشد کلید چقدر بود که حمل این کلید برای یک عدّه نیرومند دشوار بود آن کلید را با چه چیزی میساختند یا ضبط و معرفت و شناساییاش برای عُصبه دشوار بود ولی به هر تقدیر این مفاتِح جمع مِفْتَح باشد به لغت نزدیکتر است تا جمع مَفتح به معنای مخزن.
خوشحالی و نشاط مُجاز و مذموم
﴿إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لاَ تَفْرَحْ﴾ خوشحال نباش یک وقت است یک خوشحالی درونی است که تظاهر به ثروت نیست آن خیلی عواطف جامعه را جریحهدار نمیکند یک وقت فرحناک بودن است و تظاهر به ثروت است که از بخشی از آیات بعد که دارد ﴿فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ﴾ برمیآید که تظاهر به ثروت میکرد. فرمود: ﴿لاَ تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْفَرِحِینَ﴾ خوشحالی صادق را برای شهدا مقرر کرده است که ﴿فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ فرحناکاند اما آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» آمده به این صورت است که جمع کرده بین افسوس و فرح, آیه 23 سورهٴ مبارکهٴ «حدید» این است ﴿لِکَیْلاَ تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لاَ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ یک فرحِ طبیعی نصیب انسان میشود که آن مذموم نیست بالأخره یک تفاوت حالی در انسان پیدا میشود مگر اینکه اوحدیّ از انسانها چنین چیزی نداشته باشند اما یک تظاهر به ثروت است تظاهر به نشاط است.
خیالزدگی زراندوزان فخور
این جمله ﴿وَاللَّهُ لاَ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ نشان میدهد که اگر کسی در اثر زراندوزی فرح کاذب داشته باشد یک انسان مُختال است مختال یعنی خیالزده, خیالباف کسی که در حدّ خیال زندگی میکند به او میگویند مختال در برابر عاقل که با عقل زندگی میکند مختال یعنی انسان خیالزده که با خیال دارد زندگی میکند خیال میدانید منشأ علمی ندارد راه علمی ندارد قابل ضبط و کنترل هم نیست هر صورتی بیاید هر صورتی برود خیال را باید عقل, عِقال کند این بیان نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود عقل, شهوت و غضب را عقال میکند[16] همان طوری که عقال, زانوهای شتر چموش را میبندد عقل هم این شهوت و غضب را، وهم و خیال را عقال میکند زانوهای اینها را میبندد انسانی که مثل شتر سرکش است و زانوبند ندارد دهنبند ندارد خب هر حرفی میزند هر جایی هم بخواهد میرود این میشود مختال چون مختال است به جای بندگی, فخرفروشی دارد شما میبینید در دعای «عرفه» وجود مبارک امام سجاد به خدا عرض میکند: «و زِدْنی إلیک فاقة و فَقرا» خدایا آن نیازم را زیاد بکن آن حاجتم را زیاد بکن که من بفهمم به تو محتاجم این دنبال تظاهر به ثروت میگردد فخرفروشی بیجا دارد ﴿وَاللَّهُ لاَ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ آن وقت این مختالِ فخور را توضیح میدهد ﴿الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَیَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَمَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ﴾[17] اینکه فرمود به قارون گفتند که شما رعایت بکن گفت که ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ این مشکل جدّی است که در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» مبسوطاً بیان کرده که وضع انسان این طور است اگر نعمتی ما دادیم این خیال میکند که برای خودش است.
نصحیت قوم قارون به او
آنها گفتند که ﴿وَابْتَغِ فِیَما آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ﴾ این را توضیح دادند گفتند ما نمیگوییم همه اموال را در راه آخرت صرف بکن گفتیم: ﴿وَابْتَغِ فِیَما آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ﴾ اما ما نمیگوییم که همه را ﴿لاَ تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا﴾ بهره خودت را هم از دنیا باید ببری و باید بدانی تنها بهرهای که انسان از مال خود در دنیا میبرد همان است که رهتوشه او باشد وگرنه آنچه میخورد و از بین میبرد که دیگر نصیب او نیست ﴿وَلاَ تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا﴾ به دنبال آن ﴿وَابْتَغِ فِیَما آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ﴾ فرمود: ﴿وَأَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ﴾ مبادا بگویی من خودم کسب کردم خدا احسان کرد تو هم نسبت به دیگران احسان بکن.
بیانی لطیف در تفسیر کریمه ﴿هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ﴾
البته این ﴿هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ﴾ معنای دیگر دارد که البته با این هماهنگ نیست در برابر احسان الهی شما هم باید احسان بکنید این درست است اما آن ﴿هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ﴾[18] میتواند این باشد اگر کسی نسبت به ما احسان کرد ما اگر معادل آن را انجام بدهیم این عدل است نه احسان, اگر کسی در حالتی که نیاز داشتیم مشکلی داشتیم او مشکل ما را حل کرد اگر او به چنین مشکلی مبتلا شد ما مشکل او را حل کردیم این جزای او نیست این عدل است نه احسان, یک بار که او ـ خدای ناکرده ـ مبتلا شد و ما مشکلش را حل کردیم این عدل است احسان آن است که مقابل نداشته باشد یعنی کسی بدهکار نباشد بار دیگر اگر او مشکلی پیدا کرد ما مشکل او را حل کردیم این میشود احسان، این احسان جزای آن احسان است عدل, جزای احسان نیست احسان جزای احسان است نه عدل, جزای احسان او اگر مشکل ما را حل کرد بعد خودش مشکل پیدا کرد ما مشکل او را حل کردیم کار ما عدل است نه احسان ما بدهکاریم دیگر اما اگر این دِیْن را ادا کردیم دیگر او چیزی از ما طلب ندارد دوباره مشکلی پیدا کرد ما مشکلش را حل کردیم این میشود احسان این دومی جزای آن احسان است.
پرسش:
پاسخ: خوبی عدل است عدل هم خوب است حَسَن است نه احسان, عدل است, عدل, حَسن است دیگر, واجب هم است اما احسان نیست احسان بالاتر از عدل است که در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» گذشت ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ﴾[19] که احسان بالاتر از عدل است اگر ﴿فَمَنِ اعْتَدَی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَی عَلَیْکُمْ﴾[20] باشد این عدل است خوب است اما ﴿لَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ﴾[21] میشود احسان. فرمود قومش این حرفها را به او گفتند ﴿وَلاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ﴾ را بازگو کردند این ﴿قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ هم علم را به خود اسناد داد هم بهرهگیری از علم را به خود اسناد داد خدا میفرماید: ﴿أَوَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَکْثَرُ جَمْعاً﴾ قبل از قارون با اینکه ﴿مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ﴾ کسانی بودند که سرمایهدارتر از او بودند که آنها را از بین بردیم و اجازه عذرخواهی هم ندادیم.
سرّ سؤال نشدن از گناهان برخی مجرمان در قیامت
در مسئله ﴿وَلاَ یُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ﴾ در روزهای قبل بحث شد که در قیامت مواقف فراوانی است در یک جا میگویند: ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾[22] یک جا ﴿لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾[23] قبل از آن موقف سؤال, جای سؤال نیست در موقف سؤال ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ بعد از موقف سؤال هم دیگر ﴿لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ چرا؟ چون ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾[24] حالا مشخص شد که این آقا چه کاره است سیما, وَسْمه, علامت در چهرهاش هست سیما به معنای صورت نیست سیما یعنی علامت, موسوم یعنی علامتدار فرمود علامت اینها در چهره اینهاست حالا کسی به صورت حیوان در آمده خب معلوم است چه کاره بود, دیگر از چه چیزی سؤال بکنی ﴿وَلاَ یُسْأَلُ عَن ذَنْبِهِ اِنسٌ وَلا جان﴾ چرا؟ چون ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾ گاهی هم در همان صحنه قیامت کسی اجازه میخواهد که عذرخواهی کند که یک مقدار از نظر روانی سبک کند فرمود: ﴿لاَ یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ﴾[25] ما اجازه عذرخواهی هم به آنها نمیدهیم که از نظر روانی مقداری سبک بشوند این ﴿لاَ یُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ﴾ میتواند آن قسم را هم شامل بشود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ سباٴ، آیهٴ 45.
[2] . سورهٴ ذاریات, آیهٴ 58.
[3] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 21.
[4] . سورهٴ علق, آیهٴ 5.
[5] . سورهٴ نحل, آیهٴ 53.
[6] . المحاسن (برقی), ج2, ص608; وسائل الشیعه, ج5, ص311.
[7] . سورهٴ زمر, آیهٴ 49.
[8] . سورهٴ انعام, آیهٴ 162.
[9] . عیون اخبار الرضا, ج2, ص64.
[10] . الامالی (شیخ طوسی), ص45 و 525; ر.ک: الاختصاص (شیخ مفید), ص223; رجال الکشی, ص214 و 332; ر.ک: الثاقب فی المناقب, ص281.
[11] . سورهٴ زمر, آیهٴ 49
[12] . سورهٴ زمر, آیهٴ 50.
[13] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 170.
[14] . الکافی, ج5, ص321.
[15] . ر.ک: التفسیر الکبیر, ج25, ص14.
[16] . ر.ک: تحف العقول, ص15.
[17] . سورهٴ حدید, آیهٴ 24.
[18] . سورهٴ الرحمن, آیهٴ 60.
[19] . سورهٴ نحل, آیهٴ 90.
[20] . سورهٴ بقره, آیهٴ 194.
[21] . سورهٴ نحل, آیهٴ 126.
[22] . سورهٴ صافات, آیهٴ 24.
[23] . سورهٴ الرحمن, آیهٴ 39.
[24] . سورهٴ الرحمن, آیهٴ 41.
[25] . سورهٴ مرسلات, آیهٴ 36.
- اشاره سوره « قصص» به مشکلات اعتقادی و اقتصادی مکه و راه حل آن؛
- سرکشی قارون و نصایح قوم حضرت موسی (ع) به او؛
- ضرورت حضور دین در متن زندگی انسان.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِن قَوْمِ مُوسَی فَبَغَی عَلَیْهِمْ وَآتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُوْلِی الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لاَ تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْفَرِحِینَ (76) وَابْتَغِ فِیَما آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلاَ تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَأَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَلاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ (77) قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی أَوَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَکْثَرُ جَمْعاً وَلاَ یُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ (78) فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ (79) وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً وَلاَ یُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ (80)﴾
اشاره سوره « قصص» به مشکلات اعتقادی و اقتصادی مکه و راه حل آن
سورهٴ مبارکهٴ «قصص» که در مکه نازل شد باید مشکلات مکه را کاملاً تبیین کند و راهحل ارائه دهد در مکه بخش وسیعی از مشکلاتش مربوط به اصول اعتقادی بود یعنی درباره توحید, وحی, نبوّت, معاد مشکل جدّی داشتند بخشی هم مربوط به مسائل اقتصادی, سرمایهداری, فاصله طبقاتی, تظاهر به ثروت, رنجاندن فقرا, تحمیل اغنیا بر فقرا این گونه از مشکلات.
سرکشی قارون و نصایح قوم حضرت موسی به او
بعد از بیان جریان موسی(سلام الله علیه) که با فرعون مبارزات کلامی داشتند و آن راهها را پشتسر گذاشتند جریان قارون را نقل میکنند که مشکلات اقتصادی, اجتماعی است. فرمود قارون از قوم موسی بود ما به او اموال فراوانی دادیم او خیال میکرد این مالها را با قدرت شخصی خود به دست آورده با تظاهر به ثروت, عواطف مردم را میرنجاند گذشته از ستمهای دیگری که بر مردم روا میداشت که فرمود: ﴿فَبَغَی عَلَیْهِمْ﴾ قوم او چند مطلب را به عنوان نصیحت با او در میان گذاشتند یکی اینکه تو باید بدانی این اموال از ناحیه خداست خودت به تنهایی پیدا نکردی خدا نسبت به تو احسان کرد تو هم نسبت به دیگران احسان بکن ﴿أَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ﴾ این یک مسئله کلامی است که بدان این نعمتی که در اختیار شماست داده خداست شما جزء ابزار کارید وگرنه آن فاعل حقیقی و مالک حقیقی و واهِب و مُعطی حقیقی خداست چون این مال را خدا به شما داد به عنوان احسان, شما هم در راه خدا به عنوان احسان از آن استفاده کن نصیب خودت را هم فراموش نکن.
دو وجه در تفسیر عبارت﴿لاَ تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا﴾
این ﴿لاَ تَنسَ نَصِیبَکَ﴾ میتواند به چند معنا باشد یکی از آن معانیاش این است که تو یک حظّ خاصّی داری یک بهره مخصوصی داری یادت نرود که سهم توست بقیه امانت الهی است ﴿لاَ تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا﴾ مبادا فراموشت بشود که نصیب تو چقدر است بهره تو چقدر است خیال بکنی همهاش برای توست این یک وجه برای﴿لاَ تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا﴾.
وجه دیگر این است که بهرهای که انسان از دنیا میبرد همان است که رهتوشه او باشد زادراه او باشد او را به مقصد برساند وگرنه آنچه مصرف میکند و از بین میبرد که بهره او نیست با دست خالی و روی سیاه سفر کردن سخت است شما اگر بخواهید از مالت بهره ببری باید به عنوان زادراه چیزی تهیه کنی و این همان است که ﴿أَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ﴾ پس بهره خودت را فراموش نکن.
سخنان خدای سبحان در برابر خودکامگی قارون
او خیال میکرد چون مال فراوان دارد میتواند از هر خطری محفوظ بماند خدای سبحان فرمود اولاً این مال را ما به او دادیم (یک) این مال به عنوان آزمون است (دو) هیچ کس را ما با مال گرامی نداشتیم (سه) او خیال میکند که خودش فراهم کرده است این آن فاعل قریب را میبیند فاعل اساسی را نمیبیند یا فاعل به معنای مابه را میبیند فاعل به معنای مامنه را نمیبیند یعنی ابزار کار را میبیند ولی خود صاحبکار را نمیبیند خیال میکند مال خود اوست. بعد فرمود کسانی قبل از قارون بودند که قدرت مالی آنها بیش از قارون بود ما همه آنها را به خاک سپردیم این درباره قارون, چه اینکه درباره سرمایهداران و زراندوزان مکه هم فرمود اینها باید بدانند که کسانی قبل از سرمایهداران مکه بودند و خدا آنها را از بین برد که سرمایهداران کنونی مکه یک دهم ثروت آنها را نداشتند و ندارند ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ﴾[1] یعنی اینها یک دهم ثروت گذشتهها را نداشتند این خطرات آن روز در مکه بود چه اینکه امروز هم در جهان فعلی هست قرآن کریم کاملاً اینها را تبیین کرد و آن تظاهر به ثروت را مطرود کرد خوشحالیِ بیجایِ به ثروت را محکوم کرد تأسف و اندوه را هم روا ندانست و بندگی را آورد در زندگی ما.
ضرورت حضور دین در متن زندگی انسان
این مشکل جدّی برای همه ماست ما مسلمانیم شیعهایم ـ انشاءالله ـ تابع قرآن و عترتیم و ـ انشاءالله ـ اهل بهشتیم ولی بندگیِ ما جدای از زندگی ماست یعنی ما مواظب حرفهایمان نیستیم مواظب فکرمان نیستیم مواظب خاطراتمان نیستیم آن عبادتهای ما, نماز و روزه و حج و عمره ما جدای از زندگی ماست میبینید همان طوری که در مسئله اِنعامی که به ما میشود ما مواظب زبان نیستیم کرامتهایی که خدای سبحان نسبت به خود ما روا میدارد ما هم مواظب زبانمان نیستیم اوحدیّ از اهل ایمان یک نحو حرف میزنند ماها که عادی هستیم طور دیگر حرف میزنیم آن نمونهها و مثالهایی که قبلاً ذکر شده بود این بود که اگر کسی یک سبد میوه برای ما بیاورد ما میگوییم این چیست؟ میگویند میوه است, میگوییم چه کسی داد؟ میگویند فلان باغبان همین! در حالی که باید بگوییم چه کسی آورد نه چه کسی داد آن که داد خدای سبحان است که ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾, ﴿إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ﴾[2] غیر از خدا کسی چیزی به ما نمیدهد اینها میآورند نه بدهند اما اوحدی از اهل ایمان مواظب زبانشان هستند اگر هم بنا شد سؤال بکنند میگویند چه کسی آورد نمیگویند چه کسی داد ما خیال میکنیم دیگری عطا میکند.
نمونه ای از تفکر قارونی در عرصه تعلیم و تعلم
ما در بحثهای خود ما هم که حالا کارهای علمی که به اصطلاح در حوزهها و دانشگاهها مطرح است عرض میکنیم ما اگر بگوییم شما این مطالب را بلدید؟ بله, نزد چه کسی درس خواندی؟ هم سؤال ما نارواست هم جوابی که او میدهد ناتمام است میگوید فلان کس به ما آموخت او معلّم ما بود خب ما هم در همین دو مقطع سؤال و جواب داریم در حالی که آنهایی که بر اساس ﴿أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ﴾[3] همه نطقها را با انطاق الهی میسنجند و موحّدانه زندگی میکنند یعنی طوری است که بندگی آنها در زندگیشان حضور و ظهور دارد نمیگویند فلان آقا به ما یاد داد میگوید ما این حرفها را از او شنیدیم معلّم ما خداست ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾[4] برای اینکه ﴿أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ﴾ اگر کسی سخنرانی کرد یا چیزی نوشت ما درسش رفتیم و یاد گرفتیم کسی او را انطاق کرد به نام خدا که همان او به وسیله این, این علم را به ما داد بنابراین ما هرگز تعلیم را به او اسناد نمیدهیم﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ یا ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[5] باعث میشود که ما خودمان هم به خودمان اسناد ندهیم نگوییم ما چند سال درس خواندیم به این مقام رسیدیم بگوییم خدا توفیق داد به برکت قرآن و عترت این چیزها به ما رسیده است میبینید.
شواهدی دیگر از وجود تفکر قارونی در زندگی انسان
حرفی که قارون زده است مشکل رسمی بسیاری از ماهاست بسیاری از ماها اسلامی حرف میزنیم ولی قارونی فکر میکنیم اینکه قارون گفت: ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ من خودم علم اقتصاد بلد بودم و زحمت کشیدم این مشکل رسمی صاحبان ثروت روز است اینها خودشان را مالک میدانند به آنها بگویید باید وجوهات بدهید میگویند مال خودمان است, بگویید این قدر تفاخر نکنید میگوید مال خود من است, بگویید صاحب وسائل این روایت را از معصوم نقل کرده است که اگر کسی بیش از اندازه خود برجسازی کند فرشتهها میگویند: «یا أفسق الفاسقین أین تُرید»[6] گوش نمیدهند! یک وقت است انسان برج میسازد برای اینکه مشکل مسکن جامعه را حل کند خب این یک خیر و رحمت و برکت است یک وقت برای خودش بدون اینکه نیاز داشته باشد طبقاً فوق طبق میسازد همین معنا که در سورهٴ «قصص» محلّ بحث است و قارون این حرف را زده شما ملاحظه بفرمایید در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» به عنوان یک مشکل رسمی حوزه اسلامی مطرح است آیه سورهٴ مبارکهٴ «زمر» این است ﴿فَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَانا﴾ اگر مشکلی پیش بیاید خدا را میخوانند ﴿ثُمَّ إِذَا خَوَّلناهُ نِعْمَةً مِنّا﴾ یعنی أعطیناه, تَخویل همان اعطاست وقتی نعمتی دادیم مشکل او را حل کردیم شفا پیدا کرد ﴿قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ﴾[7] من خودم به طبیب مراجعه کردم یا خودم طبیب بودم یا راه درمان را بلد بودم خودم را معالجه کردم میفرماید این نیست آن علم را چه کسی داد فکر را چه کسی داد کسی که نگذاشت این طبیب در تشخیص بیماری اشتباه کند چه کسی بود در تشخیص دارو اشتباه کند چه کسی بود نگذاشت که داروهای تاریخ مصرف گذشته را به شما بدهند چه کسی بود نگذاشت که آن پرستار در کیفیت صرف دارو اشتباه بکند چه کسی بود کسی که نگذاشت دستگاه گوارش شما بینظم باشد و دارو را بهموقع بپذیرد چه کسی بود در همه بخشها چه کسی این کارها را کرد. فرمود ما وقتی این کار را کردیم ﴿قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ﴾ من خودم زحمت کشیدم این مشکل جدّی همه ماست این است که میبینید خیلیها میگویند ما چند سال زحمت کشیدیم عالِم شدیم یا به فلان مقام رسیدیم این معلوم میشود که ﴿إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾[8] نصیب همه نیست آن اوحدیّ از انسانها هستند غیر از معصومین(سلام الله علیهم اجمعین) گروهی هم که درباره آنها فرمودند «سلمان منّا أهل البیت»[9] یا فلان شخص قمی «منّا» یا فلان شخص فلانجایی «منّا أهل البیت» چون این عبارت «منّا أهل البیت» درباره خیلیها آمده[10] اینها مواظب زبانشان هستند اینها بندگیشان در زندگیشان هست یعنی فکرشان این است زبانشان این است میفرماید ما اگر نعمتی به دیگری بدهیم مشکل او را حل کنیم ﴿قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ﴾, ﴿بَلْ هِیَ فِتْنَةٌ﴾ این یک آزمون است ﴿وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ﴾,[11] ﴿قَدْ قَالَهَا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَمَا أَغْنَی عَنْهُم مَا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾[12] خب شما مگر چقدر علم دارید تازه آن مختصر هم که دارید ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ است بنابراین این مشکلی که در حجاز بود با مشکلی که در عصر وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) بود همه آن مشکلات در عصر کنونی ما در قاطبه مردم هست چه در بخشهای مالی چه در بخشهای علمی.
اهمیت تلاش در تولید و قناعت در مصرف
﴿إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِن قَوْمِ مُوسَی﴾ یعنی این طور نبود که او قبطی باشد و از آلفرعون باشد جزء درباریان فرعون باشد بلکه از قوم موسی بود جزء بنیاسرائیل بود یا نه, ﴿مِن قَوْمِ مُوسَی﴾ بود یعنی از کسانی بود که به موسای کلیم(سلام الله علیه) ایمان آورد که حالا سِمتی داشت که از ناحیه آن سِمت, بَغی و ستم را روا میداشت یا همین ستم سرمایهداری بود ربا میگرفت, تظاهر به ثروت میکرد عواطف را میرنجاند و اینها, وگرنه آدم تلاش و کوشش بکند از بهترین برکات است تلاش در تولید, قناعت در مصرف, چنین سرمایهداری محبوب جامعه است یعنی کسی که فکر اقتصادیاش را به کار ببندد مشکل جامعه را حل بکند گرانی را حل بکند تورّم را حل بکند خودش هم مثل افراد دیگر زندگی بکند این تلاش در تولید و قناعت در مصرف جمع بین این دو از بهترین فضایل اقتصادی است و انسان راحت هم زندگی میکند این بیماری گوارشی همه مطبها را شلوغ کرده دین هم فرمود وقتی احتیاج به غذا نداری خب غذا نخور, مقداری مانده که سیر بشوی از سفره برو کنار مگر نمیخواهی سالم زندگی کنی مگر نمیخواهی طولانی زندگی کنی خب آدم آن قدر پر میخورد که در مجلس آروغ بزند این دین که سر تا پا فرشته است و جای بوسیدن دارد همه این حرفها را به ما گفته, فرمود آخر تلاش در تولید, قناعت در مصرف; این انسان را نزد خدا محبوب میکند نزد فرشته محبوب میکند نزد اهل بیت محبوب میکند نزد جامعه محبوب میکند چه چیزی بهتر از این! از آن طرف فرمود تظاهر به ثروت کردید فرشتهها میگویند: «یا أفسق الفاسقین أین تُرید» کجا میخواهی بیایی؟! خب این روایت نورانی را مرحوم صاحب وسائل نقل کرده در این بخش هم ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْفَرِحِینَ﴾.
شادمانی ممدوح و مذموم
یک وقت است فرح ممدوح و محمود است مثل فرح شهدا که ﴿فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾[13] این محمود و ممدوح است یک وقت انسان با عبادت خوشحال میشود که «قرّة عینی فی الصلاة»[14] این فرح, محمود و ممدوح است یک وقت با تظاهر برج و امثال برجسازی فرحناک است ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْفَرِحِینَ﴾. فرمود غیر از مشکل توحید و مشکل وحی و نبوت, مشکل اقتصادی, اجتماعی هم در مصر بود وجود مبارک موسای کلیم حل کرد در مکه بود وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) حل کرد در عصر ما هم هست ما هم به تبع قرآن و عترت باید حل کنیم.
دو وجه در معنای واژه «مَفاتِح» در آیه 76
﴿إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِن قَوْمِ مُوسَی فَبَغَی عَلَیْهِمْ وَآتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ﴾ این مَفاتِح جمع مِفتَح است مثل اینکه مفاتیح جمع مِفتاح است برخیها گفتند که مَفاتِح جمع مَفتَح یعنی مخزن هم است[15] این کلمه «تَنوا» فقط در قرآن یک جا ذکر شده است و آن هم همین آیه است «ناءَ به» یعنی «أثقله حمله» وقتی چیزی سنگین باشد آدم به زحمت بخواهد آن را بردارد میگویند «ناء به», «تَنوء به» یعنی این مفاتح آن قدر زیاد بود که حملش برای یک گروه قوی و نیرومند دشوار بود عُصبه ده نفر را میگویند همان طوری که برادران یوسف گفتند: ﴿نَحْنُ عُصْبَةٌ﴾ حالا اگر منظور کالا باشد یعنی کالاهایی که حملش برای یک عدّه دشوار باشد این معقول است اما اگر کلید باشد کلید چقدر بود که حمل این کلید برای یک عدّه نیرومند دشوار بود آن کلید را با چه چیزی میساختند یا ضبط و معرفت و شناساییاش برای عُصبه دشوار بود ولی به هر تقدیر این مفاتِح جمع مِفْتَح باشد به لغت نزدیکتر است تا جمع مَفتح به معنای مخزن.
خوشحالی و نشاط مُجاز و مذموم
﴿إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لاَ تَفْرَحْ﴾ خوشحال نباش یک وقت است یک خوشحالی درونی است که تظاهر به ثروت نیست آن خیلی عواطف جامعه را جریحهدار نمیکند یک وقت فرحناک بودن است و تظاهر به ثروت است که از بخشی از آیات بعد که دارد ﴿فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ﴾ برمیآید که تظاهر به ثروت میکرد. فرمود: ﴿لاَ تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْفَرِحِینَ﴾ خوشحالی صادق را برای شهدا مقرر کرده است که ﴿فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ فرحناکاند اما آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» آمده به این صورت است که جمع کرده بین افسوس و فرح, آیه 23 سورهٴ مبارکهٴ «حدید» این است ﴿لِکَیْلاَ تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّهُ لاَ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ یک فرحِ طبیعی نصیب انسان میشود که آن مذموم نیست بالأخره یک تفاوت حالی در انسان پیدا میشود مگر اینکه اوحدیّ از انسانها چنین چیزی نداشته باشند اما یک تظاهر به ثروت است تظاهر به نشاط است.
خیالزدگی زراندوزان فخور
این جمله ﴿وَاللَّهُ لاَ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ نشان میدهد که اگر کسی در اثر زراندوزی فرح کاذب داشته باشد یک انسان مُختال است مختال یعنی خیالزده, خیالباف کسی که در حدّ خیال زندگی میکند به او میگویند مختال در برابر عاقل که با عقل زندگی میکند مختال یعنی انسان خیالزده که با خیال دارد زندگی میکند خیال میدانید منشأ علمی ندارد راه علمی ندارد قابل ضبط و کنترل هم نیست هر صورتی بیاید هر صورتی برود خیال را باید عقل, عِقال کند این بیان نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود عقل, شهوت و غضب را عقال میکند[16] همان طوری که عقال, زانوهای شتر چموش را میبندد عقل هم این شهوت و غضب را، وهم و خیال را عقال میکند زانوهای اینها را میبندد انسانی که مثل شتر سرکش است و زانوبند ندارد دهنبند ندارد خب هر حرفی میزند هر جایی هم بخواهد میرود این میشود مختال چون مختال است به جای بندگی, فخرفروشی دارد شما میبینید در دعای «عرفه» وجود مبارک امام سجاد به خدا عرض میکند: «و زِدْنی إلیک فاقة و فَقرا» خدایا آن نیازم را زیاد بکن آن حاجتم را زیاد بکن که من بفهمم به تو محتاجم این دنبال تظاهر به ثروت میگردد فخرفروشی بیجا دارد ﴿وَاللَّهُ لاَ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ﴾ آن وقت این مختالِ فخور را توضیح میدهد ﴿الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَیَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَمَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ﴾[17] اینکه فرمود به قارون گفتند که شما رعایت بکن گفت که ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ این مشکل جدّی است که در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» مبسوطاً بیان کرده که وضع انسان این طور است اگر نعمتی ما دادیم این خیال میکند که برای خودش است.
نصحیت قوم قارون به او
آنها گفتند که ﴿وَابْتَغِ فِیَما آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ﴾ این را توضیح دادند گفتند ما نمیگوییم همه اموال را در راه آخرت صرف بکن گفتیم: ﴿وَابْتَغِ فِیَما آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ﴾ اما ما نمیگوییم که همه را ﴿لاَ تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا﴾ بهره خودت را هم از دنیا باید ببری و باید بدانی تنها بهرهای که انسان از مال خود در دنیا میبرد همان است که رهتوشه او باشد وگرنه آنچه میخورد و از بین میبرد که دیگر نصیب او نیست ﴿وَلاَ تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا﴾ به دنبال آن ﴿وَابْتَغِ فِیَما آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ﴾ فرمود: ﴿وَأَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ﴾ مبادا بگویی من خودم کسب کردم خدا احسان کرد تو هم نسبت به دیگران احسان بکن.
بیانی لطیف در تفسیر کریمه ﴿هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ﴾
البته این ﴿هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ﴾ معنای دیگر دارد که البته با این هماهنگ نیست در برابر احسان الهی شما هم باید احسان بکنید این درست است اما آن ﴿هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ﴾[18] میتواند این باشد اگر کسی نسبت به ما احسان کرد ما اگر معادل آن را انجام بدهیم این عدل است نه احسان, اگر کسی در حالتی که نیاز داشتیم مشکلی داشتیم او مشکل ما را حل کرد اگر او به چنین مشکلی مبتلا شد ما مشکل او را حل کردیم این جزای او نیست این عدل است نه احسان, یک بار که او ـ خدای ناکرده ـ مبتلا شد و ما مشکلش را حل کردیم این عدل است احسان آن است که مقابل نداشته باشد یعنی کسی بدهکار نباشد بار دیگر اگر او مشکلی پیدا کرد ما مشکل او را حل کردیم این میشود احسان، این احسان جزای آن احسان است عدل, جزای احسان نیست احسان جزای احسان است نه عدل, جزای احسان او اگر مشکل ما را حل کرد بعد خودش مشکل پیدا کرد ما مشکل او را حل کردیم کار ما عدل است نه احسان ما بدهکاریم دیگر اما اگر این دِیْن را ادا کردیم دیگر او چیزی از ما طلب ندارد دوباره مشکلی پیدا کرد ما مشکلش را حل کردیم این میشود احسان این دومی جزای آن احسان است.
پرسش:
پاسخ: خوبی عدل است عدل هم خوب است حَسَن است نه احسان, عدل است, عدل, حَسن است دیگر, واجب هم است اما احسان نیست احسان بالاتر از عدل است که در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» گذشت ﴿إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ﴾[19] که احسان بالاتر از عدل است اگر ﴿فَمَنِ اعْتَدَی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَی عَلَیْکُمْ﴾[20] باشد این عدل است خوب است اما ﴿لَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ﴾[21] میشود احسان. فرمود قومش این حرفها را به او گفتند ﴿وَلاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لاَ یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ﴾ را بازگو کردند این ﴿قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ هم علم را به خود اسناد داد هم بهرهگیری از علم را به خود اسناد داد خدا میفرماید: ﴿أَوَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَکْثَرُ جَمْعاً﴾ قبل از قارون با اینکه ﴿مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ﴾ کسانی بودند که سرمایهدارتر از او بودند که آنها را از بین بردیم و اجازه عذرخواهی هم ندادیم.
سرّ سؤال نشدن از گناهان برخی مجرمان در قیامت
در مسئله ﴿وَلاَ یُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ﴾ در روزهای قبل بحث شد که در قیامت مواقف فراوانی است در یک جا میگویند: ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾[22] یک جا ﴿لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾[23] قبل از آن موقف سؤال, جای سؤال نیست در موقف سؤال ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ بعد از موقف سؤال هم دیگر ﴿لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ چرا؟ چون ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾[24] حالا مشخص شد که این آقا چه کاره است سیما, وَسْمه, علامت در چهرهاش هست سیما به معنای صورت نیست سیما یعنی علامت, موسوم یعنی علامتدار فرمود علامت اینها در چهره اینهاست حالا کسی به صورت حیوان در آمده خب معلوم است چه کاره بود, دیگر از چه چیزی سؤال بکنی ﴿وَلاَ یُسْأَلُ عَن ذَنْبِهِ اِنسٌ وَلا جان﴾ چرا؟ چون ﴿یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیَماهُمْ﴾ گاهی هم در همان صحنه قیامت کسی اجازه میخواهد که عذرخواهی کند که یک مقدار از نظر روانی سبک کند فرمود: ﴿لاَ یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ﴾[25] ما اجازه عذرخواهی هم به آنها نمیدهیم که از نظر روانی مقداری سبک بشوند این ﴿لاَ یُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ﴾ میتواند آن قسم را هم شامل بشود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ سباٴ، آیهٴ 45.
[2] . سورهٴ ذاریات, آیهٴ 58.
[3] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 21.
[4] . سورهٴ علق, آیهٴ 5.
[5] . سورهٴ نحل, آیهٴ 53.
[6] . المحاسن (برقی), ج2, ص608; وسائل الشیعه, ج5, ص311.
[7] . سورهٴ زمر, آیهٴ 49.
[8] . سورهٴ انعام, آیهٴ 162.
[9] . عیون اخبار الرضا, ج2, ص64.
[10] . الامالی (شیخ طوسی), ص45 و 525; ر.ک: الاختصاص (شیخ مفید), ص223; رجال الکشی, ص214 و 332; ر.ک: الثاقب فی المناقب, ص281.
[11] . سورهٴ زمر, آیهٴ 49
[12] . سورهٴ زمر, آیهٴ 50.
[13] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 170.
[14] . الکافی, ج5, ص321.
[15] . ر.ک: التفسیر الکبیر, ج25, ص14.
[16] . ر.ک: تحف العقول, ص15.
[17] . سورهٴ حدید, آیهٴ 24.
[18] . سورهٴ الرحمن, آیهٴ 60.
[19] . سورهٴ نحل, آیهٴ 90.
[20] . سورهٴ بقره, آیهٴ 194.
[21] . سورهٴ نحل, آیهٴ 126.
[22] . سورهٴ صافات, آیهٴ 24.
[23] . سورهٴ الرحمن, آیهٴ 39.
[24] . سورهٴ الرحمن, آیهٴ 41.
[25] . سورهٴ مرسلات, آیهٴ 36.
تاکنون نظری ثبت نشده است