- 1503
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 105 سوره بقره
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 105 سوره بقره
- کفار و اهل کتاب میلی به خیر رسانی به شما ندارند
- شما با آنان دستی و توقع دوستی نداشته باشید
- دلیل مخالفت اهل کتاب با مسلمانان حسد ورزی آن هاست
- اختصاص رحمت نبوت به مسلمین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَلاَ الْمُشْرِکِینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَاللّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ﴾
ضمن شمارش أوصاف نفسانی بنیاسرائیل، مسلمانها را هم از خطر بنیاسرائیل و سایر اهل کتاب هشدار میدهد. گاهی میفرماید: اینها دوست ندارند خیری به شما برسد، چه رسد نبوّت و وحی نصیب شما بشود. گاهی میفرماید: اینها نه تنها دوست ندارند خیری به شما برسد بلکه دوست دارند شما را گمراه کنند. گاهی میفرماید: نه تنها دوست دارند شما را گمراه کنند، بلکه دوست دارند شما را کافر کنند، مثل آنها بشوید که هیچ مزیّتی بر آنها نداشته باشید: لذا میفرماید: با اینها هیچگونه ارتباط دوستانه برقرار نکنید.
بعد ضمن اینکه این مسئله را از اهل کتاب نقل میکند میفرماید: این خصیصه برای کسانی است که از وحی الهی رو برگرداناند. خواه یهود و خواه نصارا، خواه مشرکین؛ لذا در این جهت بین اهل کتاب و مشرکین فرقی نیست.
آنگاه میفرماید: کلید رحمت عامّه و خاصّه به دست خدای سبحان است. همانطوری که سراسر جهان رحمت اوست و کلید سراسر رحمت به دست خداست، رحمت خاصهٴ خدا هم کلید مخصوصی دارد که آن به دست خداست. آن را خدا به هر که بخواهد میدهد و خدا رحمت خاصهاش را تنها نصیب اهل ایمان و انسانهای وارسته میکند، چه آنها بخواهند. چه آنها نخواهند. اما مطلب اول که همین آیه محل بحث است. فرمود: ﴿ما یود الذین کفروا من اهل الکتاب ولا المشرکین أن ینزَّل علیکم من خیرٍ من ربکم﴾؛ یعنی چه اهل کتاب یعنی یهودی و مسیحی، چون اختصاصی به یهودیها ندارد، فرمود: اهل کتاب خواه یهود، خواه نصارا و همچنین مشرکین اینها دوست ندارند یک خیری به شما برسد. این ﴿خیر﴾ تنوینش تنکیر است، برای آن است که نازلترین خیر را آنها نمیخواهند به شما برسد، چه رسد به خیر اسلام و رسالت و نبوت و ولایت و امامت و امثال ذلک: ﴿ما یودّ الذین کفروا﴾
اقسام کافران
آنگاه فرمود: کفّار دو قسماند: بعضی ﴿من اهل الکتاب﴾اند، بعضی هم ﴿مشرکین﴾اند، که این ﴿ولا المشرکین﴾ عطف بر ﴿اهل الکتاب﴾ است؛ یعنی «ومن المشرکین»، نه اینکه عطف بر ﴿الذین کفروا﴾ باشد، چون اگر عطف بر ﴿الذین﴾ باشد باید مرفوع باشد باید میفرمود: «ما یودّ الذین کفروا من اهل الکتاب ولا المشرکون» یعنی؛ «ما یودّ الذین کفروا و ما یودّ المشرکون» بلکه در این اوصاف پلید مشرکین و اهل کتاب همسان هماند. در موارد دیگر هم همینطور تقسیم شد، در اینجا مشرکین عطف بر اهل کتاب است؛ نظیر آنچه که در آیهٴ اول سورهٴ بیّنه آمده که فرمود: ﴿لم یکن الذین کفروا من أهل الکتاب والمشرکین﴾ ، منتها در آیه محل بحث «لا» تکرار شده است که حرف نفی است وگرنه در آیهٴ اول سورهٴ بیّنه این است که ﴿لم یکن الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین منفکّین حتی تأتیهم البیّنة﴾ که مشرکین را با اهل کتاب یکجا عطف کرد، فرمود: اینها کافرند منتها بعضی اهل کتاباند، بعضی اهل کتاب نیستند.
پس امر اوّل این شد که آنها دوست ندارند خیری نصیب مسلمین بشود. گاهی تعبیر از نفی خیر میگذرد به مودّت ضلال میرسد که اینها دوست دارند شما را گمراه کنند منتها طرفی نمیبندند. آیهٴ 69 سورهٴ آلعمران این است که ﴿ودّت طائفةٌ من أهل الکتاب لویضلّونَکم﴾ ؛ اینها میخواهند شما را گمراه کنند.
بررسی معنای واژهها«مودّت»«محبّت» «تمنّی»
فرق مودّت و محبّت آن است که میگویند: مودّت یک محبتی است آمیخته با تمنّی، آن محبت آمیخته با تمنّی را مودّت میگویند و فرق مودّت و تمنّی این است که مودّت و محبّت به مفرد تعلّق میگیرد، امّا تمنّی به جمله تعلق میگیرد. نمیگویند: من به زید تمنّی دارم میگویند: من محبّ زیدام یا نسبت به زید مودّت دارم، اما تمنّی دارم اینچنین نیست، تمنّی به کار تعلّق میگیرد.
ـ اوصاف نفسانی بنیاسرائیل و مشرکان
فرمود: ﴿ودّت طائفةٌ من أهل الکتاب لو یضلّونکم﴾ ولی ﴿و ما یضلّون إلا أنفسهم وما یشعرون﴾ ، این مرحلهٴ دوّم است که نه تنها میل ندارند خیری به شما برسد بلکه میل دارند این هدایت از شما گرفته بشود گمراه بشوید. منتها در آیات دیگر این ضلالت تبیین شد که نه یعنی آنها به همین اندازه اکتفا کنند که شما فاسق بشوید، بلکه میخواهند کافر بشوید.
مراد از «من» در ﴿من اهل الکتاب﴾
همین سورهٴ مبارکهٴ بقره آیه 109 این است که ﴿ودّ کثیرٌ من أهل الکتاب لو یردُّونکم من بعد إیمانکم کفّاراً﴾ ، اگر قبلاً فرمود: ﴿من اهل الکتاب﴾ این ﴿من﴾ را توضیح داد که نه یعنی بعضِ قلیل یا بعضِ مساوی بلکه بعضِ کثیر، یعنی کثیر اهل کتاب اینطورند، نه اکثر یهودیها اینطورند، کثیری از یهودیها اینطورند، چون کثیر بالاتر از أکثر است. در برابر أکثر کثیر است، در برابر کثیر قلیل است. اگر گفتند: اکثر یهودیها اینچنیناند؛ یعنی کثیرشان اینچنین نیستند. ولی اگر گفتند: کثیری از اهل کتاب اینطورند یعنی قلیلی از اهل کتاب اینطور نیستند، این است که در کتابهای فقهی وقتی میخواهند ترقّی کنند، ملاحظه میفرمایید میگویند: مسألهٴ اینچنین است الأشهر بل المشهور، سرّش این است که مشهور بالاتر از أشهر است، اگر گفتند: این حکم أشهر است یعنی مخالف این مشهور است، ولی این أشهر [است]؛ پس مخالف آن از حجیّت نیفتاد، ولی وقتی میخواهند ترقّی کنند، میگویند: حکم أشهرْ بین فقها این است بل المشهور این است. اگر گفتند: بل المشهور این است یعنی آن طرفش شاذِّ نادر است، مشهور بیشتر از أشهر است و بالاتر از أشهر، چون طرف مقابلش میشود شاذِّ نادر. در این موارد خدای سبحان گرچه فرمود: ﴿من أهل الکتاب﴾ ولی در آیهٴ 109 سورهٴ بقره میفرماید به اینکه کثیری از اینها این چنیناند. و این کثیر آنطور نیست که کثیرِ نفسی باشد، بلکه کثیر نسبی است کثیر نفسی مقابلش کثیر هم است. یعنی اینها هم زیادند آنها هم زیاد، و اما کثیر نسبی یعنی مخالفین کثیرند. موافقین اندکند: ﴿ودّ کثیرٌ من اهل الکتاب لو یردُّونکم من بعد إیمانکم کفّاراً﴾ ، پس نه تنها آنها میخواهند شما گمراه بشوید در حد فسق بلکه میخواهند گمراه بشوید در حد کفر.
حسد، منشأ مودّتهای باطل اهل کتاب
و منشاء همهٴ این مودّتهای باطل اهل کتاب، حسد است فرمود: ﴿لو یردونکم من بعد ایمانکم کفاراً﴾ چرا؟ ﴿حسداً من عند أنفسهم﴾؛ این حسد از آنِ یهودیهاست، مشرکینی هم که گرفتار این مودّتاند در اثر حسد است، نمیخواهند مسلمین ترقّی کنند: ﴿حسداً من عند أنفسهم من بعد ما تبیّن لهم الحق﴾ اینطور نیست که اینها در اشتباه باشند، حق برای اینها روشن شد ولی حسد نمیگذارد اینها این تمنّی را نداشته باشند.
سؤال ...
جواب: چون ﴿من بعد ما تبیّن لهم الحق﴾ است. ما حق میخواهیم. نه ما حق برای ما روشن شد که حق برای ماست ﴿من بعد ما تبیّن لهم الحق﴾. فرقِ این است ما خیر آنها را میخواهیم، آنها شرّ ما را میخواهند. فرق این است که حق برای ما روشن شد که دینِ ما حقّ است و برای آنها هم روشن شد که قرآن حق است؛ فرق این است.
سؤال ...
جواب: چرا ﴿من أهل الکتاب أمّةٌ قائمة یتلون آیات الله﴾ ؛ بعضی از اهل کتاب را قرآن میستاید.
سؤال ...
جواب: چرا؛
یا اسلام آوردند یا اگر اسلام نیاوردند دشمنی با مسلمین ندارند؛ لذا از آنها قرآن به عظمت یاد میکند؛ ﴿من أهل الکتاب أمّةٌ قائمةٌ یتلون آیات الله﴾ ما بعد از اینکه حق برای ما روشن شد خیر خواه آنهاییم، آنها بعد از اینکه حق برایشان روشن شد که اسلام حق است، شرخواه ما هستند [که] منشأش حسادت است.
﴿حسداً من عند أنفسهم من بعد ما تبیّن لهم الحق﴾ .
آنگاه فرمود: ﴿فاعفوا واصفحوا حتی یأتی الله بأمره﴾ ؛ شما فعلاً صبر کنید تا ما دستور نبرد بدهیم، اینچنین نیست که ما برای همیشه شما را امر به سکوت کنیم، فعلاً صبر کنید تا دستور برسد: ﴿فاعفوا و اصفحوا حتی یأتی الله بأمره إنّ الله علی کل شیءٍ قدیر﴾ ، آنگاه همین معنا را در سایر سور تبیین کرد فرمود به اینکه یهودیها کسانیاند که حاضرند به مشرکین بها بدهند ولی به مسلمین اعتنا نکنند، آیه 51 سوره نساء این است که ﴿ألم تر إلی الذین أوتوا نصیباً من الکتاب یؤمنون بالجبت والطّاغوت ویقولون للذین کفروا هؤلاء أهدی من الذین ٰامنوا سبیلاً﴾ این اهل کتاب با اینکه حقانیت قرآن برایشان روشن شد مع ذلک میگویند: مشرکین از مسلمین متمدّنترند: ﴿یؤمنون بالجبت والطاغوت ویقولون للذین کفروا﴾؛ درباره کفار و مشرکین میگویند که ﴿هؤلاء أهدی من الذین ٰامنوا سبیلاً﴾؛ میگویند: راه مشرکین بهتر از راه مسلمین است، همین یهود. آنگاه درباره این گروه خدا میفرماید: ﴿اولئک الذین لعنهم الله﴾ این صغرای قیاس، بعد کبرای قیاس این است که ﴿و من یلعن الله فلن تجد له نصیرا﴾ این کبرای قیاس نتیجه آن است که «فلن تجد للیهود نصیرا» برای اینکه فرمود: اینها را خدا لعنت کرد و هر که را خدا لعنت کرد أحدی نصیر او نیست؛ پس احدی نصیر و ناصر اهل کتاب نخواهد بود: ﴿اولئک الذین لعنهم الله﴾ این یک مقدمه، ﴿و من یلعن الله فلن تجد له نصیراً﴾ این کبرای قیاس؛ پس نتیجه این است که هیچ ناصر و نصیری برای اهل کتاب، اینهایی که دشمنان اسلاماند نیست.
امّا درباره همینها که خواهان کفر مسلمین بودند، آیهٴ 89 سورهٴ مبارکهٴ نساء این است که میفرماید ـ بعضی از این بحثها مربوط به یهودیهاست و اهل کتاب بعضی از اینها مربوط به مشرکین است برخی از اینها هم مربوط به منافقین است که در حکم مشرکاند ـ آیه 89 سوره نساء این است که بعد از اینکه جریان منافقین را در آیهٴ قبل بیان کرد فرمود: ﴿ودّوا لو تکفرون کما کفروا فتکونون سواءً﴾ ؛ این کفار و منافقان میخواهند شما کافر باشید و هیچ مزیّتی بر آنها نداشته باشید، مساوی اینها باشید: ﴿ودّوا لو تکفرون کما کفروا﴾؛ نه تنها تمنّیِ خام دارند بلکه مقدماتش را هم فراهم میکنند، یعنی درصدد کفر شمایند نه اینکه فقط یک آرزوی قلبی دارند. میخواهند شما کافر باشید، نه عملاً هم ترتیب أثرعملی میدهند، تلاش و کوشش میکنند که دینتان را بگیرند: ﴿ودّوا لو تکفرون کما کفروا فتکونون سواءً﴾؛ یعنی شما و آنها همسان باشید هیچ مزیتی بر آنها نداشته باشید. آنگاه فرمود: ﴿فلا تتخذوا منهم أولیاء حتّی یهاجروا فی سبیل الله فإن تولَّوا فخذوهم و أقْتلوهم حیث و جدتموهم ولا تتخذّوا منهم ولیّاً و لانصیراً﴾ که این اعلام نبرد است علیه کفار و مشرکینی که یهودیها از یک نظر مثل اینها هستند؛ چون اگر اهل کتاب دست از آن مودّت باطل بر ندارد، همسان مشرک باشد با او در یک جبهه جنگ میکنند.
آنگاه خدای سبحان فرمود به اینکه مودّت باطل اینها نقشی ندارد؛ چون ﴿و الله یختص برحمته من یشاء﴾.
اهمیت مسئله، سرّ تکرار اسم مبارک «الله»
در همین آیه محل بحث که فرمود ﴿و الله یختص برحمته من یشاء﴾ دو بار کلمه مبارکهٴ الله را تکرار کرد، با اینکه به حسب ظاهر اگر ضمیر میآورد در جمله دوّم کافی بود یعنی اگر میفرمود: ﴿والله یختص برحمته من یشاء و هو ذوالفضل العظیم﴾ کافی بود، امّا کلمهٴ مبارکهٴ «الله» را که اسم ظاهر است به جای ضمیر گذاشت، برای اهمیت مسئله [است].
ـ نبوت و رسالت از مصادیق فضل عظیم
فرمود: ﴿و الله یختص برحمته من یشاء و الله ذوالفضل العظیم﴾، مسئلهٴ نبوت را خدای سبحان به عنوان فضل عظیم یاد میکند در بعضی از موارد میفرماید: خدا رحمتش وسیع است امّا مسئله دین و نبوت و رسالت که به میان میآید میفرماید: خدا دارای فضل عظیم است، نه خدا دارای رحمت واسعه است چون هیچ رحمتی به عظمت رسالت و نبوت نیست. لذا اینجا سخن از فضل عظیم به میان آمد چه اینکه به پیغمبر فرمود: ﴿و کان فضل الله علیک عظیماً﴾
اقسام رحمت الهی
امّا اینکه فرمود: ﴿و الله یختص برحمته من یشاء﴾؛ یعنی یک رحمت عامه است که ﴿و رحمتی وسعت کل شیءٍ﴾ که فراگیر است به سراغ همه میرود، آن اصل رحمت هستی است، یک رحمت خاصه است که به سراغ همه نمیرود خدای سبحان که مشیئتش حکیمانه است، افراد شایسته ولایق را وارد این محدودهٴ رحمت خاصه میکند. لذا گاهی میفرماید: ﴿یدخل من یشاء فی رحمته﴾ ، گاهی میفرماید: ﴿و الله یختص رحمته من یشاء﴾؛ این رحمت، رحمتِ خاصه است وگرنه آن رحمتِ عامه که فراگیر است شامل هر موجودی است، فرمود: ﴿ورحمتی وسعت کل شیءٍ﴾ ؛ چیزی نیست که مصداق شیء باشد و مشمول رحمت نباشد. اگردر فراز دعای کمیل آمده است که «برحمتک الّتی وسعت کلّ شیءِ» ؛ برابر آن کریمهای است که فرمود: ﴿ورحمتی وسعت کل شیء﴾؛ آن رحمت رحمتِ عامه است که هم در جهنم هست، هم در بهشت، هم نصیب کافر میشود، هم نصیب مؤمن که اصل رحمت هستی است، امّا در عین حال که فرمود: ﴿و رحمتی وسعت کل شیء﴾ فرمود: ﴿فَسَأَکتبهٰا للذین یتّقون﴾ این رحمت خاصه است فرمود: آن رحمت عامّه فراگیر است ولی یک رحمت مخصوص دارم که مربوط به متقیان است، در این کریمه هم فرمود: ﴿و الله یختص برحمته من یشاء﴾؛ هر که را خدا مصلحت بداند او را از رحمت خاصه برخوردار میکند، اینکه فرمود: ﴿إن رحمت الله قریب من المحسنین﴾ ؛ رحمت خاصه است، اینکه فرمود: ﴿یؤتی الحکمة من یشاء ومن یؤت الحکمةَ فقد أوتی خیراً کثیراً﴾ ؛ رحمت خاصه است، نبوت و رسالت هم رحمت خاصه است و از برجستهترین مظاهر رحمت خاصه به شمار میرود لذا فرمود: ﴿و الله یختص برحمته من یشاء﴾ در همین زمینه فرمود به اینکه تمنیّات باطل اینها نقشی ندارد چون رحمت خدا دست خودِ خداست و خدای سبحان هر که را بخواهد از آن رحمت خاصّه برخوردار میکند.
ـ علم و حکمت زمامدار فضل و رحمت الهی
در سورهٴ آلعمران آیهٴ 73 این است که، فرمود: یهودیها حرفشان این بود، میگفتند: ﴿ولا تؤمنوا إلاّ لمن تبع دینکم قل إن الْهدی هدی الله﴾ اصرار آنها این بود که ﴿أن یؤتی احدٌ مثل ما أُوتیتم أو یحاجُّوکم عند ربکم قل إنّ الفضل بید الله یؤتیه من یشاء و الله واسعٌ علیم ٭ یختص برحمته من یشاء والله ذوالفضل العظیم﴾ ؛ یعنی گرچه رحمت خدا واسع است، گرچه فضل خدا فراوان است، امّا او علیم است میداند به چه کسی بدهد، یک وقت یک رحمت خاصّهای را به بلعم باعور میدهد نظیرِ ﴿و اتل علیهم نبأ الذی اتیناه من آیاتنا فانسلخ منها ...﴾ درمیآید فرمود: ما آیات خاصه را به او دادیم، ما او را از آیات خاصه برخوردار کردیم، او از این پوست به در آمد ظرفیت نداشت! گاهی خدا نمونه ذکر میکند میفرماید: اگر ما رحمت خاصه را نصیب دیگران نمیکنیم، برای آن است که به بعضیها دادیم به عنوان امتحان آنها سر از کفر درآوردند: ﴿و اتل علیهم نبأ الذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها﴾ این از این پوست درآمده: ﴿فأتبعه الشیطان فکان من الغاوین﴾ ؛ لذا میفرماید: هر که را خدا بخواهد از رحمت خاصه برخوردار میکند و مشیت الهی هم روی علم اوست، فرمود: ﴿والله واسعٌ ...﴾ إما ﴿علیمٌ﴾ میداند به چه کسی بدهد، درون افراد را میشناسد. لذا بهترین راه برای یافتن رحمت خاصه تطهیر قلب است، اگر انسان قلب را پاک کند، یقیناً فیض خدا میتابد، اینچنین نیست که او فیض نرساند، منتها او به قلبی فیض میرساند که غیر او را نطلبد. اگر فرمود: ﴿من یشاء﴾؛ این مشیتش را باعلم و حکمت همراه کرد فرمود: ﴿و الله واسعٌ﴾ اما ﴿علیم﴾ میداند به چه کسی بدهد ﴿قل إن الفضل بید الله یؤتیه من یشاء﴾ اما این ﴿من یشاء﴾اش. مشیّتش عالمانه است: ﴿و الله واسعٌ ...﴾ امّا ﴿... علیمٌ﴾ میداند به چه کسی بدهد. ﴿یختص برحمته من یشاء﴾ اگر قبلاً فرمود: ﴿یؤتیه من یشاء﴾ . بعداً هم فرمود: ﴿یختص برحمته من یشاء﴾ در این وسط این جمله نورانی را ذکر کرد که ﴿واسعٌ علیمٌ﴾؛ یعنی میداند به چه کسی بدهد: ﴿و الله ذوالفضل العظیم﴾.
از امیرالمؤمنین و همچنین از امام باقر(سلام الله علیهما) رسیده است که منظور از این رحمت در آیه محل بحث نبوّت است چون نبوّت گرچه مربوط به مسلمین نیست اما به برکت نبوّت خیر نصیب مسلمین میشود.
سؤال ...
جواب: به عنوان آزمایش میدهد، تا دیگران تمنای بیجا نکنند، تا بدانند که اگر به دیگران نمیرسد برای آن است که شایسته نیستند و اگر آن شخص، نظیر بلعم این آیهٴ الهی را گرفت اگر نگرفته بود؛ بهتر بود مثل علمِ بیعمل که انسان نداند بهتر است؛ چون علم بیعمل حجتی است علی الانسان و این حجت علی الانسان باعث میشود انسان در جهنّم آن قدر باعث عذاب دیگران است که از بوی او دیگران رنج میبرند.
سؤال ...
جواب: نه؛ اگر ﴿من یشاء﴾ بود و ﴿علیم﴾ نبود، معلوم میشود که هر کسی را که خودش میخواهد. ولی اگر ﴿علیم﴾ در کنار ﴿من یشاء﴾ ذکر شد معلوم میشود مشیّت او عالمانه است نه مشیت گزافی که أشاعره بر آنند یعنی بر اساس حکمت میداند، اگر که فرمود: هرکه را بخواهد میدهد یعنی هرکه را مصلحت بداند میدهد.
ویژگی رحمت خاص الهی
ـ اختصاص فیضهای معنوی به صالحان
آنگاه در بعضی از قسمتها فرمود به اینکه شما بر آنچه که ما بر أنبیا و أولیا دادیم حسد نورزید؛ زیرا خدا دارای مُلک عظیم است و این مُلک عظیم را به افراد صالح اعطا میکند. درباره همین اهل کتاب فرمود: ﴿أم یحسدون الناس علی ما آتاهم الله من فضله فقد آتینا آلإبراهیم الکتاب والحکمة و آتیناهم ملکاً عظیماً﴾ : اینها یعنی اهل کتاب روی حسد، تمنّیِ زوال نعمت اسلام را از مسلمین و امثال ذلک دارند، ولی خدا میفرماید: ما به فضلمان به آلابراهیم کتاب و حکمت دادهایم، به آلابراهیم ملک عظیم دادهایم، به سلیمان سلطنت الهی دادیم، به داود سلطنت الهی دادیم و مانند آن، آنها به حق از این نعمت استفاده کردند؛ پس خدا هر که را بخواهد میدهد و خواستن او هم روی علم و حکمت است، میداند چه گروه یا چه شخصی صالح است.
سورهٴ مبارکهٴ شوریٰ آیهٴ 8 فرمود به اینکه ﴿ولو شاء الله لجعلهم أمّةً واحدة ...﴾ إمّا ﴿... ولکن یدخل من یشاء فی رحمته﴾ ؛ یعنی آن رحمت واسعه فراگیر است، به سراغ همه میرود ولی این رحمت خاصه جای معیّنی دارد، خدای سبحان افراد معینی را وارد محدودهٴ رحمت خاصه میکند، در رحمت خاصّه داخل میکند، مثل اینکه میفرماید: «کلمة لا اله الا الله حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی أمن من عذابی» ؛ این مأمن است جای دیگر أمن نیست یا «ولایة علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی» این ولایت مأمن است یا آنکه امام هشتم(سلام الله علیه) میفرماید «و أنا من شروطها» : یعنی این ولایت مأمن است.
ـ محرومان از مأمن رحمت الهی
خدای سبحان همه را در این مأمن داخل نمیکند. عدهای که لایقاند آنها را در این مأمن داخل میکند: ﴿لکن یدخل من یشاء فی رحمته والظالمون ...﴾، آنها که دیگر وارد این مأمن نشدند بیرونِ دروازهٴ رحمتاند: ﴿... ما لهم من ولیِّ ولانصیرٍ﴾ ؛ نه احدی کار اینها را به عهده میگیرد نه اینها آن توان را دارند که کار خود را به عهده بگیرند، دیگری کمکشان باشد؛ بالاخره انسان یا ولیّ میخواهد یا ناصر. اگر خیلی ضعیف است ولی میخواهد که همهٴ کارهای مولّی علیه را ولی به عهده بگیرد؛ مثل کودک خردسال، اگر یک مقداری رشد کرد بعضی از کارها را خود توانست به عهده بگیرد، ناصر میخواهد. نصرت غیر از ولایت است، اگر همه کارهای انسان را دیگری به عهده گرفت، او میشود ولی انسان و انسان میشود مولّی علیه او، اگر مقداری از کارها را خود انسان به عهده گرفت تتمهاش را دیگری به انسان رساند، اینجا جای نصرت است، آن ناصرِ انسان است نه ولیّ انسان، فرمود: ظالمین که بیرون دروازه رحمتاند نه ولی دارند نه نصیر، این همان است که در سورهٴ مبارکهٴ حدید فرمود: ﴿باطنه فیه الرّحمة ظاهره من قبله العذاب﴾ .
ظهور رحمت و عذاب الهی در قیامت
اگر خدای سبحان عدهای را در محدودهٴ أمن وارد کرد؛ مثل اینکه فرمود: «کلمة لا اله الا الله حصنی» ؛ بیرونِ قلعه عذاب است، درون قلعه رحمت است، همین معنا در قیامت ظهور میکند به سوری که ﴿باطنه فیه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب﴾ ؛ عدهای که در این قلعهاند در أمانند، آنها که بیرون قلعهاند در عذابند، وگرنه دیواری که نیست، دیوار فلزی یا آجری یا سیمانی که نیست، عقیده قلعه است، ایمان قلعه است، کسی که در قلعه ایمان و عقیده باشد [در] امان است، کسی که بیرون از قلعه اعتقاد و ایمان باشد، در امان نیست. همین معنای «کلمة لا اله الا الله حصنی» یا «ولایة علی بن ابیطالب(علیه السلام) حصنی» یا «بشروطها وأنا من شروطها» که به صورت قلعهٴ امن درآمده است در قیامت به صورت یک دیوار و به صورت یک سور ترسیم میشود؛ چون اعمال به آن صورت مجسّم میشوند، همانطوری که صراط یعنی صراط مستقیم در دنیا به صورت یک پل در قیامت میآید که روایت آمده است: «هما صراطان: صراطٌ فی الدنیا صراطٌ فی الاخرة فأمّا الصراط فی الدنیا فهو الامام المفترض الطاعة من عرفه فی الدنیا و اقتدی بهداه مرّ علی الصراط الذی هو جسر جهنم فی الآخرة ...» آنجا که دیگر با فلز و با آجر پل نمیسازند که، پل صراط که دیگر از چوب و سنگ نیست، پل صراط همین ایمان است، حضرت فرمود: صراط دو قسم است این روایت را در این جوامع روایی در باب صراط ملاحظه بفرمایید، حضرت فرمود: صراط دوتاست در دنیا عبارت از دین، در آخرت پل است، جهنم زیر و دو طرف آتش است. پلی روی جهنم است منتها این پل با ایمان ساخته میشود، نه با سنگ و گل، جهنمی هست دو طرفش و زیرش شعله است رویش هم پل است. این پل همان دین است در دنیا دین داشتن از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است در آخرت از جهنم گذشتن از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است .
سؤال ...
جواب: نه؛ تمثیل است فرمود: حقیقتاً پل هست. چه اینکه حقیقتاً دین هست، دین کنایه نیست دین داشتن سخت است؛ لذا بعضی از مفسرین هشدار داد فرمود: کسانی که مبتلا به حسدند باید بدانند آن وصف پلید مشرکان و یهودیها را دارند در خود احیا میکنند. این هست. کسی بخواهد متدیّن باشد و از ترقّی دیگران لذّت ببرد و رنجور نشود از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است اگر این صفت در ما بود که هیچ مسألهای ما در این کشور نداشتیم هر جا شما ببینید متأسفانه سخن از اختلاف است برای حسد است، اگر ما بدانیم: ﴿والله یختص برحمته من یشاء﴾؛ بدانیم اگر دیگری خدا به او علم داد کمال داد، قدرت داد، حیثیّت داد، ما اگر راضی باشیم خدا به ما هم میدهد یا لا اقل ثوابش را به ما میدهد، نه ما میسوزیم نه او را از کارش باز میداریم، راحتیم هیچ مشکلی پیش نمیآید.
دین داشتن از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است. در دنیا بسیار سخت است. در آخرت هم بسیار سخت، اگر کسی در دنیا متدیّن واقعی بود، در قیامت از این پل صراط کالبرق الخاطف میگذرد. برای او که از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر نیست برای او یک پلی است بسیار باز و روشن، یک پل اتوبانی است. برای مثل ماها از موباریکتر و از شمشیر تیزتر است، برای آنها «کالبرق الخاطف» است در روایت دارد: پل صراط نسبت به مؤمنینی که اهل تقوا هستند خیلی وسیع است آنها به آسانی میگذرند اینطور نیست که از مو باریکتر باشد برای ماها که دین داشتنمان دشوار است این چنین است؛ پس اگر کسی وارد این قلعه أمن شد. درونش راحت است و اگر کسی بیرون قلعه ایستاد، آتش است؛ چون توحید اگر حصن است این حصن، این برج و بارو که از سیمان و فولاد ساخته نشد. فرمود: «کلمة لا اله الا الله حصنی» نه تشبیه و کنایه است، بلکه حقیقت است، نه از سیمان و سنگ ساخته شد. انسان مؤمن در أمان الهی است، همین معنا در قیامت به صورت سور مجسّم میشود؛ چون اعمال مجسّم میشود؛ ﴿فضرب بینهم بسورٍ له باب باطنه فیه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب﴾ ، شیعیان، کسانی که أهل ارتباط با خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام)اند، در باطناند. دیگران بیرون دروازهٴ حصناند؛ لذا فرمود: ﴿یدخل من یشاء فی رحمته﴾ ؛ کسی که شایسته باشد، نه اینکه فقط یک گروه خاص را خدا ارائه طریق کرده باشد، آن هدایت تشریعی که هدایت جهانی است در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که خدای سبحان با جهانیان سخن میگوید به عنوان ﴿یا ایها الناس﴾ خطاب میکند و قرآن را هم برای هدایت اولین و آخرین فرستاد امّا کسی که بهره میبرد کم است. «والحمدلله رب العالمین»
- کفار و اهل کتاب میلی به خیر رسانی به شما ندارند
- شما با آنان دستی و توقع دوستی نداشته باشید
- دلیل مخالفت اهل کتاب با مسلمانان حسد ورزی آن هاست
- اختصاص رحمت نبوت به مسلمین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَلاَ الْمُشْرِکِینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَاللّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ﴾
ضمن شمارش أوصاف نفسانی بنیاسرائیل، مسلمانها را هم از خطر بنیاسرائیل و سایر اهل کتاب هشدار میدهد. گاهی میفرماید: اینها دوست ندارند خیری به شما برسد، چه رسد نبوّت و وحی نصیب شما بشود. گاهی میفرماید: اینها نه تنها دوست ندارند خیری به شما برسد بلکه دوست دارند شما را گمراه کنند. گاهی میفرماید: نه تنها دوست دارند شما را گمراه کنند، بلکه دوست دارند شما را کافر کنند، مثل آنها بشوید که هیچ مزیّتی بر آنها نداشته باشید: لذا میفرماید: با اینها هیچگونه ارتباط دوستانه برقرار نکنید.
بعد ضمن اینکه این مسئله را از اهل کتاب نقل میکند میفرماید: این خصیصه برای کسانی است که از وحی الهی رو برگرداناند. خواه یهود و خواه نصارا، خواه مشرکین؛ لذا در این جهت بین اهل کتاب و مشرکین فرقی نیست.
آنگاه میفرماید: کلید رحمت عامّه و خاصّه به دست خدای سبحان است. همانطوری که سراسر جهان رحمت اوست و کلید سراسر رحمت به دست خداست، رحمت خاصهٴ خدا هم کلید مخصوصی دارد که آن به دست خداست. آن را خدا به هر که بخواهد میدهد و خدا رحمت خاصهاش را تنها نصیب اهل ایمان و انسانهای وارسته میکند، چه آنها بخواهند. چه آنها نخواهند. اما مطلب اول که همین آیه محل بحث است. فرمود: ﴿ما یود الذین کفروا من اهل الکتاب ولا المشرکین أن ینزَّل علیکم من خیرٍ من ربکم﴾؛ یعنی چه اهل کتاب یعنی یهودی و مسیحی، چون اختصاصی به یهودیها ندارد، فرمود: اهل کتاب خواه یهود، خواه نصارا و همچنین مشرکین اینها دوست ندارند یک خیری به شما برسد. این ﴿خیر﴾ تنوینش تنکیر است، برای آن است که نازلترین خیر را آنها نمیخواهند به شما برسد، چه رسد به خیر اسلام و رسالت و نبوت و ولایت و امامت و امثال ذلک: ﴿ما یودّ الذین کفروا﴾
اقسام کافران
آنگاه فرمود: کفّار دو قسماند: بعضی ﴿من اهل الکتاب﴾اند، بعضی هم ﴿مشرکین﴾اند، که این ﴿ولا المشرکین﴾ عطف بر ﴿اهل الکتاب﴾ است؛ یعنی «ومن المشرکین»، نه اینکه عطف بر ﴿الذین کفروا﴾ باشد، چون اگر عطف بر ﴿الذین﴾ باشد باید مرفوع باشد باید میفرمود: «ما یودّ الذین کفروا من اهل الکتاب ولا المشرکون» یعنی؛ «ما یودّ الذین کفروا و ما یودّ المشرکون» بلکه در این اوصاف پلید مشرکین و اهل کتاب همسان هماند. در موارد دیگر هم همینطور تقسیم شد، در اینجا مشرکین عطف بر اهل کتاب است؛ نظیر آنچه که در آیهٴ اول سورهٴ بیّنه آمده که فرمود: ﴿لم یکن الذین کفروا من أهل الکتاب والمشرکین﴾ ، منتها در آیه محل بحث «لا» تکرار شده است که حرف نفی است وگرنه در آیهٴ اول سورهٴ بیّنه این است که ﴿لم یکن الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین منفکّین حتی تأتیهم البیّنة﴾ که مشرکین را با اهل کتاب یکجا عطف کرد، فرمود: اینها کافرند منتها بعضی اهل کتاباند، بعضی اهل کتاب نیستند.
پس امر اوّل این شد که آنها دوست ندارند خیری نصیب مسلمین بشود. گاهی تعبیر از نفی خیر میگذرد به مودّت ضلال میرسد که اینها دوست دارند شما را گمراه کنند منتها طرفی نمیبندند. آیهٴ 69 سورهٴ آلعمران این است که ﴿ودّت طائفةٌ من أهل الکتاب لویضلّونَکم﴾ ؛ اینها میخواهند شما را گمراه کنند.
بررسی معنای واژهها«مودّت»«محبّت» «تمنّی»
فرق مودّت و محبّت آن است که میگویند: مودّت یک محبتی است آمیخته با تمنّی، آن محبت آمیخته با تمنّی را مودّت میگویند و فرق مودّت و تمنّی این است که مودّت و محبّت به مفرد تعلّق میگیرد، امّا تمنّی به جمله تعلق میگیرد. نمیگویند: من به زید تمنّی دارم میگویند: من محبّ زیدام یا نسبت به زید مودّت دارم، اما تمنّی دارم اینچنین نیست، تمنّی به کار تعلّق میگیرد.
ـ اوصاف نفسانی بنیاسرائیل و مشرکان
فرمود: ﴿ودّت طائفةٌ من أهل الکتاب لو یضلّونکم﴾ ولی ﴿و ما یضلّون إلا أنفسهم وما یشعرون﴾ ، این مرحلهٴ دوّم است که نه تنها میل ندارند خیری به شما برسد بلکه میل دارند این هدایت از شما گرفته بشود گمراه بشوید. منتها در آیات دیگر این ضلالت تبیین شد که نه یعنی آنها به همین اندازه اکتفا کنند که شما فاسق بشوید، بلکه میخواهند کافر بشوید.
مراد از «من» در ﴿من اهل الکتاب﴾
همین سورهٴ مبارکهٴ بقره آیه 109 این است که ﴿ودّ کثیرٌ من أهل الکتاب لو یردُّونکم من بعد إیمانکم کفّاراً﴾ ، اگر قبلاً فرمود: ﴿من اهل الکتاب﴾ این ﴿من﴾ را توضیح داد که نه یعنی بعضِ قلیل یا بعضِ مساوی بلکه بعضِ کثیر، یعنی کثیر اهل کتاب اینطورند، نه اکثر یهودیها اینطورند، کثیری از یهودیها اینطورند، چون کثیر بالاتر از أکثر است. در برابر أکثر کثیر است، در برابر کثیر قلیل است. اگر گفتند: اکثر یهودیها اینچنیناند؛ یعنی کثیرشان اینچنین نیستند. ولی اگر گفتند: کثیری از اهل کتاب اینطورند یعنی قلیلی از اهل کتاب اینطور نیستند، این است که در کتابهای فقهی وقتی میخواهند ترقّی کنند، ملاحظه میفرمایید میگویند: مسألهٴ اینچنین است الأشهر بل المشهور، سرّش این است که مشهور بالاتر از أشهر است، اگر گفتند: این حکم أشهر است یعنی مخالف این مشهور است، ولی این أشهر [است]؛ پس مخالف آن از حجیّت نیفتاد، ولی وقتی میخواهند ترقّی کنند، میگویند: حکم أشهرْ بین فقها این است بل المشهور این است. اگر گفتند: بل المشهور این است یعنی آن طرفش شاذِّ نادر است، مشهور بیشتر از أشهر است و بالاتر از أشهر، چون طرف مقابلش میشود شاذِّ نادر. در این موارد خدای سبحان گرچه فرمود: ﴿من أهل الکتاب﴾ ولی در آیهٴ 109 سورهٴ بقره میفرماید به اینکه کثیری از اینها این چنیناند. و این کثیر آنطور نیست که کثیرِ نفسی باشد، بلکه کثیر نسبی است کثیر نفسی مقابلش کثیر هم است. یعنی اینها هم زیادند آنها هم زیاد، و اما کثیر نسبی یعنی مخالفین کثیرند. موافقین اندکند: ﴿ودّ کثیرٌ من اهل الکتاب لو یردُّونکم من بعد إیمانکم کفّاراً﴾ ، پس نه تنها آنها میخواهند شما گمراه بشوید در حد فسق بلکه میخواهند گمراه بشوید در حد کفر.
حسد، منشأ مودّتهای باطل اهل کتاب
و منشاء همهٴ این مودّتهای باطل اهل کتاب، حسد است فرمود: ﴿لو یردونکم من بعد ایمانکم کفاراً﴾ چرا؟ ﴿حسداً من عند أنفسهم﴾؛ این حسد از آنِ یهودیهاست، مشرکینی هم که گرفتار این مودّتاند در اثر حسد است، نمیخواهند مسلمین ترقّی کنند: ﴿حسداً من عند أنفسهم من بعد ما تبیّن لهم الحق﴾ اینطور نیست که اینها در اشتباه باشند، حق برای اینها روشن شد ولی حسد نمیگذارد اینها این تمنّی را نداشته باشند.
سؤال ...
جواب: چون ﴿من بعد ما تبیّن لهم الحق﴾ است. ما حق میخواهیم. نه ما حق برای ما روشن شد که حق برای ماست ﴿من بعد ما تبیّن لهم الحق﴾. فرقِ این است ما خیر آنها را میخواهیم، آنها شرّ ما را میخواهند. فرق این است که حق برای ما روشن شد که دینِ ما حقّ است و برای آنها هم روشن شد که قرآن حق است؛ فرق این است.
سؤال ...
جواب: چرا ﴿من أهل الکتاب أمّةٌ قائمة یتلون آیات الله﴾ ؛ بعضی از اهل کتاب را قرآن میستاید.
سؤال ...
جواب: چرا؛
یا اسلام آوردند یا اگر اسلام نیاوردند دشمنی با مسلمین ندارند؛ لذا از آنها قرآن به عظمت یاد میکند؛ ﴿من أهل الکتاب أمّةٌ قائمةٌ یتلون آیات الله﴾ ما بعد از اینکه حق برای ما روشن شد خیر خواه آنهاییم، آنها بعد از اینکه حق برایشان روشن شد که اسلام حق است، شرخواه ما هستند [که] منشأش حسادت است.
﴿حسداً من عند أنفسهم من بعد ما تبیّن لهم الحق﴾ .
آنگاه فرمود: ﴿فاعفوا واصفحوا حتی یأتی الله بأمره﴾ ؛ شما فعلاً صبر کنید تا ما دستور نبرد بدهیم، اینچنین نیست که ما برای همیشه شما را امر به سکوت کنیم، فعلاً صبر کنید تا دستور برسد: ﴿فاعفوا و اصفحوا حتی یأتی الله بأمره إنّ الله علی کل شیءٍ قدیر﴾ ، آنگاه همین معنا را در سایر سور تبیین کرد فرمود به اینکه یهودیها کسانیاند که حاضرند به مشرکین بها بدهند ولی به مسلمین اعتنا نکنند، آیه 51 سوره نساء این است که ﴿ألم تر إلی الذین أوتوا نصیباً من الکتاب یؤمنون بالجبت والطّاغوت ویقولون للذین کفروا هؤلاء أهدی من الذین ٰامنوا سبیلاً﴾ این اهل کتاب با اینکه حقانیت قرآن برایشان روشن شد مع ذلک میگویند: مشرکین از مسلمین متمدّنترند: ﴿یؤمنون بالجبت والطاغوت ویقولون للذین کفروا﴾؛ درباره کفار و مشرکین میگویند که ﴿هؤلاء أهدی من الذین ٰامنوا سبیلاً﴾؛ میگویند: راه مشرکین بهتر از راه مسلمین است، همین یهود. آنگاه درباره این گروه خدا میفرماید: ﴿اولئک الذین لعنهم الله﴾ این صغرای قیاس، بعد کبرای قیاس این است که ﴿و من یلعن الله فلن تجد له نصیرا﴾ این کبرای قیاس نتیجه آن است که «فلن تجد للیهود نصیرا» برای اینکه فرمود: اینها را خدا لعنت کرد و هر که را خدا لعنت کرد أحدی نصیر او نیست؛ پس احدی نصیر و ناصر اهل کتاب نخواهد بود: ﴿اولئک الذین لعنهم الله﴾ این یک مقدمه، ﴿و من یلعن الله فلن تجد له نصیراً﴾ این کبرای قیاس؛ پس نتیجه این است که هیچ ناصر و نصیری برای اهل کتاب، اینهایی که دشمنان اسلاماند نیست.
امّا درباره همینها که خواهان کفر مسلمین بودند، آیهٴ 89 سورهٴ مبارکهٴ نساء این است که میفرماید ـ بعضی از این بحثها مربوط به یهودیهاست و اهل کتاب بعضی از اینها مربوط به مشرکین است برخی از اینها هم مربوط به منافقین است که در حکم مشرکاند ـ آیه 89 سوره نساء این است که بعد از اینکه جریان منافقین را در آیهٴ قبل بیان کرد فرمود: ﴿ودّوا لو تکفرون کما کفروا فتکونون سواءً﴾ ؛ این کفار و منافقان میخواهند شما کافر باشید و هیچ مزیّتی بر آنها نداشته باشید، مساوی اینها باشید: ﴿ودّوا لو تکفرون کما کفروا﴾؛ نه تنها تمنّیِ خام دارند بلکه مقدماتش را هم فراهم میکنند، یعنی درصدد کفر شمایند نه اینکه فقط یک آرزوی قلبی دارند. میخواهند شما کافر باشید، نه عملاً هم ترتیب أثرعملی میدهند، تلاش و کوشش میکنند که دینتان را بگیرند: ﴿ودّوا لو تکفرون کما کفروا فتکونون سواءً﴾؛ یعنی شما و آنها همسان باشید هیچ مزیتی بر آنها نداشته باشید. آنگاه فرمود: ﴿فلا تتخذوا منهم أولیاء حتّی یهاجروا فی سبیل الله فإن تولَّوا فخذوهم و أقْتلوهم حیث و جدتموهم ولا تتخذّوا منهم ولیّاً و لانصیراً﴾ که این اعلام نبرد است علیه کفار و مشرکینی که یهودیها از یک نظر مثل اینها هستند؛ چون اگر اهل کتاب دست از آن مودّت باطل بر ندارد، همسان مشرک باشد با او در یک جبهه جنگ میکنند.
آنگاه خدای سبحان فرمود به اینکه مودّت باطل اینها نقشی ندارد؛ چون ﴿و الله یختص برحمته من یشاء﴾.
اهمیت مسئله، سرّ تکرار اسم مبارک «الله»
در همین آیه محل بحث که فرمود ﴿و الله یختص برحمته من یشاء﴾ دو بار کلمه مبارکهٴ الله را تکرار کرد، با اینکه به حسب ظاهر اگر ضمیر میآورد در جمله دوّم کافی بود یعنی اگر میفرمود: ﴿والله یختص برحمته من یشاء و هو ذوالفضل العظیم﴾ کافی بود، امّا کلمهٴ مبارکهٴ «الله» را که اسم ظاهر است به جای ضمیر گذاشت، برای اهمیت مسئله [است].
ـ نبوت و رسالت از مصادیق فضل عظیم
فرمود: ﴿و الله یختص برحمته من یشاء و الله ذوالفضل العظیم﴾، مسئلهٴ نبوت را خدای سبحان به عنوان فضل عظیم یاد میکند در بعضی از موارد میفرماید: خدا رحمتش وسیع است امّا مسئله دین و نبوت و رسالت که به میان میآید میفرماید: خدا دارای فضل عظیم است، نه خدا دارای رحمت واسعه است چون هیچ رحمتی به عظمت رسالت و نبوت نیست. لذا اینجا سخن از فضل عظیم به میان آمد چه اینکه به پیغمبر فرمود: ﴿و کان فضل الله علیک عظیماً﴾
اقسام رحمت الهی
امّا اینکه فرمود: ﴿و الله یختص برحمته من یشاء﴾؛ یعنی یک رحمت عامه است که ﴿و رحمتی وسعت کل شیءٍ﴾ که فراگیر است به سراغ همه میرود، آن اصل رحمت هستی است، یک رحمت خاصه است که به سراغ همه نمیرود خدای سبحان که مشیئتش حکیمانه است، افراد شایسته ولایق را وارد این محدودهٴ رحمت خاصه میکند. لذا گاهی میفرماید: ﴿یدخل من یشاء فی رحمته﴾ ، گاهی میفرماید: ﴿و الله یختص رحمته من یشاء﴾؛ این رحمت، رحمتِ خاصه است وگرنه آن رحمتِ عامه که فراگیر است شامل هر موجودی است، فرمود: ﴿ورحمتی وسعت کل شیءٍ﴾ ؛ چیزی نیست که مصداق شیء باشد و مشمول رحمت نباشد. اگردر فراز دعای کمیل آمده است که «برحمتک الّتی وسعت کلّ شیءِ» ؛ برابر آن کریمهای است که فرمود: ﴿ورحمتی وسعت کل شیء﴾؛ آن رحمت رحمتِ عامه است که هم در جهنم هست، هم در بهشت، هم نصیب کافر میشود، هم نصیب مؤمن که اصل رحمت هستی است، امّا در عین حال که فرمود: ﴿و رحمتی وسعت کل شیء﴾ فرمود: ﴿فَسَأَکتبهٰا للذین یتّقون﴾ این رحمت خاصه است فرمود: آن رحمت عامّه فراگیر است ولی یک رحمت مخصوص دارم که مربوط به متقیان است، در این کریمه هم فرمود: ﴿و الله یختص برحمته من یشاء﴾؛ هر که را خدا مصلحت بداند او را از رحمت خاصه برخوردار میکند، اینکه فرمود: ﴿إن رحمت الله قریب من المحسنین﴾ ؛ رحمت خاصه است، اینکه فرمود: ﴿یؤتی الحکمة من یشاء ومن یؤت الحکمةَ فقد أوتی خیراً کثیراً﴾ ؛ رحمت خاصه است، نبوت و رسالت هم رحمت خاصه است و از برجستهترین مظاهر رحمت خاصه به شمار میرود لذا فرمود: ﴿و الله یختص برحمته من یشاء﴾ در همین زمینه فرمود به اینکه تمنیّات باطل اینها نقشی ندارد چون رحمت خدا دست خودِ خداست و خدای سبحان هر که را بخواهد از آن رحمت خاصّه برخوردار میکند.
ـ علم و حکمت زمامدار فضل و رحمت الهی
در سورهٴ آلعمران آیهٴ 73 این است که، فرمود: یهودیها حرفشان این بود، میگفتند: ﴿ولا تؤمنوا إلاّ لمن تبع دینکم قل إن الْهدی هدی الله﴾ اصرار آنها این بود که ﴿أن یؤتی احدٌ مثل ما أُوتیتم أو یحاجُّوکم عند ربکم قل إنّ الفضل بید الله یؤتیه من یشاء و الله واسعٌ علیم ٭ یختص برحمته من یشاء والله ذوالفضل العظیم﴾ ؛ یعنی گرچه رحمت خدا واسع است، گرچه فضل خدا فراوان است، امّا او علیم است میداند به چه کسی بدهد، یک وقت یک رحمت خاصّهای را به بلعم باعور میدهد نظیرِ ﴿و اتل علیهم نبأ الذی اتیناه من آیاتنا فانسلخ منها ...﴾ درمیآید فرمود: ما آیات خاصه را به او دادیم، ما او را از آیات خاصه برخوردار کردیم، او از این پوست به در آمد ظرفیت نداشت! گاهی خدا نمونه ذکر میکند میفرماید: اگر ما رحمت خاصه را نصیب دیگران نمیکنیم، برای آن است که به بعضیها دادیم به عنوان امتحان آنها سر از کفر درآوردند: ﴿و اتل علیهم نبأ الذی آتیناه آیاتنا فانسلخ منها﴾ این از این پوست درآمده: ﴿فأتبعه الشیطان فکان من الغاوین﴾ ؛ لذا میفرماید: هر که را خدا بخواهد از رحمت خاصه برخوردار میکند و مشیت الهی هم روی علم اوست، فرمود: ﴿والله واسعٌ ...﴾ إما ﴿علیمٌ﴾ میداند به چه کسی بدهد، درون افراد را میشناسد. لذا بهترین راه برای یافتن رحمت خاصه تطهیر قلب است، اگر انسان قلب را پاک کند، یقیناً فیض خدا میتابد، اینچنین نیست که او فیض نرساند، منتها او به قلبی فیض میرساند که غیر او را نطلبد. اگر فرمود: ﴿من یشاء﴾؛ این مشیتش را باعلم و حکمت همراه کرد فرمود: ﴿و الله واسعٌ﴾ اما ﴿علیم﴾ میداند به چه کسی بدهد ﴿قل إن الفضل بید الله یؤتیه من یشاء﴾ اما این ﴿من یشاء﴾اش. مشیّتش عالمانه است: ﴿و الله واسعٌ ...﴾ امّا ﴿... علیمٌ﴾ میداند به چه کسی بدهد. ﴿یختص برحمته من یشاء﴾ اگر قبلاً فرمود: ﴿یؤتیه من یشاء﴾ . بعداً هم فرمود: ﴿یختص برحمته من یشاء﴾ در این وسط این جمله نورانی را ذکر کرد که ﴿واسعٌ علیمٌ﴾؛ یعنی میداند به چه کسی بدهد: ﴿و الله ذوالفضل العظیم﴾.
از امیرالمؤمنین و همچنین از امام باقر(سلام الله علیهما) رسیده است که منظور از این رحمت در آیه محل بحث نبوّت است چون نبوّت گرچه مربوط به مسلمین نیست اما به برکت نبوّت خیر نصیب مسلمین میشود.
سؤال ...
جواب: به عنوان آزمایش میدهد، تا دیگران تمنای بیجا نکنند، تا بدانند که اگر به دیگران نمیرسد برای آن است که شایسته نیستند و اگر آن شخص، نظیر بلعم این آیهٴ الهی را گرفت اگر نگرفته بود؛ بهتر بود مثل علمِ بیعمل که انسان نداند بهتر است؛ چون علم بیعمل حجتی است علی الانسان و این حجت علی الانسان باعث میشود انسان در جهنّم آن قدر باعث عذاب دیگران است که از بوی او دیگران رنج میبرند.
سؤال ...
جواب: نه؛ اگر ﴿من یشاء﴾ بود و ﴿علیم﴾ نبود، معلوم میشود که هر کسی را که خودش میخواهد. ولی اگر ﴿علیم﴾ در کنار ﴿من یشاء﴾ ذکر شد معلوم میشود مشیّت او عالمانه است نه مشیت گزافی که أشاعره بر آنند یعنی بر اساس حکمت میداند، اگر که فرمود: هرکه را بخواهد میدهد یعنی هرکه را مصلحت بداند میدهد.
ویژگی رحمت خاص الهی
ـ اختصاص فیضهای معنوی به صالحان
آنگاه در بعضی از قسمتها فرمود به اینکه شما بر آنچه که ما بر أنبیا و أولیا دادیم حسد نورزید؛ زیرا خدا دارای مُلک عظیم است و این مُلک عظیم را به افراد صالح اعطا میکند. درباره همین اهل کتاب فرمود: ﴿أم یحسدون الناس علی ما آتاهم الله من فضله فقد آتینا آلإبراهیم الکتاب والحکمة و آتیناهم ملکاً عظیماً﴾ : اینها یعنی اهل کتاب روی حسد، تمنّیِ زوال نعمت اسلام را از مسلمین و امثال ذلک دارند، ولی خدا میفرماید: ما به فضلمان به آلابراهیم کتاب و حکمت دادهایم، به آلابراهیم ملک عظیم دادهایم، به سلیمان سلطنت الهی دادیم، به داود سلطنت الهی دادیم و مانند آن، آنها به حق از این نعمت استفاده کردند؛ پس خدا هر که را بخواهد میدهد و خواستن او هم روی علم و حکمت است، میداند چه گروه یا چه شخصی صالح است.
سورهٴ مبارکهٴ شوریٰ آیهٴ 8 فرمود به اینکه ﴿ولو شاء الله لجعلهم أمّةً واحدة ...﴾ إمّا ﴿... ولکن یدخل من یشاء فی رحمته﴾ ؛ یعنی آن رحمت واسعه فراگیر است، به سراغ همه میرود ولی این رحمت خاصه جای معیّنی دارد، خدای سبحان افراد معینی را وارد محدودهٴ رحمت خاصه میکند، در رحمت خاصّه داخل میکند، مثل اینکه میفرماید: «کلمة لا اله الا الله حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی أمن من عذابی» ؛ این مأمن است جای دیگر أمن نیست یا «ولایة علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی» این ولایت مأمن است یا آنکه امام هشتم(سلام الله علیه) میفرماید «و أنا من شروطها» : یعنی این ولایت مأمن است.
ـ محرومان از مأمن رحمت الهی
خدای سبحان همه را در این مأمن داخل نمیکند. عدهای که لایقاند آنها را در این مأمن داخل میکند: ﴿لکن یدخل من یشاء فی رحمته والظالمون ...﴾، آنها که دیگر وارد این مأمن نشدند بیرونِ دروازهٴ رحمتاند: ﴿... ما لهم من ولیِّ ولانصیرٍ﴾ ؛ نه احدی کار اینها را به عهده میگیرد نه اینها آن توان را دارند که کار خود را به عهده بگیرند، دیگری کمکشان باشد؛ بالاخره انسان یا ولیّ میخواهد یا ناصر. اگر خیلی ضعیف است ولی میخواهد که همهٴ کارهای مولّی علیه را ولی به عهده بگیرد؛ مثل کودک خردسال، اگر یک مقداری رشد کرد بعضی از کارها را خود توانست به عهده بگیرد، ناصر میخواهد. نصرت غیر از ولایت است، اگر همه کارهای انسان را دیگری به عهده گرفت، او میشود ولی انسان و انسان میشود مولّی علیه او، اگر مقداری از کارها را خود انسان به عهده گرفت تتمهاش را دیگری به انسان رساند، اینجا جای نصرت است، آن ناصرِ انسان است نه ولیّ انسان، فرمود: ظالمین که بیرون دروازه رحمتاند نه ولی دارند نه نصیر، این همان است که در سورهٴ مبارکهٴ حدید فرمود: ﴿باطنه فیه الرّحمة ظاهره من قبله العذاب﴾ .
ظهور رحمت و عذاب الهی در قیامت
اگر خدای سبحان عدهای را در محدودهٴ أمن وارد کرد؛ مثل اینکه فرمود: «کلمة لا اله الا الله حصنی» ؛ بیرونِ قلعه عذاب است، درون قلعه رحمت است، همین معنا در قیامت ظهور میکند به سوری که ﴿باطنه فیه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب﴾ ؛ عدهای که در این قلعهاند در أمانند، آنها که بیرون قلعهاند در عذابند، وگرنه دیواری که نیست، دیوار فلزی یا آجری یا سیمانی که نیست، عقیده قلعه است، ایمان قلعه است، کسی که در قلعه ایمان و عقیده باشد [در] امان است، کسی که بیرون از قلعه اعتقاد و ایمان باشد، در امان نیست. همین معنای «کلمة لا اله الا الله حصنی» یا «ولایة علی بن ابیطالب(علیه السلام) حصنی» یا «بشروطها وأنا من شروطها» که به صورت قلعهٴ امن درآمده است در قیامت به صورت یک دیوار و به صورت یک سور ترسیم میشود؛ چون اعمال به آن صورت مجسّم میشوند، همانطوری که صراط یعنی صراط مستقیم در دنیا به صورت یک پل در قیامت میآید که روایت آمده است: «هما صراطان: صراطٌ فی الدنیا صراطٌ فی الاخرة فأمّا الصراط فی الدنیا فهو الامام المفترض الطاعة من عرفه فی الدنیا و اقتدی بهداه مرّ علی الصراط الذی هو جسر جهنم فی الآخرة ...» آنجا که دیگر با فلز و با آجر پل نمیسازند که، پل صراط که دیگر از چوب و سنگ نیست، پل صراط همین ایمان است، حضرت فرمود: صراط دو قسم است این روایت را در این جوامع روایی در باب صراط ملاحظه بفرمایید، حضرت فرمود: صراط دوتاست در دنیا عبارت از دین، در آخرت پل است، جهنم زیر و دو طرف آتش است. پلی روی جهنم است منتها این پل با ایمان ساخته میشود، نه با سنگ و گل، جهنمی هست دو طرفش و زیرش شعله است رویش هم پل است. این پل همان دین است در دنیا دین داشتن از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است در آخرت از جهنم گذشتن از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است .
سؤال ...
جواب: نه؛ تمثیل است فرمود: حقیقتاً پل هست. چه اینکه حقیقتاً دین هست، دین کنایه نیست دین داشتن سخت است؛ لذا بعضی از مفسرین هشدار داد فرمود: کسانی که مبتلا به حسدند باید بدانند آن وصف پلید مشرکان و یهودیها را دارند در خود احیا میکنند. این هست. کسی بخواهد متدیّن باشد و از ترقّی دیگران لذّت ببرد و رنجور نشود از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است اگر این صفت در ما بود که هیچ مسألهای ما در این کشور نداشتیم هر جا شما ببینید متأسفانه سخن از اختلاف است برای حسد است، اگر ما بدانیم: ﴿والله یختص برحمته من یشاء﴾؛ بدانیم اگر دیگری خدا به او علم داد کمال داد، قدرت داد، حیثیّت داد، ما اگر راضی باشیم خدا به ما هم میدهد یا لا اقل ثوابش را به ما میدهد، نه ما میسوزیم نه او را از کارش باز میداریم، راحتیم هیچ مشکلی پیش نمیآید.
دین داشتن از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است. در دنیا بسیار سخت است. در آخرت هم بسیار سخت، اگر کسی در دنیا متدیّن واقعی بود، در قیامت از این پل صراط کالبرق الخاطف میگذرد. برای او که از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر نیست برای او یک پلی است بسیار باز و روشن، یک پل اتوبانی است. برای مثل ماها از موباریکتر و از شمشیر تیزتر است، برای آنها «کالبرق الخاطف» است در روایت دارد: پل صراط نسبت به مؤمنینی که اهل تقوا هستند خیلی وسیع است آنها به آسانی میگذرند اینطور نیست که از مو باریکتر باشد برای ماها که دین داشتنمان دشوار است این چنین است؛ پس اگر کسی وارد این قلعه أمن شد. درونش راحت است و اگر کسی بیرون قلعه ایستاد، آتش است؛ چون توحید اگر حصن است این حصن، این برج و بارو که از سیمان و فولاد ساخته نشد. فرمود: «کلمة لا اله الا الله حصنی» نه تشبیه و کنایه است، بلکه حقیقت است، نه از سیمان و سنگ ساخته شد. انسان مؤمن در أمان الهی است، همین معنا در قیامت به صورت سور مجسّم میشود؛ چون اعمال مجسّم میشود؛ ﴿فضرب بینهم بسورٍ له باب باطنه فیه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب﴾ ، شیعیان، کسانی که أهل ارتباط با خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام)اند، در باطناند. دیگران بیرون دروازهٴ حصناند؛ لذا فرمود: ﴿یدخل من یشاء فی رحمته﴾ ؛ کسی که شایسته باشد، نه اینکه فقط یک گروه خاص را خدا ارائه طریق کرده باشد، آن هدایت تشریعی که هدایت جهانی است در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که خدای سبحان با جهانیان سخن میگوید به عنوان ﴿یا ایها الناس﴾ خطاب میکند و قرآن را هم برای هدایت اولین و آخرین فرستاد امّا کسی که بهره میبرد کم است. «والحمدلله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است