- 878
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 97 تا 98 سوره بقره
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 97 تا 98 سوره بقره
- دشمنی یهود و بنی اسرائیل با جبرئیل
- حضرت رسول (ص) در خواب، چشمش خواب اما قلبش بیدار
- عدم تسلط شیطان بر حضرت رسول (ص) حتی در خواب
- استکبار بنیاسرائیل در پذیرش حق
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قل من کان عدوّاً لِجبریل فانّه نزّله علی قلبک بإذن الله مصدّقاً لا بین یدیه و هدیً و بشریٰ للمؤمنین ٭ مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِئیلَ وَمِیکَائیلَ فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ لِلْکَافِرِینَ ٭ وَلَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ وَمَا یَکْفُرُ بِهَا إِلاَّ الْفَاسِقُونَ﴾
در بررسی أوصاف بنیاسرائیل، به این قسمت رسیدیم که خدای سبحان میفرماید: اینها نه تنها با مسلمین دشمنند، بلکه با وحی و آورنده وحی هم دشمنند، مع ذلک داعیهٴ محبت دارند و میگویند: ﴿نحن أبناءالله و أحباؤه﴾ و اگر کسی دشمن جبرئیل باشد در حقیقت دشمن وحی است. این ﴿فإنه﴾ به منزله استدلال است، یعنی عداوت با جبرئیل وجهی ندارد، زیرا جبرئیل جز واسطهٴ در وحی چیز دیگر نیست، ﴿فإنه﴾ یعنی «لأنّه» «لأنّه نزّله علی قلبک بإذن الله»، پس اگر به اذن خدا کار کرد، از خود چیزی اعمال نکرد تا مایهٴ عداوت شما باشد. منشأ عداوت بنیاسرائیل نسبت به جبرئیل(سلام الله علیه) این است که میگفتند: چرا بر ما نازل نشد؟ خدای سبحان در برابر این احتجاج میکند، آن وقتی که جبرئیل بر موسای کلیم و بر انبیای بنیاسرائیل نازل میشد به اذن الله بود، الآن هم که بر پیغمبر اسلام نازل شده است به اذن الله است، نه در گذشته مختار بود که به رأی خود کار کند، نه در جریان کنونی، قبلاً هم وحیی که میآورد به اذن الله بود، الآن هم وحی را به اذن الله میآورد، گذشته از این، همین جبرئیل وحی را بر موسای کلیم آورد و شما با آن وحی آن کار را کردید که نباید میکردید، ﴿و یقتلون الأنبیاء بغیر حقّ﴾ ، ﴿ففریقاً کذّبتم و فریقاً تقتلون﴾ در این کریمه میفرماید عداوت جبرئیل وجهی ندارد، ﴿فإنّه نزّله علی قلبک بإذن الله﴾.
عداوت گاهی در آن مسائل ریشهای است که کسی دشمن جبرئیل باشد، بگوید: چرا وحی را بر ما نازل نکرد، بر دیگران نازل کرد؟ یک وقت عداوت، همان عداوت عملی است که تمرّد در برابر حکم خداست، تمرّد در برابر حکم خدا میشود عداوت، همین معنا را خدای سبحان به أهل ایمان خطاب کرد، در سورهٴ مبارکهٴ بقره آیهٴ ٢٧٨ و ٢٧٩ خطاب به مؤمنین کرد، فرمود: ﴿یا أیّها الّذین ٰامنوا اتقوا الله و ذروا ما بقی من الرّبا إن کنتم مؤمنین ٭ فإن لم تفعلو فأذنوا بحربٍ من الله﴾ اینکه حرب، بالاتر از آن عداوت عادی است. به یک انسان اهل ربا میگوید: اگر بنیاسرائیل عداوت داشتند نسبت به خدا و جبرئیل، شما محاربه دارید. ﴿فإذنوا بحرب من الله﴾ این یک عداوت عملی استأ فرمود: اگر موعظه در شما اثر نکرد اعلام جنگ کنید.
خب در جنگ پیداست شکست مال شماست و خدا پیروز است، چون او عزیز است؛ لذا در چند قسمت قرآن که دیروز ملاحظه فرمودید، خدای سبحان میفرماید به اینکه ﴿إن الّذین یحادّون الله و رسوله کبتوا﴾ چرا؟ چون اینها اعلام جنگ با خدا کردند، و هر که در برابر خدا بایستد، شکست میخورد «من صارع الحقّ صرعه» ـ این از بیانات امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) است ـ هر کس با حق کشتی بگیرد مصروع میشود، به زمین میخورد. این چنین نیست که کسی در برابر حق بایستد و پیروز بشود، «من صارع الحق صرعه» ؛ هر کس با حق کشتی بگیرد حق او را به زمین بزند. یا «من أبدیٰ صفحته للحقّ هلک» ؛ هر کس در برابر حق رو نشان داد، چهره نشان داد هلاک میشود.
ربا و برپایی فساد در روی زمین، از مصادیق و مظاهر عداوت با خدا
بنابراین، این تمرّد عملی به صورت اعلام جنگ درآمده است، منتها دربارهٴ هر معصیت، خدای سبحان این بیان حادّ را ندارد، دربارهٴ رباست که فرمود: ﴿فَإِن لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ البته ﴿وَإِن تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤوسُ أَمْوَالِکُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ﴾ ، چه اینکه دربارهٴ گروهی که در برابر نظام میایستند و مفسد فی الأرضاند ومانند آن خدای سبحان تعبیر به محاربه کرده است که مصداق کامل عداوت است.
در آیهٴ ٣٣ سورهٴ مائده میفرماید: ﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً أَن یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا﴾ تا آخر، معلوم میشود هر کس در برابر نظام اسلامی و علیه اسلام و مسلمین قیام کند، محارب با خداست، که این بدترین مظاهر عداوت است پس اینچنین نیست که عداوت مخصوص بنیاسرائیل باشد، آن هم در جریان نزول وحی، هر کس در برابر حکم خدا سرسختی کند به نوبهٴ خود دشمن است.
معارف موجود در شأن نزول آیه
و امّا اینکه در شأن نزول این آیهٴ آمده است که یکی از علمای یهود سؤالاتی را در محضر رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) طرح کرده است، این مورد نزول بر فرض صحّتش، البته مخصصّ نیست، ولی مطالب بلندی را همین قصّه و جریان نزول در بر دارد و آن این است که آن شخص از رسول خدا پرسید: شما چگونه میخوابید؟ خوابتان چگونه است؟ فرمود: «تنام عینى ولاینام قلبی» ؛ چشمم میخوابد و قلبم نمیخوابد. این شخص اعتراف کرد، گفت: حق است؛ چون در تورات ما آمده است که پیغمبر خاتم چشمش میخوابد و قلبش نمیخوابد.
ـ مراد از «تنام عینی ولا ینام قلبی»
«تنام عینی ولاینام قلبی» ؛ چشمم میخوابد و قلبم نمیخوابد، قلب که روح مجرّد است هرگز مثل بدن خواب ندارد، بدن است که گاهی میخوابد و گاهی در بیداری است، امّا قلب به این معنا خواب ندارد. خواب قلب، همان غفلت است، در همان بیان مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) که فرمود: «نعوذ بالله من سبات العقل» ؛ به خدا پناه میبریم از اینکه عقل تعطیل بشود، عقل آرام بشود، عقل بخوابد. «سبات» با سین یعنی همان سکون و تعطیلی «یوم سبت» را از آن جهت یوم سبت میگفتند که زمان انقطاع کار است مثلاً، فرمود: «نعوذ بالله من سبات العقل» ؛ غفلت، همان خواب قلب است، انسان غافل خوابیده است. افراد در حالت عادی ممکن است، گاهی غافل باشند، گاهی متذکّر؛ ولی نوعاً در حالت خواب غافلند، لذا بسیاری از صور را در حالت رؤیا مشاهده میکنند و نمیدانند که دارند خواب میبینند، خیال میکنند یک واقعیتی است، بعد که بیدار شدند میفهمند آنچه دیدند خواب بود نه واقعیت. در حین مشاهده نمیدانند که خوابند، خوابیدهاند و در خواب دارند چیزهایی را میبینند، خیال میکنند واقعیت است. اکثری انسانها این چنیناند که در خواب، نمیدانند خوابیدهاند، ولی رسول خدا در خواب میدانست که خواب است. هر چه میدید میفهمید که در رؤیا دارد مشاهده میکند، این یک نکته.
خوابهای شیطانی نتیجه غفلت انسانها
نکتهٴ دیگر آن است که دیگران چون غافلند، ممکن است شیطان در حالت خواب به سراغ آنها بیاید که آنها را به خوابهای بد سرگرم کند، یا جلوی خوابهای خوب آنها را بگیرد. تلاش شیطان این است که در درجهٴ اوّل، انسان را ساقط کند و اگر به این کار موفق نشد انسان را از ترّقی باز بدارد، گاهی شیطان تلاش و کوشش میکند که انسان را به یک واجب مهمّ سرگرم کند تا از اهمّ بماند، تا آخرین لحظه بالاخره دست بر نمیدارد، این از حرام شروع میکند، نشد معصیت صغیره، نشد مکروه، نشد مباح، نشد انسان را به مستحب سرگرم میکند، تا از واجب بماند، نشد انسان را سرگرم کار واجب میکند، تا از أوجب و اهمّ بماند، این چنین نیست که دست بردار باشد که گاهی در خواب گاهی در بیداری، اگر در بیداری نتوانست مزاحم انسان بشود، در خواب مزاحم انسان میشود که یا انسان خوابهای آشفته ببیند، یا از دیدن خوابهای خوب محروم باشد که رؤیای صادقه نصیب هر مؤمنی نخواهد شد، پس شیطان در حالت خواب، نسبت به انسان این اثر را میگذارد برای اینکه انسان، بدنش میخوابد و قلبش غافل میشود، این غفلت، خواب دل است وگرنه قلب که نمیخوابد، یک امر مجرّد که خواب در برابر بیداری ندارد.
مصونیت پیامبر از دسترس شیطان حتی در خواب
و این معنا هم در وجود مبارک حضرت نیست، یعنی همان طوری که شیطان در بیداری نمیتواند به حرم أمن آن حضرت راه پیدا کند، در خواب هم نمیتوان راه پیدا کند که حضرت خوابهای آشفته و بد و باطل ببیند، یا خوابش با تعبیر است یا خواب مستقیم؛ چون انسان اگر مصون از آسیب شیطان باشد، چیزهایی را که در عالم میبیند یا عین همان جریان واقعی میشود، نظیر ﴿إنّی أریٰ فی المنام أنّی أذبحک﴾ ، یا نظیر آنچه که خدای سبحان به رسولش ارائه داد فرمود: ﴿لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ﴾ ؛ در عالم خواب نشان داد که بالاخره مکّه را فتح خواهی کرد و عین جریان واقع شد. یا نه، یک چیزی را در خواب میبیند که تعبیر صحیحی دارد، جزء «اضغاث احلام» نیست؛ مثل اینکه در جریان جنگ بدر، خدای سبحان قبل از این حمله و قبل از مسألهٴ جنگ بدر، فرمود به اینکه ما این جریان جنگ بدر را در عالم رؤیا نشانتان دادیم، به توی پیغمبر ارائه دادیم که یک گروه کمی علیه شما به مبارزه برخاستند. خدا در خواب به وجود مبارک حضرت، نشان داد که یک گروه اندکی علیه مسلمانها قیام میکنند، با اینکه مشرکین و مهاجمین چند برابر مسلمین بودند، حالا مسائل تدارکات و نظامی و مسائل مالی علی حده است، از نظر نیروی انسانی چندین برابر مسلمانها بودند؛ ولی خدای سبحان میفرماید به اینکه ﴿إذ یریکهم الله فی منامک قلیلاً﴾ ؛ شما دیدی یک گروه کمی علیه شما به قیام برخاستند. این خواب (معاذالله) خواب باطل نیست که خدا زیاد را کم نشان داده باشد، خوابی است حق، چون کفّار گرچه رقمشان زیاد است، گرچه عددشان زیاد است، ولی باطنشان قلیل و اندک است، باطنشان دنیاست و دنیا کم است. این حق را خدای سبحان در عالم رؤیا نشان پیغمبر داد، نه اینکه (معاذالله) چیز باطلی را نشان داده باشد و فریب داده باشد (معاذالله) فرمود: این کار حق است، اینها گرچه چند برابر مسلمینند، ولی باطنشان کم است، اهل دنیا کمند و اهل آخرت زیاد، تو حقیقت اینها را، واقعیت اینها را، باطن اینها را در عالم رؤیا دیدی و این رؤیا هم حق است. این تعبیر صحیح دارد جزء «أضغاث احلام» نیست، اینگونه از رؤیاها نصیب کسی میشود که در خواب بیدار باشد، یعنی قلبش نخوابد.
مرگ، بیداری از خواب غفلت
مسئله سوم آن است که حضرت فرمود: من چشمم میخوابد و قلبم بیدار است، یعنی من هرگز نمیخوابم، «تنام عینی ولاینام قلبی» ، اما اکثر مردم خوابند؛ نه تنها بدنشان خواب است، قلبشان هم خواب است. «الناس نیام فإذا ماتوا انتبهوا» یعنی در حالت بیداری هم خوابند، در حال بیداری خوابند. و اگر انسان در خواب چیزهایی را مشاهده کند و نداند که دارد خواب میبیند فریب میخورد، ولی اگر بداند خوابیده است و دارد خواب میبیند، فریب نمیخورد، خوشحال نمیشود. اگر کسی در خواب بداند که دارد خواب میبینداین صورتی که مشاهده میشود، صورت رؤیایی است نه بیداری، در همان خواب لذّت نمیبرد، اینکه میبینید آثار لذّت پیدا میشود، یا انسان از شدّت رنج عرق میکند و بیدار میشود، یا حالات دیگر به او دست میدهد که در بدن او اثر دارد، برای آن است که نمیداند دارد خواب میبیند و اگر بداند که دارد خواب میبیند، آنگاه نه لذّت میبرد نه متألم میشود. چرا؟ چون میداند این رؤیاست، واقعیت نیست. این که حضرت فرمود: «الناس نیامٌ فإذا اماتوا انتبهوا» یعنی اکثری مردم خوابند و هرچه میبینند دارند خواب میبینند و خیال میکنند که بیداراند؛ لذا یا مسرورند یا متألم. اینها آنچه که به اینها میرسد، از مقامها از مال و مانند آن همان صور منامیه است که در خواب دارند چیزی به اینها میدهند، اگر کسی، مقامی نصیبش شد دارد خواب میبیند که به سمتی رسید، اگر کسی مالی نصیبش شد، خواب میبیند که مالدار شد، چون «الناس نیام» ولی آنکه عاقل است، اگر مقامی به او رسید، یا مالی به او رسید میفهمد که دارد خواب میبیند، وقتی هم چشم باز کرد «عند الموت» دید همه از دست او رفته است؛ لذا نه با آمدن خوشحال است نه به رفتن نگران، این ﴿لکیلا تأسوا علی مافاتکم ولاتفرحوا بما ٰاتاکم﴾ مال کسی است که نخوابد و بداند آنچه که الآن مشاهده میکند تعبیر دارد، چون اگر یک چیزی واقعی و حقیقی باشد، باید پایدار باشد. چرا با مرگ از انسان منتقل میشود؟ و از این جهت که از انسان گرفته میشود معلوم میشود، مال انسان نیست. میفهمد که دارد خواب میبیند و همانطوری که اگر کسی در خواب بداند که خوابیده است و دارد در خواب میبیند، لذّت نمیبرد و متأثر نمیشود چون میداند این رؤیاست نه بیداری، آنها که اهل خردند، چیزی به آنها برسد میدانند که دارند خواب میبینند؛ لذا وقتی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) به مقام خلافت رسید برای او هیچ تفاوتی نکرد، آن وقتی هم که در منزل بود برای او یکسان بود این ﴿لکیلا تأسوا علی مافاتکم ولاتفرحوا بما ٰاتاکم﴾ برای آن است که ما را بیدار کنند، فرمود: اکثری اینند تا هنگام مرگ بیدار نمیشوند، به مرگ که رسیدند بیدارند. آن وقت هنگام مرگ معلوم میشود که عمری خواب میدیدهاند، ٦٠ سال در خواب بود، خواب دید که خانه دارد، خواب دید که مغازه دارد، خواب دید که مقامی دارد، خواب دید که علمی دارد، خواب دید که سمتی دارد و مانند آن.
سؤال ...
جواب: بله دیگر، برای بعد از مرگ منتبه میشوند، قبل از مرگ متوجه نمیشوند.
بیداری قبل از مرگ
این اکثری انسانهاست ولی آن أوحدی انسانها قبل از مرگ بیدار میشوند، اینکه فرمودند: «موتوا قبل أن تموتوا» ناظر به همین است؛ یعنی قبل از اینکه بمیرید و بیدار بشوید، هماکنون بیدار بشوید، بفهمید که دارید خواب میبینید و دیگران دارند خواب میبینند که به یک مقامی رسیدهاند، آنکه بیدار است، میگوید این: مقام، عفطهٴ عنز است، آنکه خواب است به سراغ این مقام میرود.
سؤال ...
جواب: واقعیت خارجی حقّ است، آن حق خواب نیست. این من و ما خواب است، این مال من است، من دارای این سمتم، من دارای این مقامم اینها خوابند. انسان من و ما را خواب میبینید، مقام و مال و اولاد را خواب میبینید و گرنه أرض و سماء که واقعیت است، آن سرجایش محفوظ است، آن مال کسی نیست «إلی أن یرث الله الأرض و من علیها» حضرت فرمود: «الناس نیام» آن در مطلب دیگر است در ذیل این جواب نیست، اینکه فرمود: «تنام عینی ولا ینام قلبی» ؛ یعنی من مصون از خوابم، وقتی با آن حدیث دیگر در کنار هم قرار میدهیم که فرمود: «الناس نیام فإذا ماتوا انتبهوا» ؛ یعنی مردم قلبشان خوابیده است و اگر قلب بخوابد، غافلند و چون غافلند، نمیدانند که در خوابند، دارند خواب میبینند اینها تعبیردارد، خیال میکنند واقعیت است و سرگرم میشوند. منتها حالا خواب یک وقت ٥ ساعت است، یک وقت 50 سال، خواباند بالاخره. فرمود: «تنام عینی ولاینام قلبی» ، در سیرهٴ مبارکهٴ اباذر(رضوان الله علیه) هست که در یکی از مسافرتها رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) مشغول استراحت بود، أبیذر(رضوان الله علیه) رفت کنار درخت شاخهای را شکست، رسولالله فرمود: چه میکنی؟ عرض کرد میخواهم بیازمایم ببینم در خواب هم، شما میفهمید یا نه؟ فرمود: من چشمم میخوابد و قلبم بیدار است . قلبِ هیچکس نمیخوابد خواب مصطلح، منتها غفلت، خواب قلب است و برای وجود مبارک حضرت غفلت نبود او دائماً متذکّر بود.
استکبار عالم بنیاسرائیل و عدم پذیرش حق
این سؤال عمیق را وقتی آن عالم اسرائیلی از محضر حضرت کرد حضرت فرمود: «تنام عینی ولاینام قلبی» این فهمید پیغمبری است به حق، چون این نشانه را در کتب گذشته یافت بعد گفت: بالاخره این حرفها را کی برایتان میآورد؟ فرمود: جبرئیل، از آن به بعد گفتند که: اگر میکائیل میآورد ما میپذیرفتیم و چون جبرئیل میآورد ما نمیپذیریم، این همان استکباری است که در بحثهای قبل خدای سبحان اشاره کرد، فرمود به اینکه آیهٴ ٨٧ همین سورهٴ بقره ﴿أفکلّما جاءکم رسولٌ بما لاتهوی أنفسکم استکبرتم﴾ ؛ حالا اگر جبرئیل بر شما نازل میشد میپذیرفتید و چون بر شما نازل نشد نمیپذیرید، معلوم میشود خودتان را میطلبید نه وحی را.
در این کریمهٴ محل بحث فرمود به اینکه ﴿من کان عدوّاً لجبریل فإنه نزّله علی قلبک باذن الله﴾؛ این به منزلهٴ استدلال است یعنی آن ﴿باذن الله﴾ آورد و از خود نیاورد، پس جا برای عداوت ندارد، ﴿مصدّقاً لما بین یدیه هدیً و بشریٰ للمؤمنین﴾.
سرّ تقدیم هدایت بر بشارت در آیه
سرّ تقدیم هدایت بر بشریٰ هم گفتهاند این است اوّل خدای سبحان راهنمایی میکند بعد نتیجه طی راه را هم بشارت میدهد اوّل راه بهشت را نشان میدهد، بعد میفرماید اگر کسی عمل صالح کرد بهشت هم نصیب او خواهد شد. اوّل هدایت است، بعد بشارت. ﴿هدیً و بشریٰ للمؤمنین﴾.
آرزوی عمر هزار ساله
امّا آنچه که مربوط به آیهٴ ٩٦ بود که بحثش قبلاً گذشت ﴿ولتجدنّهم أحرص الناس علی حیوةٍ ومن الّذین أشرکوا یودّ أحدهم لو یعمّر ألف سنة﴾ این را هم امام رازی نقل میکند که اصولاً عجم به سلاطینشان این تهنیتها را داشتند که «هزار فروردین بمانی» و «هزار مهرگان را درک کنی»؛ چون دو عید رسمی برای ایرانیان قدیم بود میگفتند هزار سال، هزار فروردین، وهزار مهرگان را درک کنی این بود و کم کم در بین اقوام دیگر هم رواج پیدا کرد، آیه میفرماید به اینکه اینها مایلند، هزار سال بمانند ولی سودی ندارد.
سرّ ذکر نام جبرئیل و میکائیل در آیه
بعد فرمود: ﴿من کان عدوّاً لله وملائکته ورسله وجبریل ومیکائیل فإن الله عدوٌّ للکافرین﴾ اختصاص جبرئیل و میکائیل(علیهما السلام) در این آیهٴ، گذشته از اینکه از اهمیّتی برخوردارند و از باب ذکر خاص بعد از عام، نکتهاش همان اهمیّت است، نکتهٴ دیگری در خصوص مسئله است و آن این است که اسم این دو فرشته در متن جریان آمده است، گفتند: اگر جبرئیل وحی را آورد که ما نمیپذیریم اگر میکائیل آورد که ما میپذیریم.
سؤال ...
جواب:
علّت دشمنی بنیاسرائیل با جبرئیل
این بحثش هم قبلاً گذشت به اینکه معمولاً دستورات عذاب به وسیلهٴ جبرئیل صادر میشد، یعنی نازل میشد و آیات الهی که بنیاسرائیل را تخطئه میکرد بوسیله جبرئیل نازل میشد و میکائیل مسئول ارزاق و کیل و روزیها و أمثال ذلک است. روزیها را خدای سبحان به وسیلهٴ میکائیل توزیع میکند.
سؤال ...
جواب: نه به جبرئیل هم، برای اینکه همین وحی را جبرئیل بر موسای کلیم نازل کرد، نپذیرفته بودند. در همان بحثهای قبل خدای سبحان استدلال میکند که خیلی خب اگر این چنین است شما که میگوئید: ﴿نؤمن بما أُنزل علینا و یکفرون بما وراء﴾ اگر بر آنچه بر ما نازل میشود ایمان میآوریم خب پس ﴿فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیَاءَ اللّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ﴾ ، این جدال احسن هم بود. خب همین تورات را جبرئیل آورده است، در همین تورات نوشته است که قتل أنبیا حرام است مع ذلک اینها دست به کشتار أنبیا زندند.
سؤال ...
جواب: خب اصولاً قرآن حجّت بالغه است، بیّنه است، وقتی که بیّنه شد؛ ﴿لیهلک من هلک عن بیّنة و یحیی عن حیّ من بیّنة﴾ ، به آن نصاب رسید آنگاه خدای سبحان، خزی عظیم را دامنگیرشان میکند و همهٴ اینها را فرمود: ﴿فبظلم من الذین هادوا﴾ کذا و کذا ﴿لعنّاهم﴾ یا ﴿کونوا قردة خاسئین﴾ و مانند آن، تا آن آخرین توهم را باید خدای سبحان قطع کند، چه برای علما، چه برای تودهٴ بنیاسرائیل؛ مسأله را روشن کرد که همه بفهمند. وقتی که فرمود: ﴿قد تبیّن الرّشد من الغیّ﴾ آن وقت میفرماید: ﴿لیهلک من هلک عن بیّنة و یحیی من حیّ عن بیّنه﴾ .
شیوههای تبیین معارف در قرآن
در آیه بعد میفرماید: ﴿ولقد أنزلنا إلیک ٰایات بینات﴾؛ ما مسائل نظری و مسائل عمیق الهی را با سادهترین بیان ذکر کردیم، اگر جای برهان بود، برهان گفتیم، اگر کسی قدرت اقامه برهان ندارد، همان مسائل مبرهن را به صورت یک مَثَل برای او روشن کردیم. این مثلها را خدای سبحان برای تودهٴ مردم میزند و گرنه برای خواص همان برهان کافی است، گاهی میفرماید: ﴿لو کان فیهما ٰالهة الاّ الله لفسدتا﴾ ؛ دو خدا اگر در عالم حکومت کنند ناهماهنگی است و باعث گسستن شیرازهٴ عالم است. این یک برهان عمیقی است که در کتب عقلی مطرح است. همین معنای عمیق عقلی را با یک مَثَل بیان میکند، میفرماید به اینکه اگر در عالم دو خدا باشد خب یقیناً عالم بینظم میشود، مثل این داستان، مثل این مَثَل که یک خدمتگزار در اختیار یک مولای سالم باشد، یا یک خدمتگزار در اختیار چند مولایی که شریکند و متشاکسند و بداخلاقاند و نساز: ﴿ضرب الله مثلاً رجلاً فیه شرکاءُ متشاکسون و رجلاً سلماً لرجل هل یستویان﴾ ، خب آن مسائل عمیق برهان تمانع را که در کتابهای عقلی، بسیاری از بزرگان گرفتار شبهه هستند، این را با یک مثل حلّ میکند. قرآن که کتاب معقول مصطلح نیست که فقط با زبان برهان سخن بگوید، آن نور است، نور آن است که بر همهٴ دلها بتابد، اگر کتابی است جهانی و نور است، باید همه را روشن کند. برای کسی که در آن سطح است، برهان تمانع اقامه میکند، برای کسی که اهل قیاس استثنائی و تلازم مقدم و تالی بود بطلان تالی و اثبات مقدم و این مصطلحات آشنا نیست، با زبان ساده فطری سخن میگوید، میفرماید به اینکه اگر یک خدمتگزاری دارای یک مولای سالمِ خوش اخلاق باشد، این زندگیاش منظم است، ولی اگر یک خدمتگذاری در اختیار چند مولای متشاکسِ بد اخلاقِ نساز باشد، زندگیاش نامنظم است.
آیات قرآن، روشن و روشنگر
اگر قرآن کریم با مَثَل، مسئله را حلّ کرد و هیچکس نتوانست بگوید: این مطلب برای من روشن نیست، نتوانست بگوید: ﴿یا شعیب ما نفقه کثیراً ممّا تقول﴾ و امثال ذلک، نتوانست بهانه بیاورد، آنگاه میفرماید به اینکه ﴿لیهلک من هلک عن بیّنة﴾ لذا در آیهٴ بعد میفرماید که ﴿ولقد أنزلنا إلیک آیاتٍ بیّنات﴾؛ اصولاً «آیه» یعنی علامت، اگر چیزی نشان نباشد که آیه نیست، ولی با اینکه آیه است، با اینکه علامت است، با اینکه نشانه است، متصف شد به بیّن بودن، یعنی نشانهٴ روشن، هیچ ابهامی در آن نیست، همه آیات قرآن اینچنین است، خود قرآن اینچنین است سایر معجزات این چنینند، اینها بینّهاند، آیهٴ بینّهاند، علامت روشن، مثل اینکه میگوئیم: آفتاب علامت روز است. ابهامی نیست یعنی ممکن کسی بخواهد بفهمد و با ابهام روبرو بشود، این ممکن نیست. در هر سطحی که هست قرآن به اندازه او سخن میگوید. فرمود: ما آیات بیّن و روشن نازل کردیم امّا ﴿وما یکفر بها الاّ الفاسقون﴾؛ آنها که از مسیر جدایند و آنها که جز هوس چیزی نمیطلبند آنها فقط کفر میورزند.
سؤال ...
جواب: متشابهات هم بعد از إرجاع به محکمات، میشود محکم. چون قرآن کریم سراسرش محکم است گرچه فرمود: یک بخشش محکم است، یک بخشش متشابه. امّا این چنین نیست که بفرماید: آیات دو قسم است: یک قسمت محکم است، یک قسمت متشابه. میفرماید: محکمات امّ الکتاباند، خاصیت امّ آن است که کودک را تغذیه کند، بپروراند، دستش را بگیرد، به او آئین راه رفتن بیاموزاند، وقتی او به راه افتاد او را رها میکند. فرمود: محکمات لحظه به لحظه این متشابهات را تغذیه میکنند، در دامنشان میپرورانند4 لذا سراسر متشابهات هم مثل سراسر محکمات هماهنگ میشود، میشود محکم، آنگاه فرمود: ﴿کتاب أُحکمت آیاته﴾ ؛ سراسر قرآن محکم است. اینچنین نیست که یک سلسله آیات قابل فهم باشد، یک سلسله آیات قابل فهم نباشد، امثال ذلک. محکم امّ است، مادر است، اصل است؛ فرع را باید به اصل برگرداند.
«والحمد لله رب العالمین»
- دشمنی یهود و بنی اسرائیل با جبرئیل
- حضرت رسول (ص) در خواب، چشمش خواب اما قلبش بیدار
- عدم تسلط شیطان بر حضرت رسول (ص) حتی در خواب
- استکبار بنیاسرائیل در پذیرش حق
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قل من کان عدوّاً لِجبریل فانّه نزّله علی قلبک بإذن الله مصدّقاً لا بین یدیه و هدیً و بشریٰ للمؤمنین ٭ مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِئیلَ وَمِیکَائیلَ فَإِنَّ اللّهَ عَدُوٌّ لِلْکَافِرِینَ ٭ وَلَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ وَمَا یَکْفُرُ بِهَا إِلاَّ الْفَاسِقُونَ﴾
در بررسی أوصاف بنیاسرائیل، به این قسمت رسیدیم که خدای سبحان میفرماید: اینها نه تنها با مسلمین دشمنند، بلکه با وحی و آورنده وحی هم دشمنند، مع ذلک داعیهٴ محبت دارند و میگویند: ﴿نحن أبناءالله و أحباؤه﴾ و اگر کسی دشمن جبرئیل باشد در حقیقت دشمن وحی است. این ﴿فإنه﴾ به منزله استدلال است، یعنی عداوت با جبرئیل وجهی ندارد، زیرا جبرئیل جز واسطهٴ در وحی چیز دیگر نیست، ﴿فإنه﴾ یعنی «لأنّه» «لأنّه نزّله علی قلبک بإذن الله»، پس اگر به اذن خدا کار کرد، از خود چیزی اعمال نکرد تا مایهٴ عداوت شما باشد. منشأ عداوت بنیاسرائیل نسبت به جبرئیل(سلام الله علیه) این است که میگفتند: چرا بر ما نازل نشد؟ خدای سبحان در برابر این احتجاج میکند، آن وقتی که جبرئیل بر موسای کلیم و بر انبیای بنیاسرائیل نازل میشد به اذن الله بود، الآن هم که بر پیغمبر اسلام نازل شده است به اذن الله است، نه در گذشته مختار بود که به رأی خود کار کند، نه در جریان کنونی، قبلاً هم وحیی که میآورد به اذن الله بود، الآن هم وحی را به اذن الله میآورد، گذشته از این، همین جبرئیل وحی را بر موسای کلیم آورد و شما با آن وحی آن کار را کردید که نباید میکردید، ﴿و یقتلون الأنبیاء بغیر حقّ﴾ ، ﴿ففریقاً کذّبتم و فریقاً تقتلون﴾ در این کریمه میفرماید عداوت جبرئیل وجهی ندارد، ﴿فإنّه نزّله علی قلبک بإذن الله﴾.
عداوت گاهی در آن مسائل ریشهای است که کسی دشمن جبرئیل باشد، بگوید: چرا وحی را بر ما نازل نکرد، بر دیگران نازل کرد؟ یک وقت عداوت، همان عداوت عملی است که تمرّد در برابر حکم خداست، تمرّد در برابر حکم خدا میشود عداوت، همین معنا را خدای سبحان به أهل ایمان خطاب کرد، در سورهٴ مبارکهٴ بقره آیهٴ ٢٧٨ و ٢٧٩ خطاب به مؤمنین کرد، فرمود: ﴿یا أیّها الّذین ٰامنوا اتقوا الله و ذروا ما بقی من الرّبا إن کنتم مؤمنین ٭ فإن لم تفعلو فأذنوا بحربٍ من الله﴾ اینکه حرب، بالاتر از آن عداوت عادی است. به یک انسان اهل ربا میگوید: اگر بنیاسرائیل عداوت داشتند نسبت به خدا و جبرئیل، شما محاربه دارید. ﴿فإذنوا بحرب من الله﴾ این یک عداوت عملی استأ فرمود: اگر موعظه در شما اثر نکرد اعلام جنگ کنید.
خب در جنگ پیداست شکست مال شماست و خدا پیروز است، چون او عزیز است؛ لذا در چند قسمت قرآن که دیروز ملاحظه فرمودید، خدای سبحان میفرماید به اینکه ﴿إن الّذین یحادّون الله و رسوله کبتوا﴾ چرا؟ چون اینها اعلام جنگ با خدا کردند، و هر که در برابر خدا بایستد، شکست میخورد «من صارع الحقّ صرعه» ـ این از بیانات امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) است ـ هر کس با حق کشتی بگیرد مصروع میشود، به زمین میخورد. این چنین نیست که کسی در برابر حق بایستد و پیروز بشود، «من صارع الحق صرعه» ؛ هر کس با حق کشتی بگیرد حق او را به زمین بزند. یا «من أبدیٰ صفحته للحقّ هلک» ؛ هر کس در برابر حق رو نشان داد، چهره نشان داد هلاک میشود.
ربا و برپایی فساد در روی زمین، از مصادیق و مظاهر عداوت با خدا
بنابراین، این تمرّد عملی به صورت اعلام جنگ درآمده است، منتها دربارهٴ هر معصیت، خدای سبحان این بیان حادّ را ندارد، دربارهٴ رباست که فرمود: ﴿فَإِن لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ البته ﴿وَإِن تُبْتُمْ فَلَکُمْ رُؤوسُ أَمْوَالِکُمْ لاَ تَظْلِمُونَ وَلاَ تُظْلَمُونَ﴾ ، چه اینکه دربارهٴ گروهی که در برابر نظام میایستند و مفسد فی الأرضاند ومانند آن خدای سبحان تعبیر به محاربه کرده است که مصداق کامل عداوت است.
در آیهٴ ٣٣ سورهٴ مائده میفرماید: ﴿إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً أَن یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا﴾ تا آخر، معلوم میشود هر کس در برابر نظام اسلامی و علیه اسلام و مسلمین قیام کند، محارب با خداست، که این بدترین مظاهر عداوت است پس اینچنین نیست که عداوت مخصوص بنیاسرائیل باشد، آن هم در جریان نزول وحی، هر کس در برابر حکم خدا سرسختی کند به نوبهٴ خود دشمن است.
معارف موجود در شأن نزول آیه
و امّا اینکه در شأن نزول این آیهٴ آمده است که یکی از علمای یهود سؤالاتی را در محضر رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) طرح کرده است، این مورد نزول بر فرض صحّتش، البته مخصصّ نیست، ولی مطالب بلندی را همین قصّه و جریان نزول در بر دارد و آن این است که آن شخص از رسول خدا پرسید: شما چگونه میخوابید؟ خوابتان چگونه است؟ فرمود: «تنام عینى ولاینام قلبی» ؛ چشمم میخوابد و قلبم نمیخوابد. این شخص اعتراف کرد، گفت: حق است؛ چون در تورات ما آمده است که پیغمبر خاتم چشمش میخوابد و قلبش نمیخوابد.
ـ مراد از «تنام عینی ولا ینام قلبی»
«تنام عینی ولاینام قلبی» ؛ چشمم میخوابد و قلبم نمیخوابد، قلب که روح مجرّد است هرگز مثل بدن خواب ندارد، بدن است که گاهی میخوابد و گاهی در بیداری است، امّا قلب به این معنا خواب ندارد. خواب قلب، همان غفلت است، در همان بیان مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) که فرمود: «نعوذ بالله من سبات العقل» ؛ به خدا پناه میبریم از اینکه عقل تعطیل بشود، عقل آرام بشود، عقل بخوابد. «سبات» با سین یعنی همان سکون و تعطیلی «یوم سبت» را از آن جهت یوم سبت میگفتند که زمان انقطاع کار است مثلاً، فرمود: «نعوذ بالله من سبات العقل» ؛ غفلت، همان خواب قلب است، انسان غافل خوابیده است. افراد در حالت عادی ممکن است، گاهی غافل باشند، گاهی متذکّر؛ ولی نوعاً در حالت خواب غافلند، لذا بسیاری از صور را در حالت رؤیا مشاهده میکنند و نمیدانند که دارند خواب میبینند، خیال میکنند یک واقعیتی است، بعد که بیدار شدند میفهمند آنچه دیدند خواب بود نه واقعیت. در حین مشاهده نمیدانند که خوابند، خوابیدهاند و در خواب دارند چیزهایی را میبینند، خیال میکنند واقعیت است. اکثری انسانها این چنیناند که در خواب، نمیدانند خوابیدهاند، ولی رسول خدا در خواب میدانست که خواب است. هر چه میدید میفهمید که در رؤیا دارد مشاهده میکند، این یک نکته.
خوابهای شیطانی نتیجه غفلت انسانها
نکتهٴ دیگر آن است که دیگران چون غافلند، ممکن است شیطان در حالت خواب به سراغ آنها بیاید که آنها را به خوابهای بد سرگرم کند، یا جلوی خوابهای خوب آنها را بگیرد. تلاش شیطان این است که در درجهٴ اوّل، انسان را ساقط کند و اگر به این کار موفق نشد انسان را از ترّقی باز بدارد، گاهی شیطان تلاش و کوشش میکند که انسان را به یک واجب مهمّ سرگرم کند تا از اهمّ بماند، تا آخرین لحظه بالاخره دست بر نمیدارد، این از حرام شروع میکند، نشد معصیت صغیره، نشد مکروه، نشد مباح، نشد انسان را به مستحب سرگرم میکند، تا از واجب بماند، نشد انسان را سرگرم کار واجب میکند، تا از أوجب و اهمّ بماند، این چنین نیست که دست بردار باشد که گاهی در خواب گاهی در بیداری، اگر در بیداری نتوانست مزاحم انسان بشود، در خواب مزاحم انسان میشود که یا انسان خوابهای آشفته ببیند، یا از دیدن خوابهای خوب محروم باشد که رؤیای صادقه نصیب هر مؤمنی نخواهد شد، پس شیطان در حالت خواب، نسبت به انسان این اثر را میگذارد برای اینکه انسان، بدنش میخوابد و قلبش غافل میشود، این غفلت، خواب دل است وگرنه قلب که نمیخوابد، یک امر مجرّد که خواب در برابر بیداری ندارد.
مصونیت پیامبر از دسترس شیطان حتی در خواب
و این معنا هم در وجود مبارک حضرت نیست، یعنی همان طوری که شیطان در بیداری نمیتواند به حرم أمن آن حضرت راه پیدا کند، در خواب هم نمیتوان راه پیدا کند که حضرت خوابهای آشفته و بد و باطل ببیند، یا خوابش با تعبیر است یا خواب مستقیم؛ چون انسان اگر مصون از آسیب شیطان باشد، چیزهایی را که در عالم میبیند یا عین همان جریان واقعی میشود، نظیر ﴿إنّی أریٰ فی المنام أنّی أذبحک﴾ ، یا نظیر آنچه که خدای سبحان به رسولش ارائه داد فرمود: ﴿لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ﴾ ؛ در عالم خواب نشان داد که بالاخره مکّه را فتح خواهی کرد و عین جریان واقع شد. یا نه، یک چیزی را در خواب میبیند که تعبیر صحیحی دارد، جزء «اضغاث احلام» نیست؛ مثل اینکه در جریان جنگ بدر، خدای سبحان قبل از این حمله و قبل از مسألهٴ جنگ بدر، فرمود به اینکه ما این جریان جنگ بدر را در عالم رؤیا نشانتان دادیم، به توی پیغمبر ارائه دادیم که یک گروه کمی علیه شما به مبارزه برخاستند. خدا در خواب به وجود مبارک حضرت، نشان داد که یک گروه اندکی علیه مسلمانها قیام میکنند، با اینکه مشرکین و مهاجمین چند برابر مسلمین بودند، حالا مسائل تدارکات و نظامی و مسائل مالی علی حده است، از نظر نیروی انسانی چندین برابر مسلمانها بودند؛ ولی خدای سبحان میفرماید به اینکه ﴿إذ یریکهم الله فی منامک قلیلاً﴾ ؛ شما دیدی یک گروه کمی علیه شما به قیام برخاستند. این خواب (معاذالله) خواب باطل نیست که خدا زیاد را کم نشان داده باشد، خوابی است حق، چون کفّار گرچه رقمشان زیاد است، گرچه عددشان زیاد است، ولی باطنشان قلیل و اندک است، باطنشان دنیاست و دنیا کم است. این حق را خدای سبحان در عالم رؤیا نشان پیغمبر داد، نه اینکه (معاذالله) چیز باطلی را نشان داده باشد و فریب داده باشد (معاذالله) فرمود: این کار حق است، اینها گرچه چند برابر مسلمینند، ولی باطنشان کم است، اهل دنیا کمند و اهل آخرت زیاد، تو حقیقت اینها را، واقعیت اینها را، باطن اینها را در عالم رؤیا دیدی و این رؤیا هم حق است. این تعبیر صحیح دارد جزء «أضغاث احلام» نیست، اینگونه از رؤیاها نصیب کسی میشود که در خواب بیدار باشد، یعنی قلبش نخوابد.
مرگ، بیداری از خواب غفلت
مسئله سوم آن است که حضرت فرمود: من چشمم میخوابد و قلبم بیدار است، یعنی من هرگز نمیخوابم، «تنام عینی ولاینام قلبی» ، اما اکثر مردم خوابند؛ نه تنها بدنشان خواب است، قلبشان هم خواب است. «الناس نیام فإذا ماتوا انتبهوا» یعنی در حالت بیداری هم خوابند، در حال بیداری خوابند. و اگر انسان در خواب چیزهایی را مشاهده کند و نداند که دارد خواب میبیند فریب میخورد، ولی اگر بداند خوابیده است و دارد خواب میبیند، فریب نمیخورد، خوشحال نمیشود. اگر کسی در خواب بداند که دارد خواب میبینداین صورتی که مشاهده میشود، صورت رؤیایی است نه بیداری، در همان خواب لذّت نمیبرد، اینکه میبینید آثار لذّت پیدا میشود، یا انسان از شدّت رنج عرق میکند و بیدار میشود، یا حالات دیگر به او دست میدهد که در بدن او اثر دارد، برای آن است که نمیداند دارد خواب میبیند و اگر بداند که دارد خواب میبیند، آنگاه نه لذّت میبرد نه متألم میشود. چرا؟ چون میداند این رؤیاست، واقعیت نیست. این که حضرت فرمود: «الناس نیامٌ فإذا اماتوا انتبهوا» یعنی اکثری مردم خوابند و هرچه میبینند دارند خواب میبینند و خیال میکنند که بیداراند؛ لذا یا مسرورند یا متألم. اینها آنچه که به اینها میرسد، از مقامها از مال و مانند آن همان صور منامیه است که در خواب دارند چیزی به اینها میدهند، اگر کسی، مقامی نصیبش شد دارد خواب میبیند که به سمتی رسید، اگر کسی مالی نصیبش شد، خواب میبیند که مالدار شد، چون «الناس نیام» ولی آنکه عاقل است، اگر مقامی به او رسید، یا مالی به او رسید میفهمد که دارد خواب میبیند، وقتی هم چشم باز کرد «عند الموت» دید همه از دست او رفته است؛ لذا نه با آمدن خوشحال است نه به رفتن نگران، این ﴿لکیلا تأسوا علی مافاتکم ولاتفرحوا بما ٰاتاکم﴾ مال کسی است که نخوابد و بداند آنچه که الآن مشاهده میکند تعبیر دارد، چون اگر یک چیزی واقعی و حقیقی باشد، باید پایدار باشد. چرا با مرگ از انسان منتقل میشود؟ و از این جهت که از انسان گرفته میشود معلوم میشود، مال انسان نیست. میفهمد که دارد خواب میبیند و همانطوری که اگر کسی در خواب بداند که خوابیده است و دارد در خواب میبیند، لذّت نمیبرد و متأثر نمیشود چون میداند این رؤیاست نه بیداری، آنها که اهل خردند، چیزی به آنها برسد میدانند که دارند خواب میبینند؛ لذا وقتی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) به مقام خلافت رسید برای او هیچ تفاوتی نکرد، آن وقتی هم که در منزل بود برای او یکسان بود این ﴿لکیلا تأسوا علی مافاتکم ولاتفرحوا بما ٰاتاکم﴾ برای آن است که ما را بیدار کنند، فرمود: اکثری اینند تا هنگام مرگ بیدار نمیشوند، به مرگ که رسیدند بیدارند. آن وقت هنگام مرگ معلوم میشود که عمری خواب میدیدهاند، ٦٠ سال در خواب بود، خواب دید که خانه دارد، خواب دید که مغازه دارد، خواب دید که مقامی دارد، خواب دید که علمی دارد، خواب دید که سمتی دارد و مانند آن.
سؤال ...
جواب: بله دیگر، برای بعد از مرگ منتبه میشوند، قبل از مرگ متوجه نمیشوند.
بیداری قبل از مرگ
این اکثری انسانهاست ولی آن أوحدی انسانها قبل از مرگ بیدار میشوند، اینکه فرمودند: «موتوا قبل أن تموتوا» ناظر به همین است؛ یعنی قبل از اینکه بمیرید و بیدار بشوید، هماکنون بیدار بشوید، بفهمید که دارید خواب میبینید و دیگران دارند خواب میبینند که به یک مقامی رسیدهاند، آنکه بیدار است، میگوید این: مقام، عفطهٴ عنز است، آنکه خواب است به سراغ این مقام میرود.
سؤال ...
جواب: واقعیت خارجی حقّ است، آن حق خواب نیست. این من و ما خواب است، این مال من است، من دارای این سمتم، من دارای این مقامم اینها خوابند. انسان من و ما را خواب میبینید، مقام و مال و اولاد را خواب میبینید و گرنه أرض و سماء که واقعیت است، آن سرجایش محفوظ است، آن مال کسی نیست «إلی أن یرث الله الأرض و من علیها» حضرت فرمود: «الناس نیام» آن در مطلب دیگر است در ذیل این جواب نیست، اینکه فرمود: «تنام عینی ولا ینام قلبی» ؛ یعنی من مصون از خوابم، وقتی با آن حدیث دیگر در کنار هم قرار میدهیم که فرمود: «الناس نیام فإذا ماتوا انتبهوا» ؛ یعنی مردم قلبشان خوابیده است و اگر قلب بخوابد، غافلند و چون غافلند، نمیدانند که در خوابند، دارند خواب میبینند اینها تعبیردارد، خیال میکنند واقعیت است و سرگرم میشوند. منتها حالا خواب یک وقت ٥ ساعت است، یک وقت 50 سال، خواباند بالاخره. فرمود: «تنام عینی ولاینام قلبی» ، در سیرهٴ مبارکهٴ اباذر(رضوان الله علیه) هست که در یکی از مسافرتها رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) مشغول استراحت بود، أبیذر(رضوان الله علیه) رفت کنار درخت شاخهای را شکست، رسولالله فرمود: چه میکنی؟ عرض کرد میخواهم بیازمایم ببینم در خواب هم، شما میفهمید یا نه؟ فرمود: من چشمم میخوابد و قلبم بیدار است . قلبِ هیچکس نمیخوابد خواب مصطلح، منتها غفلت، خواب قلب است و برای وجود مبارک حضرت غفلت نبود او دائماً متذکّر بود.
استکبار عالم بنیاسرائیل و عدم پذیرش حق
این سؤال عمیق را وقتی آن عالم اسرائیلی از محضر حضرت کرد حضرت فرمود: «تنام عینی ولاینام قلبی» این فهمید پیغمبری است به حق، چون این نشانه را در کتب گذشته یافت بعد گفت: بالاخره این حرفها را کی برایتان میآورد؟ فرمود: جبرئیل، از آن به بعد گفتند که: اگر میکائیل میآورد ما میپذیرفتیم و چون جبرئیل میآورد ما نمیپذیریم، این همان استکباری است که در بحثهای قبل خدای سبحان اشاره کرد، فرمود به اینکه آیهٴ ٨٧ همین سورهٴ بقره ﴿أفکلّما جاءکم رسولٌ بما لاتهوی أنفسکم استکبرتم﴾ ؛ حالا اگر جبرئیل بر شما نازل میشد میپذیرفتید و چون بر شما نازل نشد نمیپذیرید، معلوم میشود خودتان را میطلبید نه وحی را.
در این کریمهٴ محل بحث فرمود به اینکه ﴿من کان عدوّاً لجبریل فإنه نزّله علی قلبک باذن الله﴾؛ این به منزلهٴ استدلال است یعنی آن ﴿باذن الله﴾ آورد و از خود نیاورد، پس جا برای عداوت ندارد، ﴿مصدّقاً لما بین یدیه هدیً و بشریٰ للمؤمنین﴾.
سرّ تقدیم هدایت بر بشارت در آیه
سرّ تقدیم هدایت بر بشریٰ هم گفتهاند این است اوّل خدای سبحان راهنمایی میکند بعد نتیجه طی راه را هم بشارت میدهد اوّل راه بهشت را نشان میدهد، بعد میفرماید اگر کسی عمل صالح کرد بهشت هم نصیب او خواهد شد. اوّل هدایت است، بعد بشارت. ﴿هدیً و بشریٰ للمؤمنین﴾.
آرزوی عمر هزار ساله
امّا آنچه که مربوط به آیهٴ ٩٦ بود که بحثش قبلاً گذشت ﴿ولتجدنّهم أحرص الناس علی حیوةٍ ومن الّذین أشرکوا یودّ أحدهم لو یعمّر ألف سنة﴾ این را هم امام رازی نقل میکند که اصولاً عجم به سلاطینشان این تهنیتها را داشتند که «هزار فروردین بمانی» و «هزار مهرگان را درک کنی»؛ چون دو عید رسمی برای ایرانیان قدیم بود میگفتند هزار سال، هزار فروردین، وهزار مهرگان را درک کنی این بود و کم کم در بین اقوام دیگر هم رواج پیدا کرد، آیه میفرماید به اینکه اینها مایلند، هزار سال بمانند ولی سودی ندارد.
سرّ ذکر نام جبرئیل و میکائیل در آیه
بعد فرمود: ﴿من کان عدوّاً لله وملائکته ورسله وجبریل ومیکائیل فإن الله عدوٌّ للکافرین﴾ اختصاص جبرئیل و میکائیل(علیهما السلام) در این آیهٴ، گذشته از اینکه از اهمیّتی برخوردارند و از باب ذکر خاص بعد از عام، نکتهاش همان اهمیّت است، نکتهٴ دیگری در خصوص مسئله است و آن این است که اسم این دو فرشته در متن جریان آمده است، گفتند: اگر جبرئیل وحی را آورد که ما نمیپذیریم اگر میکائیل آورد که ما میپذیریم.
سؤال ...
جواب:
علّت دشمنی بنیاسرائیل با جبرئیل
این بحثش هم قبلاً گذشت به اینکه معمولاً دستورات عذاب به وسیلهٴ جبرئیل صادر میشد، یعنی نازل میشد و آیات الهی که بنیاسرائیل را تخطئه میکرد بوسیله جبرئیل نازل میشد و میکائیل مسئول ارزاق و کیل و روزیها و أمثال ذلک است. روزیها را خدای سبحان به وسیلهٴ میکائیل توزیع میکند.
سؤال ...
جواب: نه به جبرئیل هم، برای اینکه همین وحی را جبرئیل بر موسای کلیم نازل کرد، نپذیرفته بودند. در همان بحثهای قبل خدای سبحان استدلال میکند که خیلی خب اگر این چنین است شما که میگوئید: ﴿نؤمن بما أُنزل علینا و یکفرون بما وراء﴾ اگر بر آنچه بر ما نازل میشود ایمان میآوریم خب پس ﴿فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیَاءَ اللّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ﴾ ، این جدال احسن هم بود. خب همین تورات را جبرئیل آورده است، در همین تورات نوشته است که قتل أنبیا حرام است مع ذلک اینها دست به کشتار أنبیا زندند.
سؤال ...
جواب: خب اصولاً قرآن حجّت بالغه است، بیّنه است، وقتی که بیّنه شد؛ ﴿لیهلک من هلک عن بیّنة و یحیی عن حیّ من بیّنة﴾ ، به آن نصاب رسید آنگاه خدای سبحان، خزی عظیم را دامنگیرشان میکند و همهٴ اینها را فرمود: ﴿فبظلم من الذین هادوا﴾ کذا و کذا ﴿لعنّاهم﴾ یا ﴿کونوا قردة خاسئین﴾ و مانند آن، تا آن آخرین توهم را باید خدای سبحان قطع کند، چه برای علما، چه برای تودهٴ بنیاسرائیل؛ مسأله را روشن کرد که همه بفهمند. وقتی که فرمود: ﴿قد تبیّن الرّشد من الغیّ﴾ آن وقت میفرماید: ﴿لیهلک من هلک عن بیّنة و یحیی من حیّ عن بیّنه﴾ .
شیوههای تبیین معارف در قرآن
در آیه بعد میفرماید: ﴿ولقد أنزلنا إلیک ٰایات بینات﴾؛ ما مسائل نظری و مسائل عمیق الهی را با سادهترین بیان ذکر کردیم، اگر جای برهان بود، برهان گفتیم، اگر کسی قدرت اقامه برهان ندارد، همان مسائل مبرهن را به صورت یک مَثَل برای او روشن کردیم. این مثلها را خدای سبحان برای تودهٴ مردم میزند و گرنه برای خواص همان برهان کافی است، گاهی میفرماید: ﴿لو کان فیهما ٰالهة الاّ الله لفسدتا﴾ ؛ دو خدا اگر در عالم حکومت کنند ناهماهنگی است و باعث گسستن شیرازهٴ عالم است. این یک برهان عمیقی است که در کتب عقلی مطرح است. همین معنای عمیق عقلی را با یک مَثَل بیان میکند، میفرماید به اینکه اگر در عالم دو خدا باشد خب یقیناً عالم بینظم میشود، مثل این داستان، مثل این مَثَل که یک خدمتگزار در اختیار یک مولای سالم باشد، یا یک خدمتگزار در اختیار چند مولایی که شریکند و متشاکسند و بداخلاقاند و نساز: ﴿ضرب الله مثلاً رجلاً فیه شرکاءُ متشاکسون و رجلاً سلماً لرجل هل یستویان﴾ ، خب آن مسائل عمیق برهان تمانع را که در کتابهای عقلی، بسیاری از بزرگان گرفتار شبهه هستند، این را با یک مثل حلّ میکند. قرآن که کتاب معقول مصطلح نیست که فقط با زبان برهان سخن بگوید، آن نور است، نور آن است که بر همهٴ دلها بتابد، اگر کتابی است جهانی و نور است، باید همه را روشن کند. برای کسی که در آن سطح است، برهان تمانع اقامه میکند، برای کسی که اهل قیاس استثنائی و تلازم مقدم و تالی بود بطلان تالی و اثبات مقدم و این مصطلحات آشنا نیست، با زبان ساده فطری سخن میگوید، میفرماید به اینکه اگر یک خدمتگزاری دارای یک مولای سالمِ خوش اخلاق باشد، این زندگیاش منظم است، ولی اگر یک خدمتگذاری در اختیار چند مولای متشاکسِ بد اخلاقِ نساز باشد، زندگیاش نامنظم است.
آیات قرآن، روشن و روشنگر
اگر قرآن کریم با مَثَل، مسئله را حلّ کرد و هیچکس نتوانست بگوید: این مطلب برای من روشن نیست، نتوانست بگوید: ﴿یا شعیب ما نفقه کثیراً ممّا تقول﴾ و امثال ذلک، نتوانست بهانه بیاورد، آنگاه میفرماید به اینکه ﴿لیهلک من هلک عن بیّنة﴾ لذا در آیهٴ بعد میفرماید که ﴿ولقد أنزلنا إلیک آیاتٍ بیّنات﴾؛ اصولاً «آیه» یعنی علامت، اگر چیزی نشان نباشد که آیه نیست، ولی با اینکه آیه است، با اینکه علامت است، با اینکه نشانه است، متصف شد به بیّن بودن، یعنی نشانهٴ روشن، هیچ ابهامی در آن نیست، همه آیات قرآن اینچنین است، خود قرآن اینچنین است سایر معجزات این چنینند، اینها بینّهاند، آیهٴ بینّهاند، علامت روشن، مثل اینکه میگوئیم: آفتاب علامت روز است. ابهامی نیست یعنی ممکن کسی بخواهد بفهمد و با ابهام روبرو بشود، این ممکن نیست. در هر سطحی که هست قرآن به اندازه او سخن میگوید. فرمود: ما آیات بیّن و روشن نازل کردیم امّا ﴿وما یکفر بها الاّ الفاسقون﴾؛ آنها که از مسیر جدایند و آنها که جز هوس چیزی نمیطلبند آنها فقط کفر میورزند.
سؤال ...
جواب: متشابهات هم بعد از إرجاع به محکمات، میشود محکم. چون قرآن کریم سراسرش محکم است گرچه فرمود: یک بخشش محکم است، یک بخشش متشابه. امّا این چنین نیست که بفرماید: آیات دو قسم است: یک قسمت محکم است، یک قسمت متشابه. میفرماید: محکمات امّ الکتاباند، خاصیت امّ آن است که کودک را تغذیه کند، بپروراند، دستش را بگیرد، به او آئین راه رفتن بیاموزاند، وقتی او به راه افتاد او را رها میکند. فرمود: محکمات لحظه به لحظه این متشابهات را تغذیه میکنند، در دامنشان میپرورانند4 لذا سراسر متشابهات هم مثل سراسر محکمات هماهنگ میشود، میشود محکم، آنگاه فرمود: ﴿کتاب أُحکمت آیاته﴾ ؛ سراسر قرآن محکم است. اینچنین نیست که یک سلسله آیات قابل فهم باشد، یک سلسله آیات قابل فهم نباشد، امثال ذلک. محکم امّ است، مادر است، اصل است؛ فرع را باید به اصل برگرداند.
«والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است