display result search
منو
تفسیر آیه 26 سوره رعد _ بخش اول

تفسیر آیه 26 سوره رعد _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 115 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 26 سوره رعد _ بخش اول
- دادن نعمت در دنیا امتحان و ندادن آن هم نعمت است
- عدم فخر فروشی
- عدم شکوه از دنیا

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿اللَّهُ یُبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَ یَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ مَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إلاّ مَتَاعٌ﴾
بعد از اینکه اصول و معارف کلیه را با برهان بیان فرمود و بعد آن را به صورت یک مَثَل ذکر کرد و مردم را در برابر اصول و معارف دین به دو قسمت تقسیم فرمود آنها که پذیرفتند اولواالالباب‌اند و آنها که نپذیرفتند ﴿و افئدتهم هواء﴾ خواهد بود و سیرهٴ عملی اولواالالباب را در ضمن هشت یا نه صفت بیان فرمود و روش عملی آنها که ﴿و افئدتهم هواء﴾ و دلهایشان خالی است بیان فرمود و پایان کار اولواالالباب که ﴿جنات عدن﴾ با آن مزایا بود ذکر کرد و کیفر کسانی که ﴿و افئدتهم هواء﴾ بود آن را هم ذکر فرمود آن‌گاه می‌پردازند به بیان عاملِ انحراف چیزی که باعثِ انحرافِ یک عده است و نمی‌گذارد آنها حق را دریابند مسئلهٴ دنیاست که «حب الدنیا رأس کل خطیئة» این دنیا یا در اثر اقبالش انسان را گرفتار می‌کند یا در اثر ادبارش انسان را مبتلا می‌کند یا داشتن زیاد انسان را گرفتارِ کفر می‌کند یا نداشتن انسان را به کفر و نفاق می‌کشاند در این کریمه می‌فرماید نه داشتن شما را به طرف فساد بکشاند نه نداشتن نه ثروت باعث طغیان شما بشود نه فقر و تنگدستی شما را منحرف کند زیرا قبض و بسط کلاًّ به دست خداست این یک اصل و قبض و بسطِ خصوصِ رزق هم به دست خداست این دو اصل قبض و بسط هر دو امتحان و آزمون الاهی است نه تکریم و تحقیر این سه اصل و وظیفهٴ انسان در برابر قبض و بسط خدا نه آن است که نشاط پیدا کند نه آن است که غمگین بشود چهار اصل این اصول چهارگانه و اصول دیگر را از این کریمه می‌شود استفاده کرد فرمود ﴿الله یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر﴾ اگر عده‌ای در اثر داشتن به کفر کشانده شدند یا نداشتن آنها را به کفر کشاند باید بدانند که قبض و بسط در اختیار خداست اولاً چرا همه را یکنواخت متمکن نکرد با اینکه خدای سبحان غنیِ محض است اگر مال را به همه می‌داد و همه را متمکن می‌کرد چه می‌شد؟ چرا به بعضی‌ها داد و به بعضی‌ها نداد و چرا به بعضی‌ها می‌دهد و به بعضی‌ها نمی‌دهد؟ از اینکه به همه ثروت نداد فرمود این ثروت هر جا راه پیدا کرد مایهٴ طغیان می‌شود اگر همه داشته باشند که عالَم را فساد می‌گیرد ﴿ولو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فی الارض﴾ این دلیل لزوم تفاوت در سورهٴ شوری آیهٴ 27 این‌چنین فرمود ﴿ولو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فی الارض﴾ اگر همه سرمایه‌دار باشند بغی و فساد عالم‌گیر می‌شود یک عدهٴ مخصوص دارند که به اینجا کشیده کار، اگر همه داشته باشند همه هم گرفتار همین دردند ﴿ولو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فی الارض ولکن ینزل بقدرٍ مایشاء﴾ هر چه را که خود بخواهد با قدر واندازه و هندسهٴ خاص نازل می‌کند این‌چنین نیست که به همه روزی وسیع بدهد اما این اندازه‌گیری خدای سبحان هم بر اساس خبیر و بصیر بودن حق است ﴿انه بعباده خبیر بصیر﴾ این هم دلیل عدم بسط است که چرا برای همه روزی فراوان مقرر نفرمود و هم دلیل اینکه چرا به یک عده داد به یک عده نداد فرمود چون او خبیرِ بصیر است می‌داند اگر مالِ فراوان در اختیار بندگان قرار بدهد ﴿لبغوا فی الارض﴾ بغی و فساد می‌کنند در زمین پس براساس اندازه روزی‌ها را تقسیم می‌کند حالا چرا به زید کم داد به عمرو بیشتر ﴿انه بعباده خبیر بصیر﴾ خیلی از موارد هست که اگر به عکس می‌کرد دین او در خطر بود او می‌داند که به چه کسی بدهد و به چه کسی ندهد پس او کارش حکیمانه است آنچه که به خدای سبحان برمی‌گردد این است که روزی را برای همه گسترش نمی‌دهد یعنی همه را مبسوط الید نمی‌کند این یک, و در توزیع هم خدا خبیرِ بصیر است می‌داند به که بدهد می‌داند به که ندهد این آنچه که به خدای سبحان برمی‌گردد اما آنچه که به مردم برمی‌گردد وظیفهٴ مردم آن است که هم دادهٴ خدا را امتحان بدانند هم ندادهٴ خدا را به عنوان یک آزمون و امتحان تلقی کنند خدا به هر که داد آن شخص بفهمد که در امتحانِ مال است و از هر که گرفت آن هم بفهمد که در امتحان گرفتن است این‌طور نیست که اگر خدا به کسی روزی فراوان داد نشانهٴ تکریم باشد و به کسی روزی فراوان نداد نشانهٴ تحقیر باشد.
سؤال ...
جواب: یعنی همهٴ مردم مرفّه باشند طبع نظام این است که دیگر دینی نمی‌پذیرند به فکر عیاشی‌اند.
سؤال ...
جواب: اشکال از این طرف است اگر مردم خودشان را اصلاح بکنند عیب ندارد ولی مردم‌اند و جهان موجود که اکثریشان گرفتار دنیایند هر چه هم انسان بخواهد اصلاح بکند اکثریشان گرفتار چشم و گوش‌اند در بهشت همهٴ نعم فراوان است و همه هم برخوردارند فسادی هم نیست.
سؤال ...
جواب: بله منتها مال اگر در دست انسان غیر صالح باشد همین فساد را به بار می‌آورد این دنیای کنونی که انسان تاکنون تجربه کرد هر فسادی که بود از این رفاه بود دیگر فرمود ما اگر در ارزاق را باز کنیم این کلید به دست خداست ﴿له مقالید السموات و الارض﴾ درها را باز کند همه را متمکن و مرفه کند ﴿لبغوا فی الارض﴾ حالا پس یک عده باید داشته باشند یک عده باید نداشته باشند این هم برای نظام مطرح است و هم آنها که دارند و آنها که ندارند هر دو در کلاس امتحان نشسته‌اند دارند امتحان می‌دهند هیچ کدام از این دو امر دلیل تکریم یا تحقیر نیست
سؤال ...
جواب: آن ﴿بل الانسان علی نفسه بصیرة﴾ مربوط به آیات قیامت است خیلی‌ها هستند که می‌گویند اگر ما می‌داشتیم وضع ما خوب بود می‌توانستیم این راه را طی کنیم خدای متعال امتحان می‌کند می‌بیند طور دیگر درمی‌آید در آن ﴿بل الانسان علی نفسه بصیرة﴾ مربوط به قیامت است می‌فرماید ﴿ینبؤا الانسان یومئذٍ بما قدم و اخر﴾ یعنی تمام کارهای کهن و جدید او را ما به او گزارش می‌دهیم بعد می‌فرماید چرا ما گزارش بدهیم مگر خودش نمی‌داند ﴿بل الانسان علی نفسه بصیرة﴾ که این بصیره تایش هم تای مبالغه است مثل علامه نه تای تأنیث انسان بر نفسش بصیر نیست بصیرت است علامه است بر نفسش تمام جزئیات کار خودش را خوب می‌داند مخصوصاً آن روز نیازی به گزارش نیست بگوییم این کار را کردی آن کار را کردی ﴿ولو القیٰ معاذیره﴾ بخواهد هم عذرها را بتراشد عذر القا کند فایده ندارد چون می‌داند که دارد خلاف می‌گوید این مربوط به قیامت است اما در دنیا خیلی‌ها بودند می‌گفتند که اگر ما هم این امکان را می‌داشتیم ما هم اگر این اوضاع مالی در اختیارمان بود ما هم صرف خدامات مسلمین می‌کردیم در حالی که خدا امتحان می‌کند می‌بیند این‌چنین نیست اصل امتحان برای آن است که درون ظاهر بشود ﴿لیمیز الله الخبیث من الطیب﴾ .
سؤال ...
جواب: آن بحث خواهد آمد به خواست خدا.
سؤال ...
جواب: نه فقر هم اسباب کفر است «کاد الفقر» این هم همه فقیر باشند در خطر است همه مبسوط الرزق باشند در خطر است باید توزیع بشود منتها این توزیع در نظام احسن نقش دارد که الآن بحث می‌شود پس یک مطلب این است که خدای سبحان همه را مبسوط الید بکند ﴿و لو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فی الارض﴾ چه اینکه همه را هم مغلول الید بکند گرفتار فقر بکند خونریزی و به جان هم افتادن پیدا می‌شود آن هم ﴿لبغوا فی الارض﴾ باید یک عده متمکن یک عده هم به اندازهٴ ضعیف‌تر برخوردار باشند اما خودش فرمود این توزیع ما نشانهٴ تکریم یا تحقیر نیست و وظیفه‌ای هم در برابر این توزیع هست که آن کس که دارد چطور برخورد کند آن‌که ندارد چطور برخورد کند با ما چطور برخورد کنند یک وظیفه‌ای هم مربوط به خودشان است که با یکدیگر چطور برخورد کنند همهٴ این اصول را قرآن بیان کرد فرمود آنچه که ما می‌دهیم اگر دادیم نشانهٴ این نیست که تکریم کردیم به کسی یا اگر ندادیم نشانهٴ آن نیست که تحقیر کردیم این یک مطلب, وظیفهٴ آنها در برابر خدای سبحان هم مقرر است که دارا چه بکند ندار چه کند این دو اصل, وظیفهٴ خودشان هم وظیفهٴ متقابلی که بین اصناف هست آن هم در قرآن تبیین شده این هم سه اصل, به استثنای آنچه که قبلاً اشاره شد پس اصل اول که در سورهٴ شوری آمده این است که چرا همه متمکن نیستند برای اینکه همه اگر متمکن بودند ﴿لبغوا فی الارض﴾ که ﴿ولو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فی الارض ولکن ینزل بقدر ما یشاء انه بعباده خبیر بصیر﴾ هم در اصل اینکه بسط نکرده و هم در نحوهٴ توزیع می‌داند چه کند و به که چه اندازه بدهد هم خبیر است هم بصیر اما وظیفه‌ای که بندگان نسبت به خدا دارند در برابر این نحوه توزیع در سورهٴ فجر آمده آیات پانزده به بعد سورهٴ فجر فرمود ﴿فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فأکرمه و نعمه فیقول ربی اکرمن ٭ و اما اذا ما ابتلاه فقدر علیه رزقه فیقول ربی اهانن ٭ کلا﴾ فرمود طبع مردم این است اگر خدای سبحان او را به مال مبتلا بکند او را ثروتمند بکند به ثروت مبتلا بکند می‌گوید خدا مرا گرامی داشت اگر او را به فقر مبتلا بکند می‌گوید خدا به اهانت کرد در حالی‌که هر دو ابتلاست آن کس که دارد به داشتن مبتلاست یعنی ممتحن است آن که ندارد به نداشتن و فقر مبتلاست یعنی ممتحن است سرمایه‌دار به ثروت مبتلاست فقیر به فقر مبتلاست هر دو ابتلاست هر دو امتحان است مثل اینکه انسان سالم به سلامت مبتلاست انسان مریض به مرض مبتلاست مبتلا یعنی ممتحَن ابتلا یعنی امتحان خدا اگر به کسی سلامت داد او را به سلامت مبتلا کرد یعنی ممتحن کرد ببیند در دوران سلامت و نشاط چه می‌کند اگر او را بیمار کرد او را به مرض مبتلا کرد تا ببیند در دوران مرض با این ابتلا چه می‌کند پس چیزی در جهان طبیعت نشانهٴ تکریم یا تحقیر نیست همه ابتلاست آن‌که دارد مبتلا به داشتن است آن‌که ندارد مبتلا به نداشتن است یعنی ممتحَن پس انسان فکر نکند که در صورت مال دادن خدا او را تکریم کرد یا در صورت مال ندادن خدا او را تحقیر کرد فرمود ﴿کلا﴾ نه آن پندار درست است نه این گمان درست است ما هر دو را آزمودیم امتحان کردیم خب امتحان کردیم که چه کنیم؟
سؤال ...
جواب: این اکرم دنیاست دیگر به شهادت اینکه تصریحِ صریحاً کرامت را نفی کرده فرمود او خیال می‌کند که این کرامت ظاهری تکریم الاهی است ما محور کرامتمان را فرمود مشخص کردیم ﴿ان اکرمکم عند الله أتقیٰکم﴾ یعنی کرامت یدور مدارِ تقوا این در قرآن کریم است بیش از دو اصل هم محور کرامت نیست مدار کرامت یک اصل است ولاغیر و هو التقویٰ هر جا بود کرامت هست هر جا نبود نیست هر جا تقوا بیشتر بود کرامت بیشتر هست و هکذا اما آنچه را که دیگران کرامت می‌پندارند این را ردع کرد فرمود ﴿کلا﴾ این‌چنین نیست دو نفر در دو کلاس امتحان نشسته‌اند یکی در امتحانِ ثروت ببیند شکر می‌کند یا نه یک کسی در کلاس فقر ببیند صبر می‌کند یا نه خوب پس آنچه که از طرف خدای سبحان است تکریم و تحقیر نیست او برای برقراری نظام است اما وظیفهٴ مردم در برابر این دو تا پدیده چیست آن‌که خدا به او داد چه وظیفه دارد آن‌که خدا به او نداد چه وظیفه دارد این وظیفه را در سورهٴ حدید بیان فرمود در سورهٴ حدید آیهٴ 22 و 23 و 24 این‌چنین آمده فرمود ﴿ما أَصاب من مصیبهٍ فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتابٍ من قبل ان نبرأها﴾ همهٴ این رویدادها که به شما اصابت می‌کند ما در یک موطنی تثبیت کردیم قبل از اینکه بارئ اینها باشیم کاتب اینها بودیم یکی از اسمای حسنای خدای سبحان «هو الباری» فرمود قبل از اینکه ما اینها را اندازه‌گیری بکنیم اینها را تنظیم کردیم در یک موطنی نقشه کشیدیم بعد پیاده کردیم اول کاتب بودیم بعد باری ﴿ما أصاب من مصیبة فی الارض و لا فی انفسکم الا فی کتابٍ من قبل ان نبرأها ان ذلک علی الله یسیر﴾ منظور ما از این آزمونها چه بود؟ این است که ﴿لکیلا تأسوا علی ما فاتکم ولا تفرحوا بما آتاکم﴾ وظیفهٴ این دو گروه در برابر خدای سبحان آن است که آن کسی که گرفتار شد مالی را از کف داد یا مالی را به دست نیاورد نباید اسف و حزن و اندوه و غم داشته باشد و آن هم که به دستش رسید نباید نشاط و فرح و سرور داشته باشد چون هر دو امتحان است اگر برای انسان روشن شد که همهٴ این امور امتحان است انسان در مواد امتحانی نه غمگین است نه شاد چون می‌داند از آنِ او نیست یک چند روزی در این حالت است تا درون او شکوفا بشود معلوم بشود که در این حال چه می‌کند آیا در اثر نداشتن دست از توحید برمی‌دارد یا در اثر داشتن زیاد دست از توحید برمی‌دارد هر دو چون امتحان است وظیفهٴ هر دو هم مشخص است یک جا غمگین نبودن یک جا مسرور و فرحناک نشدن ﴿لکیلا تأسوا علی ما فاتکم ولا تفرحوا بما آتاکم﴾ پس وظیفهٴ بندگان در برابر خدای سبحان روی این دو پدیده مشخص است اما روابطی که خودشان با همدیگر دارند چطور؟ آن‌که دارد با آن‌که ندارد باید چگونه رفتار کند؟ آن را در سورهٴ زخرف بیان فرمود که این علت اختلاف در توزیع است در سورهٴ زخرف آیهٴ 32 به بعد این‌چنین آمده مال‌دار فکر می‌کرد که اصالت از آن مال است این ماده اصیل است و شریف است هر کسی که این اصل و این شرف پیش او باشد او هم اصیل و شریف خواهد بود این زعم متمکنین بود لذا می‌گفتند نبوت که یک مقام شریفی است باید نصیب یک کسی بشود که اصل پیش اوست یعنی ثروت پیش اوست یعنی ثروتمند است لذا می‌گفتند اگر این قرآن وحی است باید بر فلان سرمایه‌دار طائف یا مکه نازل می‌شد ﴿وقالوا لولا نزِّل هذا القرآن علی رجلً من القریتین عظیمٍ﴾ چون عظمت را از آنِ مال می‌دانستند و این مال پیش پیامبر نبود پیش فلان سرمایه‌دار طائف یا مکه بود می‌گفتند قرآن چرا بر این دو تا سرمایه‌دار نازل نشده چرا اینها پیغمبر نشدند اگر این قرآن حق است و وحی است و نبوتی است باید فلان سرمایه‌دار یا فلان سرمایه‌دار پیغمبر می‌شد چون فکر نمی‌کردند که غیر از مال چیر دیگری هم محور کمال است ﴿لولا نزل هذا القرآن علی رجلٍ من القریتین عظیم﴾ آن‌گاه می‌فرماید ﴿أهم یقسمون رحمت ربک﴾ این نعمت وحی, نبوت, رحمت الاهی به دست ماست مگر به دست آنهاست که آنها تقسیم بکنند بگویند ای کاش این وحی بر فلان سرمایه‌دار نازل می‌شد یا بر فلان متمکن نازل می‌شد ﴿أهم یقسمون رحمت ربک﴾ بلکه تمام اقسام معیشت و رزق چه رزق ظاهری چه رزق باطنی و معنوی به دست ماست ﴿نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاهٴ الدنیا﴾ کلاً معیشت را ما بینشان تقسیم کردیم ﴿و رفعنا بعضهم فوق بعضٍ درجاتٍ لیتخذ بعضهم بعضاً سخریا﴾ ما اینها را گوناگون با طبقات مختلف آفریدیم تا همه یکدیگر را با تسخیر ممدوح متقابل مسخر کنند یک طرف نباشد بشود استثمار دو طرف باشد بشود تسخیر ممدوح متقابل ﴿لیتخذ بعضهم بعضاً سُخریا﴾ مسخَّر کنند نه سِخریا مسخره کنند مسخره را تحریم کرد هر کسی نسبت به هر کسی ﴿لایَسخر قومٌ من قومٍ عسیٰ ان یکونوا خیراً منهم ولانساءٌ من نساءٍ عسیٰ ان یکنّ خیراً منهن﴾ احدی حق ندارد حیثیت کسی را ببرد مسخره کند نه مردی نسبت به مرد نه زنی نسبت به زن این مسخره برای هر کس باشد حرام است اما مسخَّر کردن چطور؟ یک تسخیر ممدوح متقابل لازم است تا نظام را بگرداند اگر یک باربری وضع مالی او مساعد نیست چمدان و ساک یک طبیبی را از جایی به جایی می‌برد این طبیب متمکن آن باربرِ فقیر را مسخَّر می‌کند اگر فردا این باربر مریض شد آن طبیب هم باید پیشبند را ببندد تمام درمان او را ولو با تجزیهٴ مدفوع او را حل کند معالجه کند این اگر امروز ساکش را می‌گیرد فردا او باید مدفوعش را تجزیه کند تا درمان کند این می‌شود تسخیر متقابل نه او حق دارد بتازد نه این حق دارد گردن‌فرازی کند اگر همه باربر باشند نمی‌شود همه طبیب باشند نمی‌شود همه داشته باشند نمی‌شود همه نداشته باشند نمی‌شود نظام وقتی می‌گردد که تسخیر ممدوح متقابل باشد آن وقت هرگز نه آن کس که دارد فرحناک است نه آنکه ندارد غمگین آن اگر چمدانش را می‌برد این هم پیشبند می‌بنند دارد [مدفوع] او را تجزیه می‌کند هیچ چیزی باعث فخر نخواهد شد هم آن که دارد می‌فهمد دارد امتحان می‌دهد هم این‌که ندارد احساس حقارت در جامعهٴ اسلامی نمی‌کند مسخره کردنِ طرفین که حرام شد نه این غمگین است نه آن خوشحال و نظام هم که بدون این وضع نمی‌گردد فرمود ما تفاوت را در جامعهٴ انسانی تحکیم کردیم ﴿لیتخذ بعضهم بعضاً﴾ نه یک طرفه بعضی بعضی را با تسخیر ممدوح متقابل یکدیگر را مسخر کنند یعنی آن کار دارد این انجام بدهد این کار دارد او انجام بدهد ﴿لیتخذ بعضهم بعضاً سخریا﴾ از آن طرف فرمود احدی حق ندارد آبروی کسی را ببرد ﴿لایسخر قوم من قوم عسیٰ ان یکونوا خیرآً منهم ولانساء من نساء عسیٰ ان یکن خیراً منهن﴾ مسخره کردن هتک حرمت کردن حرام است از این طرف هم فرمود تسخیر متقابل عامل برقراری نظم است فتحصل [پس به دست می‌آید که] آنچه که از طرف خدای سبحان است چون خبیرِ بصیر است توزیعْ عادلانه است عدالت اقتضا می‌کند که به چه کسی هر چه شایسته است بدهد یک مطلب و هرگز دادن یا ندادن را خدای سبحان دلیل تکریم یا تحقیر ندانست این دو مطلب, وظیفهٴ مردم در برابر خدای سبحان آن است اگر دارند خوشحال نباشند اگر از دست دادند غمگین نباشند این سه مطلب, وظیفهٴ مردم بین خودشان تسخیر ممدوحٍ متقابل است که هیچ کسی احساس حقارت نکند یا احساس گردن فرازی نکند این چهار مطلب این است که او ﴿یبسط الرزق لمن یشاء ویقدر﴾ هیچ جا برای این نمی‌ماند که انسان از نظام گله کند اگر به کسی که وضع مالی‌اش خوب است خدای سبحان اجازهٴ این هوس را نداد که مبادا در خود بپندارد که من عند الله کریم و اجازه نداد کاری بکند که عواطف دیگران مجروح بشود این مال کسی به دنبالش نمی‌رود برای اینکه آنها خیال کردند مال نشانهٴ کرامت است و نشانهٴ برجستگی در جامعه است و هر دو را که قرآن خط قرمز کشید فرمود نه نشانهٴ آن است نه مجوّزِ این
سؤال ...
جواب: بله چرا دارد در قرآن همه را به کار وادار کرد ولی می‌فرماید ﴿فامشوا فی مناکبها﴾ ﴿فابتغوا عند الله الرزق﴾ فرمود کار کنید تلاش کنید کوشش کنید بر دوش زمین سوار بشوید چون یک موجود متحرک که دارد حرکت می‌کند به تعبیر قرآن زمین یک چیز روانی است انسان بخواهد بر دوش یک چیزی [که] در حال حرکت سوار بشود سخت است فرمود مُنِکب زمین دوش زمین کوهها و دشتها بروید روزی بگیرید این را می‌گوید بعد می‌فرماید شما نگاه کنید خیلی‌ها تلاش می‌کنند تلاش یکنواخت است اما در برداشت گوناگون است بعضی‌ها زیاد گیرشان می‌آید بعضی‌ها کم گیرشان می‌آید یک کسی هست که اینها را تنظیم می‌کند یا ما باید قائل به بخت و اتفاق و شانس بشویم یعنی بگوییم عالم هرج و مرج است یا باید بگوییم اگر مال به اندازهٴ کار است خیلی‌ها با یک سلسله کار مشترک می‌روند اما این مغازه‌ای است که دو نفر باز کردند می‌بینید مشتریها به سراغِ یک مغازه می‌آیند کنار او خالی است فرمود یکی از آیات الاهی این است که او قابض و باسط است و من آیاته این است در قرآن این نحوهٴ قبض و بسط را که به بعضی زیاد به بعضی کم می‌دهد از آیات الاهی قائل است کار مشترک است خیلی‌ها کنار هم کار می‌کنند کندوکاو می‌کنند دو تا کشاورز با هم کار می‌کنند دو تا پیشه‌ور با هم مغازه باز می‌کنند دو نفر با هم درس می‌خوانند می‌بینید برای یکیشان حوادث و گرفتاریها پشت سر هم پیش می‌آید در راه می‌ماند آن یکی همین‌طور جلو می‌رود یا باید گفت عالَم هرج و مرج است و شانس است که عقل و وحی این را می‌گوید محال است یا یک نظمی در کار است اگر نظم در کار است چه اینکه در کار است آن ناظم دارد کارها را اداره می‌کند یک کسی هست که می‌گرداند لذا مسئلهٴ قبض و بسط رزق از آیات دالهٴ بر وجود خدای سبحان تلقی شده است اما آن مقداری که انسان موظف است تلاش کند آن که بر او لازم است بحث در نحوهٴ قبض و بسط خداست بحث در وظیفهٴ انسان در برابر تحصیل مال نیست آن از بحث این آیه بیرون است البته بحث در این است که دربارهٴ این اموالِ موجود انسان چه کند آیا داشتن انسان را به فساد بکشاند یا نداشتن انسان را به فساد بکشاند؟ رابطهٴ عبد و مولا با داشتن و نداشتن عوض می‌شود؟ رابطهٴ بندگان بعضهم بالقیاس الی بعض با داشتن و نداشتن عوض می‌شود یا همهٴ این روابط روابط حسنه است؟ انسان در برابر مالش موظف است که مالِک مال باشد نه مملوک مال مال او را مسخَّر نکند نگفتند اگر یک لباس نو شما از خیاط گرفتید آوردید می‌خواهید بپوشید یک دعایی بخوانید بعد بپوشید؟ انسان همین‌طوری لباس می‌پوشد یا یک چیزی می‌گوید بالاخره؟ نگفتند مستحب است انسان که یک لباس نو می‌خواهد بپوشد به لباس خطاب بکند که تو آبروی من را نبر کاری نکن که من با پوشیدن تو فخر کنم و عند الله بی آبرو بشوم؟ مگر نگفتند اگر کسی یک لباس نو می‌خواهد بپوشد به خدای سبحان عرض کند «اللهم البسنی لباس الإیمان و زیّنی بالتقویٰ» برای همهٴ چیزها برنامه ذکر نکردند؟ نگفتند اگر یک پوشیدنی که عواطف یک عده را جریحه‌دار می‌کند آن ممنوع است؟ نگفتند تظاهر به ثروت ممنوع است؟ پس روابط بین مال و مالک بین افراد بین بندگان خدا همه روابط تبیین شده است روابطِ حسنه است آنچه که در قرآن این قبض و بسط را به عنوان آیات الاهی می‌شمارد برای آن است که خیلی‌ها با هم می‌روند کار می‌کنند یکی بین راه می‌ماند یکی می‌رود خیلی‌ها هم با هم می‌آیند درس می‌خوانند یکی می‌ماند یکی می‌رود با هم می‌آیند حوزه با هم می‌روند دانشگاه با هم می‌روند بازار با هم می‌روند مزرع و مرتع یکی می‌ماند یکی می‌رود این‌چنین نیست رزقهای علم مال و امثال ذلک بر اساس شانس باشد که یک امر باطل و موهومی است یا هرج و مرج باشد منتها آن‌که دارد باید بداند مبتلای به داشتن است آن هم که ندارد باید بداند مبتلای به نداشتن است آن‌که محل ابتلای خود ماهاست این است و آن این است که اگر یک کسی با دیگران وارد حوزهٴ علمیه شد برای دیگران موانع پشت سر هم پیش آمد بیماری مرگِ بعضی از بستگان علل و عوامل دیگر او یک قدری رفت و ایستاد رفت و ایستاد رفت و ایستاد و رفیقش بالا رفت حالا آنکه بالا رفت در درجات علمی مبتلای به علم است نباید بگوید خدای سبحان مرا گرامی داشت و با این علمش فخر کند آن هم که ندارد مبتلای به حدِّ متوسِط از سواد است همهٴ اینها روزی است و هیچ کسی نمی‌تواند خود را عند الله مکرَّم بداند چون روز ظهور کرامت فرداست «الغنیٰ و الفقر بعد العرض علی الله» .
سؤال ...
جواب: چرا توفیق الاهی تواضع می‌آورد نه تفاخر یک وقت است امتحان می‌کند خدای سبحان یک وقت است توفیق می‌دهد آن کسی که از علمش حداکثر بهرهٴ ممدوح را برای خود و دیگران می‌برد خدای سبحان علل و عوامل را وفق هدف او قرار می‌دهد توفیقش می‌دهد که بیشتر پیشرفت کند یک وقت است یک کسی وقتی سخن از علم مطرح است خود را بالاتر می‌بیند و دیگری را تحقیر می‌کند می‌گوید چون من عالمم او نیست به ما گفتند به عالم احترام کنید و به او گفته‌اند توقع احترام نداشته باش به ماها گفته‌اند به علما احترام کنید به علما گفتند مبادا از کسی توقع احترام داشته باشی «من احب ان یتمثل له الرجال قیاماً فلیتبوّء مقعده من النار» این در روایات ما هست یعنی اگر کسی علاقمند است وقتی وارد شد یک عده برای او بلند شوند این جایگاهش در آتش است به او گفته‌اند توقع نداشته باش به ما گفته‌اند به او احترام بکن اگر کسی دوست داشته باشد یک عده پیشش بایستند این در روایات حب جاه و ریاست آمده که جای چنین آدمی جهنم است اما به ما گفتند «و من اکرم عالماً فقد اکرمنی» از این طرف گفتند عالم را احترام بکن از آن طرف به عالم گفتند تو توقع نداشته باش تو وظیفه‌ات آن است که بگویی من در کلاس امتحان نشسته‌ام به ماها هم گفتند علم و عالم را اکرام بکنید
سؤال ...
جواب: بله فقیه یعنی چه؟ فقیه را هم معنا فرمودند فقیه کسی است که هیچ کسی، الفقیه کل الفقیه کسی است که به عیب دنیا به درد دنیا به دوای دنیا بصیر و بینا باشد آن بیانی که مرحوم کلینی از امام باقر(سلام الله علیه) در تبیین فقه و فقاهت ذکر کرده این است فرمود اگر کسی فقیه بود بدی دنیا را می‌فهمد درد دنیا را می‌فهمد اگر درد دنیا را فهمید و دوای دنیا را هم فهمید این می‌شود فقه ممدوح که خدای سبحان او را به این نعمت متنعم کرده است حالا اگر کسی این‌چنین نبود «المستاکل بعلمه» بود این بابی که در اصول کافی هست به نام «المستاکل بعلمه» یعنی درس خواندن و عالم شدن یک بازاری است برای او فاضل شده است یک مغازه‌ای باز کرده مغازهٴ علم فروشی این «المستاکل بعلمه» است نباید بگوید من برای اینها زحمت کشیدم درس گفتم بحث کردم باید بگوید که این همه علما زحمت کشیدند تا مرا به بار آوردند من هم دارم یک گوشه را جبران می‌کنم نباید بگوید من برای اینها زحمت کشدیم خوب تو را این همه علما و معلمین تربیت کردند دیگر این‌چنین نیست که اگر کسی یک چیزی امروز دارد امروز پایان کار باشد این بیان حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود «الغنیٰ و الفقر بعد العرض علی الله» یعنی بعد از اینکه همه عرضه شدند بر خدای سبحان معلوم می‌شود که دارد که ندارد یک کسی بگوید من زحمتها کشیدم درس خواندم می‌گویند خوب این احترامها را هم که دیدی درس خواندی برای اینکه پیش مردم محترم بشوی شدی با القاب از تو تجلیل کنند کردند پشت پاکت و درون پاکت را دو گونه اگر می‌نوشتند نگران بودی تو برای این درس خواندی این است که انسان اگر درد خودش را نداند مبتلای به این وضع است فرمود ما بعضی را به علم به دانستن مبتلا می‌کنیم بعضی را به ندانستن مبتلا می‌کنیم تا ببینیم چه می‌کنند بالاخره، همه عالم باشند نمی‌شود همه جاهل باشند نمی‌شود همه متمکن باشند نمی‌شود این نظام موجود احسن النظام است یک کسی هم دارد اداره می‌کند اینها را، فرمود روابطتان باید این‌چنین باشد ﴿و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضاً سخریا﴾ یک عالم می‌تواند جاهل را مسخره کند؟ نه می‌تواند تسخیر یک جانبه کند؟ نه تسخیر ممدوح متقابل او هم باید خدمتگذار اینها باشد دیگر بنابراین چیزی در این قسمت نمی‌ماند که قرآن کریم او را تبیین نکرده باشد
سؤال ...
جواب: خیلی‌ها هستند که از راه حلال به دست می‌آورند بعد معصیت می‌کنند دیگر.
سؤال ...
جواب: بله دیگر خدا به اینها رزق حلال داد منتها بیراهه صرف می‌کنند مثل اینکه علم داد بیجا صرف می‌کنند تلاش کرد خدا هم به او روزی داد او در موقع مصرف کردن بیراهه می‌رود لذا در این قسمتهای قرآن کریم این قبض و بسط به عنوان آیت الاهی ذکر شده است و فرمود ما می‌دانیم که به که بدهیم به که ندهیم اینجا که فرمود در همین آیهٴ محل بحث که ﴿الله یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر﴾ یقدر یعنی تنگ می‌گیرد اینکه فرمود ﴿وذاالنون اذ ذهب مغاضباً فظن ان لن نقدر﴾ یعنی فظن ان لن نضیّق علیه نه نقدر یعنی بر او قدرت نداری هرگز پیامبر گمان نمی‌کرد که خدا بر او قدرت ندارد، نه گمان کرد که تاکنون که مشمول لطف ما بود ما سخت نمی‌گیریم ﴿و من قدر علیه رزقه فلینفق مما آتاه﴾ من قُدِرَ یعنی کسی که روزی‌اش تنگ گرفته شده یَقدر یعنی یضیّق ﴿فظن ان لن نقدر﴾ یعنی ظن ان لن نضیّق علیه خیال کرد که ما تنگ نمی‌گیریم سخت نمی‌گیریم بر او بعد دید سخت گرفتیم قرآن کریم این را به عنوان یک آیت می‌داند چون خدا قدیر است و علیم می‌داند که در حد یک مقدار ممکن که را به مال بیازماید که را به فقر بیازماید در حد یک امتحان معقول و ممکن در سورهٴ توبه بحثی که مربوط به ذیل است ذکر شده چون در این آیهٴ محل بحث سورهٴ رعد فرمود ﴿الله یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر و فرحوا بالحیاة الدنیا﴾ ذکر شده این فرحوا که مال متنعمین است در برابر آن ﴿صبروا ابتغاء وجه ربهم﴾ که مال اولوالالباب بود اول اولوالالباب ﴿صبروا إبتغاء وجه ربهم﴾ اینها ﴿فرحوا بما عند الله﴾ این ﴿فرحوا بالحیاة الدنیا﴾ را قرآن کریم می‌فرماید نشانهٴ فرحشان این است در سورهٴ توبه آیهٴ 81 به بعد می‌فرماید این علاقمندان به دنیا رابطه‌شان را با خدا قطع کردند لذا وقتی مسائل جنگ پیش می‌آید سعی می‌کنند که به همراه پیامبر نروند به جبهه پشت سر بمانند بعد هم خیلی خوشحال‌اند که نرفتند جبهه ﴿فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول الله﴾ یعنی اینها که نرفتند به جبهه خوش‌اند که نرفتند عده‌ای قیام کردند رفتند اینها گرفتار قعود و نشستن بودند ماندند قاعدین شدند اما قاعدی نبودند که قائمین را کمک کنند قاعدی بودند که خوشحال‌اند که نرفتند ﴿فرح المخلفون﴾ به چه چیزی فرحوا؟ ﴿بمقعدهم خلاف رسول الله﴾ بمقعدهم یعنی بقعودهم خلاف یعنی پشت سر حضرت با همراهان رفتند اینها پشت سر حضرت نشستند به این خوشند این فرح به دنیاست برای اینکه کسی که ﴿اثاقلتم إلی الارض﴾ شد میل به زمین او را کشاند و می‌خواهد در اینجا بماند چون نسبت به آینده کار آبادی نکرده است این خوشحال است این جزء آن کسانی است که ﴿و فرحوا بالحیاة الدنیا﴾ است و اصل مسئلهٴ رزق را که قبض و بسطش هر دو آزمون الاهی است این در سورهٴ قصص این‌چنین بیان شده در سورهٴ قصص آیهٴ 81 و 82 جریان قارون را که ذکر می‌کند می‌فرماید: ﴿فخسفنا به و بداره الارض فما کان له من فئةٍ ینصرونه من دون الله و ما کان من المنتصرین﴾ ما او و زمین را گرفتار خسف کردیم زمین اینها را فرو برد نه خودش توانست انتصار کند انتقام بگیرد نه کسی هم ناصر او بود او نه منتصر بود نه ناصر داشت نه خود قدرت انتصار و انتقام داشت ﴿و ما کان من المنتصرین﴾ نه ناصری داشت که او را یاری کند ﴿و اصبح الذین تمنّوا مکانه بالأمس یقولون ویْکأنَّ الله یبسط الرزق لمن یشاء من عباده و یقدر لولا ان مَّنَّ اللهُ علینا لخسف بنا ویْکأنَّه لایفلح الکافرون﴾ این طبقهٴ محروم گفتند خدا بر ما منت گذاشت که به ما مال نداد والا ما هم مثل این گرفتار می‌شدیم برای اینکه دیروز که با زرق و برق از جلوی ما می‌گذشت ما می‌گفتیم ای کاش ما هم می‌داشتیم که گفتند ﴿یا لیت لنا مثل ما أوتی قارون﴾ اینها هم اگر داشتند مثل او می‌کردند دیگر به دلیل اینکه وقتی قارون را با آن وضع می‌دیدند می‌گفتند ای کاش ما هم می‌داشتیم ما هم همین‌طور حرکت می‌کردیم امروز که قارون را به روز خسف دیدند گفتند خدا را شکر که خدا به ما نداد معلوم می‌شود بعضی از موارد که خدای سبحان به انسان نمی‌دهد منتی بر آدم می‌گذارد که به آدم نمی‌دهد ﴿و اصبح الذین تمنّوا مکانه بالأمس﴾ اینها که دیروز می‌گفتند ای کاش ما هم مثل او داشتیم امروز می‌گویند خدا را شکر که به ما نداد می‌گویند ﴿یقولون ویْکأنَّ الله یبسط الرزق لمن یشاء من عباده ویقدر لولا ان مَنَّ الله علینا﴾ اگر بر ما منت نمی‌گذاشت ما را به این وضع ساده اداره نمی‌کرد ما را هم سرمایه‌دار می‌کرد ﴿لخسف بنا ویْکأنَّه لا یفلح الکافرون﴾ مشابه این بیان را در سورهٴ عنکبوت هم در آیهٴ 62 فرمود ﴿الله یبسط الرزق لمن یشاء من عباده و یقدر له﴾ چرا ﴿انَّ الله بکل شیءٍ علیم﴾ یک استدلال لطیفی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) در نهج البلاغه دارد برای اینکه انسان را در برابر سرمایه‌دار و ثروتمند معجِب نکند که برفرض یک ثروتی را دید خودش را نبازد خلاصه فرمود این ثروت و اموال برای ادارهٴ امور زندگی است ولی این کمال نیست داشتن کمال نیست استدلال حضرت این است که داشتن کمال نیست برای اینکه خدای سبحان این ثروت را به رسولش نداد به حبیبش نداد اگر بگویید این کمال است معنایش این است که این کمال را خدا به پیغمبر نداد و این قابل قبول نیست و از اینکه نداد معلوم می‌شود کمال نیست که حضرت کمالی را فاقد باشد بنابراین این می‌شود یک امانت اگر امانت شد دیدِ دیگران دربارهٴ یک سرمایه‌دار هم یک دیدِ امین خواهد بود انسان یک آدم فقیری که ببیند با یک آدم غنی اگر بتواند این دو را یک گونه ببیند وظیفهٴ خودش را هم انجام داد که غنی در چشم او عظیم جلوه نکند و فقیر در چشم او حقیر جلوه نکند این استدلال را در نهج البلاغه ملاحظه می‌فرمایید.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:43

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی