display result search
منو
تفسیر آیه 77 تا 81 سوره هود

تفسیر آیه 77 تا 81 سوره هود

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 143 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 77 تا 81 سوره هود
- جریان برخورد فرشتگان با حضرت لوط (ع)
- مقابله حضرت لوط با قومش
- تسلی فرشتگان به حضرت لوط

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِی‏ءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَقَالَ هذَا یَوْمٌ عَصِیبٌ (77) وَجَاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَمِن قَبْلُ کَانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ قَالَ یَاقَوْمِ هَؤُلاءِ بَنَاتی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَلاَ تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی أَلَیْسَ مِنکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ (78) قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِی بَنَاتِکَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّکَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِیدُ (79) قَالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلَی رُکْنٍ شَدِیدٍ (80) قَالُوا یَالُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَن یَصِلُوا إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَلاَ یَلْتَفِتْ مِنکُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصِیبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ (81) فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِیَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهَا حِجَارَةً مِن سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ (82) مُسَوَّمَةً عِندَ رَبِّکَ وَمَا هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ (83)﴾
پنجمین قسمت جریان برخورد این فرشتگان است با حضرت لوط و آمدن آنها به دیار آن قوم وقتی این فرستاده‌های پیش لوط آمدند ﴿سیء بهم﴾ یعنی سائه مجیئهم که این ساء هم لازم است هم متعدی در اینجا متعدی اش استعمال شده است یعنی سائه مجیئهم آمدن این فرستاده‌های خدا خوشایند لوط نبود ﴿و ضاق بهم ذرعا﴾ دلتنگ شد این ضیقِ ذرع کنایه از دلتنگی است که من چگونه از اینها حمایت بکنم تنها سخن از پذیرایی نیست سخن از حمایت اینهاست بعد فرمود یک روز بسیار سختی است ﴿و قال هذا یوم عصیب﴾ زیرا هم از کفر قوم خود باخبر بود هم از خباثت آنها چون ﴿و من قبل کانوا یعملون السیّئات﴾ آنها هم از نظر اعتقادی مشکل کفر داشتند هم از نظر اخلاقی آلوده بودند در این جریان حالا یا آنها مهمانها را دیدند یا با خبر شدند شتاب زده با سرعت، دویدن، آمدند [به] منزل لوط ﴿و جاءَهُ قومه یهرعون الیه﴾ مهرع گفته شد که فعلی است مبنی بر مفعول که فاعلش محذوف است یعنی اهرعه حرسه اهرعه طمعه اینجا اهرعهم خبثهم اهرعهم ولعهم و مانند آن ﴿و من قبل کانوا یعملون السیئات﴾ این کان‌ای که مفید استمرار است نشانه آن است که اینها یک پیشینه طولانی در این کار داشتند در این فساد اخلاقی، آن‌گاه وجود مبارک لوط(سلام الله علیه) هم راجع به مسائل اعتقادی اینها باز تکرار کرد هم راجع به مسائل اخلاقی اینها هم از نظر مسائل شخصی و قومی فرمود ﴿یا قوم هولاء بناتی﴾ شما اگر به قصد انتخاب همسر آمدید فرزندان من می‌توانند همسران شما باشند آن تعبیری که جناب امام رازی انتخاب کرد مورد پذیرش سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) نیست امام رازی گفته بود که منظور از این بنات زنان قوم‌اند نه دختران خودش برای اینکه لوط بیش از دو دختر نداشت باید می‌فرمود بنتین ولی تعبیر به بنات کرد جمع آورد و از طرفی پیامبر هر قومی به منزله پدر آن قوم است و اینها ایشان می‌فرمایند جز تورات تورات، محرَّف دلیل دیگری وجود ندارد که ثابت کند حضرت لوط فقط دو دختر داشت تا شما آن تثنیه را با این جمع هماهنگ ندانید و ثانیاً آنها معتقد به نبوّت حضرت لوط نبودند تا اینکه زنهای این قوم را دختران او بدانند درحالی‌که آنها در پاسخ گفتند ﴿ما لنا فی بناتک من حق﴾ اگر منظور از این بنات دختران جامعه باشند آنها باید معتقد باشند که حضرت لوط پیغمبر است و پیغمبر هر قومی به منزله پدر آنهااست و اعضای آن امت به منزله فرزندان او هستند اینها چنین عقیده‌ای نداشتند وجود مبارک لوط(سلام الله علیه) فرمود شما اگر همسر می‌خواهید بالاخره این زنها از راه حلال و نکاح می‌توانند همسر شما باشند حالا یا دختران حضرت لوط یا دختران جامعه نکته مهم این است حالا شما اینها را در تفسیرهای معمولی این حرفها هست اما آن نکته اساسی که از همان آن زوایای قلم المیزان می‌گذرد آنها مهم است حالا ببینید که مشکل این بخش به چه چیزی حل می‌شود وجود مبارک لوط(سلام الله علیه) فرمود شما اگر مشکل غریزی دارید این حل می‌شود برای اینکه می‌توانید با این دخترانم ازدواج کنید اگر کسی به شما همسر نمی‌دهد من حاضرم که دخترانم را به عقد شما در بیاورم از راه حلال شما غریزه‌تان را تأمین کنید و این کار را نکنید نه تنها نسبت به مهمانان من که هم قومیم هم نژادیم شما روی تعصب فامیلی دست از این کار بردارید بلکه ﴿فاتقوا الله﴾ تنها سخن از ﴿و لا تخزون فی ضیفی﴾ نیست بلکه اول تقواست حالا این یک نکته فوق العادهٴ اخلاقی و اجتماعی هم هست بالاخره یک تعصبی است یک قومیتی است یک قبیلگی بودن است آبروی مرا که باهم هم قبیله‌ایم حفظ بکنید عمده آن مسئله تقواست نه عمده مسئله قومیت باشد که آبروی من را حفظ بکنید نه حالا من نشد دیگری بالاخره ﴿فاتقوا الله﴾ این کار بر خلاف حکم خداست چون ﴿ما سبقکم بها من أحد من العالمین﴾[1] ﴿فاتقوا الله و لا تخزون فی ضیفی ألیس منکم رجلٌ رشید﴾ در بین شما یک آدمی که اهل رشد و معرفت باشد که خودش دست از این کار بردارد و شما را نهی از منکر کند نیست ﴿الیس منکم رجل رشید﴾ پاسخی که آنها دادند این است شما گفتی پیشنهاد دادی که ما با این دخترها ازدواج بکنیم حالا یا دخترهای جامعه یا دخترهای شما این یکی، ما را هم دعوت به تقوا کردید این دوتا گفتید این کار باعث سلب حیثیت است سه تا، همه اینها را پاسخ دادند می‌بینید اینها یک گروه اشرار و فاسق نبودند که بگویند این حرفها چیست اینها نظیر همان‌اند که الان در بعضی از کشورهای غربی از مجلسشان می‌گذرد فرق المیزان و غیر المیزان را اینجاها باید جستجو کرد آنها نگفتند ما چه کار به این حرفها داریم گفتید تقوا گفتید پرهیز از رسوایی گفتید ازدواج با دختر‌ها هیچ کدام از اینها مطابق با قانون ما نیست قانون ما تأمین غرایز همجنس است دخترها باهم ما باهم این قانون ماست آنها بر اساس مساحقه مردها بر اساس این کار لواط به حضرت لوط(سلام الله علیه) گفتند ﴿لقد علمت ما لنا فی بناتک من حقٍّ﴾ تو می‌دانی قانون ما همجنس بازی است اصلاً ازدواج مرد با زن یک کار جاهلیتِ دور افتاده است مردها با هم زن‌ها با هم در یکی از این ساختمانهای رسمی یکی از کشورهای غربی که حالا نامش را نمی‌برم رسماً روی چهره آن ساختمان که مخصوص اینها بود به عنوان تابلو نوشته بود شما ما را درک نمی‌کنید اگر یک پارلمان یک کشور مترقی همجنس بازی را قانونی می‌کند یعنی حق است حالا باید دید که قانون مدنی را از چه می‌گیرند منشأ پیدایش حق و تکلیف چیست آن‌گاه معلوم می‌شود قوم لوط چه گفتند و آیه معنایش چیست آنها اشرار نبودند فاسق که ما می‌خواهیم چنین کار خلافی بکنیم آنها گفتند ما می‌رویم پیشنهاد ازدواج بدهیم مگر مرد با زن ازدواج می‌کند مرد با مرد ازدواج می‌کند زن با زن ازدواج می‌کند تو که لوطی ادعای پیغمبری داری در شهر ما هستی می‌دانی قانون ما چیست ما نسبت به زنها حق نداریم این است حرفشان ﴿ما لنا فی بناتک من حق﴾ ما کار خلاف نمی‌کنیم که ما را دعوت به تقوا می‌کنی که کار خلاف نمی‌کنیم که می‌گویی ﴿و لا تخزون فی ضیفی﴾ که کار خلاف نمی‌کنیم که می‌گویی ﴿ألیس منکم رجل رشید﴾ که ما یک حقی داریم می‌خواهیم به این حق برسیم این است که گاهی تظاهرات می‌کنند گاهی تجمعاتی دارند گاهی همایشی تشکیل می‌دهند در غرب همین است رسماً در این چهرهٴ ساختمانشان نوشته بود که شما که ما را درک نمی‌کنید که خب آن‌که از مجلس می‌گذراند قانون مدنی شان این است یعنی مرد با مرد زن با زن انسان به اینجا [می‌رسد] دیروز که [به] عرضتان رسید اینها بر فرض هم بروند به کره مریخ منتها دب اکبر یک شکل است اینها دب اکبر واقعی‌اند همین است بشریت در این نیست که «به زیر آورد چرخ نیلوفری را» آنجا هم هستند همین است یعنی آنجا هم بر فرض پارلمان باشد قانون باشد قانونشان همین است ﴿ما لنا فی بناتک من حق﴾ تو که می‌دانی وقتی می‌دانی چه پیشنهاد می‌دهی می‌گویی که ﴿هولاء بناتی هنّ اطهر لکم﴾ نه خیر این اطهر نیست برای اینکه ما حق نداریم حالا در قانون مدنی مثل قانون سیاسی مثل قانون جزایی مثل قوانین دیگر حق را بالاخره از جایی باید گرفت دیگر تکلیف را هم باید از جایی گرفت کسانی که الاهی می‌اندیشند می‌گویند قلمرو حق منطقه تکلیف به دست کسی است که انسان را خلق کرد جهان را خلق کرد رابطه انسان و جهان را خلق کرد این مثلث به دست اوست یعنی خدای سبحان چه حق است چه حق نیست چه تکلیف است چه تکلیف نیست این را خدا باید معین کند از راه وحی و شریعت و نبوت حقوق را خدا تعیین می‌کند تکالیف را خدا تعیین می‌کند ولا غیر اگر کسی الاهی نیندیشید و ملحد بود بالاخره بدون قانون که زندگی نمی‌کند که منشأ قانون چیست حقوق را از کجا می‌گیرند تکالیف را از کجا انتزاع می‌کنند می‌گویند هر چه مردم رأی دادند بسیار خوب بالاخره مردم رأی بدهند یک مبانی علمی دارند یا نه؟ مبانی علمی چون مستحضرید این قوانین یک فروعی دارد یک، یک مبانی دارد که اصول آنهاست دو، یک منابع دارد که این مبانی را از آن منابع استنباط می‌کنند سه الان مثلاً ما این رساله های عملی را که این مراجع ما(حفظهم الله) دارند اینها یک سلسله حقوق و تکالیف است فروع حقوقی و فروع تکلیفی است اینها فروعات فقهی و تکلیفی است این فروعات را از مبانی می‌گیرند یکی کسی مبنایش برائت است یک کسی مبنایش احتیاط است یک کسی مبنایش استصحاب در شک در مقتضی است یک کسی مبنایش استصحاب در شک در رافع است یک کسی مبنایش حجیت خبر واحد است یک کسی مبنایش حجیت شهرت فتوایی یا روایی است اینها مبانی است که در اصول ترسیم می‌شود به استناد این مبانی این فروع فقهی تأمین خواهد شد پس فروع را از این مبانی می‌گیرند آن‌گاه وقتی نوبت به مبانی رسید می‌پرسیم این مبانی را از کدام منابع می‌گیرند مبنع چیزی است مبنا چیزی است فرع فقهی چیز دیگر است این سلسله زنجیری در سه مقطع به هم مرتبط‌اند فروع فقهی را با مبانی که در اصول ترسیم شده است می‌گیرند مبانی را در علم کلام ترسیم می‌کنند که خدا هست کتاب آسمانی هست سنت نبوی هست «انی تارک فیکم الثقلین»[2] براهین عقلی هست عقل می‌شود منبع قرآن می‌شود منبع سنت اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) می‌شود منبع آنها منابع‌اند که بزرگان مبانی را از این منابع می‌گیرند به استناد این مبانی استنباط می‌کنند فروعات را به ما ارائه می‌کنند این یک نظم منطقی است اگر کسی الاهی بود منبعش الاهی است مبانی‌اش مشخص فروعش هم مشخص اگر کسی الاهی نبود یک سلسله فروع فقهی و قانونی دارد کتابِ قانون دارند دیگر بالاخره مواد قانونی دارند تبصره دارند این مواد قانونی را مجلس می‌گذراند مجلس به استناد یک سلسله مبانی و اصول می‌گذراند مثل عدالت است آزادی است حقوق بشر است و مانند آن خب اینها را از کجا می‌گیرند این مبانی را از چه می‌گیرند این مبانی را یا بر اساس رسوم و عادات می‌گیرند یا سوابق فرهنگی می‌گیرند یا تمدن آن جامعه می‌گیرند یا خواسته‌های اکثریِ مردم می‌گیرند و مانند آن آنها می‌شود منابع از آنها یک سلسله مبانی [به] دست می‌آورند از آن مبانی فروعات را استنباط می‌کنند می‌گذرانند چون مسئله خداشناسی برای آنها مطرح نیست مسئله اومانیسم و فیمینیسم و اینها مطرح است یا اصالت زن است یا اصالت انسان است یا اصالت ماده و مانند آن است آنها می‌شود منبع از اصالت انسان یا اصالت زن یا اصالت ماده یک مبانی را استنباط می‌کنند مجلس آنها به استناد این مبانی و نه آن منابع، کار آن منابع آنها مربوط به فلسفه حقوق و دانشکده حقوق و اینهاست آنها منبع شناسی می‌کنند از آن منابع یک سلسله مبانی استنباط می‌شود که از آن مبانی مجلس آنها قانون می‌گذراند حالا اگر کسی ـ معاذ الله ـ الاهی نیندیشید ﴿أفرایت من اتخذ إلهٰه هواه﴾[3] شد هوای او فتوا می‌دهد میل او فتوا می‌دهد غریزه او دستور می‌دهد چون خدای او همان غریزه اوست خدای او همان هوای اوست ﴿افرایت من اتخذ إلهه هواه﴾[4] میل اوست این قوم میلشان این است که مراسم حقوق مدنی شان با این مبنا تنظیم بشود مرد با مرد زن با زنبر اساس این مبانی مجلس می‌آید همجنس‌بازی را تصویب می‌کند در بعضی از کشورهای غربی این همان کار قوم لوط است که به حضرت لوط گفتند تو که می‌دانی قانون ما را می‌دانی ما مردیم مرد که درباره زن حقی ندارد این حرفشان بود ﴿لقد علمت﴾ نه، یک وقت است می‌گویند که تو که می‌دانی ما می‌خواهیم یک چنین کاری بکنیم ولی هیچ وقت یک چنین حرفی نزدند آنها در هر دو جمله علم حضرت لوط را گواه گرفتند گفتند ﴿لقد علمت ما لنا فی بناتک﴾ آنها که جنس مخالف‌اند جنس موافق نیستند که ما که حقّی نداریم با اینها ازدواج کنیم
سؤال ...
جواب: اول فرمود آنها به حضرت پاسخ دادند حضرت که
سؤال ...
جواب: آنها می‌گفتند تو که می‌دانی حضرت می‌فرماید بله من می‌دانم ولی کار خلافی است می‌کنید قانونتان باطل است غرض آن است که آنها نخواستند بگویند که ما می‌خواهیم دنبال فساد برویم آنها در دو جمله علم حضرت لوط را گواه گرفتند یکی گفتند که ﴿لقد علمت ما لنا فی بناتک من حق﴾ به حضرت لوط گفتند تو که می‌دانی قانون ما این است که همجنس باهم پیمانِ زندگی مشترک می‌بندند مردها با هم زنها باهم این جمله اولا در جمله ثانیه گفتند ﴿و انک لتعلم ما نرید﴾ تو می‌دانی مقصود ما چیست مقصود ما ازدواج با همسر نیست
سؤال ...
جواب: خلاف نیست که آنکه حضرت فرمود ﴿فاتقوا الله﴾ اول فرمود تقوا پیشه کنید این خلاف است و مرا مسلوب الحیثیه نکنید و [آیا] یک انسان رشیدی در [بین] شما نیست که شما را نهی از منکر کند با سه جمله کار اینها را تقبیح کرد قانون اینها را تقبیح کرد اینها را نصیحت کرد آنها در جواب ‌گفتند ما کار بدی نمی‌کنیم که ما یک امر قانونی از شما می‌خواهیم مثل اینکه یک کسی می‌خواهد ازدواج کند به دنبال یک همسر زیبا می‌گردد این خلاف می‌کند؟ می‌گوید من یک همسری می‌خواهم که زندگی مرا بگرداند و از جمال هم متمتّع باشد اینها دیدند یک همسر باجمالی گیرشان آمده گفتند ما که کار بدی نمی‌کنیم که، این است
سؤال ...
جواب: غرض آن است که آنها این کار را انجام می‌دادند در فرهنگ دین سیّء بود وگرنه آنها حق می‌دانستند در فرهنگ دین باطل است در جاهلیت چه می‌گفتند در جاهلیت سخن از عدل که نبود سخن از قومیت بود اصالت قومیت بود می‌گفتند انصر اخاک ظالما او مظلوما برادرت را دریاب در دعوا‌ها چه ظالم باشد چه مظلوم قبیله‌ات را کمک بکن این اصالة القبیله بود وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) که آمد فرمود «انصر المظلوم اخاک ام غیر اخیک» به یاد مظلوم باش چه برادرت چه غیر برادرت آنها می‌گفتند به یاد برادرت باش چه ظالم چه مظلوم حضرت آمد فرمود به یاد مظلوم باش چه برادر چه غیر برادر کلاًّ شعار را عوض کرد این شعار انصر اخاک ظالما او مظلوما شعار رسمی جاهلیت بود الان هم در اسرائیل و صهیونیست همین‌طور است در آمریکا هم همین‌طور است بعد وجود مبارک پیغمبر فرمود بسیار خب این لفظ را اگر عوض نمی‌کنید پس معنا را عوض بکنید معنای این شعار این باشد ظالم را کمک بکن چه برادرت باشد چه غیر برادر منتها کمک ظالم به این است، برادرت را کمک بکن چه ظالم باشد چه غیر ظالم اگر مظلوم بود خب کمک مظلوم به این است که از او حمایت بکنی اگر برادرت ظالم بود کمک به ظالم این است که دستش را بگیری نگذاری بیش از این آلوده بشود فرمود یا لفظ را برگردانید بگویید «انصر المظلوم اخاک ام غیر اخیک» یا اگر این کلمه را عوض نمی‌کنید معنا را عوض بکنید بگویید انصر اخاک ظالما او مظلوما اگر مظلوم بود که خب به حمایتش قیام می‌کنید اگر ظالم بود دستش را بگیرید یا دست گیری یا دست گرفتن این معنای شعار باشد الان آنچه که اینها تصویب می‌کنند این است که مرد با مرد زن با زن این قانون است آنها هم به دنبال مساحقه می‌گردند گفتند ﴿لقد علمت ما لنا فی بناتک من حق﴾ یک ﴿و انک لتعلم ما نرید﴾ به حضرت لوط گفتند تو که می‌دانی ما چه می‌خواهیم آن که ما می‌خواهیم که از دختران تو ساخته نیست از زنهای جامعه ساخته نیست آن مساحقه مربوط به دخترهاست و زنها آن عمل شنیع مربوط به مردها، آن که در جنس مخالف حاصل نیست بشر به اینجا می‌رسد قانون خود را از هوس می‌گیرد یعنی منبع قانونی منبعِ مبانی قانونی، منبع می‌شود هوس از آن منبع مبانی استنباط می‌شود از آن مبانی فروع استخراج خواهد شد وجود مبارک حضرت لوط این حرفهای آنها را که شنید دید که خب اینها دست بردار نیستند و قانونی می‌دانند الان شما واقع در آن نوبتهای قبل هم به عرضتان رسید این دولت منحوس بوش این را دمکراسی می‌دانند آزادی می‌دانند در عین حال که هم در زندانهای آنها ظلمِ بیّن است هم در اعتاب مقدسه هتکِ بیّن است هم نسبت به مردم متدیّن و بزرگوار عراق ظلم بیّن است هم نسبت به منابع سرزمین اینها ظلم بیّن است چون وقتی ﴿و قد أفلح الیوم من استعلیٰ﴾[5] شد خود را حق می‌داند و قانون را از میل خود می‌گیرد ممکن است کسانی باشند که بدانند دروغ است اما برخی‌ها باورشان شده لذا اول وجود مبارک لوط فرمود ﴿فاتقوا الله﴾ این که خلاف است چرا می‌کنید بعد حیثیت من را هم حفظ بکنید یک آدم عاقل نزد شما نیست که شما را نهی کند ﴿فاتقوا الله و لا تخزون فی ضیفی الیس منکم رجل رشید﴾ این سه جمله را گفت آنها [گفتند] ﴿قالوا لقد علمت ما لنا فی بناتک من حق﴾ قانون مدنی ما همجنس بازی است نه با جنس مخالف ﴿و انک لتعلم ما نرید﴾ تو هم می‌دانی که منظور و قانون ما چیست چه پیشنهادی می‌دهی که ما با دختران شما یا دختران دیگری ازدواج بکنیم حالا شما ببینید این که جناب امام رازی را وادار کرده که بگوید که منظور از این بنات بنات امت‌اند یا قرطبی در جامع‌اش هم اصرار دارد که این حرفهای امام رازی را بپذیرد یا اگر منظور از این بنات بنات شخص حضرت لوط(سلام الله علیه) باشد توجیه کنند به اینکه چون همین گروه قبلاً از حضرت لوط(سلام الله علیه) خواستگاری کرده بودند دخترانش را خواستند حضرت نداده بود و بر اساس سنت قومی آنها اگر مردی از دختری خواستگاری بکند خطبه بکند به او ندهد دیگر حق ندارد با این توجیهات بالاخره می‌خواهند ﴿ما لنا فی بناتک من حق﴾ را تبیین کنند اما ببینید این المیزان یک سرو گردن از همه آنها بزرگتر است این تحلیل را شما در این تفسیرهای عادی نمی‌بینید فرمود آنها قانونشان این است حقشان این است اما البته نه این‌طور شفاف و سرراست گفته باشد این را باید از المیزان هم درآورد اما آنچه که از نیش قلم ایشان می‌گذرد همین است
سؤال ...
جواب: بله همین است دیگر اینها ﴿تشابهت قلوبهم﴾[6] این قرآن کریم وقتی حرف کفار قبلی را نقل می‌کند و حرف کفار عصر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) را نقل می‌کند می‌فرماید ﴿تشابهت قلوبهم﴾[7] اینها دلهای آلوده شان یکنواخت فکر می‌کند ﴿تشابهت قلوبهم﴾[8] اینها گفتند که می‌دانیم قانون ما این است ما حقی نداریم ﴿ما لنا فی بناتک من حق و انک لتعلم ما نرید﴾ ما که نمی‌خواهیم تنها غریزه مان تأمین بشود ما می‌خواهیم زندگی مشترک داشته باشیم زندگی مشترک یعنی مرد با مرد زن با زن همین
سؤال ...
جواب: آن اشکال دومی بود که امام رازی کرد و همان را هم قرطبی می‌گوید لذا آنها می‌گویند منظور از این ﴿بناتی﴾ همان زنهای امت است برای اینکه امت فرزندان پیغمبرند و پیغمبر به منزله پدر آنهاست چه اینکه در اسلام همسران پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) به منزله مادران جامعه‌اند که فرمود ﴿النبی أولی بالمؤمنین من انفسهم و ازواجه امهاتهم﴾[9] اگر همسران پیامبر به منزله مادران جامعه‌اند خود پیامبر به منزله پدر جامعه است قهراً جوانها به منزله پسر رسول خدا می‌شوند دخترهای جامعه به منزله دختران آن حضرت(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) می‌شوند حالا آن اشکال دومی بود که هم در تفسیر فخر رازی هست هم در تفسیر جامع نقد سیدنا الاستاد این است که دختران او که مثلاً دو تا بودند شما از تورات ثابت می‌کنید تورات ممکن است تورات محرَّف باشد دختران او ممکن است بیش از اینها باشد نوه‌های او بستگان او یعنی بالاخره چند نفر از همینها ازدواج کنند تا این راه بیفتد بالاخره تا مردها با زنها ازدواج بکنند آنها گفتند ﴿قالوا لقد علمت ما لنا فی بناتک من حق﴾ قانون ما این است ما حقی نداریم با دخترها ازدواج بکنیم
سؤال ...
جواب: بله همان دیگر ﴿و هم یحسبون أنّهم یحسنون صنعاً﴾[10] جمله دوم این است که ﴿و انک لتعلم ما نرید﴾ تو که می‌دانی قانون ما چیست و می‌دانی ما هم چه می‌خواهیم خب چه پیشنهادی می‌دهی؟ این حرفشان است آن‌گاه وجود مبارک لوط(سلام الله علیه) فرمود ﴿لو ان لی بکم قوةً او آوی الی رکن شدید﴾ ای کاش من یک قدرتی، شما که حرف حالی‌تان نمی‌شود ای کاش من به یک مرکز مقتدری تکیه می‌کردم که شما را دفع می‌کردم از اینجا می‌راندم یا به یک رکن شدیدی تکیه می‌کردم که خودم محفوظ بمانم در چنین فضایی فرشته‌ها به حضرت لوط گفتند مطمئن باش که به تو دسترسی ندارند این که فرشته‌ها گفتند به تو دسترسی ندارند و نفرمودند به ما دسترسی ندارند چون آنها هرگز در معرض نبودند چون می‌دانستند که کسی به آنها دسترسی ندارند لذا مضطرب هم نبودند به حضرت لوط گفتند ما یک تصمیمی از طرف ذات اقدس إلاه به شما ابلاغ می‌کنیم و آن تصمیم کوبیدن این شهر است و زیر و رو کردن این شهر شما با بستگان مؤمنتان باید از این شهر بیرون بروید یک و هرگز آنها به شما دسترسی پیدا نمی‌کنند که نگذارند شما متواری بشوید این دو اول صبح هم این شهر ویران شده است این سه این که گفتند ﴿لن یصلوا الیک﴾ برای اینکه وجود مبارک لوط احساس خطر کرد و همان رفت در منزل در را بست آنها گفتند پیشنهاد این است که شما هم از منزل بیرون بروید و آنها هم هرگز به شما نمی‌رسند ما طولی نمی‌کشد که این شهر را زیر و رو می‌کنیم مأموریت ما این است خب چگونه ﴿لن یصلوا الیک﴾ اینها که ﴿یهرعون الیه﴾ چگونه حضرت لوط را رها کردند؟ در بخشهایی از سورهٴ مبارکهٴ قمر و مانند آن آمده است که این فرشتگان الاهی کاری کردند که این گروه مزاحم کور شدند آیه 34 به بعد سورهٴ مبارکهٴ قمر این است ﴿انا ارسلنا علیهم حاصباً الا آل لوط نجیناهم بسحر ٭ نعمة من عندنا کذلک نجزی من شکر ٭ و لقد أنذر هم بطشتنا فتماورا بالنذر ٭ و لقد راودوه عن ضیفه فطمسنا أعینهم فذوقوا عذابی و نذر﴾[11] آنها مراوده کردند خواستند رأیش را بزنند دسترسی به مهمانهای حضرت لوط پیدا کنند بالاخره آنها را گرفتار کنند ولی ما چشمهان آنها را کور کردیم لذا وجود مبارک لوط و مومنان لوط در کمال آرامش از در اتاق بیرون آمدند از کوه و برزن گذشتند از این شهر فاصله گرفتند ما این شهر را ویران کردیم ﴿فطمسنا اعینهم فذوقوا عذابی و نذر ٭ و لقد صبّحهم بکرةً عذاب مستقر ٭ فذوقوا عذابی و نذر ٭ و لقد یسرنا القرآن للذکر﴾[12] این‌که در سورهٴ مبارکهٴ قمر آمده است به این صورت در سورهٴ مبارکهٴ عنکبوت یا حِجر نیامده در سورهٴ عنکبوت آیهٴ 28 به بعد این است که ﴿وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعَالَمِینَ ٭ أَءِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِیلَ﴾[13] برهان اقامه کرد فرمود این کاری که شما دارید نسل قطع می‌شود یعنی این قانون شما مساوی با انقراض نسل است شما دارید راه را می‌بندید آنها نگفتند که بله ما زن هم داریم این کار را هم می‌کنیم که ﴿ وَتَأْتُونَ فِی نَادِیکُمُ الْمُنکَرَ فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ ٭ قَالَ رَبِّ انصُرْنِى عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِینَ ٭ وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ إِنَّ أَهْلَهَا کَانُوا ظَالِمِینَ ٭ قَالَ إِنَّ فِیهَا لُوطاً قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِیهَا لَنُنَجِّیَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ ٭ وَلَمَّا أَن جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِی‏ءَ بِهِمْ﴾[14] یعنی سائه مجیئهم ﴿وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَقَالُوا لاَ تَخَفْ وَلاَ تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَأَهْلَکَ إلاّ امْرَأَتَکَ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ ٭ إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ﴾[15] آن‌گاه آثار باستانیش را فرمود ما به جا می‌گذاریم در سورهٴ مبارکهٴ حجر هم بخشی شبیه سورهٴ مبارکهٴ هود است که گذشت آیه 64 به بعد سورهٴ حجر این است ﴿وَأَتَیْنَاکَ بِالْحَقِّ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ ٭ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِّنَ الَّیْلِ﴾[16] اسراء همان سیر در شب است ولی [برای] اینکه معلوم بشود که اول شب نبود پاس اخیر شب بود می‌فرمود ﴿بقطع من اللیل وَاتَّبِعْ أَدْبَارَهُمْ وَلاَ یَلْتَفِتْ مِنکُمْ أَحَدٌ وَامْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ وَقَضَیْنَا إِلَیْهِ ذلِکَ الأمْرَ﴾[17] تا اینکه فرمود ﴿وَجَاءَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ یَسْتَبْشِرُونَ ٭ قَالَ إِنَّ هؤُلآءِ ضَیْفِی فَلاَ تَفْضَحُونِ ٭ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَلاَ تُخْزُونِ ٭ قَالُوا أَوَلَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعَالَمِینَ﴾[18] آنها در جواب گفتند لوط ما قبلاً نهی از منکر کردیم گفتیم دست بردار از این خرافات ارتجاعی این یک نوع تمدنی است همجنس بازی این است گفتند ما قبلاً نهی از منکر کردیم گفتیم دیگر این حرفها را نزن این حرفها گذشت این است نه اینکه اینها اشرار بودند دنبال مرکز فساد بودند ﴿قَالُوا أَوَلَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعَالَمِینَ ٭ قَالَ هؤُلآءِ بَنَاتِی إِن کُنتُمْ فَاعِلِینَ ٭ لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سْکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ ٭ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُشْرِقِینَ ٭ فَجَعَلْنَا عَالِیَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهِمْ حِجَارَةً مِن سِجِّیلٍ ٭
إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ ٭ وَإِنَّهَا لَبِسَبِیلٍ مُّقِیمٍ﴾[19] متوسَّم یعنی وسمه شناس یعنی سیما شناس یعنی سمه شناس یعنی آثار باستانی شناس سیما سمه موسوم یعنی علامت فرمود اگر شما آثار باستانی [را] می‌شناسید این خاکها را که کند و کاو کنید می‌فهمید که چند قرن قبل در اینجا چه گروهی زندگی می‌کردند از تمدنشان عاداتشان آدابشان رسومشان پی می‌برید اگر متوسم باشید یعنی مجتهد در شناخت آثار باستانی یک چنین آدمهایی را می‌گویند متوسم یعنی سیما‌شناس وسمه‌شناس سمه‌شناس علامت‌شناس فرمود ما یک چنین علامتی را گذاشتیم البته آثار خرابی برای هر کسی است که بالاخره خدای قاهر بساط اینها را برچید آنجا در آن بخشها می‌فرماید ﴿ان فی ذلک لآیةً للمؤمنین﴾[20] این آیة یعنی علامت الاهی هر کسی مؤمن باشد وقتی قهر خدا را ببیند پی می‌برد اما متوسم دیگری است متوسم یعنی متخصص در فن آثار باستانی شناسی فرمود اینها این‌طور بودند که به حضرت لوط گفتند این کار زشت است دست بردار این دیگر تاریخ مصرف این حرفها گذشته اینها ارتجاع است ﴿أَوَلَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعَالَمِینَ﴾[21] این است لذا در اینجا هم می‌گویند ﴿ما لنا فی بناتک من حق﴾ و تو هم می‌دانی وجود مبارک لوط که این حرف را زد آنها گفتند ﴿لن یصلوا الیک﴾ مطمئن باش شما می‌روید اینها به شما نمی‌رسند ﴿فاسر باهلک بقطع من اللیل و لا یلتفت منکم احد﴾ هیچ کسی به پشت سرش نگاه نکند و نماند مگر عیال شما که بالاخره محکوم به حکم اینهاست ﴿الا امرئتک انه مصیبها ما اصابهم ان موعدهم الصبح ألیس الصبح بقریب﴾
«و الحمد لله رب العالمین»



[1] ـ سورهٴ اعراف، آیهٴ 80.
[2] ـ وسائل الشیعة، ج 27، ص 33.
[3] ـ سورهٴ جاثیه، آیهٴ 23.
[4] ـ سورهٴ جاثیه، آیهٴ 23.
[5] ـ سورهٴ طه، آیهٴ 64.
[6] ـ سورهٴ بقره، آیهٴ 118.
[7] ـ سورهٴ بقره، آیهٴ 118.
[8] ـ سورهٴ بقره، آیهٴ 118.
[9] ـ سورهٴ احزاب، آیهٴ 6.
[10] ـ سورهٴ کهف، آیهٴ 104.
[11] ـ سورهٴ قمر، آیات 34 ـ 36.
[12] ـ سورهٴ قمر، آیات 37 ـ 40.
[13] ـ سورهٴ عنکبوت، آیات 28 ـ 29.
[14] ـ سورهٴ عنکبوت، آیات 29 ـ 43.
[15] ـ سورن عنکبوت، آیات 33 ـ 34.
[16] ـ سورهٴ حجر، آیات 64 ـ 65.
[17] ـ سورهٴ حجر، آیات 65 ـ 66.
[18] ـ سورهٴ حجر، آیات 67 ـ 70.
[19] ـ سورهٴ حجر، آیات 70 ـ 76.
[20] ـ سورهٴ حجر، آیهٴ 77.
[21] ـ سورهٴ حجر، آیهٴ 70.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:52

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن