display result search
منو
تفسیر آیات 31 تا 33 سوره اعراف

تفسیر آیات 31 تا 33 سوره اعراف

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 56 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 31 تا 33 سوره اعراف"
خطاب ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ ظهور دارد در همگانی بود و کلی بودن دستورات قرآن کریم
ظرف ایمان فقط دنیاست در آخرت ایمان محفوظ هست نه حادث

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُو انة انة انة ا إِنَّهُ لاَیُحِبُّ المُسْرِفِینَ ٭ قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ القِیَامَةِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ٭ قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الفَوَاحِشَ مَاظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالبَغْیَ بِغَیْرِ الحَقِّ وَأَن تُشْرِکُوا بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَأَنْ تَقُولُوا عَلَی اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾

این خطاب ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ ظهور دارد در همگانی بود و کلی بودن دستورات قرآن کریم و نقدی که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) بر استدلال بعضیها وارد فرمودند ظاهراً تام نیست منافات ندارد که یک حکمی در شرایع قبلی بوده ولی الآن همان حکم به ضمیمه احکام دیگر برای همه مردم الی یوم القیامة تثبیت شده است الآن قرآن کریم تمام مردم روی زمین را الی یوم القیامة مخاطب قرار می‌دهد این منافات ندارد که بعضی از این احکام قبلاً نازل شده باشد به زبان شرایع قبلی هم گفته باشند فعلاً خداوند به هر کسی مصداق انسان است خطاب می‌کند و این آیه هم الی یوم القیامة حضور و ظهور دارد برای اینکه قرآن خاتم کتب و صحف آسمانی است چون عمومی افرادی دارد برای اینکه فرمود: ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ و عموم ازمانی دارد چون لا کتاب بعده پس معلوم می‌شود که برای یک کتابی است جهانی منافات ندارد که همین مطلب را انبیای دیگر گفته باشند فعلاً قرآن با همه انسانها الی یوم القیامة این خطاب را در میان گذاشتند.

مطلب دوم آن است که این ﴿خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ﴾ یک امر اباحی نیست نظیر ﴿کُلُوا وَاشْرَبُوا﴾ نیست به دلیل اینکه هر جا سخن از زینت مطرح است یک صبغه عبادی به او می‌دهد گاهی می‌فرماید: ﴿خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ﴾ گاهی می‌فرماید: ﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ﴾ این دو تعبیر هر کدام از اینها یک صبغه عبادی دارد بر خلاف ﴿کُلُوا وَاشْرَبُوا﴾ ﴿کُلُوا وَاشْرَبُوا﴾ می‌تواند یک امر اباحی باشد دلیلی ندارد که اکل عبادت باشد شرب عبادت باشد ولی دلیلی از این دو تعبیر قرآنی برمی‌آید که تزیّن یک نحو عبادت است یک محبوبیتی دارد برای اینکه این تزیّن را در حالتهای عادی یاد نکرده است انسان می‌خواهد به مهمانی برود خود را معطر می‌کند این نظیر ﴿کُلُوا وَاشْرَبُوا﴾ است انسان می‌خواهد در خیابان حرکت کند خود را مزین می‌کند این نظیر ﴿کُلُوا وَاشْرَبُوا﴾ است اما انسان می‌خواهد به مسجد برود خود را معطر می‌کند این دیگر نظیر ﴿کُلُوا وَاشْرَبُوا﴾ نیست خب پس به این دو تعیبری که هر کدام از اینها یک جنبه عبادی را در بر دارد معلوم می‌شود که تزیّن می‌تواند محبوب خدا باشد و انسان می‌تواند با این عمل قصد قربت بکند.
مطلب دیگر آن است که برخیها نقل می‌کردند که جامه‌ها را و پوشاکیها را برمی‌داشتند حالا یا برای آن بود که می‌گفتند ما اگر برهنه عبادت بکنیم مقبول‌تر است یا روی این پندار باطل بودند جامه‌ای که ما در آن گناه کردیم با آن جامه خدا را عبادت نمی‌کنیم لذا در هنگام طواف عاریاً طواف می‌کردند که اسلام آمد جلوی این کار را گرفت فرمود هنگام عبادت مخصوصاً در مسجدالحرام خود را مزیّن کنید و مزیّن بودن هم به این است که آن جامه فاخری که ما برای شما نازل کردیم آن را در بر کنید در آیات قبل فرمود که ﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشاً﴾ که این ریش آن جامه فاخر است خب.
مطلب بعدی آن است که این ﴿کُلِّ مَسْجِدٍ﴾ این‌چنین دلالت ندارد که هر انسانی موظف است در همه مساجد حضور پیدا کند بلکه نظیر ﴿أَوْفُوا بِالعُقُودِ﴾ جمع در مقابل جمع است عموم در مقاب لعموم است نه اینکه هر فردی مکلف باشد به هر مسجدی سری بزند این طور که نیست نظیر ﴿أَوْفُوا بِالعُقُودِ﴾ ﴿أَوْفُوا بِالعُقُودِ﴾ معنایش این نیست که برای شما واجب است تمام عقدهایی که مردم کرده‌اند وفا بکنید خب عقدی که زید انجام داد بر عمرو واجب الوفا نیست این ﴿أَوْفُوا بِالعُقُودِ﴾ منحل می‌شود که هر کسی عقد خودش را وفا بکند که این عام در مقابل عام هست جمع در مقابل جمع است ﴿خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ﴾ یعنی هر کسی هر مسجدی می‌رود مزیّناً برود نه اینکه شما موظف‌اید همه مساجد بروید و خود را برای تزیین در همه مساجد آماده کنید.
‌پرسش ...
پاسخ: بله زینت غیر از نظافت است خب. ﴿خُذُوا زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَکُلُوا وَاشْرَبُوا﴾.
‌پرسش ...
پاسخ: نه آنها چون زینة الحیاة الدنیا است این زینتی که اینجا دارد زینة الله است که حالا بعد آیه‌اش تلاوت می‌شود.
اما اینکه فرمود: ﴿وَلاَ تُسْرِفُوا﴾ این هر سه را شامل می‌شود اختصاصی به اکل و شرب ندارد هم آن امری که صبغه عبادی دارد آن را شامل می‌شود هم این دوتا امری که برای اباحه نازل شدند آنها را شامل می‌شود «خذوا زینتکم عند کل مسجد ولا تسرفوا»، «کلوا ولا تسرفوا»، «واشربوا ولا تسرفوا» این «ولا تسرفوا» یک نهیی است که به هر سه امر تعلق می‌گیرد اختصاصی به یکی از اینها ندارد یا اختصاصی به اکل و شرب ندارد چون تزیّن هم بالأخره یک حدی دارد گاهی تعبیر قرآن کریم این است که مسرف محبوب نیست گاهی تعبیر قرآن کریم این است که نه تنها محبوب نیست بلکه مسرف اخوان الشیطان‌اند و شیطان کافر است اینها هم که اخوان آنها هستند به منزله کفر عملی است نظیر آیه 27 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» که ﴿إِنَّ المُبَذِّرِینَ﴾ قبلش فرمود که ﴿وَآتِ ذَا القُرْبَی حَقَّهُ وَالمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِیراً ٭ إِنَّ المُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً﴾ اینها برادر شیطان‌اند یا نه امثال شیطان‌اند اخ و اخت گاهی به معنا برادر و خواهر است گاهی هم به معنای مثل است این که در کتابهای ادبی مثل سیوطی و امثال سیوطی دارند باب کان و اخواتها یعنی باب کان و امثالها الاخت هو المثل نه اخت یعنی خواهر ﴿ کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ یعنی مثلها، باب کان و نظایر کان، اخ و اخت در این گونه از موارد به معنی مثل است امثال است مبذّرین مثل شیطان‌اند حکم الامثال فیما یجوز و فیما لا یجور هم واحد است چون ﴿وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً﴾ اینها هم کفران نعمت دارند کفر دارند منتها در برابر شکر نه در برابر ایمان بعضی از مراحل اسراف سر از استکبار در می‌آورد که آن فعلاً خارج است بحث است آن می‌تواند کفر اعتقادی باشد لکن در آیه 27 سوره «اسراء» که می‌فرماید: ﴿إِنَّ المُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً﴾ که این کفر حداقل در مقابل شکر است نه کفر در مقابل ایمان آن که شاکر است حق نعمت را ادا می‌کند بجا صرف می‌کند آن که کفران نعمت می‌کند حق نعمت را ادا نمی‌کند بیجا مصرف می‌کند این بیجا مصرف کردن را می‌گویند تبذیر مثل اینکه انسان در شوره‌زار بذر بپاشد یا در جاهایی که سنگلاخ است و آب ندارد آنجا بذرافشانی کند بذرافشانی کردن در جایی که استعداد رویش ندارد می‌گویند تبذیر یعنی بذر را بیجا پاشاند اسراف هم به همین معناست خب ﴿وَلاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَیُحِبُّ المُسْرِفِینَ﴾ پس گاهی سخن از نفی محبوبیت است گاهی هم تعبیر مبغوضیت و ممقوتیت و امثال ذلک در کار است برای اینکه به این اعراب و امثال اعراب بفرماید که پوشیدن جامه‌های زینت در این گونه از مراسم عبادی ممنوع نیست استفهام انکاری دارد ﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ﴾ در جاهلیت طبق نقل بعضی از مورخان هنگام طواف از پوشیدن جامه‌ها خودداری می‌کردند و از خوردن غذاهای لذیذ و خوب و چربیها هم خود داری می‌کردند در چنین زمینه‌ای ذات اقدس الهی به عنوان اصل جامع این آیه را به صورت استفهام انکاری نازل کرده است که چه کسی زینت خدا را حرام کرده است و چه کسی طیبات را حرام کرده است دلیل بر جواز اینها گاهی در ماده کلمه است گاهی در اضافه‌ای که به کلمه رخ می‌دهد درباره رزق سخن از طیب است خود این طیب بما هو طیب نشانه حلیت است پاک که نمی‌تواند حرام باشد که درباره زینت خود کلمه زینت بما هی زینت این نشانه حلیت و جواز نیست اما اضافه‌ای که به الله پیدا کرد است معلوم می‌شود جایز است زینة الله و این اضافه هم در جریان تشریع است نه تکوین برای اینکه در تکوین که همه اشیاء را خدا آفرید حتی زینتهای محرّم را هم خدا آفرید چه اینکه خبائث را هم خدا آفرید خداوند طیبات را حلال کرده است به وسیله انبیا به ما ابلاغ فرمود خبائث را حرام کرد ﴿یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الخَبَائِثَ﴾ که در اوصاف پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است که ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالإِنْجِیلِ﴾ که ﴿یَأْمُرُهُم بِالمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ المُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِم﴾ خب اینکه طیبات را حلال کرده است و خبائث را حرام کرده است در حقیقت شارح خداست و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حکم الهی را ابلاغ می‌کند پس چه طیبات چه خبائث همه را خدا خارج کرده است از زمین اگر غذاهای زیانبار است مخلوق خداست اگر حیوانات محرّم الاکل است مخلوق خداست اینکه فرمود خدا خلق کرد یا ﴿اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ﴾ «اخرج الله» این تکوینا چه درباره خبائث چه درباره طیبات عام است همه را شامل می‌شود اما درباره خوراکیها صرف اینکه خدا خلق کرده است کافی نیست از آنها به عنوان طیب یاد می‌کند که خود ماده کلمه نشانه حلیّت است درباره زینت خود ماده نشانه حلیت و رجحان نیست بلکه اضافه‌ای که این ماده به الله پیدا کرده است این رجحان را می‌فهماند زینة الله خب که این ﴿أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ﴾ این ﴿أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ﴾ مطلق است چه حلال چه حرام همه را خدا آفرید بنابراین درباره زینتی که خداوند برای بندگانش آفرید این اضافه زینت به الله نشانه رجحان اوست پس می‌شود انسان وارد مسجد بشود برای نماز جمعه و جماعت لباس فاخر بپوشد قربة الی الله خود را معطر کند قربة الی الله متزین بشود قربة الی الله آن گاه آن روایتهایی که دارد «ان الله جمیل یحب الجمال» و مانند آن هم تأیید می‌کند غرض آن است که از این گونه از امور می‌شود رجحان استنباط کرد صرف اباحه از اینها نمی‌شود اکتفا به اباحه کرد بلکه بالاتر از اباحه رجحان در می‌آید یک بیانی را سیدنا الاستاد در المیزان از تفسیر المنار نقل می‌کنند بعد می‌فرمایند چه بیان خوبی است «وما اجود ما قال صاحب المنار» به مناسبت اینکه در مصر زندگی می‌کرده است و مصر تقریباً دروازه اروپاست حرفها اول از غرب به مصر و امثال مصر می‌رسد بعد به این فلات شرقی می‌رسد وقتی ایشان نقل می‌کنند یعنی صاحب المنار نقل می‌کند می‌گوید وقتی برخی از مبلغان و مبشران مسیحیت از اسلام بدگویی می‌کردند و سعی می‌کردند که اسلام راه پیدا نکند برخی به آنها می‌گفتند نه اسلام هر کجا رفت مدنیت را آورد تمدن را آورد آن گاه دو نمونه ذکر می‌کنند می‌گویند یک عده در جاهلیت به سر می‌بردند یک عده هم در تمدن صنعتی و اینها هر دو از جهت اخلاقی و اجتماعی گرفتار توحش بودند و اسلام به هر دو سرزمین رفت و اینها را متمدن کرد اما آنهایی که در توحش و جاهلیت بودند مردم درس نخوانده آفریقا بودند اینها در کهوف و قابات زندگی می‌کردند یا در غار در کهف یا در غاب در بیشه و جنگل خب این مردم کهوف و غابات، غار و غاب این مردم وحشی برهنه را که معیشت اینها معیشت عاریان است اسلام آمده اولین کاری که کرده فرموده پوشیدن بر شما واجب است بعد اضافه می‌کند که نه تنها آنها را متمدن کرده باعث شده که دروازه آفریقا باز بشود که ما منسوجاتمان را آنجا بفروشیم قبلاً همین آفریقاییها قبل از اینکه مسلمان بشوند کسی از ما پارچه نمی‌خرید چون نیازی نداشتند اما الآن پوشیدن برای آنها لازم شد اسلام رفت گفت این چه زندگی است شما دارید از کهوف و غابات از غار و غاب به در آیید برای خودتان مسکن درست کنید یک، و از این زندگی برهنه بودن کالحیوان به در آیید جامه در بر کنید دو، خودتان را عاری نکنید یک و اگر کسی عاری بود به او نگاه نکنید دو چون نگاه کردن به عاری حرام است دیگر خب البته موارد استثنا در خصوص مردها خارج از بحث است این درباره سرزمینی که اهل تمدن صنعتی نبودند اما هند با همه قدمتی که داشت و حضارت و تمدنی که داشت و صنعتی که داشت ولی زندگی نیمه عریان یا عریان را رها نمی‌کرد وقتی اسلام رفت بر آنها زندگی مؤدبانه، کاسیانه، متزینانه را لازم کرده است این هم هند پس چرا شما با اسلام درگیرید؟ حالا بهره اقتصادی برای ما داشت یک طرف مدنیت را هم به همراه خود برد که نکته اصلی است طرف دیگر وگرنه همین مردم عادت کرده بودند که برهنه زندگی کنند اصلاً برای آنها زشت نبود چه زنشان چه مردشان برخی اصرار داشتند که بعضی از قسمتهای بدنشان حتماً باید مکشوف باشد خب اولین پیام دین پوشیدن جامه است و مزیّن کردن است این نمی‌تواند بر خلاف تمدن باشد خب ﴿مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ﴾ اینها برای همه مردم است اینها جزء دستورات بین المللی اسلام است سخن از ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ ﴿یَا بَنِی آدَمَ﴾ است بعضی از احکام است که سخن از حوزه اسلامی است نظیر ارث ارث یک حکم بین المللی اسلامی که نیست این در داخل اسلام و حوزه اسلامی است یعنی اگر کسی مسلمان بود این از مسلمان ارث می‌برد مال او را مسلمان دیگر ارث می‌برد و مانند آن کافر از مسلمان ارث نمی‌برد اما این گونه از امور مربوط به حوزه اسلامی نیست مثل احترام به پدر و مادر این دیگر داخل در حوزه اسلامی منحصر به این نیست می‌فرماید پدر و مادر باید احترام کنید ولو مسلمان هم نباشند ﴿وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفاً﴾ ولو از شما ارث نمی‌برند طاهر نیستند مثلاً روی مبنای کسانی که کافر را طاهر نمی‌دانند اما حفظ ادب حفظ احترام واجب است ادای امانت نسبت به بر و فاجر واجب است چه مسلمان چه کافر چه مسلمان چه یهودی چه مسیحی چه صابئی چه زرتشت و چه مشرک هر کدام از این فرق خمسه چیزی به شما دادند ادایش واجب است حفظ امانت واجب است وفای به عهد واجب است مواثیق بین الملل را باید احترام بگذارید واجب است این‌چنین نیست که فرد یا دولت اسلامی با یک دولت غیر اسلامی تعهدی ببندد بعد واجب الوفا نباشد این‌چنین نیست اینها جزء دستورات بین المللی اسلام است مسئله زینت هم همین‌طور است حالا ﴿عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ﴾ش مخصوص است اما ﴿مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ﴾ یا آن جمله ﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشاً﴾ اینها سخن از بنی آدم است فرمود حالا یا مسلمان یا کافر بالأخره جامه بپوش برهنه زندگی نکن در هر فصلی جامه مناسب آن فصل را بپوش و خود را در جامعه مزیّن کن این دیگر سخن از ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ و امثال ذلک نیست منتها صبغه عبادی‌اش برای مسجدیهاست وگرنه آن دستور اجتماعی‌اش و تمدنش برای همه انسانهاست فرمود: ﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشاً﴾ اینجا هم فرمود: ﴿مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ﴾ پس اینها در دنیا جزء وظایف عمومی است لکن همه این نعمتها که در دنیا مشترک بین مسلمان و غیر مسلمان است بین مؤمن و کافر است همه این نعم در آخرت مخصوص مؤمنین است در آخرت کفار مزیّن نیستند این‌گونه از جامه‌ها برای آنها نیست اینها ثوب قطرانی دارند -معاذ‌الله- مثل اینکه یک جامه‌ای از قیر در بر کسی کنند خب این قیر داغ را به بدن کسی می‌مالند این پوشاک اوست ثوب قطران همین است دیگر چه اینکه غذای او ﴿لَیْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلاَّ مِن ضَرِیعٍ﴾ ﴿ضَرِیعٍ﴾ یعنی خار و تیغ اینکه در مدت زندگی تیغ می‌زد با زبان خود یا با زبانه قلم آبروی این و آن را می‌برد در قیامت هم طعام او ضریع است یک تیغ‌زن را که دیگر سیب و گلابی نمی‌دهد که تیغ به او می‌دهند دیگر ﴿لَیْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلاَّ مِن ضَرِیعٍ﴾ که ﴿ لاَ یُسْمِنُ وَلاَ یُغْنِی مِن جُوعٍ﴾ فرمود این گونه از نعم در دنیا مشترک بین بنی آدم است هر کسی می‌خواهد باشد اما همه این نعم در آخرت مخصوص مؤمنین است ﴿قُل﴾ این اهمیت مسئله باعث شد که کلمه ﴿قُل﴾ تکرار بشود ﴿قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ القِیَامَةِ﴾ یعنی «کائنة یوم القیامة خالصة» در حالی که خالص است برخیها خواستند بگویند که منظور از این ﴿خَالِصَةً﴾ یعنی بدون رنج و خالص از رنج و غصه و امثال ذلک است این معنا فی نفسه درست است که نعمتهای الهی در قیامت در بهشت که برای مؤمنین است آنجا همراه با رنج نیست اما آیه در صدد این نبود که مثلاً نعمتهای دنیا مخلوط به رنج است تا بفرماید در آخرت خالص است بلکه آیه در صدد این است که در دنیا برای همه انسانهاست در آخرت برای مؤمنین است اگر سیاق آیه این بود که این نعمتها در دنیا محفوف به رنج است آن گاه آن ﴿خَالِصَةً﴾ نشان می‌داد که این نعمتها در آخرت خالص از رنج و غصه خواهد بود و اما آیه در صدد این مطلب است که این نعمتها در دنیا مشترک بین همه است و در آخرت مخصوص مؤمنین است که آنها می‌گویند: ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَی الکَافِرِینَ﴾ در آخرت دوزخیان از بهشتیان تقاضا می‌کنند که یک مقداری آب به ما بدهید ﴿أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ﴾ آنها ﴿قَالُوا إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَی الکَافِرِینَ﴾ که آن حرمت تکوینی است چه اینکه قبلاً بحثش گذشت ﴿﴿قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ القِیَامَةِ﴾ بعد فرمود: ﴿کَذلِکَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾ ما که گفتیم ﴿کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ﴾ این طور مسئله را مبرهن می‌کنیم که چه چیزی جزء احکام امضایی است و چه چیز جزء احکام تأسیسی است و این امضایی معنایش این نیست که ما در بخشی از دین از شرع بی‌نیازیم امضایی معنایش آن است که ما در بخشی از احکام دین نیازی به نقل نداریم نه نیازی به دین نداریم برای اینکه عقل حجت خداست خدا با این عقل در قیامت با ما محاسبه می‌کند روی این عقل به ما ثواب می‌دهد روی این عقل به ما عقاب می‌کند این حجة‌الله است هیچ فرقی بین عقل با نقل که نیست نقل هم حجت خداست عقل هم حجت خداست همان‌طوری که نقل سنداً باید معتبر باشد یک اصل صدور جهتاً باید معتبر باشد دو یعنی تقیه نباشد دلالتاً باید معتبر باشد سه متشابه نباشد نص یا ظاهر باشد این سه رکن محوری را باید داشته باشد تا بشود حجت عقل هم به شرح ایضاً [و همچنین] باید مبادی‌اش مبرهن باشد دیگر ظنی نباشد یقینی باشد رابطه موضوع و محمول مقدم و تالی یقین‌آور باشد اینها شرایطش هست صورت قیاس مشخص ماده قیاس مشخص تا بشود یقین همان عقل با همان ابزاری که مسئله توحید را اسمای حسنای الهی را ضرورت وحی و نبوت را ضرورت اعجاز را فرق اعجاز با علوم قریبه را مشخص می‌کند همان عقل اگر با همان سلسله مبانی و مبادی یک مطلبی را تفهیم کرده است خب می‌شود حجت خدا و یکی از بهترین راه برای حلیت زینت و حلیت طیبات آن است که نیاز طبیعی است، عقل می‌گوید محال است که خدای سبحان در نهان انسان یک نیازی خلق بکند بعد چیزی که این نیاز را برطرف بکند حرام باشد مثلاً درخت را نیازمند آب قرار بدهد ولی آب را بر درخت تحریم بکند این‌چنین نیست انسان را با دستگاه گوارش بیافریند که چه اینکه درباره پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً لاَّ یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ﴾ فرمود انبیا این‌چنین نیست که جسد داشته باشند و غذا نخورند این طور نیست خب دستگاه گوارش بیافریند و غذا را تحریم بکند این ممکن نیست یا دستگاه جمال طلبی را در نهان انسان بیافریند ولی زیبایی را تحریم بکند این طور نیست، منتها گاهی انسان در اثر وهم و خیال بین طیّب و خبیث فرق نمی‌گذارد اشتباه می‌کند اینجا عقل از راه تحلیل و نقل از راه تفصیل روشن می‌کنند که آنچه را که مورد نیاز شماست آن طیبات است آن خبائث مورد نیاز شما نیست اگر اشتها داشتید اشتهای کاذب است مثل انسانی را که عمل کرده‌اند از اتاق عمل این انسان را بیرون آوردند روی تخت آسایشگاهش گذاشتند این خیلی تشنه است این عطش عطش کاذب است آن پزشک معالج ‌می‌گوید الآن اگر یک مقدار آب به دستگاه گوارش این بیماری که تازه دستگاهش را عمل کردیم برسد آسیب می‌رسد الآن نباید به او آب داد این یک چند ساعتی باید بگذرد هر عطشی که عطش صادق نیست ولی اصلش که انسان حس تزیّن در او هست حس نیاز به اکل و شرب در او هست این چیزها را ذات اقدس الهی آفرید به عقل می‌گوید که محال است که چیزهایی که در خارج از راه صحیح به این نیازهای طبیعی و فطری پاسخ می‌دهد محرّم باشد این نیست.

مسئله زینت بخش مهمش به مسائل اجتماعی برمی‌گردد لذا می‌بینید جامعه‌های مختلف زینتها و تزینهای آنها فرق می‌کند اصناف متنوع زیورها و تزینهای آنها فرق می‌کند جامه عرب با عجم یک نحو است تازی و فارسی یک نحو است اقوام و نژادها در تزیّنشان فرق می‌کند اصناف هم در تزیّنشان فرق می‌کنند زنها زینتشان یکی است مردها زینتشان یکی است مردها مثلاً دانشمندان و علما یکی کسبه و پیشه‌ور یکی کشاورز یکی اینها امر اجتماعی است این طور نیست که حالا زینتها اگر به عکس بشود محال عقلی لازم بیاید اینها یک امر قراردادی است ولی اصلش یک امر مشترکی است خصوصیاتش دیگر مربوط به تغییرات اجتماعی است حالا اگر بیایند جامه‌ها را عوض بکنند کسانی که اهل آن صنف‌اند جامه این صنف در بر کنند کسانی که اهل این صنف‌اند لباس آن صنف را در بر کنند محال عقلی لازم نمی‌آید اینها دیگر مربوط به قراردادهای اجتماعی است ولی اصل زینت را که ذات اقدس الهی به خود اسناد می‌دهد معلوم می‌شود که یک رجحانی دارد و این اسنادش هم اسناد تشریفی و تشریعی است نه تکوینی برای اینکه در تکوین همه اشیاء به الله مستندند ﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً یَوْمَ القِیَامَةِ﴾ بعضی خواستند بگویند که معنای آیه این است که این زینتها و طیبات در دنیا برای مؤمنین است و کفار به تبع اینها دارند استفاده می‌کنند ﴿قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الحَیَاةِ الدُّنْیَا خَالِصَةً﴾ یعنی اینها در دنیا مخصوص مؤمنین است و کفار به تبع اینها استفاده می‌کنند این هم تام نیست برای اینکه صدر این بحث مانند آیات دیگر همه بنی‌آدم را مخاطب قرار می‌دهد می‌فرماید که اینها را ما برای شما فرستادیم ﴿یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاساً یُوَارِی سَوْءَاتِکُمْ وَرِیشاً﴾ این‌چنین نیست که اینها برای مؤمنین باشد و کفار به برکت مؤمنین از اینها بخواهند استفاده بکنند البته به برکت مؤمنین خیلی از نعم در منطقه‌هایی نصیب غیر مؤمن می‌شود و اما اصل آفرینش این نعم مشترک است برای مؤمن و غیر مؤمن
‌پرسش ...
پاسخ: نه دیگر یعنی این دیگر ﴿فِی الحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ قید است برای ﴿آمَنُوا﴾ ﴿قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ خب.
پرسش ...
پاسخ: بله آخرت ظرف جزاست فرمود اینها که دنیا ایمان آوردند جزای آنها در آخرت این است که فقط اینها از این نعم استفاده می‌کنند در آخرت که دار جزاست درا حساب است دار عمل نیست «الیوم عمل ولا حساب و إنّ غدا حساب ولا عمل» کسانی که در دنیا ایمان آوردند جزای آنها این است که در آخرت از این نعم استفاده می‌کنند و کسانی که در دنیا ایمان نیاوردند از این نعم محروم‌اند.
‌پرسش ...
پاسخ: بله اما بعد از اینکه گفتند روشن شد آدم خیال می‌کند که در همه عوالم باید ایمان بیاورند این بعد از اینکه روشن شد و به ما فرمودند: «الیوم عمل ولا حساب و إن غدا حساب ولا عمل» بعدها معلومشان می‌شود که دنیا ظرف ایمان است ظرف ایمان فقط دنیاست در آخرت ایمان محفوظ هست نه حادث در آخرت هم ایمان دارند اما نه اینکه ایمان بیاورند خب پس اینها محرم نیست ﴿زِینَةَ اللّهِ﴾ محرّم نیست طیبات محرّم نیست چه چیزی محرّم است؟ ﴿قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الفَوَاحِشَ﴾ زشتیها را که در مقابل طیبات است حرام کرده این نشان می‌دهد که حسن و قبح را طیب و فحشا را عقل می‌فهمد بعضی از اقسام را عقل می‌فهمد و نقل او را امضا می‌کند بعضی از قسمتها را عقل کمرنگ می‌فهمد نقل او را پر رنگ می‌کند بعضی از قسمتها را اصلاً عقل نمی‌فهمد و نقل او را به عنوان تأسیس ذکر می‌کند که اگر عقل پی به آن فحشا یا طیب ببرد فتوا به حلیّت یا حرمت خواهد داد این هم که امامیه می‌گوید که احکام الهی الطافی است واجبات الهی الطاف الهی است و الطاف عقلی است سرّش همین است که هر محرمی ریشه فحشا دارد هر محللی ریشه طیب دارد ﴿قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الفَوَاحِشَ مَاظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ﴾ اصل بحث در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» در دو مقطع بازگو شد مقطع مهمش همان آیه 151 به بعد سوره «انعام» بود در سوره «انعام» آیه 151 این است ﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَبِالوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَلاَتَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُم مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ وَلاَ تَقْرَبُوا الفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالحَقِّ ذلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَلاَ تَقْرَبُوا مَالَ الیَتِیمِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشِدَّهُ وَأَوْفُوا الکَیْلَ وَالمِیزَانَ بِالقِسْطِ لاَنُکَلِّفُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَی وَبِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُوا ذلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ﴾ که این وصایای ده گانه بود که قبلاً گذشت برابر آن در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیات محل بحث می‌فرماید که ﴿قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الفَوَاحِشَ مَاظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالبَغْیَ بِغَیْرِ الحَقِّ وَأَن تُشْرِکُوا بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَأَنْ تَقُولُوا عَلَی اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ در جریان فحشا چه ظاهر چه باطن چه فحشای ظاهر چه فحشای باطن یا نه چه فحشا در اماکن عمومی یا اماکن خصوصی همه اینها محرم است اثم و بغی و امثال ذلک را هم که تحریم کرده نمونه‌هایی که در قرآن کریم فرمود که قمار و شراب ﴿إِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِن نَفْعِهِمَا﴾ که چه چیزی معصیت است و گناه است اینها را هم تا حدودی مشخص کرده یک وقت است که انسان طلب می‌کند به حق مثل اینکه حق خودش را می‌گیرد یک وقت طلب می‌کند به غیر حق که اینها را می‌گویند باغی و ظالم بغی به غیر حق محرم است شرک بالله این‌چنین است ﴿وَأَن تُشْرِکُوا بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً﴾ این ﴿مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً﴾ قید توضیحی است نه قید احترازی اصلاً شرک برهان‌پذیر نیست لذا در قرآن کریم به این صورت ذکر شد که ﴿وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ﴾ این ﴿فَإِنَّمَا﴾ جزاست و جواب است آیه معنایش این خواهد بود که ﴿وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾ که این ﴿لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ﴾ در محل نصب است تا صفت باشد برای ﴿إِلهاً آخَرَ﴾ و آن معنایش این است که اصلاً شرک برهان پذیر نیست ﴿وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ﴾ اصلاً شرک برهان‌پذیر نیست برای اینکه خداست که سراسر جهان را احاطه کرده است ﴿وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُم﴾ جای خالی نیست تا خدای دیگر ن خلأ را پر کند که اگر او ﴿ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ مُحِیطٌ﴾ است اگر ﴿عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ﴾ است اگر شهادت و احاطه و قدرت عین ذات اوست و اگر اینها نامتناهی است آن وقت جای خالی نیست تا غیر بیاید آن خلأ را پر کند پس اصلاً شرک برهان‌پذیر نیست در این گونه از موارد هم که فرمود: ﴿وَأَن تُشْرِکُوا بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً﴾ سلطان اعم از عقلی و نقلی است که نمونه‌هایش هم در سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» و امثال احقاف بود فرمود که بالأخره ﴿ائْتُونِی بِکِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ حالا شما که منکر وحیید وحی را حجت نمی‌دانید با ما یا از راه جدال دلیل نقلی ارائه کنید که یک پیامبری آمده باشد شرک را امضا کرده باشد یا ﴿أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ﴾ یا برهان عقلی اقامه کنید برای شرک خدا سلطانی نیافرید نه سلطان عقلی نه سلطان نقلی برهان را هم سلطان می‌گویند برای اینکه مسلط بر وهم و خیال است اگر کسی دلیل قاطع پیدا کرد دیگر وهم و خیال و شبهه و امثال ذلک زیر مجموعه او ذوب خواهد شد فرمود شرک سلطان ندارد یعنی برهان ندارد ﴿وَأَن تُشْرِکُوا بِاللّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَأَنْ تَقُولُوا عَلَی اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ﴾ که چیزی را که نمی‌دانید بگویید این می‌شود محرّم.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:34

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی