display result search
منو
 تفسیر آیات 1 تا 18 سوره لیل

تفسیر آیات 1 تا 18 سوره لیل

  • 1 تعداد قطعات
  • 31 دقیقه مدت قطعه
  • 282 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 18 سوره لیل"
- تقدم شب بر روز و تقدم روز بر شب در قسم الهی
- قاعده اختلاف مشاغل
- ارزش مشاغل به نیت الهی است
- توفیق الهی در کارهای نیک
- رعایت تقوی
- وظیفه هدایت
- طهارت جان و مال

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی (1) وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی (2) وَ ما خَلَقَ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی (3) إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی (4) فَأَمَّا مَنْ أَعْطی‏ وَ اتَّقی‏ (5) وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی‏ (6) فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری‏ (7) وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی‏ (8) وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی‏ (9) فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری‏ (10) وَ ما یُغْنی‏ عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی (11) إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی‏ (12) وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولی‏ (13) فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظَّی (14) لا یَصْلاها إِلاَّ الْأَشْقَی (15) الَّذی کَذَّبَ وَ تَوَلَّی (16) وَ سَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَی (17) الَّذی یُؤْتی‏ مالَهُ یَتَزَکَّی (18) وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزی‏ (19) إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلی‏ (20) وَ لَسَوْفَ یَرْضی‏ (21)﴾
سوره مبارکه‌ای که «علم بالغلبه» آن «اللیل» یا «و اللیل» است که در بعضی از تفاسیر به صورت «و اللیل» آمده،[1] در این سوره‌ها به صورت «اللیل»؛ گاهی سوره به نام «الفجر» است «البلد» است «الشمس» است و مانند آن؛ گاهی هم با حرف جر و مانند آن نقل می‌شود در این سور نوعاً بدون حرف جر هست.
سوگند گرچه آن چند نکته مطرح شده در بحث‌های قبلی هم‌چنان محفوظ است ولی گاهی نظم به این صورت است که ذات اقدس الهی روشنی را قبل از تاریکی ذکر می‌کند، گاهی تاریکی را قبل از روشنایی. در سوره «شمس» فرمود: ﴿وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها ٭ وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها﴾،[2] که این روشنی است ﴿وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها﴾[3] تتمه روشنی است؛ اما ﴿وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها﴾ تاریکی بعد از روشنی ذکر می‌شود. در سوره «لیل»: ﴿وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی﴾ که تاریکی قبل ذکر شد ﴿وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی﴾ که روشنی بعد ذکر شد. در سوره «ضحی» که ـ بعداً به خواست خدا بحث می‌شود ـ باز روشنی قبل از تاریکی ذکر شد ﴿وَ الضُّحی ٭ وَ اللَّیْلِ إِذا سَجی﴾.[4] سرّش آن است که وقتی شمس با این بخش از زمین روبهرو است اینجا روز است پشت آن شب. وقتی برگشت زمین این بخشی که ما به سر می‌بریم حرکت کرد پشتش رو به شمس شد و رو از شمس برگرداند آن سمت شب است لیل و نهار باهم‌اند. این بحث که آیا شب قبلاً خلق شد یا روز قبلاً خلق شد یک بحث ناتمامی است؛ زیرا براساس کرویت زمین همواره یک طرفش شب است یک طرف آن روز. اما آن بحثی که مأمور بود و آباد بود و بشرنشین بود آن ممکن است از این جهت بحث بشود که اول این قسمت بود بعد آن قسمت یا به عکس! وگرنه ﴿لاَ الشَّمْسُ یَنْبَغی‏ لَها أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّیْلُ سابِقُ النَّهارِ﴾[5] اینها کنار هم‌اند با هم‌اند ملازم هم هستند، سبق و لحوق ندارند.
اما آن بحث اصلی خلقت که تاریکی اصل است یا روشنی؟ اگر به لحاظ مبدأ فاعلی سنجیده بشود او ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ است أزلاً و أبداً و اگر از عالم سخن به میان بیاید اصلش ظلمت و تاریکی است چون معدوم بود و بعد از اینکه اصل زمین خلق شد قبل از اینکه شمسی پیدا بشود و مانند آن، تاریک بود بعد روشن شد. این بزرگوارهایی که می‌گویند شب یک پرده تاریکی است روی فضای روشن، آنها روز را اصل می‌پندارند؛ اما بزرگانی که از این کریمه سوره «یس» بهره لطیفی می‌برند که ﴿نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ﴾[6] می‌گویند روز یک پوست روشنی است روی فضای تاریک، این پوست را که بکَنیم بقیه تاریک‌اند؛ یعنی درون تاریک است اطراف تاریک است، صدر و ساقه این جهان تاریک است، یک پوست روشنی روی این جهان، روی این زمان، روی این حرکت روی این زمین و مانند آن می‌گذاریم این می‌شود روشن. ولی وقتی این جلد را بکَنیم ﴿نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ﴾. البته این بیان را گرچه بزرگانی از اهل معنا یاد کردند، آن هم قابل نقد هست که آیا آیه این را می‌گوید یا نه؟ ولی اصل مطلب درست است که اگر نسبت به مبدأ سنجیده بشود او ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[7] است، گرچه سمائی نیست ارضی نیست، ولی او نور محض است؛ منتها مستنیر ندارد و اگر نسبت به عالم سنجیده بشود چون عالم بدون عالم‌آفرین نیست عالم‌آفرین هم ﴿نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ است عالم همواره روشن است؛ منتها بخشی ممکن است نسبت به بخش دیگر یک ظلمت و تاریکی و یا ظلّ نسبی داشته باشد.
«علی أیّ حال» این یک تفنّن ادبی می‌تواند باشد که گاهی در سوگند، شمس بر لیل مقدم است گاهی به عکس؛ گاهی لیل بر نهار مقدم است گاهی به عکس. در این سوره «لیل» لیل مقدم شد در سوره «ضحی» که در پیش است ـ به خواست خدا ـ ضحا مقدم است ﴿وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی ٭ وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی ٭ وَ ما خَلَقَ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی﴾، قسم ثالثی به نام خنثی ظاهراً نیست که در حقیقتِ خلقت ما یک قسم ثالثی داشته باشیم بلکه او مشکل و مشتبه است برای دیگران وگرنه در واقع یا مذکر است یا مؤنث؛ وگرنه یک خلقت ثالثی باشد در ساختار خلقت که نه مذکر باشد و نه مؤنث آن ظاهراً در بیانات قرآنی استفاده نمی‌شود.
ذات اقدس الهی بعد از این سوگندها فرمود شما کارهایتان پراکنده است، این پراکندگی کار غیر از تنوع در کار است تصنّف در کار است تقسیم کار است، روشن است که کارها گوناگون است دامداری و کشاورزی و صنعت و تعلیم و تربیت و رشته‌های گوناگون همه آنها خوب است. پیام آیه آن نیست که کارهای شما پراکنده است یعنی هر کسی یک صنف خاصی کار دارد، نخیر! تمام اینها یا واجب عینی است یا واجب کفایی است اینها لازم است. کار هر چه می‌خواهد باشد که برای تأمین نیازهای جامعه است آن به هر حال یا واجب کفایی است یا مستحب است یا واجب عینی است. عمده آن است که کار از کارگری صادر می‌شود، یک؛ به مقصدی می‌رسد، دو؛ بین راهی دارد، سه؛ اگر آن صاحب‌کار به مبدأ و منتها، آغاز و انجام معتقد باشد که چه کسی آن را آفرید؟ برای چه آفرید؟ آن آیت خداست، آن آینه است، باید این آینه را شفاف نگه دارد، یک؛ به طرف محبوب نگه بدارد که اوصاف محبوب در آن بتابد، دو؛ آن را تیره نکند، یک؛ برنگرداند، دو؛ افراد از این جهت کارهای پراکنده دارند. برخی بیراهه می‌روند راه دیگران را می‌بندند، برخی بیراهه می‌روند ولی راه دیگران را نمی‌بندند؛ بعضی نه بیراهه می‌روند نه راه دیگران را می‌بندند راه خودشان را طی می‌کنند. برخی‌ها توفیقی دارند که راه خودشان را طی کنند راه کسی را نبندند راه دیگران را باز کنند به دیگران هم راه بدهند.
اگر راه‌سازی فضایل فراوانی دارد، صراط مستقیم را انسان تبیین کند عده‌ای را راهی این صراط مستقیم کند فضیلت برتری دارد این می‌شود سعی شتّی وگرنه آن تقسیم کار معیار نیست. توضیح آن در آیات بعد است ﴿إِنَّ سَعْیَکُمْ لَشَتَّی﴾، بعضی بخیل‌اند بعضی غنی. آن بُخل در درون جان انسان لانه دارد؛ چون انسان اگر علاقه به حفظ مال نداشته باشد نمی‌تواند زندگی آینده‌اش را تأمین کند لکن این باید تعدیل بشود. در بخشی از آیات قرآن کریم فرمود شُحّ و بخل در درون دل شما خانه کرده است و اصلاً دمِ دَر است: ﴿وَ أُحْضِرَتِ الأنْفُسُ الشُّحَّ﴾؛[8] یعنی این شحّ و بخل اصلاً دَمِ دَر است نمی‌گذارد کسی وارد بشود، باید مواظب باشید این دربان خود را مواظب باشید. لکن برخی‌ها کارشان حلال است، یک؛ سهم خودشان را، عائله خودشان را می‌برند: «ابدع بما تعول» هرگز عائله خودشان را سخت نمی‌گیرند، این دو؛ صاحب وسائل(رضوان الله تعالی علیه) این روایات نورانی را از اهل بیت(علیهم السلام) در باب أطعمه و أشربه و اینها ذکر کرد؛ البته اسراف و مانند آن منهی است، اما سختگیری بر عائله هرگز روا نیست ائمه(علیهم السلام) طبق این نقل ایشان فرمودند: اگر کسی خواست میوه‌ای برای اهل منزل تهیه کند سعی کرد آخر شب تهیه کند، میوه‌هایی که تقریباً آن رنگ و طعمشان را از دست دادند ارزان‌تر شدند یا ارزان شدند، آن میوه‌های مانده ارزان را برای عائله تهیه کنند فرشته‌هایی هستند که در حین خرید به او می‌گویند «لَا بَارَکَ اللَّهُ لَک‏»؛[9] خدا به زندگی تو برکت ندهد! عائله تو دست تو را نگاه می‌کنند، این چه میوه‌ای است که برای آنها می‌بری؟ ولی اگر سعی کند به مقدار وسع خود نه اسراف، نه از مال دیگران، نه به زحمت بیفتد، ولی بُخل نورزد خسیس نباشد، پست و کوتاه‌نظر نباشد، یک میوه متعارف خوبی برای عائله تهیه کند، فرشتگان می‌گویند: «بَارَکَ اللَّهُ لَک‏»؛ خدا به زندگی تو برکت بدهد؛ زیرا وقتی وارد منزل می‌شوی بچه‌های تو دست تو را نگاه می‌کنند تو را مظهر رازقیت ما می‌دانند، مجرای رازقیت ما می‌دانند، تو را از ناحیه ما می‌شناسند تو را فرستاده ما می‌بینند تو را مأمور ما می‌بینند، دست تو را نگاه می‌کنند چرا اینها را می‌رنجانید؟
این حفظ عائله، تأمین نیازهای عائله برابر مقدار وسع، این محمود و ممدوح است. این نحوه کار کردن، اینها قدم‌های اولی و ابتدایی دین است؛ اما آن بخش‌های اساسی که اگر کسی کارش حلال باشد کسب او حلال باشد، یک؛ نیاز جامعه را برطرف کند، دو؛ مصون از اسراف و تبذیر باشد، سه؛ تا مصرف داخلی هست به خارج نفروشد، چهار؛ مردم هم تا می‌توانند غیرت وطن‌دوستی داشته باشند از خارجی جنس نخرند، پنج؛ خود شخص هم سعی کند کالای اصلی را مواد اصلی را از داخل برای داخل تأمین کند و زائد بر آن مقدار زندگی را که بر او به عنوان خمس تعلق می‌گیرد آن را در راه خدای سبحان یک پنجم آن را مثلاً بدهد، یا اگر زکات است یک دهم که مشخص شده است بپردازد، این می‌شود: ﴿أَعْطی‏ وَ اتَّقی﴾ و چون معتقد به مبدأ و معاد است به خدا و اوصاف حسنای خدا و اسمای حسنا و صفات علیای خدا معتقد است و به قیامت باور دارد ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری﴾؛ یعنی ساختار آفرینش او را در دو کار ما آسان می‌کنیم: یک؛ در دنیا دست به هر کاری بزند موفق می‌شود، کار حلال، مسیر حلال، فکرش را هدایت می‌کنیم، ﴿قَدَّرَ فَهَدی‏﴾؛ بشر این ابتکارات را به راهنمایی خدا انجام می‌دهد وگرنه ﴿وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾؛[10] معلمی می‌خواهد که ﴿قَدَّرَ فَهَدی‏﴾ به عهده او باشد. این الهامات این القائات این رهبری‌های فکری یک نحوه تیسیر است. بیرون از محدوده اندیشه و فکرورزی او، مقدمات را باید تهیه کند ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ﴾؛ نیروهای کاری و کارگری و کارفرمایی و پذیرش کار آسان می‌کند؛ این بخش دنیایی او.
در آخرت هم برای عاقبت حسنا به آسانی وارد بهشت می‌شود هیچ فشاری در مرگ ندارد اصلاً برای مؤمن در حال احتضار فشار مرگ نیست گرچه انسان می‌بیند او دست و پا می‌زند. خدا سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی را غریق رحمت کند! می‌فرمود آن شهیدی که در میدان جنگ تیر خورده است دست و پا می‌زند ما خیال می‌کنیم این حال جان کَندن او سخت است، در حالی که او مثل تشنه‌ای است که در فضای گرم و هوای گرم وارد استخر شد دارد دست و پا می‌زند و شنا می‌کند دارد لذت می‌برد. هرگز مؤمن فشار جان دادن ندارد تلخی مرگ ندارد برای او مثل بو کردن یک شاخه گُل است این مربوط به طلیعه رحلت او.
بعد در برزخ راحت است در ساهره معاد راحت است، در بهشت هم که ﴿لَا لَغْوٌ فِیهَا وَ لاَ تَأْثِیمٌ﴾[11] این می‌شود «یسری»، آن هم می‌شود تیسیر یسری و جمع این دو می‌شود حسنه دنیا و حسنه آخرت که در سوره «بقره» بحث آن گذشت: ﴿رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾؛[12] حسنه دنیا به تیسیر آن امور چندگانه است، حسنه آخرت هم به تیسیر این موارد از جان دادن تا بهشت خُلد آرمیدن است این می‌شود تیسیر حسنه.
نازل‌تر از این یک وقت است که کار را برای انسان آسان می‌کند که بخشی از اینها ضمناً اشاره شد. یک وقت انسان را آن قدر کارآمد می‌کند که بر همه امور مسلط است که ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری﴾، نه «نُیسّر له الامر». آن بخش ﴿وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری﴾[13] آن مرحله ابتدایی یا متوسط است؛ اما ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری﴾ مرحله دیگر است. در تعبیرات کلیم الهی آمده که ﴿وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری﴾؛ اما در تعبیرات ذات اقدس الهی نسبت به وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) آمده است که ﴿أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ﴾[14] و بعد فرمود ما تیسیر کردیم ﴿وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْری﴾،[15] تو را آن قدر مسلط کردیم که برای پایان یسرا آسان کار می‌کنی آسان پیش می‌بری، این کارها برای تو آسان است چون تو آسان پیش می‌بری، نه کار را برای تو آسان می‌کنیم.
به هر تقدیر اینها مراتب گوناگونی دارد. فرمود ما نسبت به این ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری﴾‏ برای اینکه این در آغاز در بین راه، در هدف، در حُسن فعلی، در حُسن فاعلی «جامع الأطراف» است.
﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطی‏ وَ اتَّقی ٭ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی ٭ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری﴾. ﴿وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ﴾، این بُخل گاهی در مال است، گاهی در انتخاب شغل است، گاهی در توزیع کالا است، گاهی در احتکار کردن است، گاهی در گران‌فروشی کردن است، گاهی در جابهجا کردن که در صورت ضرورت و لزوم داخلی به داخلی نفروشد به بیگانه بفروشد همه اینها بخل محسوب می‌شود. ﴿وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ﴾ و ـ معاذالله ـ احساس بی‌نیازی کند، هیچ کس مستغنی نخواهد بود؛ غنی که نخواهد شد؛ چون موجود یا فقیر است یا مستغنی است یا غنی. فقیر آن است که نیازمند باشد به اموری، یک؛ و چیزی که نیاز او را برطرف کند نداشته باشد، دو. مستغنی آن است که نیازمند باشد ولی چیزی که نیاز او را برطرف کند داشته باشد. غنی آن است که بی‌نیاز باشد و اصلاً نیاز نداشته باشد. براساس این توضیح، اصلاً غیر از ذات اقدس الهی احدی غنی نیست ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾[16] او غنی حمید است و اگر کسی مستغنی باشد یعنی ببیند که هر چه که نیاز دارد خودش تأمین می‌کند ﴿إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی ٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَی﴾[17] بعد طغیان می‌کند.
برخی‌ها خیال کردند که این ﴿اسْتَغْنَی﴾ یعنی «إستغنی عن الرّب» خود را از پروردگار بی‌نیاز ببیند. اگر خود را از جامعه و از لحاظ آینده زندگی بی‌نیاز ببیند این یک طغیان اجتماعی است و اگر خود را ـ معاذالله ـ بی‌نیاز از «الله» ببیند یک طغیان اعتقادی است. البته دومی به مراتب بدتر از اوّلی است. ﴿وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنی ٭ وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی﴾‏ به عاقب حسنا تکذیب کند و باور نداشته باشد ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری﴾‏، هم در دنیا وسایل گناه او را فراهم می‌کنیم که در بخشی از سوره مبارکه «اسراء» قبلاً گذشت که ﴿کُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَ هؤُلاَءِ﴾[18] ما هم وسایل گناه تبهکاران را هم وسایل اطاعت پرهیزکاران را فراهم می‌کنیم ﴿کُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَ هؤُلاَءِ﴾؛ یا نه، ما به آسانی وارد جهنم می‌کنیم، گرچه او به سختی وارد جهنم می‌شود.
﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری﴾؛‏ این هم در بخش سوره مبارکه «بقره» بیان شد در برابر ﴿رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾ آمده است که اینها کسانی‌اند که دنیا می‌خواهند گرچه «ربّنا» را هم می‌گویند ولی دنیا می‌خواهند نمی‌گویند: ﴿رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً﴾، می‌گویند: ﴿فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا﴾؛ لذا فرمود: ﴿وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ﴾[19] او بهره‌ای ندارد و اگر ـ معاذالله ـ از این سنخ بود که به مبدأ و معاد و آغاز و انجام باور نداشت اصلاً او را برای سوخت و سوز آماده می‌کنیم. می‌دانید که بعضی از هیزم‌ها برای سوخت و سوز آماده‌اند، بعضی از مواد سوختنی برای سوخت و سوز آماده‌اند، ما او را برای سوخت و سوز آماده می‌کنیم و در آن روز آنچه او به آنها تکیه می‌کرد وسیله غنای او بود استغنا داشت، کاری از آن پیش نمی‌برد: ﴿وَ ما یُغْنی‏ عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی﴾؛ وقتی سقوط کرد از بالا پرت شد، در بین راه چیزی نیست که او را از سقوط نجات بدهد، نه مالی هست نه قبیله‌ای هست، نه فرزندی هست احدی نیست، وقتی سقوط پیدا کرد به جهنم می‌رود او را نجات بدهد ﴿وَ ما یُغْنی‏ عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی﴾.
فرمود قسم یاد می‌کنم که شما این گونه هستید و اگر کسی این طور بود یا آن چنان می‌شود یا این چنین. بعد فرمود وظیفه ما هدایت است، وظیفه ما راهنمایی است عقل از درون به شما دادیم، نفس ملهمه به شما دادیم، میزبان به شما دادیم که فجور و تقوای شما را کاملاً به شما اعلام بکند. از بیرون رهبران الهی فرستادیم، انبیا فرستادیم، اینها دو تا کار می‌کنند: یکی «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»[20] آن گنجینه‌های درونی را روشن می‌کنند به انسان نشان می‌دهند می‌گویند شناسنامه انسانیت این است و چیزهایی هم که از ناحیه پروردگار گرفتند پیام الهی را زائد بر آنچه در درون انسان دفینه است به انسان می‌فهماند، این دو. فرمود بر ما است که این کارها را بکنیم و می‌کنیم و کردیم؛ ﴿إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی﴾، ﴿وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولی﴾‏ آغاز و انجام را ما آفریدیم سیر آغاز و انجام به دست ما است، رهبری مسافران آغاز و انجام به عهده ما است، مسافران و «ابن السبیل» وامانده در راه را ما جابهجا می‌کنیم ﴿وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولی﴾. ما به شما گفتیم یک نار شعله‌وری شما را تهدید می‌کند: ﴿فَأَنْذَرْتُکُمْ﴾ هم تبشیر کردیم هم انذار کردیم، هم بشارت دادیم به بهشت برین هم انذار کردیم به نار سوزان و شعله داغ؛ ﴿فَأَنْذَرْتُکُمْ ناراً تَلَظَّی﴾ و این شعله‌ای که داغ است و گدازنده است و گزنده است و خاکسترکننده است هیچ کسی واردش نمی‌شود مگر أشقی. اگر کسی خیلی بیراهه می‌رود و راه کسی را می‌بندد طعمه این چنین آتشی می‌شود. آن اشقایی که گرفتار نار تلظی است، این است که ﴿کَذَّبَ وَ تَوَلَّی﴾، هم دروغ پنداشت از نظر اعتقادی، هم بیراهه رفت از نظر عملی، هم قبح فعلی دارد هم قبح فاعلی، هم معتقد نیست هم عامل نیست ﴿الَّذی کَذَّبَ وَ تَوَلَّی﴾. اما ﴿وَ سَیُجَنَّبُهَا الْأَتْقَی﴾؛ آن کسی که اهل تقوا و پرهیزکار است ما او را حفظ می‌کنیم، ما مجنِّب هستیم او مجنَّب است او را دور می‌داریم. اجتناب کردن، تجنُّب کردن یعنی در جانبی قرار گرفتن. وقتی می‌گویند فلان کس از گناه اجتناب می‌کند یعنی گناه در جانبی و او در جانب دیگر است. او تجنُّب دارد اجتناب دارد یعنی جانب او جداست موضع او جداست هرگز در طرف گناه آنجا جایش نیست پیدا نمی‌شود؛ او تجنُّب دارد یعنی در جانب دیگر است اجتناب دارد یعنی در جانب دیگر است. ما کسی که اهل تقوا است او را در جانب دیگر نگه می‌داریم او در جانب نار تلظی نیست. ما مجنِّب هستیم مأموران ما مجنِّب هستند او را دور می‌دارند ما او را حفظ می‌کنیم. ما همان طوری که ﴿فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْری﴾، اینجا هم «نجنّبه»؛ او را در یک جانب دیگر قرار می‌دهیم برای اینکه او در دنیا ﴿إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی﴾ را گوش داد، نه بیراهه رفت نه راه کسی را بست، هم در عمل انتخاب کرد هم در کیفیت پرورش فرزندها و خانه‌داری و اداره منزل، هم در جامعه. این شخص ﴿الَّذی یُؤْتی‏ مالَهُ یَتَزَکَّی﴾؛ آن دستورهای الهی را انجام می‌داد برای اینکه خودش را پاک کند. در سوره مبارکه «توبه» دارد که ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾[21] یا طبق بیان نورانی مرحوم شیخ طوسی[22] است که ضمیر این ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾، ضمیر مؤنث است و به صدقه برمی‌گردد به دلیل اینکه این جواب امر نیست و مجزوم نیست، جوابِ ﴿خُذْ﴾ نیست؛ ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً﴾ که این جمله ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ منصوب است تا صفت باشد برای صدقه؛ ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾؛ منتها تو عامل این کار هستی رهبر این کار هستی ﴿وَ تُزَکِّیهِمْ بِها﴾. اگر هم مجزوم باشد جواب ﴿خُذْ﴾ باشد، معنای آن این است که ﴿خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً﴾ که «تطهّرُ» تو به وسیله این صدقه آنها را. به هر حال اینها آلوده هستند و پاک می‌شوند می‌شود تزکیه و طهارت.
﴿وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزی﴾ که این را برخی‌ها گفتند درباره غیر علی بن ابیطالب(صلوات الله و سلامه علیه) است «علی أیّ حال» اصل کلی‌ آن حق است، حالا در تطبیقش باید بر بعضی از مردان الهی تطبیق بشود که این به نوبت بعد واگذار می‌شود.
«و الحمد لله رب العالمین»


________________________________________
[1]. أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج‏5، ص317؛ الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج‏10، ص216.
[2]. سوره شمس، آیات1و2.
[3]. سوره شمس، آیه3.
[4]. سوره ضحی، آیات1 و 2.
[5]. سوره یس، آیه40.
[6]. سوره یس، آیه37.
[7]. سوره نور، آیه35.
[8]. سوره نساء، آیه128.
[9]. وسائل الشیعة، ج17، ص451؛ «فِی الْجَیِّدِ دَعْوَتَانِ وَ فِی الرَّدِی‏ءِ دَعْوَتَانِ یُقَالُ لِصَاحِبِ الْجَیِّدِ بَارَکَ اللَّهُ فِیکَ وَ فِیمَنْ بَاعَکَ وَ یُقَالُ لِصَاحِبِ الرَّدِی‏ءِ لَا بَارَکَ اللَّهُ فِیکَ وَ لَا فِیمَنْ بَاعَک‏».
[10]. سوره نحل، آیه78.
[11]. سوره طور, آیه23.
[12]. سوره بقره،آیه201.
[13]. سوره طه،آیه28.
[14]. سوره شرح، آیه1.
[15]. سوره أعلی، آیه8.
[16]. سوره لقمان، آیه30.
[17]. سوره علق، آیه6.
[18]. سوره إسراء، آیه20.
[19]. سوره بقره،آیه200.
[20]. نهج البلاغه, خطبه1.
[21]. سوره توبه، آیه103.
[22]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص292و293

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 31:14

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی