- 714
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 28 تا 29 سوره رعد _ بخش ششم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 28 تا 29 سوره رعد _ بخش ششم
- ذکر خدا طمآنینه میآورد
- فراموشی خدا، فراموش نفس میآورد که زمینه اضطراب است
- خود فراموشی و خدا فراموشی
- هدایت و رشد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله الا بذکرالله تطمئن القلوب "28" الذین آمنوا وعملوا الصالحات طوبی لهم و حسن مآب "29"﴾
ظاهر این کریمه آن شد که طمیأنینهٴ قلب بدون ذکر خدا ممکن نیست چون این جمله مفید حصر است یعنی قلب بدون ذکر خدا مطمئن نخواهد شد. هر جا ذکر خدا نبود طمأنینه نیست. هر جا طمأنینه هست طمأنینهٴ راستین این به ذکر خدا هست. روی تناسب حکم و موضوع که با ذکر خدا قلب میآرمد، استفاده شد که قسمت مهم ذکر قلبی است نه ذکر زبانی ذکر زبانی از آن جهت که انسان میفهمد چه میگوید میشود ذکر قلبی و از آن راه طمأنینه پیدا میشود، زیرا قلب با کار زبان ارام نمیشود. اگر انسان چیزی را که نمیداند بگوید، زبانش بجنبد و قلبش نیابد، این قلب مطمئن نخواهد شد. اینکه در قرآن میفرمود: ﴿و أقم الصلاة لذکری﴾ و از طرفی فرمود: ﴿لا تقربوا الصلاة و انتم سکاری﴾ چرا ﴿لا تقربوا الصلاة و انتم سکاری﴾ بفهمید چه دارید میگویید. پس اگر در سورهٴ طٰه فرمود ﴿اقم الصَّلاة لذکری﴾ عمده ذکر قلب است و گرنه انسان مست، انسانی که گرفتار سُکر شده او ذکر زبانی دارد امّا این کریمه میفرماید ﴿لا تقربوا الصلاة و انتم سکاریٰ﴾ مگر اینکه این سُکر برطرف بشود تا بفهمید که چه میگویید ﴿حتی تعلموا ما تقولون﴾ پس قسمت مهم ذکر دل است و ذکر زبان زمینهای است برای ذکر قلب و بر اساس این حصر که با حرف تنبیه و تقدیم جارو مجرور مفید حصر شد ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ معنایش این است که هر جا ذکر الله نیست طمأنینه نیست و طمأنینه هم ملاحظه فرمودهاید در مقابل خوف و ﴿و جلت قلوبهم﴾ و امال ذلک نیست. طمأنینه در برابر اضطراب است. کسی که به یاد حقّ متذکّر است قلبش آرام است و کسی غافل است و به یاد حقّ نیست قلبش مضطرب است نمیداند چه کند. اگر ذکر خدا عامل طمانینه است، پس نسیان خدا عامل اضطراب است. کسی که خدا را فراموش کرد مضطرب است نمیداند چه کند. این نمیداند چه کند را ما در تعبیرات فارسی میگوییم «خودش را گم کرد» نمیداند چه کند. این خودش را گم کرد یا خودش رافراموش کرد را با تعبیر دیگر در سورهٴ حشر تلاوت میفرمایید و در سورهٴ حشر فرمود (آیهٴ 19) ﴿و لا تکونوا کالذین نسوا الله فأنساهم انفسهم﴾ اینهایی که ﴿نسوا﴾ خدا را یعنی متذکّر الله نیستند. وقتی متذکّر الله نشدند خدای سبحان اینها را از یاد خودشان میبرد. وقتی از یاد خودشان برد به یاد خودشان نیستند. وقتی به یاد خودشان نبودند آن مرکز ادراک و تصمیم گیری از درست اینها میرود لذا مضطرباند. ممکن نیست کسی خود را فراموش بکند و مطمئن باشد چون طمانینه آرامش دل است. وقتی کسی دل در اختیار او نیست چگونه آرام بشود لذا اگر در سورهٴ رعد فرمود یاد خدا طمانینه میآورد، در سورهٴ حشر فرمود فراموشی خدا فراموشی نفس میآوردکه زمینهٴ اضطراب است. ممکن است انسان خود را فراموش بکند ولی جمع بکند؟ ممکن است کسی خود راگم بکند ولی آرام باشد؟ این ممکن نیست. پس اگر نسیان خدا شد یقیناً انسان مضطرب است که نمیداند چه کند. این چه در زمان نشاط وسرور و رفاه باشد نمیداند چه کند، بیراهه میرود چه در زمان ترس و عداوت وجنگ باشد نمیداند چه کند میلرزد لذا اینهایی که خدا را فراموش کردند اگر در حال رفاه هستند ﴿بطراً و رئاءَ﴾ زندگی میکنند میشوند مطرط و مطمئن و اگر در زمان جنگ هم باشد قلبشان مرعوب میشود نه بترسند. خوف یک امر مشترکی است اما رعب در قلب مؤمن جا ندارد در قلب کافر جا میگیرد. رعب آن است که تمام قلب را بگیرد و قلب را ناآرام کند
سؤال ...
جواب: آنروز عرض شد که خوف با اطمینان میسازد اضطراب است که با اطمینان نمیسازد. خوف فرق بین خوف و خشیّت گذشت. خوف ترتیب اثر عملی است خدا به رسولش(صلی الله علیه و آله و سلّم)
میفرماید ﴿امّا تخافن من قوم خیانةً فانبذ الیهم﴾ اگر میترسی این کفّار به آتش بست احترام نگذارند دسیسه کنند این پیمان را پیش اینها پرت کن. خوف ترتیب ار عملیّه یک انسان عاقل مطمئنّ به یاد حقّ از مار و عقرب میترسد مار و عقرب میترسد یعنی چه؟ یعنی خودش را کنار میکشد.
سؤال ...
جواب: آن وعده است به عدم خوف از جهنّم. این وعده است که آن روز هم یکی از آقایان فرمودند این وعدهٴ الاهی است جمله، جملهٴ خبریهای است که القیت بداعی الانشاء. این جملهٴ وعد است جملهٴ وعد جملهٴ انشایی است. یعنی مؤمن را وعده میدهد امّا مؤمن موظّف است بین خوف و رجا زندگی کند از این طرف وظیفه است که بین خوف و رجا زندگی کند از آن طرف وعده است که اگر ایمان داشتی جهنّم نمیروی این خائف است که آیا تا آخرین لحظه ایمانش میماند یا گرفتار یک حواد میشود که ـ معاذ الله ـ از دست میدهد. فتحصّل که اگر ذکر الله عامل طمأنینه شد نسیان خدا عامل اضطراب است. عامل اضطراب بودن را در سورهٴ حشر به این لسان تعبیر فرمود که ﴿نسوا الله فأنساهم انفسهم﴾ خدای سحان اینها را از یاد خودشان برد. اگر کسی خودش را فراموش بکند گم بکند یقیناً مضطرب است. در حال نشاط اگر امکانات مالی داشته باشد خودش را گم میکند ﴿بطراً ورئاءَ الناس﴾ زندگی میکند کما مرَّ. در زمان جنگ هم گرفتار رعب میشود که خدای سبحان در چند جا فرمود ﴿سالقی﴾ ﴿سنلقی﴾ گاهی متکلم وحده گاهی متکلم مع الغیر ﴿فی قلوب الذین کفروا الرعب﴾ ﴿رُعب﴾ آن طوری که راغب معنا کرده انقطاع دل است در ار اینکه ترس همه جا را گرفته، دست و پایش را آدم گم میکند این غیر از خوف است اینکه رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود «انی نصرت برعب منصورم برعب» یعنی رعب من را خدای سبحان در قلب دیگران میاندازد القا میکند قلب میشود مضطرب. خوف با طمأنینهٴ قلب سازگار است انسان مطمئن میترسد دشمن حمله کند موضوع میگیرد ولی انسان مرعوب دست و بایش را گم میکند نمیداند چه کند لذا رعب را به عنوان عذاب درونی خدا در قلب کفّار و مشرکین القا میکند و نوع مواردی که سخن از القا رعب است، سخن از شرک و کفر است. میفرماید ﴿سالقی فی قلوب الذین کفروا الرعب﴾ ﴿سنلقی فی قلوب الذین کفروا الرعب بما أشرکوا بالله﴾ که سخن از ترک خدا است و آن ترک خدا باعث میشود اینها در حال جنگ و مانند آن گرفتار رعب بشوند که خودشان را گم بکنند، در حال نشاط و سرور و سرمایه هم ﴿بطراً و رئاءَ الناس﴾ هستند که ید خودشان را گم میکردند. اگر مرفّه نمیدانند چه کنند اگر گرفتار جنگ شدند هم نمیدانند چه کنند. اما ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ که شد مؤمن در سرّاء و ضرّاء آرام است.
سؤال ...
جواب: بله خشیت با اطمینان سازش دارد بله یعنی آن روز هم عرض شد به اینکه انسان یقین دارد که انسانی که مطمئن است تشنه است و یقین دارد که یک اب زلالی هم هست و یقین دارد که بین او و این آب زلال این راه پرخطر هست، راه همین است و لاغیر، او هم تشنه است و لاغیر، چشمهٴ زلال هم در دامنهٴ آن کوه است و لا غیر جای دیگر نیست منتها افتان و خیزان این راه را طی میکند میترسد که آیا موفّق میشود نمیشود؟ راه همین است و لا غیر، از این راه برنمیگردد. لذا مؤمن در حالت سرّائش و در حالت ضرائش در هر دو حال یکسان است. چرا؟ چون هم در سرّا به ذکر الله هست هم در ضرّا به ذکر الله هست ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ پس اگر در همین سورهٴ حشر میفرماید به اینکه (در آیهٴ دوم و سوم) همین سورهٴ حشر فرمود ﴿و قذف فی قلوبهم الرعب﴾ خدای سبحان رعب را در دل این یهودیان و مانند اینها القا کرد اینها مضطرباً رفتار کردند، خانههای خود را با دست خود خراب کردند، ﴿یخربون بیوتهم بأیدیهم و أیدی المؤمنین﴾ مسألهٴ القای رعب در سورهٴ انفال هم آمده است، در سورهٴ آلعمران هم آمده در سورهٴ انفال به این صورت است آیهٴ 12 سورهٴ انفال فرمود ﴿اذ یوحی ربک الی الملائکة انی معکم فبتو الذین آمنوا﴾ اینها را تبیت کنید سخن از جنگ بدر است سخن از جنگ نابرابر بدر است یعنی جنگی است که دشمن چند برابر مسلّح است و دوست یک دهم آنها را شاید نداشته باشد پس جنگی است نابرابر. خدا میفرماید من به ملائکه گفتم اینها را تثبیت کن ثابت کن آنها را بلرزان. ما به ملائکه گفتیم که ﴿فثبتوا الذین آمنوا﴾ اینها را تثبیت کن. از چه نظر تثبیت کن؟ یعنی بدنهٴشان یا جانشان را؟ به قرینهٴ تقابل که فرمود ﴿سالقی فی قلوب الذین کفروا الرعب﴾ که در دلهای اینها ما را رعب القا میکنیم مؤمنین را تثبیت کن یعنی مومن قلبش آرام است. فرمود ما کفّار را مرعوب میکنیم، قلبشان را ناآرام میکنیم. شما مؤمنین را تثبیت کنید یعنی ثابت قدم کنید. نه تنها باران میآید زمینه را محکم میکند که اسبهایشان فرو نرود، سُم اسبهایشان فرو نرود، آن یک گوشهٴ فایده است که در آیهٴ قبل آمده، از اینکه فرمود به ملائکه گفتیم ﴿فثبتوا الذین آمنوا﴾ از این طرف ﴿سالقی فی قلوب الذین کفروا الرعب﴾ از آن طرف معلوم میشود مؤمن مطمئن است و کافر مرعوب او ثثابت است این مضطرب، او نمیداند چه بکند این راهش مشخص است، این در حال جنگ آن هم در حال صلح و حال آرامش. ﴿فثبتوا الذین آمنوا سالقی فی قلوب الذین کفروا الرعب﴾ من القا میکنم ﴿فاضربوا فوق الاعناق و اضْربوا منهم کل بنانٍ ٭ ذلک بأنهم﴾ بنابراین اگر در آیهٴ قبل همین سورهٴ انفال آمده که خدای سبحان باران و امثال ذلک میفرستد تبیت بدن و مانند آن نیست. در همین سورهٴ انفال آیهٴ 9 به بعد این است فرمود ﴿و ما جعله الله الا بشری و لتطمئن به قلوبکم و ما النّصر الا منْ عند الله إنّ الله عزیز حکیم﴾ یعنی این فرستادن فرشتگان برای تأمین طمأنینه شماست. ﴿اذ یغشیکم النّعاس أمنةً منه﴾ شما در این جنگ نابرابر آن چنان احساس امنیّت میکنید که اصلاً خوابتان میبرد. آنها مضطرب هستند ما ارامش را از آنها گرفتیم. اما اینجا نعاس و خواب و آرامش و آسایش ترشیه میکند شما را شما را به پوشش قرار میدهد. اوّلین جنگ شما هم هست، جنگی است نابرابر ناآزموده، هیچگونه از امکانات و تدارکات جنگی را ندارید، مع ذلک در کمال آرامش دارید میخوابید و آنها همهٴ امکانات را دارند، عدّه و عُدّهٴ آنها بیش از شماست امّا مضطرب هستند. این میشود ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ ﴿اذ یغشیکم النعاس أمنةً منه﴾ سبحانه و تعالی است که هیچ به این فکر نیستید که آخر با هیچ معادلات ریاضی جنگ بدر قابل حلّ نبود. جمعیّت شما کمتر قدرت شما کمتر سلاح شما کمتر خوراکتان ضعیفتر و کمتر، امّا آنها آرام ندارند شما میخوابید ﴿اذ یغشیکم النعاس أمنةً منه و ینزل علیکم من السماء ماء﴾ که اگر بعد از خواب نیازی به آب داشتید باز آن نیازهایتان را برطرف کنید ﴿لیطهرکم ویذهب عنکم رجز الشیطان و لیربط علی قلوبکم و یثبت یه الاقدام﴾ که زمینه سفت بشود هم آثار ظاهری هم آثار باطنی. آنگاه به دنبالش فرمود ما به ملائکه گفتیم مؤمنین را تثبیت کن من کفّار را میلرزانم. ﴿سالقی فی قلوب الذین کفروا الرعب﴾ پس شما مؤمنین را تثبیت کنید ما کفّار را میلرزانیم. نه خائفشان میکنیم خوف مشترک بود مرعوبشان میکنیم یک انسان مرعوب قلبش لبریز از ترس است این راه تصمیمگیری ندارند. انسان خائف چون قلبش لبریز از ترس نیست جا برای تصمیم و اندیشه هست امّا یک انسان مرعوب اگر قلبش جای خالی نداشته باشد برای تصمیم واندیشه چگونه تصمیم بگیرد؟ هرگز قدرت تصمیم ندارد.
سؤال ...
جواب: نه دیگر از این طرف ذکر است از آن طرف تثبیت هر لحظه که یاد خدا باشد همان لحظه یاد خدای سبحان زمینهٴ تثبیت قلب را فراهم میکند. هر درجه که برای ذکر باشد به همان درجه طمأنینه است ملاحظه میفرمایید در سورهٴ کهف خدای سبحان به رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلّم) میفرماید که.
سؤال ...
جواب: بله، البته ذکر الله همان ذکر قلب است دیگر. ذکر قلب طمأنینه میآورد استقامت میآورد.
سؤال ...
جواب: بله یعنی تنها به گفتن اکتفا نکنند عمل هم داشته باشند دیگر. در سورهٴ کهف آیهٴ 23 به بعد اینچنین است ﴿و لاتقولن لشایءٍ انی فاعل ذلک غدا ٭ الا ان یشاءالله واذکر ربک اذا نسیت و قل عسیٰ ان یهدین ربی لاقرب من هذا رشدا﴾ این دستوری است از باب «ایاک اعنی و اسمعی» که به حضرت میدهد تا امّت استفاده کنند. فرمود اگر خدا را فراموش کردی به یاد خدا باش تا هدایتت افزوده بشود معلوم میشود هر درجهای از ذکر که هم سطح خود از ایمان و هدایت را در بر دارد زمینه است برای درجهٴ بعدی و ایمان و هدایت بالاتر ﴿و اذکر ربک اذا نَسیت﴾ اگر آن درجهٴ عالیه را از دست دادی متذکّر حقّ باش واین چنین بگو ﴿و قل عسی ان یهدین ربی لاقرب من هذا رشدا﴾ یک رشد بهتر و بیشتری را خدا به شما مرحمت کند چون رشد را که قرآن کریم یک وصف جامع قلبی دانست که آنهایی که خدای سبحان ﴿حبب الیکم الایمان و زینه فی قلوبکم و کرّه الیکم الکفر والفسوق والعصیان اولئک هم الراشدون﴾ اینگونه در سورهٴ حجرات است اگر کسی دارای آن دو صفت ثبوتی و این سه صفت سلبی بود میشود راشد ﴿ولکن الله﴾ خدای سبحان که ﴿حبب الیکم الایمان و زینهُ فی قلوبکم﴾ این دو ﴿و کرة الیکم الکفر والفسوق و العصیان﴾ این سه صفت سلبی با آن دو صفت ثبوتی اگر در قلبی امید ﴿اولٰئک هم الراشدون﴾ پس رشد این امور است در این کریمه فرمود امید اینکه رشد بهتری پیدا کنی به یاد حقّ باش. بگو امید این است که خدای سبحان راه بهتر و نزدیکتری را به من ارائه بدهد. معلوم میشود ذکر درجاتی دارد در قبال هر درجه طمأنینهایست و هر درجه زمینهٴ رسیدن به درجات دیگر را فراهم میکند. اگر در سورهٴ انفال فرمود ﴿لهم درجات﴾ در سورهٴ آلعمران میفرماید ﴿هم درجات﴾ این ﴿هم درجات﴾ خیلی معنا دارد غیر از ﴿لهم درجات﴾ سورهٴ انفال است. این طور نیست که در سورهٴ آلعمران یک لام حذف شده باشد حرف جر حذف شده باشد. نه خود مؤمن به جایی میرسد که میشود درجهٴ ایمان، نه ﴿له درجه﴾ این ﴿له درجه﴾ در سورهٴ انفال است. همان فرقی که در کتابها بین حال و ملکه گذاشتند، اگر وصف قابل زوال باشد میشود حال و اگر ملکهٴ راسخ باشد میشود ملکه و دیر زوال است یا قابل زوال نیست ایمان هم اینچنین است آن مستودع و مستقرّش فرق دارد. گاهی انسان درجاتی پیدا میکند که احیاناً قایل زوال است گاهی آنچنان دین در او رسوخ کرده «من قرنه» الی قدمه که خود درجهای از ایمان میشود نه دارای درجه است. این ﴿لهم درجات﴾ سورهٴ انفال مال یک مرحله است با ﴿هم درجات﴾ که سورهٴ آلعمران است مال مرحلهٴ دیگر است.
سؤال ...
جواب: آنجا مرعوب نشدند اولاً عین آن اشخاص معلوم نیست و ثانیاً آنها در جنگ أحد مرعوب نشدند. طمع جمع غنیمت اینها را وادار کرده سرپیچی از بیان حضرت اینها را محکوم کرده به یک شکست موقّت نه مرعوب شدند.
سؤال ...
جواب: نه در جریان جنگ أحد اینطور بود. آن سنجر را آن راه نفوذی را عدّهای در حدود پنجاه نفر به دستور حضرت پاس میدادند که دشمن از آن پشت حمله نکند، حضرت فرمود اگر شما دیدید ما دشمن را تا دروازههای مکّه هم راندیم، شما جایتان را تغییر ندهید. اگر دیدید آنها ما را تا مدینه تعقیب کردند شما جایتان را تغییر ندهید شما این سنگر را حفظ کنید. اینها غفلت کردند در اثر اینکه به آن رشد کامل نرسیده بودند وقتی که مسلمین پیروز شدند و مشغول جمع غنائم شدند، اینها گفتند که ما هم برویم غنیمت جمع بکنیم. آمدند پایین مشغول جمع غنیمت شدند دشمن از آن پشت از این دهنهٴ کوه سرریز کرده. این اشتباهی کردند تخلّف کردند از دستور حضرت، به این درد گرفتار شدند. و دو آیه در قرآن کریم است در سورهٴ اسرا است یک قسمتش که یک اصل کلّی قرآنی را تبیین میکند و آن دو آیه این است که میفرماید ﴿وَ ان عدتم عدنا﴾ ﴿و ان تعودوا نعد﴾ هر دو مطلب یک اصل کلّی را میرساند. مادامی که شما در راهاید فیض ما میرسد. مادامی که برگشتید فیض ماهم قطع میشود. این چنین است. اگر مؤمن به سوی اختیار خودش راه را عوض کرده فیض خدا هم قطع میشود. اگر راه را ادامه داد فیض خدا هم ادامه دارد. ﴿وَ ان عدتم عدنا﴾ ﴿وَ ان تعودوا نعد﴾ این دو بیان یک اصل کلّی قرآنی را تبیین میکند. بنابراین هر درجهای از ایمان زمینهٴ درجات بعدی را فراهم میکند. اینها شواهد قرآنی است برای اینکه منظور از ذکر ذکر قلب است. اما در بحثهای روایی همانطوری که ملاحظه فرمودید یک مقدار از روایات دیروز خوانده شد، یک مقدار از روایات هم امروز ملاحظه میفرمایید. آن روایات را دیروز از کتاب شریف کافی خواندیم، امّا امروز از این وسائل چون جمعتر است، بعضی از روایاتی که در کتب دیگر است در وسائل آمده ولی در کافی چون نیست این ابواب الذکر وسائل را که یک دو ملاحظه بفرمایید نوع این مسائل را میشود از روایات استفاده کرد. کتاب الصلاة ابواب الذکر. این چهارم پنجم نوشته است از این چاپهای چیز در حقیقت گویا چهارم باید باشد. بله پشتش نوشته جلد چهارم پنجم مثل اینکه جلد چهارم است ظاهراً کتاب الصلاة ابواب الذکر این بعد از کتاب صلاة یعنی احکام صلاة که تمام شده، ابواب الدعاء است، بعد از ابواب الدعاء ابواب الذکر است بعدش هم ابواب التلاوة القرآن و الفضیلة القرآن کتاب دعا وکتاب ذکر و کتاب القرآن را معمولاً بعد از مسائل الصلاة ذکر میکنند. در وافی هم به همین ترتیب است. کتاب کشف الغطاء مرحوم کاشف الغطاء هم به همین ترتیب است. یک مقدار از روایات که خوانده شد در همین وسائل هم آمده است. منظور از ذکر خدا اگر نماز را ﴿اقم الصلاة لذکری﴾ قرآن تعبیر کرد دیروز به عرض رسید که آن نمازی که انسان بداند چه میگوید. در تأیید آن مطلب در باب کراهة ترک ذکر الله صفحهٴ 1179 این جلد از عدّةالداعی ابنفهد نقل میکند. ابنفهد از آن تعداد علمایی است که در بین رعایا خیلی کم نظیر هستند. همهٴ اینها انوار الاهی هستند ولی در بین رعایا یعنی اهلبیت(علیهم السلام) را تعبیر میکنند به موالی یعنی آنها مولای ما هستند در بین رعیّت گفتند به عظمت مرحوم بحرالعلوم و ابنطاووس وابنفهد کمتر دیده میشود. در عین حالی که همهٴ اینها انوار الاهی هستند. ابنفهد در کتاب عدّةالداعیاش این روایت را نقل میکند عن النبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) «قال ابخل الناس رجل یمربمسلم لا یسلّم علیه» بخیلترین مردم کسی است که از سلام کردن بخل میورزد. «و اکسل الناس عبد صحیح فارغ لایذکر الله بشفةٍ و لابلسان» کسلترین مردم پژمردهترین مردم کسانی هستند که صحیح است و بیکار است و همین طور آراماند هیچ چیزی بر لب ندارد. کسی است که از نمازش میدزدد «و اسرق الناس الذی یسرق من صلاته» از نمازش میدزدد. کسی که از نمازش دزدید نمیداند چه میخواند «تلف» این نماز پیچیده میشود «کما یلف الثوب الخلق» همانطوری که لباس کهنه را میپیچانند. لباس نو را تا میکنند تمیز ،لباس کهنه را میپیچانند. «کما یلف الثوب الخلق فیضرب بها وجهه» این را پرت میکنند به صورتش میزنند. پس اگر گفته شد ﴿اقم الصلاة لذکری﴾ عمده همان ذکر قلب است اگر کسی نداند چه میخواند و با خدای خودش چگونه راز و نیاز میکند، گرفتار این میشود. همان نمازی که باید شفاعت کند شکایت میکند. «و أجفی الناس» یعنی با جفاترین مردم «رجل» کسی است که «ذکرت بین یدیه» حضرت میفرماید اسم من برده بشود «فلم یصل علی» بر من صلوات نفرستد. «و اعجزالناس من عجز عن الدعاء» این به دنبالهٴ بحث دیروز بود که اگر نماز ذکر خداست عمده ذکر قلبی است نه ذکر زبانی. اگر ذکر زبانی باشد و ذکر قلبی نباشد این جور نماز را میپیچند به سر آدم میزنند. حدیث دوّم در همین باب (عنهم علیهم السلام «ان فی الجنه قیعانا» در بهشت بیابان های صافی است که کشت نشده. قاع آن بیابان باز است که «سرابٍ بقیع» قیع یعنی بیابان باز. قیع قاع قیعان اینچنین است. «ان فی الجنة قیعانا» در بهشت زمینهای کشت نشدهٴ فراوانی است «فاذا اخذ الذاکر فی الذکر» وقتی کسی به یاد حقّ متذکّر شد، آنگاه است که «اخذت الملائکةُ فی غرس الاشجار» فرشتهها شروع میکنند به کشتن آن زمینهای آماده. «فربما بعض الملائکه» گاهی بعضی از ملائکه دست از کشت برمیدارند. آنهایی که خسته نمیشوند که دست از کشت بردارند لذا جای سؤال میشود که چرا شما دست از کشت بر میدارید؟ «فیقال له لم وقفت» چرا دست از کشت برمیدارید؟ «فیقول ان صاحبی قد» من خسته نشدم آن رفیقم که باید ذکر میگفت و مصالح ساختمانی میداد، یا موادّ کشاورزی میداد او فتور کرد و خستگی داشت من خسته نشدم. «ان صاحبی قد فتر یعنی عن الذکر» از ذکر فتور کرد، از ذکر خسته شد. آن حدیث شریفی که دیروز یک مقدارش خوانده شد به پایان وقت رسیدیم در ذیلش این بود که امام صادق(سلام الله علیه) میفرماید در خدمت پدرم امام باقر(علیه السلام) که بودیم او زبانش مرتّب به ذکر حقّ گویا بود. در ذیلش آمده «وکان یجمعنا» همهٴ ما را جمع میکرد «فیأمرنا بالذکر حتی تطلع الشمس» ما را بین طلوعین خلاصه بیدار نگه میداشت یا قرآن یا ذکر . «فیامرنا بالذکر حتی تطلع الشمس»
سؤال ...
جواب: بله، ذکر زبانی هم هست البتّه آن لسان و شفه و همه حالاتی که داشت ذکر زبانی. حالا روایتی که از معانیالاخبار میآید که حضرت میفرماید ذکر الله فضیلت دارد، بعد میفرماید «أمّا انّی لا أقول سبحان الله و الحمدلله ولا اله الا الله و الله اکبر وان کان هذا من ذاک» میفرماید ذکر الله فضیلت دارد و اینکه میگویم ذکرالله فضیلت دارد نه یعنی کسی «سبحان الله و الحمد لله» بگوید گرچه این هم از ذکر الله است. آن ذکر اللهی که مهمّ است اینست که «اذا عرضت لک معصیة فاذکره» یعنی خدای سبحان را متذکّر باشید .... اگر یک گناهی مطرح شد انسان به یاد خدا باشد و چشمش را ببندد، گوشش را ببندد حالا آن هم میآید به خواست خدا.
«والحمدلله رب العالمین»
- ذکر خدا طمآنینه میآورد
- فراموشی خدا، فراموش نفس میآورد که زمینه اضطراب است
- خود فراموشی و خدا فراموشی
- هدایت و رشد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله الا بذکرالله تطمئن القلوب "28" الذین آمنوا وعملوا الصالحات طوبی لهم و حسن مآب "29"﴾
ظاهر این کریمه آن شد که طمیأنینهٴ قلب بدون ذکر خدا ممکن نیست چون این جمله مفید حصر است یعنی قلب بدون ذکر خدا مطمئن نخواهد شد. هر جا ذکر خدا نبود طمأنینه نیست. هر جا طمأنینه هست طمأنینهٴ راستین این به ذکر خدا هست. روی تناسب حکم و موضوع که با ذکر خدا قلب میآرمد، استفاده شد که قسمت مهم ذکر قلبی است نه ذکر زبانی ذکر زبانی از آن جهت که انسان میفهمد چه میگوید میشود ذکر قلبی و از آن راه طمأنینه پیدا میشود، زیرا قلب با کار زبان ارام نمیشود. اگر انسان چیزی را که نمیداند بگوید، زبانش بجنبد و قلبش نیابد، این قلب مطمئن نخواهد شد. اینکه در قرآن میفرمود: ﴿و أقم الصلاة لذکری﴾ و از طرفی فرمود: ﴿لا تقربوا الصلاة و انتم سکاری﴾ چرا ﴿لا تقربوا الصلاة و انتم سکاری﴾ بفهمید چه دارید میگویید. پس اگر در سورهٴ طٰه فرمود ﴿اقم الصَّلاة لذکری﴾ عمده ذکر قلب است و گرنه انسان مست، انسانی که گرفتار سُکر شده او ذکر زبانی دارد امّا این کریمه میفرماید ﴿لا تقربوا الصلاة و انتم سکاریٰ﴾ مگر اینکه این سُکر برطرف بشود تا بفهمید که چه میگویید ﴿حتی تعلموا ما تقولون﴾ پس قسمت مهم ذکر دل است و ذکر زبان زمینهای است برای ذکر قلب و بر اساس این حصر که با حرف تنبیه و تقدیم جارو مجرور مفید حصر شد ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ معنایش این است که هر جا ذکر الله نیست طمأنینه نیست و طمأنینه هم ملاحظه فرمودهاید در مقابل خوف و ﴿و جلت قلوبهم﴾ و امال ذلک نیست. طمأنینه در برابر اضطراب است. کسی که به یاد حقّ متذکّر است قلبش آرام است و کسی غافل است و به یاد حقّ نیست قلبش مضطرب است نمیداند چه کند. اگر ذکر خدا عامل طمانینه است، پس نسیان خدا عامل اضطراب است. کسی که خدا را فراموش کرد مضطرب است نمیداند چه کند. این نمیداند چه کند را ما در تعبیرات فارسی میگوییم «خودش را گم کرد» نمیداند چه کند. این خودش را گم کرد یا خودش رافراموش کرد را با تعبیر دیگر در سورهٴ حشر تلاوت میفرمایید و در سورهٴ حشر فرمود (آیهٴ 19) ﴿و لا تکونوا کالذین نسوا الله فأنساهم انفسهم﴾ اینهایی که ﴿نسوا﴾ خدا را یعنی متذکّر الله نیستند. وقتی متذکّر الله نشدند خدای سبحان اینها را از یاد خودشان میبرد. وقتی از یاد خودشان برد به یاد خودشان نیستند. وقتی به یاد خودشان نبودند آن مرکز ادراک و تصمیم گیری از درست اینها میرود لذا مضطرباند. ممکن نیست کسی خود را فراموش بکند و مطمئن باشد چون طمانینه آرامش دل است. وقتی کسی دل در اختیار او نیست چگونه آرام بشود لذا اگر در سورهٴ رعد فرمود یاد خدا طمانینه میآورد، در سورهٴ حشر فرمود فراموشی خدا فراموشی نفس میآوردکه زمینهٴ اضطراب است. ممکن است انسان خود را فراموش بکند ولی جمع بکند؟ ممکن است کسی خود راگم بکند ولی آرام باشد؟ این ممکن نیست. پس اگر نسیان خدا شد یقیناً انسان مضطرب است که نمیداند چه کند. این چه در زمان نشاط وسرور و رفاه باشد نمیداند چه کند، بیراهه میرود چه در زمان ترس و عداوت وجنگ باشد نمیداند چه کند میلرزد لذا اینهایی که خدا را فراموش کردند اگر در حال رفاه هستند ﴿بطراً و رئاءَ﴾ زندگی میکنند میشوند مطرط و مطمئن و اگر در زمان جنگ هم باشد قلبشان مرعوب میشود نه بترسند. خوف یک امر مشترکی است اما رعب در قلب مؤمن جا ندارد در قلب کافر جا میگیرد. رعب آن است که تمام قلب را بگیرد و قلب را ناآرام کند
سؤال ...
جواب: آنروز عرض شد که خوف با اطمینان میسازد اضطراب است که با اطمینان نمیسازد. خوف فرق بین خوف و خشیّت گذشت. خوف ترتیب اثر عملی است خدا به رسولش(صلی الله علیه و آله و سلّم)
میفرماید ﴿امّا تخافن من قوم خیانةً فانبذ الیهم﴾ اگر میترسی این کفّار به آتش بست احترام نگذارند دسیسه کنند این پیمان را پیش اینها پرت کن. خوف ترتیب ار عملیّه یک انسان عاقل مطمئنّ به یاد حقّ از مار و عقرب میترسد مار و عقرب میترسد یعنی چه؟ یعنی خودش را کنار میکشد.
سؤال ...
جواب: آن وعده است به عدم خوف از جهنّم. این وعده است که آن روز هم یکی از آقایان فرمودند این وعدهٴ الاهی است جمله، جملهٴ خبریهای است که القیت بداعی الانشاء. این جملهٴ وعد است جملهٴ وعد جملهٴ انشایی است. یعنی مؤمن را وعده میدهد امّا مؤمن موظّف است بین خوف و رجا زندگی کند از این طرف وظیفه است که بین خوف و رجا زندگی کند از آن طرف وعده است که اگر ایمان داشتی جهنّم نمیروی این خائف است که آیا تا آخرین لحظه ایمانش میماند یا گرفتار یک حواد میشود که ـ معاذ الله ـ از دست میدهد. فتحصّل که اگر ذکر الله عامل طمأنینه شد نسیان خدا عامل اضطراب است. عامل اضطراب بودن را در سورهٴ حشر به این لسان تعبیر فرمود که ﴿نسوا الله فأنساهم انفسهم﴾ خدای سحان اینها را از یاد خودشان برد. اگر کسی خودش را فراموش بکند گم بکند یقیناً مضطرب است. در حال نشاط اگر امکانات مالی داشته باشد خودش را گم میکند ﴿بطراً ورئاءَ الناس﴾ زندگی میکند کما مرَّ. در زمان جنگ هم گرفتار رعب میشود که خدای سبحان در چند جا فرمود ﴿سالقی﴾ ﴿سنلقی﴾ گاهی متکلم وحده گاهی متکلم مع الغیر ﴿فی قلوب الذین کفروا الرعب﴾ ﴿رُعب﴾ آن طوری که راغب معنا کرده انقطاع دل است در ار اینکه ترس همه جا را گرفته، دست و پایش را آدم گم میکند این غیر از خوف است اینکه رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود «انی نصرت برعب منصورم برعب» یعنی رعب من را خدای سبحان در قلب دیگران میاندازد القا میکند قلب میشود مضطرب. خوف با طمأنینهٴ قلب سازگار است انسان مطمئن میترسد دشمن حمله کند موضوع میگیرد ولی انسان مرعوب دست و بایش را گم میکند نمیداند چه کند لذا رعب را به عنوان عذاب درونی خدا در قلب کفّار و مشرکین القا میکند و نوع مواردی که سخن از القا رعب است، سخن از شرک و کفر است. میفرماید ﴿سالقی فی قلوب الذین کفروا الرعب﴾ ﴿سنلقی فی قلوب الذین کفروا الرعب بما أشرکوا بالله﴾ که سخن از ترک خدا است و آن ترک خدا باعث میشود اینها در حال جنگ و مانند آن گرفتار رعب بشوند که خودشان را گم بکنند، در حال نشاط و سرور و سرمایه هم ﴿بطراً و رئاءَ الناس﴾ هستند که ید خودشان را گم میکردند. اگر مرفّه نمیدانند چه کنند اگر گرفتار جنگ شدند هم نمیدانند چه کنند. اما ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ که شد مؤمن در سرّاء و ضرّاء آرام است.
سؤال ...
جواب: بله خشیت با اطمینان سازش دارد بله یعنی آن روز هم عرض شد به اینکه انسان یقین دارد که انسانی که مطمئن است تشنه است و یقین دارد که یک اب زلالی هم هست و یقین دارد که بین او و این آب زلال این راه پرخطر هست، راه همین است و لاغیر، او هم تشنه است و لاغیر، چشمهٴ زلال هم در دامنهٴ آن کوه است و لا غیر جای دیگر نیست منتها افتان و خیزان این راه را طی میکند میترسد که آیا موفّق میشود نمیشود؟ راه همین است و لا غیر، از این راه برنمیگردد. لذا مؤمن در حالت سرّائش و در حالت ضرائش در هر دو حال یکسان است. چرا؟ چون هم در سرّا به ذکر الله هست هم در ضرّا به ذکر الله هست ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ پس اگر در همین سورهٴ حشر میفرماید به اینکه (در آیهٴ دوم و سوم) همین سورهٴ حشر فرمود ﴿و قذف فی قلوبهم الرعب﴾ خدای سبحان رعب را در دل این یهودیان و مانند اینها القا کرد اینها مضطرباً رفتار کردند، خانههای خود را با دست خود خراب کردند، ﴿یخربون بیوتهم بأیدیهم و أیدی المؤمنین﴾ مسألهٴ القای رعب در سورهٴ انفال هم آمده است، در سورهٴ آلعمران هم آمده در سورهٴ انفال به این صورت است آیهٴ 12 سورهٴ انفال فرمود ﴿اذ یوحی ربک الی الملائکة انی معکم فبتو الذین آمنوا﴾ اینها را تبیت کنید سخن از جنگ بدر است سخن از جنگ نابرابر بدر است یعنی جنگی است که دشمن چند برابر مسلّح است و دوست یک دهم آنها را شاید نداشته باشد پس جنگی است نابرابر. خدا میفرماید من به ملائکه گفتم اینها را تثبیت کن ثابت کن آنها را بلرزان. ما به ملائکه گفتیم که ﴿فثبتوا الذین آمنوا﴾ اینها را تثبیت کن. از چه نظر تثبیت کن؟ یعنی بدنهٴشان یا جانشان را؟ به قرینهٴ تقابل که فرمود ﴿سالقی فی قلوب الذین کفروا الرعب﴾ که در دلهای اینها ما را رعب القا میکنیم مؤمنین را تثبیت کن یعنی مومن قلبش آرام است. فرمود ما کفّار را مرعوب میکنیم، قلبشان را ناآرام میکنیم. شما مؤمنین را تثبیت کنید یعنی ثابت قدم کنید. نه تنها باران میآید زمینه را محکم میکند که اسبهایشان فرو نرود، سُم اسبهایشان فرو نرود، آن یک گوشهٴ فایده است که در آیهٴ قبل آمده، از اینکه فرمود به ملائکه گفتیم ﴿فثبتوا الذین آمنوا﴾ از این طرف ﴿سالقی فی قلوب الذین کفروا الرعب﴾ از آن طرف معلوم میشود مؤمن مطمئن است و کافر مرعوب او ثثابت است این مضطرب، او نمیداند چه بکند این راهش مشخص است، این در حال جنگ آن هم در حال صلح و حال آرامش. ﴿فثبتوا الذین آمنوا سالقی فی قلوب الذین کفروا الرعب﴾ من القا میکنم ﴿فاضربوا فوق الاعناق و اضْربوا منهم کل بنانٍ ٭ ذلک بأنهم﴾ بنابراین اگر در آیهٴ قبل همین سورهٴ انفال آمده که خدای سبحان باران و امثال ذلک میفرستد تبیت بدن و مانند آن نیست. در همین سورهٴ انفال آیهٴ 9 به بعد این است فرمود ﴿و ما جعله الله الا بشری و لتطمئن به قلوبکم و ما النّصر الا منْ عند الله إنّ الله عزیز حکیم﴾ یعنی این فرستادن فرشتگان برای تأمین طمأنینه شماست. ﴿اذ یغشیکم النّعاس أمنةً منه﴾ شما در این جنگ نابرابر آن چنان احساس امنیّت میکنید که اصلاً خوابتان میبرد. آنها مضطرب هستند ما ارامش را از آنها گرفتیم. اما اینجا نعاس و خواب و آرامش و آسایش ترشیه میکند شما را شما را به پوشش قرار میدهد. اوّلین جنگ شما هم هست، جنگی است نابرابر ناآزموده، هیچگونه از امکانات و تدارکات جنگی را ندارید، مع ذلک در کمال آرامش دارید میخوابید و آنها همهٴ امکانات را دارند، عدّه و عُدّهٴ آنها بیش از شماست امّا مضطرب هستند. این میشود ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾ ﴿اذ یغشیکم النعاس أمنةً منه﴾ سبحانه و تعالی است که هیچ به این فکر نیستید که آخر با هیچ معادلات ریاضی جنگ بدر قابل حلّ نبود. جمعیّت شما کمتر قدرت شما کمتر سلاح شما کمتر خوراکتان ضعیفتر و کمتر، امّا آنها آرام ندارند شما میخوابید ﴿اذ یغشیکم النعاس أمنةً منه و ینزل علیکم من السماء ماء﴾ که اگر بعد از خواب نیازی به آب داشتید باز آن نیازهایتان را برطرف کنید ﴿لیطهرکم ویذهب عنکم رجز الشیطان و لیربط علی قلوبکم و یثبت یه الاقدام﴾ که زمینه سفت بشود هم آثار ظاهری هم آثار باطنی. آنگاه به دنبالش فرمود ما به ملائکه گفتیم مؤمنین را تثبیت کن من کفّار را میلرزانم. ﴿سالقی فی قلوب الذین کفروا الرعب﴾ پس شما مؤمنین را تثبیت کنید ما کفّار را میلرزانیم. نه خائفشان میکنیم خوف مشترک بود مرعوبشان میکنیم یک انسان مرعوب قلبش لبریز از ترس است این راه تصمیمگیری ندارند. انسان خائف چون قلبش لبریز از ترس نیست جا برای تصمیم و اندیشه هست امّا یک انسان مرعوب اگر قلبش جای خالی نداشته باشد برای تصمیم واندیشه چگونه تصمیم بگیرد؟ هرگز قدرت تصمیم ندارد.
سؤال ...
جواب: نه دیگر از این طرف ذکر است از آن طرف تثبیت هر لحظه که یاد خدا باشد همان لحظه یاد خدای سبحان زمینهٴ تثبیت قلب را فراهم میکند. هر درجه که برای ذکر باشد به همان درجه طمأنینه است ملاحظه میفرمایید در سورهٴ کهف خدای سبحان به رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلّم) میفرماید که.
سؤال ...
جواب: بله، البته ذکر الله همان ذکر قلب است دیگر. ذکر قلب طمأنینه میآورد استقامت میآورد.
سؤال ...
جواب: بله یعنی تنها به گفتن اکتفا نکنند عمل هم داشته باشند دیگر. در سورهٴ کهف آیهٴ 23 به بعد اینچنین است ﴿و لاتقولن لشایءٍ انی فاعل ذلک غدا ٭ الا ان یشاءالله واذکر ربک اذا نسیت و قل عسیٰ ان یهدین ربی لاقرب من هذا رشدا﴾ این دستوری است از باب «ایاک اعنی و اسمعی» که به حضرت میدهد تا امّت استفاده کنند. فرمود اگر خدا را فراموش کردی به یاد خدا باش تا هدایتت افزوده بشود معلوم میشود هر درجهای از ذکر که هم سطح خود از ایمان و هدایت را در بر دارد زمینه است برای درجهٴ بعدی و ایمان و هدایت بالاتر ﴿و اذکر ربک اذا نَسیت﴾ اگر آن درجهٴ عالیه را از دست دادی متذکّر حقّ باش واین چنین بگو ﴿و قل عسی ان یهدین ربی لاقرب من هذا رشدا﴾ یک رشد بهتر و بیشتری را خدا به شما مرحمت کند چون رشد را که قرآن کریم یک وصف جامع قلبی دانست که آنهایی که خدای سبحان ﴿حبب الیکم الایمان و زینه فی قلوبکم و کرّه الیکم الکفر والفسوق والعصیان اولئک هم الراشدون﴾ اینگونه در سورهٴ حجرات است اگر کسی دارای آن دو صفت ثبوتی و این سه صفت سلبی بود میشود راشد ﴿ولکن الله﴾ خدای سبحان که ﴿حبب الیکم الایمان و زینهُ فی قلوبکم﴾ این دو ﴿و کرة الیکم الکفر والفسوق و العصیان﴾ این سه صفت سلبی با آن دو صفت ثبوتی اگر در قلبی امید ﴿اولٰئک هم الراشدون﴾ پس رشد این امور است در این کریمه فرمود امید اینکه رشد بهتری پیدا کنی به یاد حقّ باش. بگو امید این است که خدای سبحان راه بهتر و نزدیکتری را به من ارائه بدهد. معلوم میشود ذکر درجاتی دارد در قبال هر درجه طمأنینهایست و هر درجه زمینهٴ رسیدن به درجات دیگر را فراهم میکند. اگر در سورهٴ انفال فرمود ﴿لهم درجات﴾ در سورهٴ آلعمران میفرماید ﴿هم درجات﴾ این ﴿هم درجات﴾ خیلی معنا دارد غیر از ﴿لهم درجات﴾ سورهٴ انفال است. این طور نیست که در سورهٴ آلعمران یک لام حذف شده باشد حرف جر حذف شده باشد. نه خود مؤمن به جایی میرسد که میشود درجهٴ ایمان، نه ﴿له درجه﴾ این ﴿له درجه﴾ در سورهٴ انفال است. همان فرقی که در کتابها بین حال و ملکه گذاشتند، اگر وصف قابل زوال باشد میشود حال و اگر ملکهٴ راسخ باشد میشود ملکه و دیر زوال است یا قابل زوال نیست ایمان هم اینچنین است آن مستودع و مستقرّش فرق دارد. گاهی انسان درجاتی پیدا میکند که احیاناً قایل زوال است گاهی آنچنان دین در او رسوخ کرده «من قرنه» الی قدمه که خود درجهای از ایمان میشود نه دارای درجه است. این ﴿لهم درجات﴾ سورهٴ انفال مال یک مرحله است با ﴿هم درجات﴾ که سورهٴ آلعمران است مال مرحلهٴ دیگر است.
سؤال ...
جواب: آنجا مرعوب نشدند اولاً عین آن اشخاص معلوم نیست و ثانیاً آنها در جنگ أحد مرعوب نشدند. طمع جمع غنیمت اینها را وادار کرده سرپیچی از بیان حضرت اینها را محکوم کرده به یک شکست موقّت نه مرعوب شدند.
سؤال ...
جواب: نه در جریان جنگ أحد اینطور بود. آن سنجر را آن راه نفوذی را عدّهای در حدود پنجاه نفر به دستور حضرت پاس میدادند که دشمن از آن پشت حمله نکند، حضرت فرمود اگر شما دیدید ما دشمن را تا دروازههای مکّه هم راندیم، شما جایتان را تغییر ندهید. اگر دیدید آنها ما را تا مدینه تعقیب کردند شما جایتان را تغییر ندهید شما این سنگر را حفظ کنید. اینها غفلت کردند در اثر اینکه به آن رشد کامل نرسیده بودند وقتی که مسلمین پیروز شدند و مشغول جمع غنائم شدند، اینها گفتند که ما هم برویم غنیمت جمع بکنیم. آمدند پایین مشغول جمع غنیمت شدند دشمن از آن پشت از این دهنهٴ کوه سرریز کرده. این اشتباهی کردند تخلّف کردند از دستور حضرت، به این درد گرفتار شدند. و دو آیه در قرآن کریم است در سورهٴ اسرا است یک قسمتش که یک اصل کلّی قرآنی را تبیین میکند و آن دو آیه این است که میفرماید ﴿وَ ان عدتم عدنا﴾ ﴿و ان تعودوا نعد﴾ هر دو مطلب یک اصل کلّی را میرساند. مادامی که شما در راهاید فیض ما میرسد. مادامی که برگشتید فیض ماهم قطع میشود. این چنین است. اگر مؤمن به سوی اختیار خودش راه را عوض کرده فیض خدا هم قطع میشود. اگر راه را ادامه داد فیض خدا هم ادامه دارد. ﴿وَ ان عدتم عدنا﴾ ﴿وَ ان تعودوا نعد﴾ این دو بیان یک اصل کلّی قرآنی را تبیین میکند. بنابراین هر درجهای از ایمان زمینهٴ درجات بعدی را فراهم میکند. اینها شواهد قرآنی است برای اینکه منظور از ذکر ذکر قلب است. اما در بحثهای روایی همانطوری که ملاحظه فرمودید یک مقدار از روایات دیروز خوانده شد، یک مقدار از روایات هم امروز ملاحظه میفرمایید. آن روایات را دیروز از کتاب شریف کافی خواندیم، امّا امروز از این وسائل چون جمعتر است، بعضی از روایاتی که در کتب دیگر است در وسائل آمده ولی در کافی چون نیست این ابواب الذکر وسائل را که یک دو ملاحظه بفرمایید نوع این مسائل را میشود از روایات استفاده کرد. کتاب الصلاة ابواب الذکر. این چهارم پنجم نوشته است از این چاپهای چیز در حقیقت گویا چهارم باید باشد. بله پشتش نوشته جلد چهارم پنجم مثل اینکه جلد چهارم است ظاهراً کتاب الصلاة ابواب الذکر این بعد از کتاب صلاة یعنی احکام صلاة که تمام شده، ابواب الدعاء است، بعد از ابواب الدعاء ابواب الذکر است بعدش هم ابواب التلاوة القرآن و الفضیلة القرآن کتاب دعا وکتاب ذکر و کتاب القرآن را معمولاً بعد از مسائل الصلاة ذکر میکنند. در وافی هم به همین ترتیب است. کتاب کشف الغطاء مرحوم کاشف الغطاء هم به همین ترتیب است. یک مقدار از روایات که خوانده شد در همین وسائل هم آمده است. منظور از ذکر خدا اگر نماز را ﴿اقم الصلاة لذکری﴾ قرآن تعبیر کرد دیروز به عرض رسید که آن نمازی که انسان بداند چه میگوید. در تأیید آن مطلب در باب کراهة ترک ذکر الله صفحهٴ 1179 این جلد از عدّةالداعی ابنفهد نقل میکند. ابنفهد از آن تعداد علمایی است که در بین رعایا خیلی کم نظیر هستند. همهٴ اینها انوار الاهی هستند ولی در بین رعایا یعنی اهلبیت(علیهم السلام) را تعبیر میکنند به موالی یعنی آنها مولای ما هستند در بین رعیّت گفتند به عظمت مرحوم بحرالعلوم و ابنطاووس وابنفهد کمتر دیده میشود. در عین حالی که همهٴ اینها انوار الاهی هستند. ابنفهد در کتاب عدّةالداعیاش این روایت را نقل میکند عن النبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) «قال ابخل الناس رجل یمربمسلم لا یسلّم علیه» بخیلترین مردم کسی است که از سلام کردن بخل میورزد. «و اکسل الناس عبد صحیح فارغ لایذکر الله بشفةٍ و لابلسان» کسلترین مردم پژمردهترین مردم کسانی هستند که صحیح است و بیکار است و همین طور آراماند هیچ چیزی بر لب ندارد. کسی است که از نمازش میدزدد «و اسرق الناس الذی یسرق من صلاته» از نمازش میدزدد. کسی که از نمازش دزدید نمیداند چه میخواند «تلف» این نماز پیچیده میشود «کما یلف الثوب الخلق» همانطوری که لباس کهنه را میپیچانند. لباس نو را تا میکنند تمیز ،لباس کهنه را میپیچانند. «کما یلف الثوب الخلق فیضرب بها وجهه» این را پرت میکنند به صورتش میزنند. پس اگر گفته شد ﴿اقم الصلاة لذکری﴾ عمده همان ذکر قلب است اگر کسی نداند چه میخواند و با خدای خودش چگونه راز و نیاز میکند، گرفتار این میشود. همان نمازی که باید شفاعت کند شکایت میکند. «و أجفی الناس» یعنی با جفاترین مردم «رجل» کسی است که «ذکرت بین یدیه» حضرت میفرماید اسم من برده بشود «فلم یصل علی» بر من صلوات نفرستد. «و اعجزالناس من عجز عن الدعاء» این به دنبالهٴ بحث دیروز بود که اگر نماز ذکر خداست عمده ذکر قلبی است نه ذکر زبانی. اگر ذکر زبانی باشد و ذکر قلبی نباشد این جور نماز را میپیچند به سر آدم میزنند. حدیث دوّم در همین باب (عنهم علیهم السلام «ان فی الجنه قیعانا» در بهشت بیابان های صافی است که کشت نشده. قاع آن بیابان باز است که «سرابٍ بقیع» قیع یعنی بیابان باز. قیع قاع قیعان اینچنین است. «ان فی الجنة قیعانا» در بهشت زمینهای کشت نشدهٴ فراوانی است «فاذا اخذ الذاکر فی الذکر» وقتی کسی به یاد حقّ متذکّر شد، آنگاه است که «اخذت الملائکةُ فی غرس الاشجار» فرشتهها شروع میکنند به کشتن آن زمینهای آماده. «فربما بعض الملائکه» گاهی بعضی از ملائکه دست از کشت برمیدارند. آنهایی که خسته نمیشوند که دست از کشت بردارند لذا جای سؤال میشود که چرا شما دست از کشت بر میدارید؟ «فیقال له لم وقفت» چرا دست از کشت برمیدارید؟ «فیقول ان صاحبی قد» من خسته نشدم آن رفیقم که باید ذکر میگفت و مصالح ساختمانی میداد، یا موادّ کشاورزی میداد او فتور کرد و خستگی داشت من خسته نشدم. «ان صاحبی قد فتر یعنی عن الذکر» از ذکر فتور کرد، از ذکر خسته شد. آن حدیث شریفی که دیروز یک مقدارش خوانده شد به پایان وقت رسیدیم در ذیلش این بود که امام صادق(سلام الله علیه) میفرماید در خدمت پدرم امام باقر(علیه السلام) که بودیم او زبانش مرتّب به ذکر حقّ گویا بود. در ذیلش آمده «وکان یجمعنا» همهٴ ما را جمع میکرد «فیأمرنا بالذکر حتی تطلع الشمس» ما را بین طلوعین خلاصه بیدار نگه میداشت یا قرآن یا ذکر . «فیامرنا بالذکر حتی تطلع الشمس»
سؤال ...
جواب: بله، ذکر زبانی هم هست البتّه آن لسان و شفه و همه حالاتی که داشت ذکر زبانی. حالا روایتی که از معانیالاخبار میآید که حضرت میفرماید ذکر الله فضیلت دارد، بعد میفرماید «أمّا انّی لا أقول سبحان الله و الحمدلله ولا اله الا الله و الله اکبر وان کان هذا من ذاک» میفرماید ذکر الله فضیلت دارد و اینکه میگویم ذکرالله فضیلت دارد نه یعنی کسی «سبحان الله و الحمد لله» بگوید گرچه این هم از ذکر الله است. آن ذکر اللهی که مهمّ است اینست که «اذا عرضت لک معصیة فاذکره» یعنی خدای سبحان را متذکّر باشید .... اگر یک گناهی مطرح شد انسان به یاد خدا باشد و چشمش را ببندد، گوشش را ببندد حالا آن هم میآید به خواست خدا.
«والحمدلله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است