- 662
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 7 سوره رعد _ بخش دوم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 7 سوره رعد _ بخش دوم
- ضرورت وجود اعجاز برای انبیاء
- پیشنهاد نابجای کفار برای معجزات نامتعارف
- قرآن معجزه پیامبر
- مرده بودن منکران اعجاز انبیاء
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِن رَّبِّهِ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾
در این سورهٴ مبارکهٴ رعد اول به طور اجمال به حقانیت جمیع ما جاء به النبی اشاره کرد در آیهٴ اولی فرمود ﴿وَالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ الْحَقُّ﴾ و قسمت مهم آنچه را که نازل شده است و جزء ما جاء به النبی است توحید است و نبوت است و معاد آنگاه با چند برهان مسئلهٴ توحید و معاد را تبیین فرمود و چون توحید و معاد بیان شد وحی و نبوت هم بیان میشود زیرا اگر برای جهان مبدئی هست هو الله سبحانه و برای عالم معادی است که باز هو الله سبحانه بکل شیء حسیب است اگر یوم الحسابی هست پس تکلیفی هست زیرا در یوم الحساب سؤال میکنند که فلان کار را چرا کردی و فلان کار را چرا نکردی قهراً تکلیف واجب و حرام حلال و حرام و دیگر احکام تکلیفی باید باشد, حساب نیست مگر قبلاً قانونی طرح شده باشد تکلیفی تعیین شده باشد تا در یوم الحساب اعمال را برابر آن قانون منطبق کنند و کیفر یا پاداش بدهند بنابراین توحید را به صراحت و همچنین معاد را به صراحت در این سه برهان اشاره کردهاند و بیان کردهاند, وحی را و نبوت و ضرورت را بالالتزام. بعد از اینکه این مرحلهٴ از بحث تمام شد پرداختند به شبهات کسانیکه در این امور سهگانه نقدی دارند بعضی از نقدها مربوط به معاد است بعضی از اشکالها مربوط به وحی و رسالت است بعضی از اشکالها مربوط به توحید و مبدأ متعال آنچه که مربوط به معاد بود فیالجمله اشاره شد و گذشت منکرین معاد چند تا اشکال داشتند یک مقدارش در سورهٴ «رعد» بود بقیه در سور دیگر بود که بالاجمال اشاره شد.
اشکال و درخواست متعدد منکران معاد پیرامون وحی و نبوت
مقام ثانی از انتقادهای آنها ناظر به وحی و رسالت است که مقام ثالث راجع به توحید است در مقام ثانی که فعلاً محل بحث است انتقادی که دربارهٴ وحی و رسالت داشتند این بود که میگفتند چرا هر روز معجزهٴ تازه و آیه علی حده و جدیدی نمیآوری؟ این را قرآن کریم مکرر از مشرکین نقل کرد یا برای آنکه هر روز یک طرح تازه و یک پیشنهاد تازهای را مطرح میکردند یا هر روز دستهای و گروهی این حرف را طرح میکردند از این جهت هم در همین سورهٴ «رعد» که محل بحث است در چند جا این مطلب تکرار شده هم در سور دیگر بازگو شده, گذشته از اینکه در سور دیگر این مسئله تکرار شد در همین سورهٴ «رعد» هم چند جا تکرار شده و خواستهٴ کفار این بود که چرا آیت و معجزهای برای ما نمیآوری اولاً وجود رسول الله(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) معجزه بود این را معجزه حساب نمیکردند, آیات قرآن کریم معجزه بود این را معجزه نمیپنداشتند و منظورشان اهانت واستهزاء بود چه اینکه آیات دیگر پرده برداشت فرمود منظورشان جز استهزاء چیز دیگری نیست, قرآن کریم در برابر این پیشنهادها تحلیل میکند هم انگیزهٴ آنها را بیان میکند و هم معجزه بودن و آیت بودن کتاب الله را بیان میکند و هم اینکه معجزه به دست خداست نه به دست غیر خدا آن را بیان میکند و هم اینکه اعجاز برای هر معجزهای یک وقت مناسبی است یک حکمت خاصی است, اینطور نیست که اگر کسی قدرت داشت بتواند روزانه وضع نظام را عوض کند روزانه جهان تکوین را تغییر بدهد بلکه ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ برای هر چیزی یک حکم مضبوط و منظمی است عالم با نظم اداره میشود و اعجاز انبیا هم از نظم جهان بیرون نیست حالا اگر کسی پیامبر شد پشت سر هم نظم جهان را عوض بکند اینطور نیست.
پرسش: پس شق القمر چگونه است و اگر ماه دو قسمت شود بر خلاف نظام نیست؟
پاسخ: نه برای اینکه جزء نظام کلی عالم این است که اگر یک وقتی ایمان آوردن یک عدهای موقوف باشد بر اینکه عادت عوض شود نه حکم عقلی تغییر پیدا کند
پرسش: واقعاً دو نصف شد یا به تصور دو نصف شد؟
پاسخ: واقعاً دو نصف شد دیگر اینها جزء عادت هست
ضرورت وجود معجزه در نظام جهان
یعنی نظام جهان بر این اقتضاء میکند که انسانی باشد نظام جهان اقتضا میکند که انسان هدایت بشود نظام جهان اقتضا میکند که هدایت انسان از راه وحی است نظام جهان اقتضا میکند که کسی که داعیهٴ وحی و رسالت دارد اعجازی بیاورد بتواند در نظام دخل و تصرف کند باذن الله تا مردم بفهمند این مأمور من عند الله است چون این مقام شامخ رسالت یک مقام بلندی است مدعیان دروغین این مقام کمتر از انبیای راستین نیستند لذا فهرست متنبیان کمتر از آمار انبیاء نیست هر وقت پیامبر بود در کنارش چند تا متنبی بود برای اینکه روشن بشود نبی کیست متنبی دروغین کیست معجزه لازم است اعجاز خرق عادت است نه خرق طبیعت فتحصل که وجود اعجاز جزء ضروریات نظام جهان است جهانی که در او معجزه نباشد خرق عادت نباشد جهان ناقصی است وقتی که ما سیر بحث را به انسان و هدایت انسان میرسانیم میبینیم در عالم حتماً باید معجزه باشد و معنای اعجاز هم خرق عادت است نه خرق قوانین عقلی اگر تمام جریانها بطور عادی سیرشان را ادامه بدهند کسی هم بیاید بگوید من با ماورای طبیعت ارتباط دارم و رسولم من عند الله العزیر الحکیم مردم با چه قبول کنند؟ ناچار یک کاری که جز با ماوراء طبیعت در ارتباط نیست باید نشان بدهند و آن کار را چون آن مدعی نبوت انجام میدهد متنبیها عاجزند فرق نبی و متنبی مشخص میشود که ﴿إِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الْغَالِبُونَ﴾ ﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُومُ الأشْهَادُ﴾ در جمع إنَّ جندنا که انبیا هستند, ﴿لَهُمْ الْغَالِبُونَ﴾ و اگر کسی مسیر انبیا را طی کرد او غالب است بنابراین روی این بحثهای عقلی میبینیم که وجود اعجاز در نظام ضروری است عالمی که معجزه در آن نباشد یک عالم ناقصی است یعنی نبوت نباشد یعنی وحی نباشد یعنی انسانها سُدی و رها باشند هدایت نشوند بنابراین اگر مسئله ﴿یَانَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً﴾ , است اعجاز است اگر ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً﴾ است تصرف در آب است اعجاز است اگر ﴿غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ﴾ که تصرف در فضا و باد است اعجاز است اگر ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ﴾ است اعجاز است, الا اینکه چه زمانی باید معجزه اظهار بشود و به دست چه کسی باید معجزه ظهور بکند این ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ اینچنین نیست که با اقتراح مستهزیها و مسخرهکنندهها انبیا(علیهم السلام) هر روز بیایند نظام را عوض بکنند اینچنین نیست یا برای آنکه پیشنهاد دهندهها زیاد بودند یا برای آنکه همین گروه لجوج هر روز این جریان را تکرار میکردند در نوع سورههای قرآن این مسئله طرح شده در همین سورهٴ محل بحث یعنی سورهٴ رعد هم چند جا شده
تحلیل سخن استهزء کنندگان برای پیامبر اکرم(ص)
و قرآن این مسئله را تحلیل کرد فرمود انگیزهٴ اینها استهزاء است یک, اعجاز هم ضروری است و ما معجزه آوردیم و آن کتاب الله است دو, و باز هم اعجاز و معجزات به دست انبیا ظهور میکند این سه, اما ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ اینطور نیست که هر روز هر چه آنها گفتند ما انجام بدهیم هر روز هر چه گفتند تو انجام بدهی و تو رسول من بدان که گرچه به ایمان اینها حریصی ولی اگر بخواهی به آسمانها بروی و از آسمان معجزه بیاوری یا زمین را بشکافی از زمین اعجاز و معجزه بیاوری اینها ایمان نمیآورند اینها به دنبال چیز دیگر حرکت کردهاند و مطمئن باش اگر هم معجزهٴ سمائی بیاوری یا معجزهٴ ارضی بیاوری باز اینها ایمان نمیآورند این گروهی که ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ آن وقت این تحلیلها را در همین سورهٴ رعد و سورهٴ انعام و سورهٴ یونس و سورهٴ غافر و دیگر سور که قرآن کریم انگیزههای پیشنهاد دهندهگان اعجاز روزانه را مطرح میکنند مطالعه کنیم در همین سورهٴ مبارکهٴ رعد که محل بحث است یک جا همین آیهٴ محل بحث بود که فرمود ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِن رَّبِّهِ﴾ جواب اینها را نداد نه خدای سبحان جواب اینها را داد و نه فرمود تو جواب اینها را بده, بلکه مستقیماً به رسول الله(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) برای طمأنینهٴ بیشتر سخن گفت فرمود ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾ باز در همین سورهٴ «رعد» که محل بحث است آیهٴ 27 این است که ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِن رَّبِّهِ﴾ کفار میگویند چرا معجزه نازل نشد؟ ﴿قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ﴾
مفهوم انابه کردن و هدایت ویژه انابه کنندگان
اینچنین نیست که هدایت و ضلالت با معجزه باشد، چندین معجزه آمد و اینها معجزاتی دیدند و مؤمن نشدند هدایت و ضلالت توفیق یا خذلان الهی است که در اثر حسن نیت یا خبث سریره دامنگیر انسان میشود یا نصیب انسان میشود ﴿قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ﴾ کسی که انابه کرد کسی که چندین نوبت به طرف خدا برگشت یا کسی که از غیر خدا منقطع شد و الهی اندیشید این از هدایت ویژه برخوردار است ﴿یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَاب﴾ این انابه یا از ناب ینوب است به کسی میگویند انابه کرد و جزء منیبین است که چندین نوبت به طرف خدا برگشته باشد این تکرر رجوع را میگویند انابه که این فوق توبه است, اگر چندین نوبت به طرف إله برگشت میشود جزء منیبین و انابه کرده است یا از ناب ینیب است یعنی انقطع و ینقطع کسی که منقطع از غیر اله باشد و منقطع الی الله باشد جزء منیبین است و اگر کسی انابه کرد خدا او را از هدایت خاص برخوردار میکند خدا همگان را هدایت کرده است به معنی ارائة الطریق اما کسی که انابه کرد منقطع از غیر خدا و مرتبط الی الله شد یا چندین نوبت به طرف الله برگشت خدا او را از هدایت خاص برخوردار میکند که ﴿یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَاب﴾ آنگاه فرمود ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ﴾ ... ﴿وَلَوْ أَنَّ قُرآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأرْضُ أَوْکُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَی بِل لِلَّهِ الأمْرُ جَمِیعاً﴾
مولودی از استهزاء و درخواستهای نابجای منکران
آنها چه پیشنهاد میدهند پیشنهاد میدهند به اینکه این کوهها کنار برود این جبال تسییر وتحریک اینها را جابجا کند اگر هم منظورشان عملی بشود که آمدند گفتند مکه در مهار کوههاست که کوهها احاطه کرده مکه را یک دشت وسیعی ندارد اگر هم ما این کوهها را به وسیلهٴ و به برکت اعجاز قرآن کنار ببریم باز ایمان نمیآورند ﴿وَلَوْ أَنَّ قُرآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأرْضُ﴾ یا زمین را ما تقطیع بکنیم آنجا که دلشان بخواهد دره بشود دره شود آنجا که میخواهد کوه بشود کوه شود آنجا که میخواهد دشت بشود دشت شود و مانند آن هر پیشنهادی که آنها دربارهٴ جریان زمین و درهها و کوهها و امثال ذلک میدهند اگر هم عملی بشود ﴿أَوْکُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَی﴾ اینها ایمان نمیآورند اگر کتابی بوسیلهٴ آن کتاب این آیات تکوینی عوض بشود این قرآن هست توان آن را دارد ولی باز ایمان نمیآورند
پرسش ...
پاسخ: ﴿سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ﴾ کاری به تقطیع ارض ندارد چون آنها پیشنهاد دادند که ما اگر بخواهیم اینجا کشت کنیم کشاورزی کنیم و مانند آن این کوهها جلو ما را میگیرد دستور بده یک مقدار کوهها فاصله بگیرند اینجا یک دشت پهنی بشود این ﴿سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ﴾ است یا بوسیلهٴ قرآن تقطیع ارض بشود یا طی الارض بشود که بوسیلهٴ قرآن انسان از جای دوری به جای دوری در اسرع اوقات برود که طی الارض همان تقطیع الارض است یا نه قطعات بشود جائی که خواستیم دره بشود دره بشود جائی که خواستیم هموار بشود هموار بشود و مانندآن.
پرسش ...
پاسخ: یا اینکه میفرماید هر پیشنهادی که بدهند یا اگر کتابی بوسیلهٴ اعجاز آن کتاب این تصرفات بخواهد بشود از قرآن برمیآید ولی باز اینها ایمان نمیآورند ﴿أَوْکُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَی﴾ که میگفتند ما مردههایمان را از نزدیک ببینیم و با آنها سخن بگوئیم وقتی سخن از معاد مطرح بود اینها میگفتند ﴿ائْتُوا بِآبَائِنَا﴾ پدران ما را پس بیاورید خیال میکردند معاد یعنی دنیای مجدد در همین دنیا انسان دوباره زنده میشود که جواب "لو" محذوف است ﴿بِل لِلَّهِ الأمْرُ جَمِیعاً﴾ اولاً اگر کتابی منشأ برکات اینچنینی باشد این قرآن هست و اگر بوسیلهٴ قرآن این برکات، عملی بشود باز اینها ایمان نمیآورند, خوب این را به خواست خدا فردا بحث خواهیم کرد یعنی به اینجا که رسیدیم علی حده بحث میشود که منظور تسییر و تقطیع و تکلیم چیست.
سرّ نپذیرفتن درخواستهای منکران نبوت
بحث مورد دوم بود که گفتند چرا آیات الهی نازل نمیشود معجزات نمیآورید و مانند آن در همین سورهٴ «رعد» آیهٴ 38 به این صورت است ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِکَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجاً وَذُرِّیَّةً وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّهِ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ , فرمود گرچه اینها پیشنهاد میدهند که شما معجزهٴ جدید و آیت تازهای ارائه بدهید اما اینچنین نیست که اگر کسی پیامبر شد هر روز هر لحظه در نظام اثر کند زیرا تغییر نظام هم با نظم است یعنی ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ یعنی لکل وقتٍ محدودٍ حکمٌ مقضی کتاب آن حکم مقضی است ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ کَانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتَاباً مَوْقُوتاً﴾ یعنی حکمی است معین تنظیم شده برای هر شیئی حکم مضبوطی است گرچه وجود نبوت لازم است و نبوت بدون اعجاز نخواهد بود اما اعجاز روزانه و لحظهای نیست که هر لحظه اعجاز و هر روز یک معجزه که نظام عوض بشود تغییر نظام هم روی نظم خاص است یعنی همانطوری که هدایت انسان لازم است و هدایت انسان جز به وحی و رسالت میسر نیست و تشخیص وحی و رسالت جز به اعجاز میسر نیست پس وجود اعجاز به عنوان یک ضرورت در نظام مطرح است این اعجاز هم ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ منظم است اینطور نیست که هر روز معجزهٴ جدید هر روز آیت تازه باشد ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ این موارد گوناگونی بود که در همین سورهٴ رعد مطرح است و اما آنچه که در سور دیگر مطرح است.
پرسش ...
پاسخ: أجل یعنی مدت محدود کی ما باید معجزه بیاوریم این یک وقت حساب شده دارد آنها چون پیشنهادشان در این سورهٴ «رعد» این بود آیهٴ 38 میگفتند ﴿وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ چرا؟ چون ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ اینچنین نیست که هر وقت دیگران پیشنهاد دادند این معجزه بیاورد اگر ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ نبود و عالم منظم نبود و هرج و مرج بود هر وقت اینها پیشنهاد دادند شما هم معجزه بیاورید, اگر لکل أجلٍ لکل وقتٍ محدودٍ کتابٌ مقضی و حکمٌ معین, اگر این است بر اساس اینکه ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾ , بر اساس همان اصل دیگری که در این سورهٴ رعد است که ﴿وَکُلُّ شَىءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾ , پس نظم در جهان حاکم است اینچنین نیست که هر روزی که اینها پیشنهاد دادند که مردهای زنده بشود معجزهٴ تازهای اظهار بشود رسول الله انجام بدهد, گرچه خدای سبحان قادر است اما با نظم کار را انجام میدهد.
عمر منکران از شناخت مقام نبوّت
ولی منکرین که در برابر وحی و رسالت قرار میگرفتند همانطوری که یک عدهای در برابر توحید هر آیت ونشانهای را هم که در دلالت بر توحید دلیل کافی باشد ببیند ایمان نمیآورند در برابر آیات رسالت و وحی هم اینچینن است اگر ﴿وَإِن یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لاَ یُؤْمِنُوا بِهَا﴾ که در قرآن کریم هست اگر هر آیتی را که دلالت بر وحدانیت خدای سبحان میکند اینها ببینند باز ایمان نمیآورند دربارهٴ آیات و نشانههای وحی و رسالت هم اینچنین است یا میگویند هر روز اعجاز تازهای بیاور یا میگویند که همانطوری که تو میبینی ما هم ببینیم خیال میکنند که رسول شدن یعنی یک فرد عادی با همهٴ خصوصیتهای یک فرد عادی با فرشتگان در تماس است میگویند اگر فرشته با تو حرف میزند خوب پس با ما حرف بزند ما قبول کنیم اگر خدا با تو سخن میگوید با ما هم سخن بگوید تا ما هم قبول بکنیم ﴿لَوْلاَ یُکَلِّمُنَا اللّهُ﴾ , چرا با ما حرف نمیزند؟ دلشان میخواست، چون فکر میکردند که رسول(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) مانند اینها غذا میخورد در خیابان و بازارها راه میرود اینها میگفتند تو که با ما فرق نمیکنی اگر تو کلام الله را میشنوی ما هم باید بشنویم ﴿لَوْلاَ یُکَلِّمُنَا اللّهُ﴾ چرا خدا با ما سخن نمیگوید؟ این در سورهٴ «بقره» آیهٴ 118 هست ﴿وَقَالَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ لَوْلاَ یُکَلِّمُنَا اللّهُ أَوْ تَأْتِینَا آیَةٌ﴾ , اینها جاهلانه پیشنهاد میدادند میگفتند اگر تو کلام الله را میشنوی خُب چرا ما نمیشنویم؟ اگر خدا با تو سخن میگوید چرا با ما سخن نمیگوید؟ که ما بپذیریم ﴿وَقَالَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ لَوْلاَ یُکَلِّمُنَا اللّهُ أَوْ تَأْتِینَا آیَةٌ﴾ یک آیهای بیاید برای خود ما روشن بشود این حرف تنها حرف مشرکین حجاز نبود ﴿کَذلِکَ قَالَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ﴾ جُهالی که انبیا پیشین با آنها مبتلا بودند و با آنها روبرو بودند آن جاهلان هم همین سخنان را میگفتند که مشرکین حجاز به تو میگویند ﴿کَذلِکَ قَالَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ﴾ چرا؟ چون ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ , دلهای اینها شبیه هم است جانهای اینها شبیه هم است طرز تفکرشان هم شبیه هم است ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَیَّنَّا الآیَاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ﴾ اگر کسی بخواهد یقین بیاورد ما آیات را بیان کردیم معجزات را آوردیم هیچ پیامبری را اعزام نکردیم مگر با معجزه گاهی خود پیامبر معجزه است جریان حضرت مسیح(سلام الله علیه) که ﴿جَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِین﴾ که میفرماید مریم و پسرش معجزهٴ جهانی است وجود یک پیامبر معجزه است تکلم او معجزه است نظیر آنچه که در بین امیین یک کسی برخاست که احدی همانند او از علما نیست و آیات قرآنی را هم که تبیین کردیم ﴿قَدْ بَیَّنَّا الآیَاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ﴾ اینچنین نیست که ما نگفته باشیم و اعجاز نشان نداده باشیم و مانند آن
پرسش: اینها که این سؤالها را میکردند از سر عناد میخواستند یا اینکه واقعاً نمیفهمیدند؟
پاسخ: اینها عناد داشتند به واقع برای اینکه ما شواهدش را دیروز در سورهٴ «انعام» و سورهٴ «اسراء» خواندیم که اینها جز مسخره کار دیگری نمیخواستند بکنند برای اینکه قرآن گذشته از آن معجزات فعلی این معجزهٴ قولی را آورد فرمود من که درس نخواندهام و یک نفرم شما همهٴ درس خواندههای عالَم را جمع کنید یک سوره مثل این بیاورید این نه نزاعی دارد و نه مبارزهای من ادعای نبوت کردم دعوای نبوت باید با اعجاز قرین باشد این هم معجزهٴ من است یا یک کتاب یا ده سوره یا یک سوره مثل این بیاورید در سه مقطع, سه مرحله این تحدی به عمل آمده من یک نفرم امّی شما همهٴ علمایتان جمع بشوند ﴿وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾ از جن وانس یک سوره مثل این بیاورند یا یک قرآن مثل این بیاورند اینکه نزاعی ندارد اینکه مبارزهای ندارد آنها به مبارزه برخاستند و اینها دفاع کردند نه اینکه اینها به مبارزه برخاسته باشند گفتند ما رسولیم و این هم معجزهٴ ماست و من یک امی هستم درس نخوانده شما همهٴ علمایتان را جمع کنید الیوم هم همینطور است الیوم هم این تحدی باقیست به صراحتش و به قوتش الیوم هم ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ﴾ , در کمال صراحت تحدی عالمی دارد اینطور نیست که الآن تحدی نداشته باشد؛
سابقه تاریخی هدایت و سابقه انکار کافران
بنابراین آنچه در سورهٴ «بقره» هست این است که به رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) میفرماید این حرف تازگی ندارد نه رسالت تو تازگی دارد نه جهالت آنها تازگی دارد در جای دیگر فرمود ﴿قُلْ مَا کُنتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ﴾ , من که یک رسول تازهای نیستم بدیع و ابتکاری نیستم که تازه من پیامبر شده باشم که، قبل از من انبیای فراوانی آمده بودند چون ﴿لِکُلِّ قَوْمٍ هَاد﴾ اگر بشریت هست هدایت میطلبد اگر هدایت است باید به وحی و رسالت باشد پس ﴿مَا کُنتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ﴾ من یک رسول بدیع و تازه و ابتکاری و بیسابقه نیستم قبل از من انبیای فراوانی بودند و حرف تازهای هم نیاوردم اگر مسئلهٴ توحید و رسالت و معاد است دیگران هم آوردند منتها من کاملتر آوردم که مهیمن بر همه است مسیطر بر همه است من حرف انبیاء پیشین را تصدیق میکنم هم ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ﴾ هست هم ﴿مُهَیْمِناً عَلَیْه﴾ که خاصیت خاتمیت در همان هیمنهٴ علمی او و اعجاز علمی وعملی اوست واینها هم اگر حرفهای جاهلانه دارند در بین اقوام انبیاء پیشین هم جاهلانی مثل این بودند ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾, چون ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ همان استهزائی که جهال پیشین داشتند جهال مشرکین حجاز هم دارند؛ در سورهٴ «انعام» این جریان را بازتر کرد فرمود به اینکه آیهٴ 25 سورهٴ «انعام» ﴿وَمِنْهُم مَن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَجَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَإِن یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لاَ یُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّی إِذَا جَاءُوکَ یُجَادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذَا إِلاّ أَسَاطِیرُ الأوَّلِین﴾ این یک سلسله از آیات الهی است که دربارهٴ توحید است اینها نمیپذیرند
حسرت و اندوه فراوان پیامبر اکرم بر کفر کافران و پافشاری آنان بر کفر خویش
بعد میرسد به همین سورهٴ انعام آیهٴ 35 به بعد که مربوط به اصل بحث ماست میفرماید ﴿وَإِن کَانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْرَاضُهُمْ﴾ چون رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) کمال اشتیاق را داشت که قومش مسلمان بشوند بقدری علاقهمند بود که از کفر آنها رنج میبرد در حد یک حسرت و اندوه قرآن چند جا تسلیت میدهد از طرف خدای سبحان به او, او را دلداری میدهد آرام میکند میفرماید ﴿فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِم إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً﴾ , تو داری جانت را میبازی خوب تو در حد ارشاد و هدایت بگو اگر نپذیرفتند متأثر نباش این همه تلاش برای چه؟ مثل اینکه داری غالب تهی میکنی جان میدهی حالا ایمان نیاوردند, نیاوردند ﴿فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِم إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً﴾ در کریمهٴ دیگر تسلیت میدهد میفرماید به اینکه ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾ , اینقدر متحسر نباش مثل اینکه جانت را به دنبال اینها داری از دست میدهی اندوه برای چه غصه برای چه خب نپذیرفتند نپذیرفتند به دنبال این دلداریها به حضرت فرمود ﴿وَإِن کَانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْرَاضُهُمْ﴾ اگر اعراض و انکار و کفر اینها بر تو دشوار آمده و سخت است, تو هر کاری از دستت برآید که اینها ایمان بیاورند بکن ولی اینها ایمان نمیآورند ﴿فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الأرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی السَّمَاءِ فَتَأْتِیَهُم بِآیَةٍ وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدَی فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ﴾ , تو اگر بخواهی استطاعت داشته باشی زمین را بشکافی از دل زمین یک معجزه در بیاوری این کار را بکن ولی اثر ندارد, نردبان بگذاری آسمان بروی از آسمان یک معجزه تنزل بدهی بکن ولی اثر ندارد ﴿فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الأرْضِ﴾, یک کانالی در زمین یک سقبه و سوراخی در زمین یک نفق و شکافی در زمین ایجاد بکنی که این کانال را طی بکنی و از آنجا یک اعجاز بیاوری اثر ندارد خلاصه آسمان بروی زمین بیائی کافر ایمان نمیآورد این کسی که دلش در اثر سیئات مُهر شده ایمان نمیآورد ﴿فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِیَ﴾ اتخاذ کنی نفقی را کانال و روزنهای را در زمین یا سلّم و نردبانی را در آسمان ﴿أَوْ سُلَّماً فِی السَّمَاءِ﴾ که محصول کانال زدنِ زمین یا نردبان گذاریِ آسمان این باشد ﴿فَتَأْتِیَهُم بِآیَةٍ﴾ , یک معجزهای بیاوری اینها ایمان نمیآورند بکن ولی بیاثر است
تعلق اراده الهی به ایمان اختیاری انسان
﴿وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدَی﴾ اگر خدامیخواست همهٴ اینها را هدایت میکرد و بر هدایت جمع میکرد ولی آن الجاء و اضطرار است خدا راه اینها را باز گذاشته فرمود ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُر﴾ فرمود ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾ ﴿وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ﴾ راه باز است که انسان در انتخاب راه آزاد است و مختار ﴿وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدَی﴾ پس ﴿فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ﴾ که ایاک اعنی واسمعی یا جار خواهد بود نصیحت به دیگران است والا رسول الله را که فرمود ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیم﴾ هرگز نمیشود جاهل دانست او منزه از جهل است
پرسش ...
پاسخ: چون سختترین کار این است دیگر ما هم در تعبیراتمان میگوئیم آسمان بروی زمین بروی این حرف بیاثر است یک تعبیر ادبی است.
ناتوانی دلمردگان از شنیدن و اجابت دعوت پیامبر اکرم(ص)
آنگاه فرمود کسانی سخنان تو را میشنوند که زنده باشند آن که زنده نیست که حرف تو در او اثر نمیکند ﴿إِنَّمَا یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ﴾ , آنها که میشنوند لبیک میگویند اجابت میکنند ﴿وَالْمَوْتَی یَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴾ آنها که مردهاند آنها در قیامت بالاخره باید اینها حقیقت برایشان روشن بشود, مردگان اجابت نمیکنند کسی که زنده باشد و بشنود اجابت میکند مرده حرف در او اثر نمیکند؛ معلوم میشود در انسان گذشته از یک روح حیوانی که در حد تأمین غذا و یک سلسله عواطف و احساسات باشد که در حیوانات هست روح دیگری است که انسانیت انسان به او بسته است و از نظر قرآن کریم اگر کسی فاقد آن روح بود مرده است و همانطوری که یک عضو یک مقداری از گوشت یا پوست از بدن انسان جدا بشود از این حیات محروم است و نجس است, کافر هم که از حیات عقلی و انسانی بیبهره است نجس است این مرده است مردار است مردار نجس است قرآن کریم کافر را میت و مردار میداند میگوید آنچه که انسانیت انسان را تأمین میکند ایمان است در حقیقت انسان حیوان ناطق مؤمن است نه حیوان ناطق حیوان ناطق دیگران هم هستند دیگران حالا طور دیگری حرف میزند این طور دیگر حرف میزند و الا نطق را خیلیها دارند ﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ﴾ آن هم برای خودش یک نطق و منطقی دارد.
پرسش: این نطقهای واقعی که به کمال علمی و عملی نرسیدند یرجعون الی الله میشوند؟
پاسخ: (یرجعون الی الله المنتقم القهار) دیگری (یرجعون الی الله الرئوف الرحیم) همه به الله برمیگردند منتها الله به عنوان قهار منتقم مرجع کفار است الله به عنوان رئوف رحیم مرجع مؤمنین است کفار وقتی وارد جهنم شدند میگویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ خدا را با اسم حسن القهار منتقم ملاقات میکنند مؤمنین خدا را با اسم حسن الله الرئوف الرحیم ملاقات میکنند؛ ﴿إِنَّمَا یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ﴾ آنکه میشنود اجابت میکند آنکه مرده است و نمیشنود که اجابت نمیکند تو هر معجزهای هم بخواهی بیاوری بیاور, این جریان اعجازی که حضرت امیر(سلام الله علیه) آنطور که در نهج البلاغه در خطبهٴ قاصعه هست که حتماً ملاحظه میفرمائید او صریحاً میگوید درخت را حضرت آورده و شاخهها و برگهایش روی دوشها بود یک معجزهٴ حسی بود که خوب ایمان نیاوردند ﴿إِنَّمَا یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ﴾
تبیین صورت حقیقی انسانی در قرآن کریم
و در حقیقت انسان در فرهنگ قرآن کریم حد تامش حیوان ناطق مؤمن است که اگر ایمان نبود انسان نیست و قرآن به کسی سب و بدگوئی نمیکند و اگر فرمود ﴿إِنْ هُمْ إِلاّ کَالأنْعَامِ﴾ یک واقعیتی است و این واقعیت یوم القیامه ظهور میکند اینچنین نیست که فحش داده باشد بگوید به اینکه اینها مثلاً حیوانند یا ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ واقعیتی است این واقعیت آن روزی که ﴿ذلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ﴾ آن روزی که حق است و همه حقائق ظهور میکند آن روز روشن میشود در ذیل آیهٴ کریمهٴ ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ این را فریقین نقل کردهاند یعنی هم امین الاسلام طبرسی نقل کرده هم زمخشری در کشاف از رسول الله(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) نقل کردند که عدهای به صورت حیوانات در میآیند تفسیرش در ذیل این آیه فریقین نقل کردهاند که فوج فوج میآیند گروه گروه میآیند دسته دسته میآیند به صورتهای گوناگون در میآیند اینطور نیست که اگر فرمود ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ یک سبی باشد که نه یک واقعیتی است این کسی که جز خوردن و پوشیدن و عواطف حیوانی چیز دیگری ندارد غرائز حیوانی را میشناسد و لاغیر این حیوانٌ ناطق و این انسان نیست از نظر قرآن انسان لدی القرآن الکریم حیوانٌ ناطقٌ مؤمن که لولا الایمان حیوان است در حقیقت، فرمود اینها مردهاند یعنی حیات حیوانی را دارند اما حیات انسانی را ندارند ﴿إِنَّمَا یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ﴾ و اینها مردهگانی هستند ﴿وَالْمَوْتَی یَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُون ٭ وَقَالُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِن رَبِّهِ﴾ در تتمهٴ
قدرت مطلق الهی بر اعطای معجزه و تعلق آن براساس نظم و حکمت
همان بحث قبلی ﴿قَالُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِن رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللّهَ قَادِرٌ عَلَی أَن یُنَزِّلَ آیَةً وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَیَعْلَمُون﴾ خدا قادر است معجزه نازل کند اما اکثری نمیدانند یعنی حالا که خدا قادر است رسول الله باذن الله میتواند کار انجام بدهد هر روز بیاید به دلخواهتان کوه را دشت کند دشت را کوه کند جائی را خشک کند جائی را سبز کند این کار را بکند یا ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ ما گفتیم وجود الاعجاز ضروریٌ همانطوری که در جهان برای رفع عطش درختها آب لازم است در جهان برای رفع عطش انسانها وحی و رسالت و اعجاز لازم است این جزء نظام زندگی است عالمی که در آن معجزه نیست عالم ناقص است یعنی وحی نیست پس الاعجاز حق لاریب فیه اما ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ اینطور نیست که هر روز هر کسی پیشنهاد داد فلان مرده را زنده کنیم فلان کس را بمیرانیم فلان جا را سبز کنیم فلان جا را خشک کنیم اینکه معنای اعجاز نشد, بنابراین فرمود ﴿قُلْ إِنَّ اللّهَ قَادِرٌ عَلَی أَن یُنَزِّلَ آیَةً وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَیَعْلَمُونَ﴾ , این معنا که پیشنهاد باطل مطرح میکردند در بسیاری از آیات بود در همین سورهٴ انعام بود و در جاهای دیگر هم هست در سورهٴ یونس هم باز مسئلهٴ اینکه چرا معجزهای نمیآورد مطرح است آیهٴ بیستم سورهٴ «یونس» هم این است ﴿وَیَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِن رَبِّهِ﴾ چرا معجزهای نمیآید ﴿فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ﴾ درست است رسول الله قادر است باذن الله اما غیب پیش الله است او میداند که چه وقت مصلحت است و چه وقت لازم است ﴿إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُم مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ﴾ باز مشابه اصل مسئله در سورهٴ غافر آیهٴ 78 هم آمده فرمود ﴿وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ شما از او چه میخواهید هر روز منتظرید که نظام را عوض کند؟ آیا این نظام تحت ارادهٴ رب العالمین است و تحت ارادهٴ رسول الله یا تحت ارادهٴ رب العالمین است؟ اگر تحت ارادهٴ رب العالمین است هر وقت رب العالمین اراده بکند انجام میشود غیب پیش خداست لکل أجلٍ هم کتاب و رسول هرگز نمیتواند معجزه بیاورد الا باذن الله و این همه معجزات را او آورد و باز میآورد باذن الله لکن در شما اثر نمیگذارد ﴿وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ و اگر خدای سبحان برابر پیشنهادتان یک معجزهای آورد باز نپذیرفتید و استهزاء را ادامه دادید مشمول خشم و کیفر الهی خواهید بود ﴿فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُونَ﴾ اگر فرمان نهائی [ذات اقدس] الهی رسید و بین شما حَکَمیّت شد آنگاه است که تبهکاران سرمایهها را میبازند. والحمد لله رب العالمین»
- ضرورت وجود اعجاز برای انبیاء
- پیشنهاد نابجای کفار برای معجزات نامتعارف
- قرآن معجزه پیامبر
- مرده بودن منکران اعجاز انبیاء
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِن رَّبِّهِ إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾
در این سورهٴ مبارکهٴ رعد اول به طور اجمال به حقانیت جمیع ما جاء به النبی اشاره کرد در آیهٴ اولی فرمود ﴿وَالَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ الْحَقُّ﴾ و قسمت مهم آنچه را که نازل شده است و جزء ما جاء به النبی است توحید است و نبوت است و معاد آنگاه با چند برهان مسئلهٴ توحید و معاد را تبیین فرمود و چون توحید و معاد بیان شد وحی و نبوت هم بیان میشود زیرا اگر برای جهان مبدئی هست هو الله سبحانه و برای عالم معادی است که باز هو الله سبحانه بکل شیء حسیب است اگر یوم الحسابی هست پس تکلیفی هست زیرا در یوم الحساب سؤال میکنند که فلان کار را چرا کردی و فلان کار را چرا نکردی قهراً تکلیف واجب و حرام حلال و حرام و دیگر احکام تکلیفی باید باشد, حساب نیست مگر قبلاً قانونی طرح شده باشد تکلیفی تعیین شده باشد تا در یوم الحساب اعمال را برابر آن قانون منطبق کنند و کیفر یا پاداش بدهند بنابراین توحید را به صراحت و همچنین معاد را به صراحت در این سه برهان اشاره کردهاند و بیان کردهاند, وحی را و نبوت و ضرورت را بالالتزام. بعد از اینکه این مرحلهٴ از بحث تمام شد پرداختند به شبهات کسانیکه در این امور سهگانه نقدی دارند بعضی از نقدها مربوط به معاد است بعضی از اشکالها مربوط به وحی و رسالت است بعضی از اشکالها مربوط به توحید و مبدأ متعال آنچه که مربوط به معاد بود فیالجمله اشاره شد و گذشت منکرین معاد چند تا اشکال داشتند یک مقدارش در سورهٴ «رعد» بود بقیه در سور دیگر بود که بالاجمال اشاره شد.
اشکال و درخواست متعدد منکران معاد پیرامون وحی و نبوت
مقام ثانی از انتقادهای آنها ناظر به وحی و رسالت است که مقام ثالث راجع به توحید است در مقام ثانی که فعلاً محل بحث است انتقادی که دربارهٴ وحی و رسالت داشتند این بود که میگفتند چرا هر روز معجزهٴ تازه و آیه علی حده و جدیدی نمیآوری؟ این را قرآن کریم مکرر از مشرکین نقل کرد یا برای آنکه هر روز یک طرح تازه و یک پیشنهاد تازهای را مطرح میکردند یا هر روز دستهای و گروهی این حرف را طرح میکردند از این جهت هم در همین سورهٴ «رعد» که محل بحث است در چند جا این مطلب تکرار شده هم در سور دیگر بازگو شده, گذشته از اینکه در سور دیگر این مسئله تکرار شد در همین سورهٴ «رعد» هم چند جا تکرار شده و خواستهٴ کفار این بود که چرا آیت و معجزهای برای ما نمیآوری اولاً وجود رسول الله(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) معجزه بود این را معجزه حساب نمیکردند, آیات قرآن کریم معجزه بود این را معجزه نمیپنداشتند و منظورشان اهانت واستهزاء بود چه اینکه آیات دیگر پرده برداشت فرمود منظورشان جز استهزاء چیز دیگری نیست, قرآن کریم در برابر این پیشنهادها تحلیل میکند هم انگیزهٴ آنها را بیان میکند و هم معجزه بودن و آیت بودن کتاب الله را بیان میکند و هم اینکه معجزه به دست خداست نه به دست غیر خدا آن را بیان میکند و هم اینکه اعجاز برای هر معجزهای یک وقت مناسبی است یک حکمت خاصی است, اینطور نیست که اگر کسی قدرت داشت بتواند روزانه وضع نظام را عوض کند روزانه جهان تکوین را تغییر بدهد بلکه ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ برای هر چیزی یک حکم مضبوط و منظمی است عالم با نظم اداره میشود و اعجاز انبیا هم از نظم جهان بیرون نیست حالا اگر کسی پیامبر شد پشت سر هم نظم جهان را عوض بکند اینطور نیست.
پرسش: پس شق القمر چگونه است و اگر ماه دو قسمت شود بر خلاف نظام نیست؟
پاسخ: نه برای اینکه جزء نظام کلی عالم این است که اگر یک وقتی ایمان آوردن یک عدهای موقوف باشد بر اینکه عادت عوض شود نه حکم عقلی تغییر پیدا کند
پرسش: واقعاً دو نصف شد یا به تصور دو نصف شد؟
پاسخ: واقعاً دو نصف شد دیگر اینها جزء عادت هست
ضرورت وجود معجزه در نظام جهان
یعنی نظام جهان بر این اقتضاء میکند که انسانی باشد نظام جهان اقتضا میکند که انسان هدایت بشود نظام جهان اقتضا میکند که هدایت انسان از راه وحی است نظام جهان اقتضا میکند که کسی که داعیهٴ وحی و رسالت دارد اعجازی بیاورد بتواند در نظام دخل و تصرف کند باذن الله تا مردم بفهمند این مأمور من عند الله است چون این مقام شامخ رسالت یک مقام بلندی است مدعیان دروغین این مقام کمتر از انبیای راستین نیستند لذا فهرست متنبیان کمتر از آمار انبیاء نیست هر وقت پیامبر بود در کنارش چند تا متنبی بود برای اینکه روشن بشود نبی کیست متنبی دروغین کیست معجزه لازم است اعجاز خرق عادت است نه خرق طبیعت فتحصل که وجود اعجاز جزء ضروریات نظام جهان است جهانی که در او معجزه نباشد خرق عادت نباشد جهان ناقصی است وقتی که ما سیر بحث را به انسان و هدایت انسان میرسانیم میبینیم در عالم حتماً باید معجزه باشد و معنای اعجاز هم خرق عادت است نه خرق قوانین عقلی اگر تمام جریانها بطور عادی سیرشان را ادامه بدهند کسی هم بیاید بگوید من با ماورای طبیعت ارتباط دارم و رسولم من عند الله العزیر الحکیم مردم با چه قبول کنند؟ ناچار یک کاری که جز با ماوراء طبیعت در ارتباط نیست باید نشان بدهند و آن کار را چون آن مدعی نبوت انجام میدهد متنبیها عاجزند فرق نبی و متنبی مشخص میشود که ﴿إِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الْغَالِبُونَ﴾ ﴿إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُومُ الأشْهَادُ﴾ در جمع إنَّ جندنا که انبیا هستند, ﴿لَهُمْ الْغَالِبُونَ﴾ و اگر کسی مسیر انبیا را طی کرد او غالب است بنابراین روی این بحثهای عقلی میبینیم که وجود اعجاز در نظام ضروری است عالمی که معجزه در آن نباشد یک عالم ناقصی است یعنی نبوت نباشد یعنی وحی نباشد یعنی انسانها سُدی و رها باشند هدایت نشوند بنابراین اگر مسئله ﴿یَانَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً﴾ , است اعجاز است اگر ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً﴾ است تصرف در آب است اعجاز است اگر ﴿غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ﴾ که تصرف در فضا و باد است اعجاز است اگر ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ﴾ است اعجاز است, الا اینکه چه زمانی باید معجزه اظهار بشود و به دست چه کسی باید معجزه ظهور بکند این ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ اینچنین نیست که با اقتراح مستهزیها و مسخرهکنندهها انبیا(علیهم السلام) هر روز بیایند نظام را عوض بکنند اینچنین نیست یا برای آنکه پیشنهاد دهندهها زیاد بودند یا برای آنکه همین گروه لجوج هر روز این جریان را تکرار میکردند در نوع سورههای قرآن این مسئله طرح شده در همین سورهٴ محل بحث یعنی سورهٴ رعد هم چند جا شده
تحلیل سخن استهزء کنندگان برای پیامبر اکرم(ص)
و قرآن این مسئله را تحلیل کرد فرمود انگیزهٴ اینها استهزاء است یک, اعجاز هم ضروری است و ما معجزه آوردیم و آن کتاب الله است دو, و باز هم اعجاز و معجزات به دست انبیا ظهور میکند این سه, اما ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ اینطور نیست که هر روز هر چه آنها گفتند ما انجام بدهیم هر روز هر چه گفتند تو انجام بدهی و تو رسول من بدان که گرچه به ایمان اینها حریصی ولی اگر بخواهی به آسمانها بروی و از آسمان معجزه بیاوری یا زمین را بشکافی از زمین اعجاز و معجزه بیاوری اینها ایمان نمیآورند اینها به دنبال چیز دیگر حرکت کردهاند و مطمئن باش اگر هم معجزهٴ سمائی بیاوری یا معجزهٴ ارضی بیاوری باز اینها ایمان نمیآورند این گروهی که ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ آن وقت این تحلیلها را در همین سورهٴ رعد و سورهٴ انعام و سورهٴ یونس و سورهٴ غافر و دیگر سور که قرآن کریم انگیزههای پیشنهاد دهندهگان اعجاز روزانه را مطرح میکنند مطالعه کنیم در همین سورهٴ مبارکهٴ رعد که محل بحث است یک جا همین آیهٴ محل بحث بود که فرمود ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِن رَّبِّهِ﴾ جواب اینها را نداد نه خدای سبحان جواب اینها را داد و نه فرمود تو جواب اینها را بده, بلکه مستقیماً به رسول الله(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) برای طمأنینهٴ بیشتر سخن گفت فرمود ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ﴾ باز در همین سورهٴ «رعد» که محل بحث است آیهٴ 27 این است که ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلا أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِن رَّبِّهِ﴾ کفار میگویند چرا معجزه نازل نشد؟ ﴿قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ﴾
مفهوم انابه کردن و هدایت ویژه انابه کنندگان
اینچنین نیست که هدایت و ضلالت با معجزه باشد، چندین معجزه آمد و اینها معجزاتی دیدند و مؤمن نشدند هدایت و ضلالت توفیق یا خذلان الهی است که در اثر حسن نیت یا خبث سریره دامنگیر انسان میشود یا نصیب انسان میشود ﴿قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ﴾ کسی که انابه کرد کسی که چندین نوبت به طرف خدا برگشت یا کسی که از غیر خدا منقطع شد و الهی اندیشید این از هدایت ویژه برخوردار است ﴿یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَاب﴾ این انابه یا از ناب ینوب است به کسی میگویند انابه کرد و جزء منیبین است که چندین نوبت به طرف خدا برگشته باشد این تکرر رجوع را میگویند انابه که این فوق توبه است, اگر چندین نوبت به طرف إله برگشت میشود جزء منیبین و انابه کرده است یا از ناب ینیب است یعنی انقطع و ینقطع کسی که منقطع از غیر اله باشد و منقطع الی الله باشد جزء منیبین است و اگر کسی انابه کرد خدا او را از هدایت خاص برخوردار میکند خدا همگان را هدایت کرده است به معنی ارائة الطریق اما کسی که انابه کرد منقطع از غیر خدا و مرتبط الی الله شد یا چندین نوبت به طرف الله برگشت خدا او را از هدایت خاص برخوردار میکند که ﴿یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَاب﴾ آنگاه فرمود ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ﴾ ... ﴿وَلَوْ أَنَّ قُرآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأرْضُ أَوْکُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَی بِل لِلَّهِ الأمْرُ جَمِیعاً﴾
مولودی از استهزاء و درخواستهای نابجای منکران
آنها چه پیشنهاد میدهند پیشنهاد میدهند به اینکه این کوهها کنار برود این جبال تسییر وتحریک اینها را جابجا کند اگر هم منظورشان عملی بشود که آمدند گفتند مکه در مهار کوههاست که کوهها احاطه کرده مکه را یک دشت وسیعی ندارد اگر هم ما این کوهها را به وسیلهٴ و به برکت اعجاز قرآن کنار ببریم باز ایمان نمیآورند ﴿وَلَوْ أَنَّ قُرآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأرْضُ﴾ یا زمین را ما تقطیع بکنیم آنجا که دلشان بخواهد دره بشود دره شود آنجا که میخواهد کوه بشود کوه شود آنجا که میخواهد دشت بشود دشت شود و مانند آن هر پیشنهادی که آنها دربارهٴ جریان زمین و درهها و کوهها و امثال ذلک میدهند اگر هم عملی بشود ﴿أَوْکُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَی﴾ اینها ایمان نمیآورند اگر کتابی بوسیلهٴ آن کتاب این آیات تکوینی عوض بشود این قرآن هست توان آن را دارد ولی باز ایمان نمیآورند
پرسش ...
پاسخ: ﴿سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ﴾ کاری به تقطیع ارض ندارد چون آنها پیشنهاد دادند که ما اگر بخواهیم اینجا کشت کنیم کشاورزی کنیم و مانند آن این کوهها جلو ما را میگیرد دستور بده یک مقدار کوهها فاصله بگیرند اینجا یک دشت پهنی بشود این ﴿سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ﴾ است یا بوسیلهٴ قرآن تقطیع ارض بشود یا طی الارض بشود که بوسیلهٴ قرآن انسان از جای دوری به جای دوری در اسرع اوقات برود که طی الارض همان تقطیع الارض است یا نه قطعات بشود جائی که خواستیم دره بشود دره بشود جائی که خواستیم هموار بشود هموار بشود و مانندآن.
پرسش ...
پاسخ: یا اینکه میفرماید هر پیشنهادی که بدهند یا اگر کتابی بوسیلهٴ اعجاز آن کتاب این تصرفات بخواهد بشود از قرآن برمیآید ولی باز اینها ایمان نمیآورند ﴿أَوْکُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَی﴾ که میگفتند ما مردههایمان را از نزدیک ببینیم و با آنها سخن بگوئیم وقتی سخن از معاد مطرح بود اینها میگفتند ﴿ائْتُوا بِآبَائِنَا﴾ پدران ما را پس بیاورید خیال میکردند معاد یعنی دنیای مجدد در همین دنیا انسان دوباره زنده میشود که جواب "لو" محذوف است ﴿بِل لِلَّهِ الأمْرُ جَمِیعاً﴾ اولاً اگر کتابی منشأ برکات اینچنینی باشد این قرآن هست و اگر بوسیلهٴ قرآن این برکات، عملی بشود باز اینها ایمان نمیآورند, خوب این را به خواست خدا فردا بحث خواهیم کرد یعنی به اینجا که رسیدیم علی حده بحث میشود که منظور تسییر و تقطیع و تکلیم چیست.
سرّ نپذیرفتن درخواستهای منکران نبوت
بحث مورد دوم بود که گفتند چرا آیات الهی نازل نمیشود معجزات نمیآورید و مانند آن در همین سورهٴ «رعد» آیهٴ 38 به این صورت است ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِکَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجاً وَذُرِّیَّةً وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّهِ لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ , فرمود گرچه اینها پیشنهاد میدهند که شما معجزهٴ جدید و آیت تازهای ارائه بدهید اما اینچنین نیست که اگر کسی پیامبر شد هر روز هر لحظه در نظام اثر کند زیرا تغییر نظام هم با نظم است یعنی ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ یعنی لکل وقتٍ محدودٍ حکمٌ مقضی کتاب آن حکم مقضی است ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ کَانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتَاباً مَوْقُوتاً﴾ یعنی حکمی است معین تنظیم شده برای هر شیئی حکم مضبوطی است گرچه وجود نبوت لازم است و نبوت بدون اعجاز نخواهد بود اما اعجاز روزانه و لحظهای نیست که هر لحظه اعجاز و هر روز یک معجزه که نظام عوض بشود تغییر نظام هم روی نظم خاص است یعنی همانطوری که هدایت انسان لازم است و هدایت انسان جز به وحی و رسالت میسر نیست و تشخیص وحی و رسالت جز به اعجاز میسر نیست پس وجود اعجاز به عنوان یک ضرورت در نظام مطرح است این اعجاز هم ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ منظم است اینطور نیست که هر روز معجزهٴ جدید هر روز آیت تازه باشد ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ این موارد گوناگونی بود که در همین سورهٴ رعد مطرح است و اما آنچه که در سور دیگر مطرح است.
پرسش ...
پاسخ: أجل یعنی مدت محدود کی ما باید معجزه بیاوریم این یک وقت حساب شده دارد آنها چون پیشنهادشان در این سورهٴ «رعد» این بود آیهٴ 38 میگفتند ﴿وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ چرا؟ چون ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ اینچنین نیست که هر وقت دیگران پیشنهاد دادند این معجزه بیاورد اگر ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ نبود و عالم منظم نبود و هرج و مرج بود هر وقت اینها پیشنهاد دادند شما هم معجزه بیاورید, اگر لکل أجلٍ لکل وقتٍ محدودٍ کتابٌ مقضی و حکمٌ معین, اگر این است بر اساس اینکه ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾ , بر اساس همان اصل دیگری که در این سورهٴ رعد است که ﴿وَکُلُّ شَىءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾ , پس نظم در جهان حاکم است اینچنین نیست که هر روزی که اینها پیشنهاد دادند که مردهای زنده بشود معجزهٴ تازهای اظهار بشود رسول الله انجام بدهد, گرچه خدای سبحان قادر است اما با نظم کار را انجام میدهد.
عمر منکران از شناخت مقام نبوّت
ولی منکرین که در برابر وحی و رسالت قرار میگرفتند همانطوری که یک عدهای در برابر توحید هر آیت ونشانهای را هم که در دلالت بر توحید دلیل کافی باشد ببیند ایمان نمیآورند در برابر آیات رسالت و وحی هم اینچینن است اگر ﴿وَإِن یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لاَ یُؤْمِنُوا بِهَا﴾ که در قرآن کریم هست اگر هر آیتی را که دلالت بر وحدانیت خدای سبحان میکند اینها ببینند باز ایمان نمیآورند دربارهٴ آیات و نشانههای وحی و رسالت هم اینچنین است یا میگویند هر روز اعجاز تازهای بیاور یا میگویند که همانطوری که تو میبینی ما هم ببینیم خیال میکنند که رسول شدن یعنی یک فرد عادی با همهٴ خصوصیتهای یک فرد عادی با فرشتگان در تماس است میگویند اگر فرشته با تو حرف میزند خوب پس با ما حرف بزند ما قبول کنیم اگر خدا با تو سخن میگوید با ما هم سخن بگوید تا ما هم قبول بکنیم ﴿لَوْلاَ یُکَلِّمُنَا اللّهُ﴾ , چرا با ما حرف نمیزند؟ دلشان میخواست، چون فکر میکردند که رسول(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) مانند اینها غذا میخورد در خیابان و بازارها راه میرود اینها میگفتند تو که با ما فرق نمیکنی اگر تو کلام الله را میشنوی ما هم باید بشنویم ﴿لَوْلاَ یُکَلِّمُنَا اللّهُ﴾ چرا خدا با ما سخن نمیگوید؟ این در سورهٴ «بقره» آیهٴ 118 هست ﴿وَقَالَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ لَوْلاَ یُکَلِّمُنَا اللّهُ أَوْ تَأْتِینَا آیَةٌ﴾ , اینها جاهلانه پیشنهاد میدادند میگفتند اگر تو کلام الله را میشنوی خُب چرا ما نمیشنویم؟ اگر خدا با تو سخن میگوید چرا با ما سخن نمیگوید؟ که ما بپذیریم ﴿وَقَالَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ لَوْلاَ یُکَلِّمُنَا اللّهُ أَوْ تَأْتِینَا آیَةٌ﴾ یک آیهای بیاید برای خود ما روشن بشود این حرف تنها حرف مشرکین حجاز نبود ﴿کَذلِکَ قَالَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ﴾ جُهالی که انبیا پیشین با آنها مبتلا بودند و با آنها روبرو بودند آن جاهلان هم همین سخنان را میگفتند که مشرکین حجاز به تو میگویند ﴿کَذلِکَ قَالَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِثْلَ قَوْلِهِمْ﴾ چرا؟ چون ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ , دلهای اینها شبیه هم است جانهای اینها شبیه هم است طرز تفکرشان هم شبیه هم است ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ قَدْ بَیَّنَّا الآیَاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ﴾ اگر کسی بخواهد یقین بیاورد ما آیات را بیان کردیم معجزات را آوردیم هیچ پیامبری را اعزام نکردیم مگر با معجزه گاهی خود پیامبر معجزه است جریان حضرت مسیح(سلام الله علیه) که ﴿جَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِین﴾ که میفرماید مریم و پسرش معجزهٴ جهانی است وجود یک پیامبر معجزه است تکلم او معجزه است نظیر آنچه که در بین امیین یک کسی برخاست که احدی همانند او از علما نیست و آیات قرآنی را هم که تبیین کردیم ﴿قَدْ بَیَّنَّا الآیَاتِ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ﴾ اینچنین نیست که ما نگفته باشیم و اعجاز نشان نداده باشیم و مانند آن
پرسش: اینها که این سؤالها را میکردند از سر عناد میخواستند یا اینکه واقعاً نمیفهمیدند؟
پاسخ: اینها عناد داشتند به واقع برای اینکه ما شواهدش را دیروز در سورهٴ «انعام» و سورهٴ «اسراء» خواندیم که اینها جز مسخره کار دیگری نمیخواستند بکنند برای اینکه قرآن گذشته از آن معجزات فعلی این معجزهٴ قولی را آورد فرمود من که درس نخواندهام و یک نفرم شما همهٴ درس خواندههای عالَم را جمع کنید یک سوره مثل این بیاورید این نه نزاعی دارد و نه مبارزهای من ادعای نبوت کردم دعوای نبوت باید با اعجاز قرین باشد این هم معجزهٴ من است یا یک کتاب یا ده سوره یا یک سوره مثل این بیاورید در سه مقطع, سه مرحله این تحدی به عمل آمده من یک نفرم امّی شما همهٴ علمایتان جمع بشوند ﴿وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾ از جن وانس یک سوره مثل این بیاورند یا یک قرآن مثل این بیاورند اینکه نزاعی ندارد اینکه مبارزهای ندارد آنها به مبارزه برخاستند و اینها دفاع کردند نه اینکه اینها به مبارزه برخاسته باشند گفتند ما رسولیم و این هم معجزهٴ ماست و من یک امی هستم درس نخوانده شما همهٴ علمایتان را جمع کنید الیوم هم همینطور است الیوم هم این تحدی باقیست به صراحتش و به قوتش الیوم هم ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ﴾ , در کمال صراحت تحدی عالمی دارد اینطور نیست که الآن تحدی نداشته باشد؛
سابقه تاریخی هدایت و سابقه انکار کافران
بنابراین آنچه در سورهٴ «بقره» هست این است که به رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) میفرماید این حرف تازگی ندارد نه رسالت تو تازگی دارد نه جهالت آنها تازگی دارد در جای دیگر فرمود ﴿قُلْ مَا کُنتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ﴾ , من که یک رسول تازهای نیستم بدیع و ابتکاری نیستم که تازه من پیامبر شده باشم که، قبل از من انبیای فراوانی آمده بودند چون ﴿لِکُلِّ قَوْمٍ هَاد﴾ اگر بشریت هست هدایت میطلبد اگر هدایت است باید به وحی و رسالت باشد پس ﴿مَا کُنتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ﴾ من یک رسول بدیع و تازه و ابتکاری و بیسابقه نیستم قبل از من انبیای فراوانی بودند و حرف تازهای هم نیاوردم اگر مسئلهٴ توحید و رسالت و معاد است دیگران هم آوردند منتها من کاملتر آوردم که مهیمن بر همه است مسیطر بر همه است من حرف انبیاء پیشین را تصدیق میکنم هم ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ﴾ هست هم ﴿مُهَیْمِناً عَلَیْه﴾ که خاصیت خاتمیت در همان هیمنهٴ علمی او و اعجاز علمی وعملی اوست واینها هم اگر حرفهای جاهلانه دارند در بین اقوام انبیاء پیشین هم جاهلانی مثل این بودند ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾, چون ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ همان استهزائی که جهال پیشین داشتند جهال مشرکین حجاز هم دارند؛ در سورهٴ «انعام» این جریان را بازتر کرد فرمود به اینکه آیهٴ 25 سورهٴ «انعام» ﴿وَمِنْهُم مَن یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ وَجَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَإِن یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لاَ یُؤْمِنُوا بِهَا حَتَّی إِذَا جَاءُوکَ یُجَادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذَا إِلاّ أَسَاطِیرُ الأوَّلِین﴾ این یک سلسله از آیات الهی است که دربارهٴ توحید است اینها نمیپذیرند
حسرت و اندوه فراوان پیامبر اکرم بر کفر کافران و پافشاری آنان بر کفر خویش
بعد میرسد به همین سورهٴ انعام آیهٴ 35 به بعد که مربوط به اصل بحث ماست میفرماید ﴿وَإِن کَانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْرَاضُهُمْ﴾ چون رسول الله(صلی الله علیه وآله وسلم) کمال اشتیاق را داشت که قومش مسلمان بشوند بقدری علاقهمند بود که از کفر آنها رنج میبرد در حد یک حسرت و اندوه قرآن چند جا تسلیت میدهد از طرف خدای سبحان به او, او را دلداری میدهد آرام میکند میفرماید ﴿فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِم إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً﴾ , تو داری جانت را میبازی خوب تو در حد ارشاد و هدایت بگو اگر نپذیرفتند متأثر نباش این همه تلاش برای چه؟ مثل اینکه داری غالب تهی میکنی جان میدهی حالا ایمان نیاوردند, نیاوردند ﴿فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِم إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً﴾ در کریمهٴ دیگر تسلیت میدهد میفرماید به اینکه ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾ , اینقدر متحسر نباش مثل اینکه جانت را به دنبال اینها داری از دست میدهی اندوه برای چه غصه برای چه خب نپذیرفتند نپذیرفتند به دنبال این دلداریها به حضرت فرمود ﴿وَإِن کَانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْرَاضُهُمْ﴾ اگر اعراض و انکار و کفر اینها بر تو دشوار آمده و سخت است, تو هر کاری از دستت برآید که اینها ایمان بیاورند بکن ولی اینها ایمان نمیآورند ﴿فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الأرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی السَّمَاءِ فَتَأْتِیَهُم بِآیَةٍ وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدَی فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ﴾ , تو اگر بخواهی استطاعت داشته باشی زمین را بشکافی از دل زمین یک معجزه در بیاوری این کار را بکن ولی اثر ندارد, نردبان بگذاری آسمان بروی از آسمان یک معجزه تنزل بدهی بکن ولی اثر ندارد ﴿فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِیَ نَفَقاً فِی الأرْضِ﴾, یک کانالی در زمین یک سقبه و سوراخی در زمین یک نفق و شکافی در زمین ایجاد بکنی که این کانال را طی بکنی و از آنجا یک اعجاز بیاوری اثر ندارد خلاصه آسمان بروی زمین بیائی کافر ایمان نمیآورد این کسی که دلش در اثر سیئات مُهر شده ایمان نمیآورد ﴿فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِیَ﴾ اتخاذ کنی نفقی را کانال و روزنهای را در زمین یا سلّم و نردبانی را در آسمان ﴿أَوْ سُلَّماً فِی السَّمَاءِ﴾ که محصول کانال زدنِ زمین یا نردبان گذاریِ آسمان این باشد ﴿فَتَأْتِیَهُم بِآیَةٍ﴾ , یک معجزهای بیاوری اینها ایمان نمیآورند بکن ولی بیاثر است
تعلق اراده الهی به ایمان اختیاری انسان
﴿وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدَی﴾ اگر خدامیخواست همهٴ اینها را هدایت میکرد و بر هدایت جمع میکرد ولی آن الجاء و اضطرار است خدا راه اینها را باز گذاشته فرمود ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُر﴾ فرمود ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾ ﴿وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ﴾ راه باز است که انسان در انتخاب راه آزاد است و مختار ﴿وَلَوْ شَاءَ اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدَی﴾ پس ﴿فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ﴾ که ایاک اعنی واسمعی یا جار خواهد بود نصیحت به دیگران است والا رسول الله را که فرمود ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیم﴾ هرگز نمیشود جاهل دانست او منزه از جهل است
پرسش ...
پاسخ: چون سختترین کار این است دیگر ما هم در تعبیراتمان میگوئیم آسمان بروی زمین بروی این حرف بیاثر است یک تعبیر ادبی است.
ناتوانی دلمردگان از شنیدن و اجابت دعوت پیامبر اکرم(ص)
آنگاه فرمود کسانی سخنان تو را میشنوند که زنده باشند آن که زنده نیست که حرف تو در او اثر نمیکند ﴿إِنَّمَا یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ﴾ , آنها که میشنوند لبیک میگویند اجابت میکنند ﴿وَالْمَوْتَی یَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ﴾ آنها که مردهاند آنها در قیامت بالاخره باید اینها حقیقت برایشان روشن بشود, مردگان اجابت نمیکنند کسی که زنده باشد و بشنود اجابت میکند مرده حرف در او اثر نمیکند؛ معلوم میشود در انسان گذشته از یک روح حیوانی که در حد تأمین غذا و یک سلسله عواطف و احساسات باشد که در حیوانات هست روح دیگری است که انسانیت انسان به او بسته است و از نظر قرآن کریم اگر کسی فاقد آن روح بود مرده است و همانطوری که یک عضو یک مقداری از گوشت یا پوست از بدن انسان جدا بشود از این حیات محروم است و نجس است, کافر هم که از حیات عقلی و انسانی بیبهره است نجس است این مرده است مردار است مردار نجس است قرآن کریم کافر را میت و مردار میداند میگوید آنچه که انسانیت انسان را تأمین میکند ایمان است در حقیقت انسان حیوان ناطق مؤمن است نه حیوان ناطق حیوان ناطق دیگران هم هستند دیگران حالا طور دیگری حرف میزند این طور دیگر حرف میزند و الا نطق را خیلیها دارند ﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ﴾ آن هم برای خودش یک نطق و منطقی دارد.
پرسش: این نطقهای واقعی که به کمال علمی و عملی نرسیدند یرجعون الی الله میشوند؟
پاسخ: (یرجعون الی الله المنتقم القهار) دیگری (یرجعون الی الله الرئوف الرحیم) همه به الله برمیگردند منتها الله به عنوان قهار منتقم مرجع کفار است الله به عنوان رئوف رحیم مرجع مؤمنین است کفار وقتی وارد جهنم شدند میگویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ خدا را با اسم حسن القهار منتقم ملاقات میکنند مؤمنین خدا را با اسم حسن الله الرئوف الرحیم ملاقات میکنند؛ ﴿إِنَّمَا یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ﴾ آنکه میشنود اجابت میکند آنکه مرده است و نمیشنود که اجابت نمیکند تو هر معجزهای هم بخواهی بیاوری بیاور, این جریان اعجازی که حضرت امیر(سلام الله علیه) آنطور که در نهج البلاغه در خطبهٴ قاصعه هست که حتماً ملاحظه میفرمائید او صریحاً میگوید درخت را حضرت آورده و شاخهها و برگهایش روی دوشها بود یک معجزهٴ حسی بود که خوب ایمان نیاوردند ﴿إِنَّمَا یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ﴾
تبیین صورت حقیقی انسانی در قرآن کریم
و در حقیقت انسان در فرهنگ قرآن کریم حد تامش حیوان ناطق مؤمن است که اگر ایمان نبود انسان نیست و قرآن به کسی سب و بدگوئی نمیکند و اگر فرمود ﴿إِنْ هُمْ إِلاّ کَالأنْعَامِ﴾ یک واقعیتی است و این واقعیت یوم القیامه ظهور میکند اینچنین نیست که فحش داده باشد بگوید به اینکه اینها مثلاً حیوانند یا ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ واقعیتی است این واقعیت آن روزی که ﴿ذلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ﴾ آن روزی که حق است و همه حقائق ظهور میکند آن روز روشن میشود در ذیل آیهٴ کریمهٴ ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ این را فریقین نقل کردهاند یعنی هم امین الاسلام طبرسی نقل کرده هم زمخشری در کشاف از رسول الله(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) نقل کردند که عدهای به صورت حیوانات در میآیند تفسیرش در ذیل این آیه فریقین نقل کردهاند که فوج فوج میآیند گروه گروه میآیند دسته دسته میآیند به صورتهای گوناگون در میآیند اینطور نیست که اگر فرمود ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ یک سبی باشد که نه یک واقعیتی است این کسی که جز خوردن و پوشیدن و عواطف حیوانی چیز دیگری ندارد غرائز حیوانی را میشناسد و لاغیر این حیوانٌ ناطق و این انسان نیست از نظر قرآن انسان لدی القرآن الکریم حیوانٌ ناطقٌ مؤمن که لولا الایمان حیوان است در حقیقت، فرمود اینها مردهاند یعنی حیات حیوانی را دارند اما حیات انسانی را ندارند ﴿إِنَّمَا یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ﴾ و اینها مردهگانی هستند ﴿وَالْمَوْتَی یَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُون ٭ وَقَالُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِن رَبِّهِ﴾ در تتمهٴ
قدرت مطلق الهی بر اعطای معجزه و تعلق آن براساس نظم و حکمت
همان بحث قبلی ﴿قَالُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِن رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللّهَ قَادِرٌ عَلَی أَن یُنَزِّلَ آیَةً وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَیَعْلَمُون﴾ خدا قادر است معجزه نازل کند اما اکثری نمیدانند یعنی حالا که خدا قادر است رسول الله باذن الله میتواند کار انجام بدهد هر روز بیاید به دلخواهتان کوه را دشت کند دشت را کوه کند جائی را خشک کند جائی را سبز کند این کار را بکند یا ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ ما گفتیم وجود الاعجاز ضروریٌ همانطوری که در جهان برای رفع عطش درختها آب لازم است در جهان برای رفع عطش انسانها وحی و رسالت و اعجاز لازم است این جزء نظام زندگی است عالمی که در آن معجزه نیست عالم ناقص است یعنی وحی نیست پس الاعجاز حق لاریب فیه اما ﴿لِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابٌ﴾ اینطور نیست که هر روز هر کسی پیشنهاد داد فلان مرده را زنده کنیم فلان کس را بمیرانیم فلان جا را سبز کنیم فلان جا را خشک کنیم اینکه معنای اعجاز نشد, بنابراین فرمود ﴿قُلْ إِنَّ اللّهَ قَادِرٌ عَلَی أَن یُنَزِّلَ آیَةً وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَیَعْلَمُونَ﴾ , این معنا که پیشنهاد باطل مطرح میکردند در بسیاری از آیات بود در همین سورهٴ انعام بود و در جاهای دیگر هم هست در سورهٴ یونس هم باز مسئلهٴ اینکه چرا معجزهای نمیآورد مطرح است آیهٴ بیستم سورهٴ «یونس» هم این است ﴿وَیَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِن رَبِّهِ﴾ چرا معجزهای نمیآید ﴿فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ﴾ درست است رسول الله قادر است باذن الله اما غیب پیش الله است او میداند که چه وقت مصلحت است و چه وقت لازم است ﴿إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُم مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ﴾ باز مشابه اصل مسئله در سورهٴ غافر آیهٴ 78 هم آمده فرمود ﴿وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ شما از او چه میخواهید هر روز منتظرید که نظام را عوض کند؟ آیا این نظام تحت ارادهٴ رب العالمین است و تحت ارادهٴ رسول الله یا تحت ارادهٴ رب العالمین است؟ اگر تحت ارادهٴ رب العالمین است هر وقت رب العالمین اراده بکند انجام میشود غیب پیش خداست لکل أجلٍ هم کتاب و رسول هرگز نمیتواند معجزه بیاورد الا باذن الله و این همه معجزات را او آورد و باز میآورد باذن الله لکن در شما اثر نمیگذارد ﴿وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَن یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ و اگر خدای سبحان برابر پیشنهادتان یک معجزهای آورد باز نپذیرفتید و استهزاء را ادامه دادید مشمول خشم و کیفر الهی خواهید بود ﴿فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِیَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُونَ﴾ اگر فرمان نهائی [ذات اقدس] الهی رسید و بین شما حَکَمیّت شد آنگاه است که تبهکاران سرمایهها را میبازند. والحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است