- 1721
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 40 سوره بقره
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 40 سوره بقره
- دکر نعمت به معنای شکر نعمت است
- سلامت و مرض هر دو بلا هستند و باید انسان آماده امتحان باشد
- تذکر نعمت برای انسان به خاطر خود خواهی انسان است
- وفای به عهد دین
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ ٭ وَآمِنُوْا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُمْ وَلاَ تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ وَلاَ تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَإِیَّایَ فَاتَّقُونِ
تذکر نعمت در حقیقت زمینهٴ شکر نعمت است. این که خدای سبحان اصرار دارد انسان متذکر نعمت حق باشد برای این که مایل است انسان در حال سعادت بماند و انسانی که متذکر نعمت نباشد به یاد ولینعمتش نیست و انسانی که به یاد ولی نعمت خود نبود، نعمت را در راه باطل صرف میکند، تبدیل به نقمت میشود و سعادت را از دست میدهد.
طبع اولی انسان و سنت الهی بر تغییر نعمت
بیان ذلک این است که خدای سبحان طبع اولی انسان را به انسان تفهیم میکند و سنّت الهی را هم به انسان تفهیم میکند میفرماید: طبع اولی انسان این است که وقتی نعمتی به او داده شد بیراهه میرود این طبع اوست گرچه فطرت او بر توحید است امّا طبع او بر سوء استفاده از نعم است هم نعمتها را به عنوان کرامت خود میپندارد که فرمود: *«فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ»*﴿1﴾ و هم این که نعمت باعث سرکشی اوست که *«وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَی الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَ نَأی بِجَانِبِهِ»*﴿2﴾ این طبع انسان است، نه فطرت انسان. فطرت انسان به سمت توحید است ولی طبع انسان این است که وقتی به نعمت رسید از خدا رو برمیگرداند پس طبع اوّلی انسان آن است که با گرفتن نعمت از خدا روبرمیگرداند چون آن که انسان را آفرید از خصیصهٴ هستی او از همه باخبرتر است. فرمود: طبع انسان این است وقتی نعمتی به او برسد او از خدا رو برمیگرداند.
بعد هم سنّت الهی را ذکر کرد فرمود: هر کس از نعمت خدا سوء استفاده کرد خدا نعمت را تغییر میدهد *«إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ»*﴿3﴾ یا *«ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ»*﴿4﴾ این سنت خداست و این سنت هم بر صراط مستقیم است چون *«إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ»*﴿5﴾ و این سنت هم تخلف و تحویل و تبدیلپذیر نیست چون *«لَن تَجِدَ لِسُنَّة اللَّهِ تَحْوِیلاً»*﴿6﴾ و *«لَن تَجِدَ لِسُنَّة اللَّهِ تَبْدِیلاً»*﴿7﴾ اگر اینچنین شد که انسان در برابر یافت نعمت آن را کرامت تلقی میکند، یک کرامت کاذبه، چون نعمت امتحان است نه تکریم و اگر اینچنین است که روی پندار باطل که نعمت را کرامت میداند نعمت را به میل خود صرف میکند. *«أَعْرَضَ وَنَأی بِجَانِبِهِ»*﴿8﴾ و اگر هر که نعمت را بیراهه صرف کرد خدای سبحان تغییر نعمت میدهد و اگر خدا تغییر نعمت داد احدی بر انسان نعمت روا نمیدارد چون همهٴ نعم از آنِ خداست برای این که انسان به این روز سیاه مبتلا نشود.
سرّ یادآوری مکرر نعمتهای خدا در قرآن
خدای سبحان مکرّر در مکرّر به انسانها با عناوین گوناگون گوشزد میکند که به یاد نعمت حق باشید گاهی میگوید *«اُذکروا»* و گاهی میفرماید *«اُشکروا»*﴿9﴾ گاهی میفرماید *«و أمّا بنعمة ربّک فحدّث»*﴿10﴾ این ذکر نعمت یا تحدّت به نعمت زمینهٴ شکر نعمت است گر چه اینها مفهوماً از هم جدا هستند ولی مصداقاً کنار هم هستند این که میفرماید: *«و أمّا بنعمة ربّک فحدّث»* نه یعنی فقط بگو که خدا به من این را داد و آن را داد خب خدا به من این را داد و آن را داد که چه کنم؟ این تحدیث نعمت در حقیقت شکر نعمت است. یعنی شاکر باش نعمت را بجا صرف کن یا این که فرمود: *«اُذکروا نعمتی الّتی أنعمت علیکم»* نه یعنی بگو خدا به ما این نعمت داد خدا به ما آن نعمت داد این ذکر نعمت شما را به ذکر منعم هدایت کند که نعمت را بجا صرف کنید. پس لسان *«أمّا ینعمة ربّک فحدّث»* و زبان *«اُذکروا نعمتی الّتی أنعمتُ علیکم»* لُبّاً زبان اُشکروا نعمهٴ الله است. یعنی شاکر باشید. چرا؟ چون اگر این تذکرها نباشد انسان طبعاً از نعمت سوء استفاده میکند و به طرف خود میگراید نه به طرف خدا، خودخواه میشود نه خدا خواه و انسان خودخواه نعمت را بیجا صرف میکند و خدا مهلت نمیدهد کسی نعمت او را بیجا صرف کند. حالا این آیات را ملاحظه بفرمایید.
در سورهٴ فصّلت و همچنین نحل اینچنین آمده است که انسان نعمت را که یافت، رو برمیگرداند و اعراض میکند، *«وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَی الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأی بِجَانِبِهِ»*﴿11﴾ سورهٴ فصّلت آیهٴ ٥١ *«نأی»* یعنی «بَعُدَ» به طرف خود میرود یعنی خودخواه میشود. و انسان خودخواه نائی است، بعید است نه متقرّب. انسان خداخواه است که «قربةً إلی الله» گام برمیدارد همهٴ عبادات قربان است منتها دربارهٴ نماز از آن جهت که جزو برجستهترین عبادات است وارد شده است «الصّلاة قربان کلّ تقى»(12) نماز باعث تقرب انسان اِلی المولی است. صوم هم اینچنین است درس و بحث هم اینچنین است. زکات و خمس و جهاد هم اینچنین است. هر عمل قربی که انسان را به الله نزدیک کند قربان کلّ تقی است پس انسان متنعّم اگر به او تذکّر داده نشود خودخواه میشود *«نأی بجانبه»*﴿13﴾ به سمت خود میگراید نه تنها مالَ إلی جانبه چون میل به خودخواهی بُعد از خداست. نفرمود به این که مال الی جانبه چون میل به خودخواهی همان و بُعد از خداخواهی همان. انسان میشود نائی و دور. *«نأی بجانبه»* و منشأش همانست که در سورهٴ فجر فرمود: *«فأمّا الإنسان إذا ما ابتلیه ربّه فأکرمه و نعّمه فیقول ربّی أکرمن»*(14) ما او را با نعمت میآزماییم این خیال کرد ما او را تکریم کردیم، او مبتلای به نعمت است چون همان طوری که انسان مبتلا به فقر میشود مبتلا به نعمت میشود، همان طوری که مبتلا به مرض میشود مبتلا به سلامت میشود سلامت هم مثل مرض بلوا و امتحان الهی است. انسان سالم مبتلا به سلامت است انسان بیمار مبتلا به مرض است هر دو بلوا است. منتها مؤمن اینها را بلوا میداند شاکر است غیر مؤمن اینها را کرامت میپندارد وخودگراست. فرمود: اگر نعمت را کرامت خود پنداشت به سمت خود گرایش پیدا میکند و کسی که به سمت خود گرایش پیدا کرد البته از خدا دور میشود وقتی از خدا دور شد نعمت را بیجا صرف میکند وقتی نعمت را بیجا صرف کرد چه در سورهٴ انفال چه در مورد دیگر این را به عنوان یک سنّت تخلّف ناپذیر الهی ذکر کرد. آیهٴ ٥٣ سورهٴ انفال این است که *«ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ»*﴿15﴾ اگر کسی تغییر روحیه داد خدا نعمت را عوض میکند چون تمام آسیب از تغییر نفس است. انسان دیدش که عوض شد اوصافش عوض میشود وقتی اوصافش عوض شد نعمت را بیجا صرف میکند وقتی نعمت را بیجا صرف کرد خدای سبحان تغییر میدهد *«ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً»* این *«لم یک»* نشانهٴ سنّت است یعنی هرگز خدا اینچنین نمیکند. سنّت خدا بر این است که نعمتی که داد نمیگیرد مگر انسان در روحیهٴ خود دگرگونی ایجاد کند که به وسیلهٴ آن دگرگونی که در حقیقت خودخواهی است نعم را بیجا صرف کند *«حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَأَنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»*﴿16﴾ بعد جریان فراعنه را ذکر میکند *«کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَکْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَکُلٌّ کَانُوا ظَالِمِینَ»*﴿17﴾ ما نعمت دادیم اینها خودخواه شدند نِعَم را بیجا صرف کردند و ما هم آنها را به کام دریا فرو بردیم. این *«إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ»*﴿18﴾ هم مؤید همین آیهای است که در سورهٴ انفال آمده است برای این که اینچنین نشود انسان گرفتار عذاب الهی نشود مکرّر به انبیا دستور میدهند که مردم را متذکر نعمت خدا کنید. پس آیهای که فرمود: *«یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ»* یا آیهٴ ٣ سورهٴ فاطر که به همهٴ انسانها دستور تذکر نعمت میدهد برای آن است که نعمت را بیجا صرف نکنند آیهٴ ٣ سورهٴ فاطر این است: *«یا أیّها النّاس اُذکروا نعمت اللهِ علیکم»*﴿19﴾ سخن از بنی اسراییل و امثال ذلک نیست سخن از هر انسان است آن هم بالاترین نعمت، نعمت هستی است. لذا فرمود: *«یا أیّها النّاس اذکروا نعمت الله علیکم هَلْ منْ خَالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ»*﴿20﴾؛ او هم خالق شماست هم ربّ شماست هم هستی به شما داد هم این هستی را میپروراند هم شما را خلق کرد هم روزی میدهد.
سؤال ...
جواب: بله، نعمت رهبری جزو برجستهترین نِعَم است امّا حصر نیست.
عنایت ویژه به برخی نعمتها
البته نعمت رهبری که جزو برجستهترین نعم است در آیهٴ 3 سورهٴ مائده استفاده میشود که فرمود: *«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی»*﴿21﴾ همهٴ نِعَم را خدای سبحان داد امّا نعمت رهبری و نعمت و لایت بالاترین نعم است هیچ نعمتی بالاتر از ولایت و امامت نیست فرمود: *«و أتممت علیکم نعمتی»* نعمت به تعبیر سیدنا الأستاد (رضوان الله علیه) در قرآن کریم عند الإطلاق نعمت ولایت است(22) سایر نعم را خدای سبحان قید میآورد که فلان نعمت، نعمت آسمان، نعمت زمین، نعمت هستی، نعمت میوهها و آبها و امثال ذلک امّا نعمت عند الإطلاق وقتی مقیّد نشود نعمت ولایت است. نظیر این آیهٴ ٣ سورهٴ مائده که فرمود: *«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً»*﴿23﴾ چنان که ذیل آیهٴ کریمهٴ *«ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»*﴿24﴾ از امام ششم(سلام الله علیه) رسیده است که «نحن النّعیم»(25) یا دربارهٴ ابراهیم(سلام الله علیه) که هست *«وَاجْعَلْنِی مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ»*﴿26﴾ جنت نعیم، جنت ولایت است نعمت عند الإطلاق البته آن نعمت کامله است. امّا غرض این که حصر نیست منحصر در او نیست.
سؤال ...
جواب: بله، همین الآن این روایت خوانده شد. آن هم حصر، حصر اضافی است میفرماید: خدای سبحان اجلّ و اکرم است که در قیامت از شما سؤال کند که شما این میوه را چه کردید وقتی نعمت ولایت درست شد همهٴ نِعَم در جای خود صرف میشود و اگر نعمت ولایت و رهبری معصومین درست نباشد همهٴ نِعَم میشود نِقَم چون بیجا صرف میشود. نعمت کامله البته اوست. نعمت عند الإطلاق این است. و گرنه خدای سبحان در سورهٴ لقمان میفرماید: *«أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً»*﴿27﴾ آنها جزو نعم باطنه است اینها جزو نِعَم ظاهره فرمود: *«أسبغ علیکم»* اسباغ یعنی شاداب کردن، اسباغ در وضو یعنی وضوی شاداب گرفتن فرمود: خدای سبحان نِعَم را شاداب و فراوان در اختیار شما قرار داد. طوری که بخواهید بشمرید نمیتوانید. *«أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً»* بعد از این مرحله بالاتر فرمود اصلاً قابل شمارش نیست. *«وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا»*﴿28﴾
تبدیل نعمت به نقمت بر اثر ناسپاسی
بنابراین، اگر تذکر نباشد انسانی که طبعش این است که با دریافت نعمت خودخواه خواهد شد این نعمت را بیجا صرف میکند و سنّت الهی هم این است که نعمت را از انسان مسرف میگیرد. و اگر خدای سبحان لطفش از یک گروهی برگشت و نعمت را گرفت احدی به آنها نعمت نمیرساند. چون *«ما یمسک فلا مرسل»* همان طوری که اگر خدا کسی را متنعم کرد احدی نمیتواند در رحمت خدا را ببندد. *«مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ»*﴿29﴾ از آن طرف *«و ما یمسک فلا مرسل»*﴿30﴾ اگر خدای سبحان در رحمت را به روی گروه یا شخصی بست که میتواند باز کند؟ چون کلید پیش اوست. *«عنده مفاتح الغیب»*﴿31﴾ اگر مفاتیح غیب پیش اوست کلیددار در رحمت و رزق را بست چه کسی میتواند باز کند؟ لذا پشت سر هم تذکر میدهد که به یاد نعمت باشید که نعمت از شما گرفته نشود. پس اینچنین نیست که به یاد نعمت باشید یعنی فقط به یاد بیاورید که این نعمت را خدا داد گرچه همین تذکر یک عبادت است امّا اساس ذکریٰ این است که انسان نعمت را بجا صرف کند. گر چه *«امّا بنعمة ربّک فحدّث»*﴿32﴾ خود تحدیث نعمت، عبادت است. بگوید خدا این نعمت را به من داد همین عبادت است همین اقرار است و عبادت امّا همهٴ اینها زمینهٴ شکر است که انسان نعمت را بجا صرف کند. پس اگر فرمود *«اُذکروا نعمتی»* یا فرمود: *«أمّا بنعمة ربّک فحدّث»* اینها زمینه است برای اُشکروا نعمة الله، شکرهم آن است که انسان هم قلباً معتقد باشد که این نعمت از خداست و هم این نعمت را بجا صرف کند اگر کسی نعمت را بجا صرف کرد شکر عملی کرده است.
سؤال ...
جواب: فرمود: *«إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا»*﴿33﴾ چه طور نگرفت!؟ گاهی داشتن مال و فرزند عذاب داخلی است ما که از اینها خبر نداریم. ما خیال میکنیم فلان متمکن که در راه تکاثر قدم برمیدارد نه به طرف کوثر حرکت میکند او متنعم است فرمود شما خیال نکنید او در نعمت است او در عذاب است *«إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا»* در آخرت هم البته عذاب قیامت در انتظار اوست. گاهی انسان خدا را شکر میکند که ای کاش من این مال را نداشتم حالا برای او بلاست. شکر میکند میگوید ای کاش من این فرزند را نمیداشتم حالا میبیند برای او بلاست. فرمود: شما خیال نکنید اگر ما به یک عدهای مال و فرزند دادیم *«نسارع لهم فی خیرات»*﴿34﴾ هم لسان نفی را فرمود هم لسان اثبات را فرمود: اینچنین نپندارند که اگر ما به یک عده مال دادیم یا اولاد دادیم *«نسارع لهم فی الخیرات»* اینچنین نیست، به آنها خیر دادیم اینچنین نیست. در بخشی دیگر لسان نفیش را ذکر میکند فرمود: *«یرید الله لیعذّبهم بها فی الحیٰوة الدنیا»*﴿35﴾ گاهی میبینید همان عذاب داخلی از درون خانه شعله میکشد. پس اگر کسی نعمت را بیجا صرف کند، معاذ الله، همان نعمت تبدیل به نقمت میشود. گاهی خدا میفرماید ما میگیریم گاهی میفرماید ما تبدیل میکنیم نعمت را به نقمت و عذاب، گاهی از انسان میگیرد گاهی همان را به عنوان نقمت دامنگیر انسان میکند. در بحثهای قبل از امیر المؤمنین(سلام الله علیه) این جمله را قرائت فرمودید که فرمود «اعضاؤکم شهوده و جوارحکم جنوده»(36) خب اگر دست و پای انسان سرباز خداست خدا اگر کسی را خواست بگیرد با دست و پا و زبان و مال و فرزند او میگیرد. لازم نیست از جای دیگر عذاب بر او به عنوان صاعقه نازل بشود. فرمود: چیزی در عالم نیست که سرباز حق نباشد اگر خدای سبحان خواست کسی را بگیرد با زبان او با دست او را میگیرد پس اینها، نعمت نیست اگر در راه صحیح صرف نشد نعمت نیست و انسان طبعش اینست وقتی نعمتی به او رسید خودخواه میشود لذا پشت سر هم تذکر میدهند که به یاد نعمت حق باشید به یاد ولی نعمت باشید.
سؤال ...
جواب: از هر راه خواست بگیرد دیگر برای این که در ذیلش فرمود: *«حَتَّی إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً»*﴿37﴾ مثل این که شما میببینید یک کسی که بخواهند او را غرق کنند اگر خدای سبحان بخواهد او را به کام دریا غرق کند نظیر فراعنه راه دریایی به آنها میدهد وقتی از آنجا که کم عمق است گذشت به عمق دریا رسید. آبها کنار هم میآیند *«فَغَشِیَهُم مِنَ الْیَمِّ مَا غَشِیَهُمْ»*﴿38﴾ در ذیل همین آیه که قرائت فرمودید دارد *«حَتَّی إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُبْلِسُونَ»*﴿39﴾ در همان نعمت ما اینها را میگیریم مبلس میشوند سراسیمه میشوند میخواهند بیرون بیایند نمیتوانند همان نعمت میشود عذاب.
سؤال ...
جواب: بله، خدای سبحان که بخواهد بگیرد گاهی با تغییر نعمت میگیرد گاهی با افزایش نعمت که میخواهد در حقیقت نقمت را افزوده کند میگیرد.
سؤال ...
جواب: مزید نعمت است نه مزید نقمت. فرمود به این که آنها که بیراهه رفتهاند ما یک مقدار فشار میآوریم برای این که تضرّع کنند وقتی دیدیم نه با این امتحان ابتهال نکردند و تضرّع نکردند. *«فلمّا نسوا ما ذکّروا به»*﴿40﴾ ما اینها را در فشار قرار دادیم که متذکر حق بشوند ولی نشدند حالا که نشدند *«فتحنا علیهم أبواب کلّ شیء حتّی إذا فرحوا بما اُوتوا»*﴿41﴾ خوشحال شدند غرق نعمت شدند *«أخذنا هم بغتة»*﴿42﴾ چون نعمت فراوان است و همهٴ این نعم فراوان سپاه ما شدند و علیه او شوریدند *«فإذا هم مبلسون»*﴿43﴾ مبلس یعنی آدم سراسیمه که نمیداند از کدام راه بیرون برود. پس بنابراین، آنها که نعمشان زیاد است به استناد همان آیه و به استناد *«لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا»*﴿44﴾ همانها نقم خواهد بود. چنان که فرمود: *«وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً»*﴿45﴾ بعد فرمود: این استدراج است ما کم کم اینها را داریم به دام عذاب میکشیم.
سؤال ...
جواب: خدا نمیگیرد کسی را که با چشم گناه میکند؟ بدترین گرفتن همان است که این چشم در اختیار اوست و این چشم هر روز دارد تیر شیطان را به او تحمیل میکند. «النظرة سهم من سهام إبلیس»(46) چه گرفتنی بدتر از این، یک وقتی به هوش میآید که سر تا پای او پُر از تیر شیطان است. لازم نیست کور بکند. اگر کور بکند که او را راحت کرده است اگر کور بکند که او واقعاً راحت شده است اگر کور باشد که نگاه به نامحرم ندارد. «النّظرة سهم من سهام إبلیس» مثل این که تیر را از او بگیرند، فایده ندارد. باید این دید را داشته باشد که هر روز نگاه بکند و هر روز بر پیکر خود تیری بزند. یک وقتی به هوش میآید که تمام بدن او را تیر گرفته است.
سؤال ...
جواب: نه در آخرت حس میکند مثل این که انسان مست که سراپای او را تیر فرو برده وقتی به هوش آمده میبیند جای سالمی نمانده، انسان در حال احتضار این که درد احساس میکند برای آن است که آن تیرها او را مجروح کرده و در حال احتضار تازه به خود آمده و الا فشار احساس میکند. بنابراین، اگر این تذکر نباشد، انسان خودخواه است، فطرت انسان، خدا خواه است ولی طبیعت انسان خودخواه است اگر انسان فقط *«ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ»*﴿47﴾ بود اگر انسان فقط *«نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی»*﴿48﴾ بود خداخواه بود امّا یک بُعدش *«إنّی خالق بشراً من طین»*(49) است این بُعد طینی او خواه ناخواه خودخواهی را به دنبال دارد اگر خودخواهی را به دنبال دارد تذکّر ائمّه(علیهم السّلام) و انبیای الهی نباشد این خودخواهی او بر او مسلّط میشود و خدای سبحان با خودخواه بد است و همان نِعَم را به صورت نِقَم تبدیل میکند.
سؤال ...
جواب: امّا فرمود اینها میخورند *«کما تأکل الأنعام»* چه تمتّعی است؟ *«ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَیَتَمَتَّعُوا وَیُلْهِهِمُ الْأَمَلُ»*﴿50﴾ آنگاه فرمود: اینها *«یأکلون کما تأکل الأنعام»*﴿51﴾ شما اگر چنان چه گوسفندی را به عنوان پروار بستید برای این که او را ذبح کنید دارید به او احسان میکنید یا برای آن است که او را از بین ببرید؟ اینها اینچنین هستند فرمود: *«یَأْکُلُونَ کَمَا تَأْکُلُ الْأَنْعَامُ»*.
سؤال ...
جواب:
فطرت و طبیعت انسان
فطرت مال روح است که گرایش به جهان ماورای طبیعت دارد. طبع از آنِ عالم طبیعت است که گرایش به زمین دارد. این *«اثّاقلتم إلی الأرض»*﴿52﴾ از آن طبیعت انسان است. فرشتگان فقط یک بُعد الهی دارند لذا *«لا یعصون الله ما أمرهم»*﴿53﴾ انسان هم آن فطرت را دارد که *«فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا»*(54) هم این طبیعتی را دارد که به طرف خاک مایل است فرمود: ما اگر به وسیلهٴ انبیا مردم را متذکّر نکنیم این مردم خودخواه هستند *«نأیٰ بجانبه»*﴿55﴾ این که میبینید شرک مرموز در همهٴ ما کم و بیش هست میگوییم ما خودمان زحمت کشیدیم درس خواندیم خودمان زحمت کشیدیم این مال را فراهم کردیم این برای آن است که به یاد نعم الهی نیستیم.
لزوم اسناد همهٴ نعمتها به خدای سبحان
خدای سبحان میفرماید: معلم شما خداست. *«الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ»*﴿56﴾ وقتی ما را به این ولینعمتان متذکر نکنند میبینید انسان در مباحثات در تفاخرها در تخاصمها فوراً خودش را مطرح میکند میگوید من سالها زحمت کشیدهام درس خواندهام این همان کفر رقیق است که احیاناً در حال فخر فروشی یا در حال دشمنی ظهور میکند و تذکر اگر نباشد فخرفروشی در روز خطر خودش را نشان میدهد انسان همیشه که راضی نیست کافر بشود یک بار که کافر شد کافی است که همهٴ اعمال حبط بشود این است که تذکر برای آن است که انسان *«نأیٰ بجٰانبه»* نباشد همواره ولی نعمت خود را ببیند. شما وقتی سیرهٴ ائمّه(علیهم السّلام) را ملاحظه میفرمایید میبینید وقتی کنار سفره نشستهاند. یک دعا میخوانند وقتی از سفره فراغت پیدا کردند «الحمد لله الّذی اطعمنا فی جائعین»(57) بعد از قرار میگویند. نگفتند شما وقتی کنار سفره مینشینید دعا کنید از سفره برخاستید دعا کنید. کجا به ما گفتند نعمتی به شما رسید دعا نکنید؟ مخصوصاً سجدهٴ شکر.
راه جبران عدم حضور قلب در نماز
مرحوم صاحب جواهر (رضوان الله علیه) نقل کردند که از امام(علیه السّلام) سؤال کردند که ما در نماز حواسمان جمع نیست، چه کنیم؟ فرمود به این که حواس شما که در نماز جمع نیست با نافله آن قصور را جبران کنید اگر در نافله حواستان جمع نبود نافله هم قصور داشت با سجدهٴ شکر جبران کنید اینچنین نباشد که بعد از نماز مستقیماً از کنار مصلّی برخیزید و سجدهٴ شکر بجا نیاورید. انسان وقتی نماز خواند بدهکار میشود نه طلبکار، چون بدهکار میشود باید سجدهٴ شکر بجا بیاورد خدا آن توفیق را داد که این نماز را خواند این بندگی را کرده است. منتها حالا برای هر سجدهٴ شکر یک سجدهٴ شکر دیگر لازم است انسان عاجز میشود.
در بیانات امام سجّاد(سلام الله علیه) در مسألهٴ تحمید صحیفه این است که عرض کرد خدایا ما هر وقت ترا شکر کردیم بدهکار شدیم. برای این که یک نعمت جدیدی تو به ما دادی و برای این نعمت یک شکری دیگر است کدام نعمت است که به ما دستور ندادهاند که در برابرش شکر کنیم برای اینکه انسان طبعاً وقتی یک نعمتی به او رسید خودخواه است خودخواه را خدا سرکوب میکند. این سنّت خداست این *«أَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً»*﴿58﴾ یعنی ما هرگز نعمت را تغییر نمیدهیم مگر این که اینها بیراهه بروند این سنّت خداست و خدا هم علی صراط مستقیم، سنّتش را اجرا میکند. اینها، نعمتهایی است که چه در مسائل شخصی و چه در مسائل اجتماعی و چه در مسائل رهبری به طور عموم مشمول این اصل است.
نعمت پیروزی سپاه اسلام
امّا آنچه که به عنوان مسائل نظام اسلامی مطرح است و پیروزی سپاه اسلام بر کفر مطرح است آن گونه از نعم را خدای سبحان بالصّراحه ذکر میکند و بالاختصاص ذکر میکند در سورهٴ مائده آیهٴ ١١ میفرماید که: *«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ وَعَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»*﴿59﴾؛ فرمود: مؤمنین به یاد این باشید که بیگانگان ریختند همّت کردند که به عنوان یک مقتدر مبسوط الید بر شما بشورند، ما دست آنها را کوتاه کردیم فرمود به این که: *«هَمَّ قَوْمٌ أَن یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ»* ما دست اینها را کوتاه کردیم خُب به یاد این باشید و اگر نبود عنایت خدای سبحان در صدر اسلام مسلمین با چه قدرتی پیروز میشدند؟ گاهی جریان جنگ احزاب را در سورهٴ مبارکهٴ احزاب مطرح میکند میفرماید به این که آن روز احدی به داد شما نرسید مگر خدای سبحان. آیهٴ ٩ سورهٴ احزاب این است: *«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَجُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا وَکَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیراً»*﴿60﴾ فرمود: مؤمنین به یاد نعمت خدا باشید اینجا مشخص فرمود که منظور از نعمت چیست. فرمود مگر نه آن است که سپاهیان فراوانی در جریان احزاب آمدند جندهایی آمدند. *«إِذْ جَاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَجُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا»* ما باد را بر اینها مسلّط کردیم یک سلسلهٴ سپاه نامرئی هم بر اینها مسلط کردیم و همهٴ اینها منهدم شدند و از بین رفتند چون با یک مشت شن خدای سبحان مسألهٴ جنگ احزاب را حل کرد اگر شنها را دستور داد به وسیلهٴ آن توفان باد بر خیمهٴ اینها، چادر اینها، دیگ و دیگ بر اینها بشورد که آنها نتوانند زندگی کنند ناچار شدند که خیمهها از آن طرف خندق کندند رفتند دیگر فرمود ما در جنگ احزاب که همهٴ شما متزلزل بودید در آن روزی که *«وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِیداً»*﴿61﴾ همهٴ شما متوحّش بودید مگر نه آن است که ما با یک مشت شن مسأله را حل کردیم؟ چرا به یاد نعمت حق نیستید؟ نمونهاش را در جریان حملهٴ نظامی طبس میبینید آن روز بعضی از این آقایانی که در شورای انقلاب بودند میگفتند ما اصلاً خبر نداشتیم تا به عرض امام برسانیم. اگر خدای نکرده آمده بودند و لانهٴ جاسوسی را اشغال کرده بودند چیزی نمیماند خدای سبحان با یک مشت شن مسألهٴ طبس را حل کرد. این معجزهٴ کسی نیست فقط معجزهٴ قرآن است، این وعدهٴ خداست. فرمود: *«و من أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ»*﴿62﴾ فرمود: چرا به یاد این نِعَم نیستید؟ چه کسی اینها را از این کشور طرد کرد؟ مگر نه آن است که این ریاح در اختیار خداست؟ مگر این شنها در اختیار خدا نیست؟ مگر اینها در آمریکا مناطق شنی و کویری نداشتهاند؟ مگر بی معادلات ریاضی آمدند؟ همان طوری که مسائل نظامی را بررسی کردند مسائل کویری را هم سنجیدند آمدند اینجا کویر دارد کویر چه وقت توفانی میشود چه وقت شنها حرکت میکنند همهٴ اینها را حساب کردند، بررسی کرده آمدند ولی خدای سبحان فرمود: *«فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَجُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا»*﴿63﴾ با یک مشت شن مسأله را حل کرد. اینها نعمتهای اساسی است که قرآن کریم به عنوان هشدار تذکر میدهد که به یاد نِعَم باشید. البته این نعمت، نعمت خاصه است و نعمت مقیّده، خدای سبحان به عنوان مطلق ذکر نکرد تا ما بگوییم نعمت، نعمت رهبری و ولایت است اینجا کنارش فرمود: *«إذا جاءتکم جنودٌ»* نعمت مقیّده است فرمود: به یاد نعمتی باشید که خدای سبحان با باد و با یک سلسله مأموران نامرئی شما را در احزاب پیروز کرد. این نِعَم را به یاد بیاورید. *«إِذْ جَاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَجُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا وَکَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیراً ٭ إِذْ جَآءُوکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنکُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا ٭ هُنَالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِیداً»*﴿64﴾ از هر طرف حمله کردند از بالا آمدند از پایین آمدند شما راهی برای دفاع نداشتید و به لرزه درآمدید. چرا به یاد این نِعَم نیستید؟ اگر انسان یک مختصری او را از تذکر نعمت محروم بکنند خودخواه میشود.
ازدیاد نعمت از برکات یاد نعم الهی
و امّا این که فرمود^ به یاد نِعَم من باشید من به عهدم وفا میکنم برای آن است که اگر کسی به یاد نِعَم حق بود قلباً و عملاً شاکر بود و وعدهٴ خدا هم این است که *«لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ»*﴿65﴾ اضافه هم خواهد کرد. چون خودش فرمود *«أَوْفُوا بِعَهْدِی اُوفِ بِعَهْدِکُمْ»* بعد هم فرمود از من باوفاتر در هستی نیست. *«من أوفىٰ بعهده من الله»*﴿66﴾ اصلاً فرض ندارد کسی باوفاتر از خدا باشد دیگران اگر ملکهٴ وفا دارند از اوست اگر این خوی وفاداری به عهد را آموختند از خدا گرفتند لذا چه کسی باوفاتر از خداست؟! *«و من أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ»*﴿67﴾ این را هم در سورهٴ توبه، آیهٴ ١١١ فرمود: *«و من أوفىٰ بعهده من الله»* و هم در سورهٴ کهف آیهٴ ١٠ فرمود: *«وَمَن أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً»*﴿68﴾ این *«أوفىٰ»* غیر از آن *«أوفىٰ»* است. *«من أوفىٰ بما عاهد»* یعنی «من أوفیٰ بعهده» ولی در سورهٴ توبه فرمود: از خدا باوفاتر احدی فرض ندارد. بنابراین، تذکر نعمت برای آن شکر نعمت است.
دعوت به اصول سهگانهٴ دین
و این آیهٴ کریمه نکتهٴ دیگری که دارد آن است که ما را به اصول سهگانهٴ دین دعوت میکند. زیرا اینکه فرمود *«اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ»* این دعوت به توحید است. انسان وقتی همهٴ نعم را از خدای سبحان میداند میشود موحّد برای این که آیهٴ سورهٴ فاطر *«یا أیّها النّاس اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ هَلْ منْ خَالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُم»*﴿69﴾ هم نعمت خالق، خلقت است هم نعمت رزق است و مانند آن. پس این راجع به توحید است. *«وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ»* بالاترین عهد همان عهد دین است که جامع همهٴ احکام و حکم است. این هم راجع به وحی و نبوّت و رسالت و شریعت، ذیلش هم که *«و ایّای فارهبون»* دعوت به معاد است و از خدا ترسیدن است و از محاسبهٴ خدا هراسناک بودن است و امثال ذلک. پس صدرش توحید، ذیلش رسالت و نبوّت و وحی و ولایت و امامت و امثال ذلک که در مجموعهٴ دین محفوظ هستند ذیلش هم راجع به معاد است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
(1) سورهٔ فجر، آیهٔ 15.
(2) سورهٔ اسراء، آیهٔ 83، سورهٔ فصّلت، آیهٔ 51.
(3) سورهٔ رعد، آیهٔ 11.
(4) سورهٔ انفال، آیهٔ 53.
(5) سورهٔ هود، آیهٔ 56.
(6) سورهٔ فاطر، آیهٔ 43.
(7) سورهٔ احزاب، آیهٔ 62؛ سورهٔ فاطر، آیهٔ 43؛ سورهٔ فتح آیهٔ 23.
(8) سورهٔ اسراء، آیهٔ 83؛ سورهٔ فصّلت، آیهٔ 51.
(9) سورهٔ نحل، آیهٔ 114.
(10) سورهٔ الضِّحى، آیهٔ 11.
(11) فصّلت، آیهٔ 51؛ سورهٔ اسراء، آیهٔ 83.
(12) کافی، ج 3، ص 265.
(13) سورهٔ فصّلت، آیهٔ 51؛ سورهٔ اسراء، آیهٔ 83.
(14) سورهٴ فجر، آیهٴ 15.
(15) سورهٔ انفال، آیهٔ 53.
(16) سورهٔ انفال، آیهٔ 53.
(17) سورهٔ انفال، آیهٔ 54.
(18) سورهٔ رعد، آیهٔ 11.
(19) سورهٔ فاطر، آیهٔ 3.
(20) سورهٔ فاطر، آیهٔ 3.
(21) سورهٔ مائده، آیهٔ 3.
(22) المیزان، ج 5، ص 184.
(23) سورهٔ مائده، آیهٔ 3.
(24) سورهٔ تکاثر، آیهٔ 8.
(25) بحار، ج 24، ص 52.
(26) سورهٔ شعراء، آیهٔ 85.
(27) سورهٔ لقمان، آیهٔ 20.
(28) سورهٔ نحل، آیهٔ 18.
(29) سورهٔ فاطر، آیهٔ 2.
(30) سورهٔ فاطر، آیهٔ 2.
(31) سورهٔ انعام، آیهٔ 59.
(32) سورهٔ الضحىٰ ، آیهٔ 11.
(33) سورهٔ توبه، آیهٔ 55.
(34) سورهٔ مؤمنون، آیهٔ 56.
(35) سورهٔ توبه، آیهٔ 55.
(36) نهج البلاغة، خطبه 199.
(37) سورهٔ انعام، آیهٔ 44.
(38) سورهٔ طٰهٰ، آیهٔ 78.
(39) سورهٔ انعام، آیهٔ 44.
(40) سورهٔ انعام، آیهٔ 44.
(41) سورهٔ انعام، آیهٔ 44.
(42) سورهٔ انعام، آیهٔ 44.
(43) سورهٔ انعام، آیهٔ 44.
(44) سورهٔ توبه، آیهٔ 55.
(45) سورهٔ آلعمران، آیهٔ 178.
(46) وسائل الشیعة، ج 20، ص 190.
(47) سورهٔ مؤمنون، آیهٔ 14.
(48) سورهٔ حجر، آیهٔ 29؛ سورهٔ ص، آیهٔ 72.
(49) سورهٴ ص، آیهٴ 71.
(50) سورهٔ حجر، آیهٔ 3.
(51) سورهٔ محمّد، آیهٔ 12.
(52) سورهٔ توبه، آیهٔ 38.
(53) سورهٔ تحریم، آیهٔ 6.
(54) سورهٴ روم، آیهٴ 30.
(55) سورهٔ اسراء، آیهٔ 83؛ سورهٔ فصّلت، آیهٔ 51.
(56) سورهٔ الرحمن، آیات 1 ـ 2.
(57) مستدرک الوسائل، ج 16، ص 279.
(58) سورهٔ انفال، آیهٔ 53.
(59) سورهٔ مائده، آیهٔ 11.
(60) سورهٔ احزاب، آیهٔ 9.
(61) سورهٔ احزاب، آیهٔ 11.
(62) سورهٔ توبه، آیهٔ 111.
(63) سورهٔ احزاب، آیهٔ 9.
(64) سورهٔ احزاب، آیات 9 ـ 11.
(65) سورهٔ ابراهیم، آیهٔ 7.
(66) سورهٔ توبه، آیهٔ 111.
(67) سورهٔ توبه، آیهٔ 111.
(68) سورهٔ فتح،آیهٔ 10.
(69) سورهٔ فاطر، آیهٔ 3.
- دکر نعمت به معنای شکر نعمت است
- سلامت و مرض هر دو بلا هستند و باید انسان آماده امتحان باشد
- تذکر نعمت برای انسان به خاطر خود خواهی انسان است
- وفای به عهد دین
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ ٭ وَآمِنُوْا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُمْ وَلاَ تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ وَلاَ تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَإِیَّایَ فَاتَّقُونِ
تذکر نعمت در حقیقت زمینهٴ شکر نعمت است. این که خدای سبحان اصرار دارد انسان متذکر نعمت حق باشد برای این که مایل است انسان در حال سعادت بماند و انسانی که متذکر نعمت نباشد به یاد ولینعمتش نیست و انسانی که به یاد ولی نعمت خود نبود، نعمت را در راه باطل صرف میکند، تبدیل به نقمت میشود و سعادت را از دست میدهد.
طبع اولی انسان و سنت الهی بر تغییر نعمت
بیان ذلک این است که خدای سبحان طبع اولی انسان را به انسان تفهیم میکند و سنّت الهی را هم به انسان تفهیم میکند میفرماید: طبع اولی انسان این است که وقتی نعمتی به او داده شد بیراهه میرود این طبع اوست گرچه فطرت او بر توحید است امّا طبع او بر سوء استفاده از نعم است هم نعمتها را به عنوان کرامت خود میپندارد که فرمود: *«فَأَمَّا الْإِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ»*﴿1﴾ و هم این که نعمت باعث سرکشی اوست که *«وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَی الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَ نَأی بِجَانِبِهِ»*﴿2﴾ این طبع انسان است، نه فطرت انسان. فطرت انسان به سمت توحید است ولی طبع انسان این است که وقتی به نعمت رسید از خدا رو برمیگرداند پس طبع اوّلی انسان آن است که با گرفتن نعمت از خدا روبرمیگرداند چون آن که انسان را آفرید از خصیصهٴ هستی او از همه باخبرتر است. فرمود: طبع انسان این است وقتی نعمتی به او برسد او از خدا رو برمیگرداند.
بعد هم سنّت الهی را ذکر کرد فرمود: هر کس از نعمت خدا سوء استفاده کرد خدا نعمت را تغییر میدهد *«إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ»*﴿3﴾ یا *«ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ»*﴿4﴾ این سنت خداست و این سنت هم بر صراط مستقیم است چون *«إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ»*﴿5﴾ و این سنت هم تخلف و تحویل و تبدیلپذیر نیست چون *«لَن تَجِدَ لِسُنَّة اللَّهِ تَحْوِیلاً»*﴿6﴾ و *«لَن تَجِدَ لِسُنَّة اللَّهِ تَبْدِیلاً»*﴿7﴾ اگر اینچنین شد که انسان در برابر یافت نعمت آن را کرامت تلقی میکند، یک کرامت کاذبه، چون نعمت امتحان است نه تکریم و اگر اینچنین است که روی پندار باطل که نعمت را کرامت میداند نعمت را به میل خود صرف میکند. *«أَعْرَضَ وَنَأی بِجَانِبِهِ»*﴿8﴾ و اگر هر که نعمت را بیراهه صرف کرد خدای سبحان تغییر نعمت میدهد و اگر خدا تغییر نعمت داد احدی بر انسان نعمت روا نمیدارد چون همهٴ نعم از آنِ خداست برای این که انسان به این روز سیاه مبتلا نشود.
سرّ یادآوری مکرر نعمتهای خدا در قرآن
خدای سبحان مکرّر در مکرّر به انسانها با عناوین گوناگون گوشزد میکند که به یاد نعمت حق باشید گاهی میگوید *«اُذکروا»* و گاهی میفرماید *«اُشکروا»*﴿9﴾ گاهی میفرماید *«و أمّا بنعمة ربّک فحدّث»*﴿10﴾ این ذکر نعمت یا تحدّت به نعمت زمینهٴ شکر نعمت است گر چه اینها مفهوماً از هم جدا هستند ولی مصداقاً کنار هم هستند این که میفرماید: *«و أمّا بنعمة ربّک فحدّث»* نه یعنی فقط بگو که خدا به من این را داد و آن را داد خب خدا به من این را داد و آن را داد که چه کنم؟ این تحدیث نعمت در حقیقت شکر نعمت است. یعنی شاکر باش نعمت را بجا صرف کن یا این که فرمود: *«اُذکروا نعمتی الّتی أنعمت علیکم»* نه یعنی بگو خدا به ما این نعمت داد خدا به ما آن نعمت داد این ذکر نعمت شما را به ذکر منعم هدایت کند که نعمت را بجا صرف کنید. پس لسان *«أمّا ینعمة ربّک فحدّث»* و زبان *«اُذکروا نعمتی الّتی أنعمتُ علیکم»* لُبّاً زبان اُشکروا نعمهٴ الله است. یعنی شاکر باشید. چرا؟ چون اگر این تذکرها نباشد انسان طبعاً از نعمت سوء استفاده میکند و به طرف خود میگراید نه به طرف خدا، خودخواه میشود نه خدا خواه و انسان خودخواه نعمت را بیجا صرف میکند و خدا مهلت نمیدهد کسی نعمت او را بیجا صرف کند. حالا این آیات را ملاحظه بفرمایید.
در سورهٴ فصّلت و همچنین نحل اینچنین آمده است که انسان نعمت را که یافت، رو برمیگرداند و اعراض میکند، *«وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَی الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأی بِجَانِبِهِ»*﴿11﴾ سورهٴ فصّلت آیهٴ ٥١ *«نأی»* یعنی «بَعُدَ» به طرف خود میرود یعنی خودخواه میشود. و انسان خودخواه نائی است، بعید است نه متقرّب. انسان خداخواه است که «قربةً إلی الله» گام برمیدارد همهٴ عبادات قربان است منتها دربارهٴ نماز از آن جهت که جزو برجستهترین عبادات است وارد شده است «الصّلاة قربان کلّ تقى»(12) نماز باعث تقرب انسان اِلی المولی است. صوم هم اینچنین است درس و بحث هم اینچنین است. زکات و خمس و جهاد هم اینچنین است. هر عمل قربی که انسان را به الله نزدیک کند قربان کلّ تقی است پس انسان متنعّم اگر به او تذکّر داده نشود خودخواه میشود *«نأی بجانبه»*﴿13﴾ به سمت خود میگراید نه تنها مالَ إلی جانبه چون میل به خودخواهی بُعد از خداست. نفرمود به این که مال الی جانبه چون میل به خودخواهی همان و بُعد از خداخواهی همان. انسان میشود نائی و دور. *«نأی بجانبه»* و منشأش همانست که در سورهٴ فجر فرمود: *«فأمّا الإنسان إذا ما ابتلیه ربّه فأکرمه و نعّمه فیقول ربّی أکرمن»*(14) ما او را با نعمت میآزماییم این خیال کرد ما او را تکریم کردیم، او مبتلای به نعمت است چون همان طوری که انسان مبتلا به فقر میشود مبتلا به نعمت میشود، همان طوری که مبتلا به مرض میشود مبتلا به سلامت میشود سلامت هم مثل مرض بلوا و امتحان الهی است. انسان سالم مبتلا به سلامت است انسان بیمار مبتلا به مرض است هر دو بلوا است. منتها مؤمن اینها را بلوا میداند شاکر است غیر مؤمن اینها را کرامت میپندارد وخودگراست. فرمود: اگر نعمت را کرامت خود پنداشت به سمت خود گرایش پیدا میکند و کسی که به سمت خود گرایش پیدا کرد البته از خدا دور میشود وقتی از خدا دور شد نعمت را بیجا صرف میکند وقتی نعمت را بیجا صرف کرد چه در سورهٴ انفال چه در مورد دیگر این را به عنوان یک سنّت تخلّف ناپذیر الهی ذکر کرد. آیهٴ ٥٣ سورهٴ انفال این است که *«ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ»*﴿15﴾ اگر کسی تغییر روحیه داد خدا نعمت را عوض میکند چون تمام آسیب از تغییر نفس است. انسان دیدش که عوض شد اوصافش عوض میشود وقتی اوصافش عوض شد نعمت را بیجا صرف میکند وقتی نعمت را بیجا صرف کرد خدای سبحان تغییر میدهد *«ذلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً»* این *«لم یک»* نشانهٴ سنّت است یعنی هرگز خدا اینچنین نمیکند. سنّت خدا بر این است که نعمتی که داد نمیگیرد مگر انسان در روحیهٴ خود دگرگونی ایجاد کند که به وسیلهٴ آن دگرگونی که در حقیقت خودخواهی است نعم را بیجا صرف کند *«حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَأَنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»*﴿16﴾ بعد جریان فراعنه را ذکر میکند *«کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَکْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَکُلٌّ کَانُوا ظَالِمِینَ»*﴿17﴾ ما نعمت دادیم اینها خودخواه شدند نِعَم را بیجا صرف کردند و ما هم آنها را به کام دریا فرو بردیم. این *«إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ»*﴿18﴾ هم مؤید همین آیهای است که در سورهٴ انفال آمده است برای این که اینچنین نشود انسان گرفتار عذاب الهی نشود مکرّر به انبیا دستور میدهند که مردم را متذکر نعمت خدا کنید. پس آیهای که فرمود: *«یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ»* یا آیهٴ ٣ سورهٴ فاطر که به همهٴ انسانها دستور تذکر نعمت میدهد برای آن است که نعمت را بیجا صرف نکنند آیهٴ ٣ سورهٴ فاطر این است: *«یا أیّها النّاس اُذکروا نعمت اللهِ علیکم»*﴿19﴾ سخن از بنی اسراییل و امثال ذلک نیست سخن از هر انسان است آن هم بالاترین نعمت، نعمت هستی است. لذا فرمود: *«یا أیّها النّاس اذکروا نعمت الله علیکم هَلْ منْ خَالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ»*﴿20﴾؛ او هم خالق شماست هم ربّ شماست هم هستی به شما داد هم این هستی را میپروراند هم شما را خلق کرد هم روزی میدهد.
سؤال ...
جواب: بله، نعمت رهبری جزو برجستهترین نِعَم است امّا حصر نیست.
عنایت ویژه به برخی نعمتها
البته نعمت رهبری که جزو برجستهترین نعم است در آیهٴ 3 سورهٴ مائده استفاده میشود که فرمود: *«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی»*﴿21﴾ همهٴ نِعَم را خدای سبحان داد امّا نعمت رهبری و نعمت و لایت بالاترین نعم است هیچ نعمتی بالاتر از ولایت و امامت نیست فرمود: *«و أتممت علیکم نعمتی»* نعمت به تعبیر سیدنا الأستاد (رضوان الله علیه) در قرآن کریم عند الإطلاق نعمت ولایت است(22) سایر نعم را خدای سبحان قید میآورد که فلان نعمت، نعمت آسمان، نعمت زمین، نعمت هستی، نعمت میوهها و آبها و امثال ذلک امّا نعمت عند الإطلاق وقتی مقیّد نشود نعمت ولایت است. نظیر این آیهٴ ٣ سورهٴ مائده که فرمود: *«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً»*﴿23﴾ چنان که ذیل آیهٴ کریمهٴ *«ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»*﴿24﴾ از امام ششم(سلام الله علیه) رسیده است که «نحن النّعیم»(25) یا دربارهٴ ابراهیم(سلام الله علیه) که هست *«وَاجْعَلْنِی مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ»*﴿26﴾ جنت نعیم، جنت ولایت است نعمت عند الإطلاق البته آن نعمت کامله است. امّا غرض این که حصر نیست منحصر در او نیست.
سؤال ...
جواب: بله، همین الآن این روایت خوانده شد. آن هم حصر، حصر اضافی است میفرماید: خدای سبحان اجلّ و اکرم است که در قیامت از شما سؤال کند که شما این میوه را چه کردید وقتی نعمت ولایت درست شد همهٴ نِعَم در جای خود صرف میشود و اگر نعمت ولایت و رهبری معصومین درست نباشد همهٴ نِعَم میشود نِقَم چون بیجا صرف میشود. نعمت کامله البته اوست. نعمت عند الإطلاق این است. و گرنه خدای سبحان در سورهٴ لقمان میفرماید: *«أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً»*﴿27﴾ آنها جزو نعم باطنه است اینها جزو نِعَم ظاهره فرمود: *«أسبغ علیکم»* اسباغ یعنی شاداب کردن، اسباغ در وضو یعنی وضوی شاداب گرفتن فرمود: خدای سبحان نِعَم را شاداب و فراوان در اختیار شما قرار داد. طوری که بخواهید بشمرید نمیتوانید. *«أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً»* بعد از این مرحله بالاتر فرمود اصلاً قابل شمارش نیست. *«وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا»*﴿28﴾
تبدیل نعمت به نقمت بر اثر ناسپاسی
بنابراین، اگر تذکر نباشد انسانی که طبعش این است که با دریافت نعمت خودخواه خواهد شد این نعمت را بیجا صرف میکند و سنّت الهی هم این است که نعمت را از انسان مسرف میگیرد. و اگر خدای سبحان لطفش از یک گروهی برگشت و نعمت را گرفت احدی به آنها نعمت نمیرساند. چون *«ما یمسک فلا مرسل»* همان طوری که اگر خدا کسی را متنعم کرد احدی نمیتواند در رحمت خدا را ببندد. *«مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ»*﴿29﴾ از آن طرف *«و ما یمسک فلا مرسل»*﴿30﴾ اگر خدای سبحان در رحمت را به روی گروه یا شخصی بست که میتواند باز کند؟ چون کلید پیش اوست. *«عنده مفاتح الغیب»*﴿31﴾ اگر مفاتیح غیب پیش اوست کلیددار در رحمت و رزق را بست چه کسی میتواند باز کند؟ لذا پشت سر هم تذکر میدهد که به یاد نعمت باشید که نعمت از شما گرفته نشود. پس اینچنین نیست که به یاد نعمت باشید یعنی فقط به یاد بیاورید که این نعمت را خدا داد گرچه همین تذکر یک عبادت است امّا اساس ذکریٰ این است که انسان نعمت را بجا صرف کند. گر چه *«امّا بنعمة ربّک فحدّث»*﴿32﴾ خود تحدیث نعمت، عبادت است. بگوید خدا این نعمت را به من داد همین عبادت است همین اقرار است و عبادت امّا همهٴ اینها زمینهٴ شکر است که انسان نعمت را بجا صرف کند. پس اگر فرمود *«اُذکروا نعمتی»* یا فرمود: *«أمّا بنعمة ربّک فحدّث»* اینها زمینه است برای اُشکروا نعمة الله، شکرهم آن است که انسان هم قلباً معتقد باشد که این نعمت از خداست و هم این نعمت را بجا صرف کند اگر کسی نعمت را بجا صرف کرد شکر عملی کرده است.
سؤال ...
جواب: فرمود: *«إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا»*﴿33﴾ چه طور نگرفت!؟ گاهی داشتن مال و فرزند عذاب داخلی است ما که از اینها خبر نداریم. ما خیال میکنیم فلان متمکن که در راه تکاثر قدم برمیدارد نه به طرف کوثر حرکت میکند او متنعم است فرمود شما خیال نکنید او در نعمت است او در عذاب است *«إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا»* در آخرت هم البته عذاب قیامت در انتظار اوست. گاهی انسان خدا را شکر میکند که ای کاش من این مال را نداشتم حالا برای او بلاست. شکر میکند میگوید ای کاش من این فرزند را نمیداشتم حالا میبیند برای او بلاست. فرمود: شما خیال نکنید اگر ما به یک عدهای مال و فرزند دادیم *«نسارع لهم فی خیرات»*﴿34﴾ هم لسان نفی را فرمود هم لسان اثبات را فرمود: اینچنین نپندارند که اگر ما به یک عده مال دادیم یا اولاد دادیم *«نسارع لهم فی الخیرات»* اینچنین نیست، به آنها خیر دادیم اینچنین نیست. در بخشی دیگر لسان نفیش را ذکر میکند فرمود: *«یرید الله لیعذّبهم بها فی الحیٰوة الدنیا»*﴿35﴾ گاهی میبینید همان عذاب داخلی از درون خانه شعله میکشد. پس اگر کسی نعمت را بیجا صرف کند، معاذ الله، همان نعمت تبدیل به نقمت میشود. گاهی خدا میفرماید ما میگیریم گاهی میفرماید ما تبدیل میکنیم نعمت را به نقمت و عذاب، گاهی از انسان میگیرد گاهی همان را به عنوان نقمت دامنگیر انسان میکند. در بحثهای قبل از امیر المؤمنین(سلام الله علیه) این جمله را قرائت فرمودید که فرمود «اعضاؤکم شهوده و جوارحکم جنوده»(36) خب اگر دست و پای انسان سرباز خداست خدا اگر کسی را خواست بگیرد با دست و پا و زبان و مال و فرزند او میگیرد. لازم نیست از جای دیگر عذاب بر او به عنوان صاعقه نازل بشود. فرمود: چیزی در عالم نیست که سرباز حق نباشد اگر خدای سبحان خواست کسی را بگیرد با زبان او با دست او را میگیرد پس اینها، نعمت نیست اگر در راه صحیح صرف نشد نعمت نیست و انسان طبعش اینست وقتی نعمتی به او رسید خودخواه میشود لذا پشت سر هم تذکر میدهند که به یاد نعمت حق باشید به یاد ولی نعمت باشید.
سؤال ...
جواب: از هر راه خواست بگیرد دیگر برای این که در ذیلش فرمود: *«حَتَّی إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً»*﴿37﴾ مثل این که شما میببینید یک کسی که بخواهند او را غرق کنند اگر خدای سبحان بخواهد او را به کام دریا غرق کند نظیر فراعنه راه دریایی به آنها میدهد وقتی از آنجا که کم عمق است گذشت به عمق دریا رسید. آبها کنار هم میآیند *«فَغَشِیَهُم مِنَ الْیَمِّ مَا غَشِیَهُمْ»*﴿38﴾ در ذیل همین آیه که قرائت فرمودید دارد *«حَتَّی إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُبْلِسُونَ»*﴿39﴾ در همان نعمت ما اینها را میگیریم مبلس میشوند سراسیمه میشوند میخواهند بیرون بیایند نمیتوانند همان نعمت میشود عذاب.
سؤال ...
جواب: بله، خدای سبحان که بخواهد بگیرد گاهی با تغییر نعمت میگیرد گاهی با افزایش نعمت که میخواهد در حقیقت نقمت را افزوده کند میگیرد.
سؤال ...
جواب: مزید نعمت است نه مزید نقمت. فرمود به این که آنها که بیراهه رفتهاند ما یک مقدار فشار میآوریم برای این که تضرّع کنند وقتی دیدیم نه با این امتحان ابتهال نکردند و تضرّع نکردند. *«فلمّا نسوا ما ذکّروا به»*﴿40﴾ ما اینها را در فشار قرار دادیم که متذکر حق بشوند ولی نشدند حالا که نشدند *«فتحنا علیهم أبواب کلّ شیء حتّی إذا فرحوا بما اُوتوا»*﴿41﴾ خوشحال شدند غرق نعمت شدند *«أخذنا هم بغتة»*﴿42﴾ چون نعمت فراوان است و همهٴ این نعم فراوان سپاه ما شدند و علیه او شوریدند *«فإذا هم مبلسون»*﴿43﴾ مبلس یعنی آدم سراسیمه که نمیداند از کدام راه بیرون برود. پس بنابراین، آنها که نعمشان زیاد است به استناد همان آیه و به استناد *«لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا»*﴿44﴾ همانها نقم خواهد بود. چنان که فرمود: *«وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً»*﴿45﴾ بعد فرمود: این استدراج است ما کم کم اینها را داریم به دام عذاب میکشیم.
سؤال ...
جواب: خدا نمیگیرد کسی را که با چشم گناه میکند؟ بدترین گرفتن همان است که این چشم در اختیار اوست و این چشم هر روز دارد تیر شیطان را به او تحمیل میکند. «النظرة سهم من سهام إبلیس»(46) چه گرفتنی بدتر از این، یک وقتی به هوش میآید که سر تا پای او پُر از تیر شیطان است. لازم نیست کور بکند. اگر کور بکند که او را راحت کرده است اگر کور بکند که او واقعاً راحت شده است اگر کور باشد که نگاه به نامحرم ندارد. «النّظرة سهم من سهام إبلیس» مثل این که تیر را از او بگیرند، فایده ندارد. باید این دید را داشته باشد که هر روز نگاه بکند و هر روز بر پیکر خود تیری بزند. یک وقتی به هوش میآید که تمام بدن او را تیر گرفته است.
سؤال ...
جواب: نه در آخرت حس میکند مثل این که انسان مست که سراپای او را تیر فرو برده وقتی به هوش آمده میبیند جای سالمی نمانده، انسان در حال احتضار این که درد احساس میکند برای آن است که آن تیرها او را مجروح کرده و در حال احتضار تازه به خود آمده و الا فشار احساس میکند. بنابراین، اگر این تذکر نباشد، انسان خودخواه است، فطرت انسان، خدا خواه است ولی طبیعت انسان خودخواه است اگر انسان فقط *«ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ»*﴿47﴾ بود اگر انسان فقط *«نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی»*﴿48﴾ بود خداخواه بود امّا یک بُعدش *«إنّی خالق بشراً من طین»*(49) است این بُعد طینی او خواه ناخواه خودخواهی را به دنبال دارد اگر خودخواهی را به دنبال دارد تذکّر ائمّه(علیهم السّلام) و انبیای الهی نباشد این خودخواهی او بر او مسلّط میشود و خدای سبحان با خودخواه بد است و همان نِعَم را به صورت نِقَم تبدیل میکند.
سؤال ...
جواب: امّا فرمود اینها میخورند *«کما تأکل الأنعام»* چه تمتّعی است؟ *«ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَیَتَمَتَّعُوا وَیُلْهِهِمُ الْأَمَلُ»*﴿50﴾ آنگاه فرمود: اینها *«یأکلون کما تأکل الأنعام»*﴿51﴾ شما اگر چنان چه گوسفندی را به عنوان پروار بستید برای این که او را ذبح کنید دارید به او احسان میکنید یا برای آن است که او را از بین ببرید؟ اینها اینچنین هستند فرمود: *«یَأْکُلُونَ کَمَا تَأْکُلُ الْأَنْعَامُ»*.
سؤال ...
جواب:
فطرت و طبیعت انسان
فطرت مال روح است که گرایش به جهان ماورای طبیعت دارد. طبع از آنِ عالم طبیعت است که گرایش به زمین دارد. این *«اثّاقلتم إلی الأرض»*﴿52﴾ از آن طبیعت انسان است. فرشتگان فقط یک بُعد الهی دارند لذا *«لا یعصون الله ما أمرهم»*﴿53﴾ انسان هم آن فطرت را دارد که *«فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا»*(54) هم این طبیعتی را دارد که به طرف خاک مایل است فرمود: ما اگر به وسیلهٴ انبیا مردم را متذکّر نکنیم این مردم خودخواه هستند *«نأیٰ بجانبه»*﴿55﴾ این که میبینید شرک مرموز در همهٴ ما کم و بیش هست میگوییم ما خودمان زحمت کشیدیم درس خواندیم خودمان زحمت کشیدیم این مال را فراهم کردیم این برای آن است که به یاد نعم الهی نیستیم.
لزوم اسناد همهٴ نعمتها به خدای سبحان
خدای سبحان میفرماید: معلم شما خداست. *«الرَّحْمنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ»*﴿56﴾ وقتی ما را به این ولینعمتان متذکر نکنند میبینید انسان در مباحثات در تفاخرها در تخاصمها فوراً خودش را مطرح میکند میگوید من سالها زحمت کشیدهام درس خواندهام این همان کفر رقیق است که احیاناً در حال فخر فروشی یا در حال دشمنی ظهور میکند و تذکر اگر نباشد فخرفروشی در روز خطر خودش را نشان میدهد انسان همیشه که راضی نیست کافر بشود یک بار که کافر شد کافی است که همهٴ اعمال حبط بشود این است که تذکر برای آن است که انسان *«نأیٰ بجٰانبه»* نباشد همواره ولی نعمت خود را ببیند. شما وقتی سیرهٴ ائمّه(علیهم السّلام) را ملاحظه میفرمایید میبینید وقتی کنار سفره نشستهاند. یک دعا میخوانند وقتی از سفره فراغت پیدا کردند «الحمد لله الّذی اطعمنا فی جائعین»(57) بعد از قرار میگویند. نگفتند شما وقتی کنار سفره مینشینید دعا کنید از سفره برخاستید دعا کنید. کجا به ما گفتند نعمتی به شما رسید دعا نکنید؟ مخصوصاً سجدهٴ شکر.
راه جبران عدم حضور قلب در نماز
مرحوم صاحب جواهر (رضوان الله علیه) نقل کردند که از امام(علیه السّلام) سؤال کردند که ما در نماز حواسمان جمع نیست، چه کنیم؟ فرمود به این که حواس شما که در نماز جمع نیست با نافله آن قصور را جبران کنید اگر در نافله حواستان جمع نبود نافله هم قصور داشت با سجدهٴ شکر جبران کنید اینچنین نباشد که بعد از نماز مستقیماً از کنار مصلّی برخیزید و سجدهٴ شکر بجا نیاورید. انسان وقتی نماز خواند بدهکار میشود نه طلبکار، چون بدهکار میشود باید سجدهٴ شکر بجا بیاورد خدا آن توفیق را داد که این نماز را خواند این بندگی را کرده است. منتها حالا برای هر سجدهٴ شکر یک سجدهٴ شکر دیگر لازم است انسان عاجز میشود.
در بیانات امام سجّاد(سلام الله علیه) در مسألهٴ تحمید صحیفه این است که عرض کرد خدایا ما هر وقت ترا شکر کردیم بدهکار شدیم. برای این که یک نعمت جدیدی تو به ما دادی و برای این نعمت یک شکری دیگر است کدام نعمت است که به ما دستور ندادهاند که در برابرش شکر کنیم برای اینکه انسان طبعاً وقتی یک نعمتی به او رسید خودخواه است خودخواه را خدا سرکوب میکند. این سنّت خداست این *«أَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً»*﴿58﴾ یعنی ما هرگز نعمت را تغییر نمیدهیم مگر این که اینها بیراهه بروند این سنّت خداست و خدا هم علی صراط مستقیم، سنّتش را اجرا میکند. اینها، نعمتهایی است که چه در مسائل شخصی و چه در مسائل اجتماعی و چه در مسائل رهبری به طور عموم مشمول این اصل است.
نعمت پیروزی سپاه اسلام
امّا آنچه که به عنوان مسائل نظام اسلامی مطرح است و پیروزی سپاه اسلام بر کفر مطرح است آن گونه از نعم را خدای سبحان بالصّراحه ذکر میکند و بالاختصاص ذکر میکند در سورهٴ مائده آیهٴ ١١ میفرماید که: *«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَن یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ وَاتَّقُوا اللّهَ وَعَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»*﴿59﴾؛ فرمود: مؤمنین به یاد این باشید که بیگانگان ریختند همّت کردند که به عنوان یک مقتدر مبسوط الید بر شما بشورند، ما دست آنها را کوتاه کردیم فرمود به این که: *«هَمَّ قَوْمٌ أَن یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ فَکَفَّ أَیْدِیَهُمْ عَنْکُمْ»* ما دست اینها را کوتاه کردیم خُب به یاد این باشید و اگر نبود عنایت خدای سبحان در صدر اسلام مسلمین با چه قدرتی پیروز میشدند؟ گاهی جریان جنگ احزاب را در سورهٴ مبارکهٴ احزاب مطرح میکند میفرماید به این که آن روز احدی به داد شما نرسید مگر خدای سبحان. آیهٴ ٩ سورهٴ احزاب این است: *«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَجُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا وَکَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیراً»*﴿60﴾ فرمود: مؤمنین به یاد نعمت خدا باشید اینجا مشخص فرمود که منظور از نعمت چیست. فرمود مگر نه آن است که سپاهیان فراوانی در جریان احزاب آمدند جندهایی آمدند. *«إِذْ جَاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَجُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا»* ما باد را بر اینها مسلّط کردیم یک سلسلهٴ سپاه نامرئی هم بر اینها مسلط کردیم و همهٴ اینها منهدم شدند و از بین رفتند چون با یک مشت شن خدای سبحان مسألهٴ جنگ احزاب را حل کرد اگر شنها را دستور داد به وسیلهٴ آن توفان باد بر خیمهٴ اینها، چادر اینها، دیگ و دیگ بر اینها بشورد که آنها نتوانند زندگی کنند ناچار شدند که خیمهها از آن طرف خندق کندند رفتند دیگر فرمود ما در جنگ احزاب که همهٴ شما متزلزل بودید در آن روزی که *«وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِیداً»*﴿61﴾ همهٴ شما متوحّش بودید مگر نه آن است که ما با یک مشت شن مسأله را حل کردیم؟ چرا به یاد نعمت حق نیستید؟ نمونهاش را در جریان حملهٴ نظامی طبس میبینید آن روز بعضی از این آقایانی که در شورای انقلاب بودند میگفتند ما اصلاً خبر نداشتیم تا به عرض امام برسانیم. اگر خدای نکرده آمده بودند و لانهٴ جاسوسی را اشغال کرده بودند چیزی نمیماند خدای سبحان با یک مشت شن مسألهٴ طبس را حل کرد. این معجزهٴ کسی نیست فقط معجزهٴ قرآن است، این وعدهٴ خداست. فرمود: *«و من أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ»*﴿62﴾ فرمود: چرا به یاد این نِعَم نیستید؟ چه کسی اینها را از این کشور طرد کرد؟ مگر نه آن است که این ریاح در اختیار خداست؟ مگر این شنها در اختیار خدا نیست؟ مگر اینها در آمریکا مناطق شنی و کویری نداشتهاند؟ مگر بی معادلات ریاضی آمدند؟ همان طوری که مسائل نظامی را بررسی کردند مسائل کویری را هم سنجیدند آمدند اینجا کویر دارد کویر چه وقت توفانی میشود چه وقت شنها حرکت میکنند همهٴ اینها را حساب کردند، بررسی کرده آمدند ولی خدای سبحان فرمود: *«فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَجُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا»*﴿63﴾ با یک مشت شن مسأله را حل کرد. اینها نعمتهای اساسی است که قرآن کریم به عنوان هشدار تذکر میدهد که به یاد نِعَم باشید. البته این نعمت، نعمت خاصه است و نعمت مقیّده، خدای سبحان به عنوان مطلق ذکر نکرد تا ما بگوییم نعمت، نعمت رهبری و ولایت است اینجا کنارش فرمود: *«إذا جاءتکم جنودٌ»* نعمت مقیّده است فرمود: به یاد نعمتی باشید که خدای سبحان با باد و با یک سلسله مأموران نامرئی شما را در احزاب پیروز کرد. این نِعَم را به یاد بیاورید. *«إِذْ جَاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَجُنُوداً لَّمْ تَرَوْهَا وَکَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیراً ٭ إِذْ جَآءُوکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنکُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا ٭ هُنَالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِیداً»*﴿64﴾ از هر طرف حمله کردند از بالا آمدند از پایین آمدند شما راهی برای دفاع نداشتید و به لرزه درآمدید. چرا به یاد این نِعَم نیستید؟ اگر انسان یک مختصری او را از تذکر نعمت محروم بکنند خودخواه میشود.
ازدیاد نعمت از برکات یاد نعم الهی
و امّا این که فرمود^ به یاد نِعَم من باشید من به عهدم وفا میکنم برای آن است که اگر کسی به یاد نِعَم حق بود قلباً و عملاً شاکر بود و وعدهٴ خدا هم این است که *«لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ»*﴿65﴾ اضافه هم خواهد کرد. چون خودش فرمود *«أَوْفُوا بِعَهْدِی اُوفِ بِعَهْدِکُمْ»* بعد هم فرمود از من باوفاتر در هستی نیست. *«من أوفىٰ بعهده من الله»*﴿66﴾ اصلاً فرض ندارد کسی باوفاتر از خدا باشد دیگران اگر ملکهٴ وفا دارند از اوست اگر این خوی وفاداری به عهد را آموختند از خدا گرفتند لذا چه کسی باوفاتر از خداست؟! *«و من أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ»*﴿67﴾ این را هم در سورهٴ توبه، آیهٴ ١١١ فرمود: *«و من أوفىٰ بعهده من الله»* و هم در سورهٴ کهف آیهٴ ١٠ فرمود: *«وَمَن أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً»*﴿68﴾ این *«أوفىٰ»* غیر از آن *«أوفىٰ»* است. *«من أوفىٰ بما عاهد»* یعنی «من أوفیٰ بعهده» ولی در سورهٴ توبه فرمود: از خدا باوفاتر احدی فرض ندارد. بنابراین، تذکر نعمت برای آن شکر نعمت است.
دعوت به اصول سهگانهٴ دین
و این آیهٴ کریمه نکتهٴ دیگری که دارد آن است که ما را به اصول سهگانهٴ دین دعوت میکند. زیرا اینکه فرمود *«اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ»* این دعوت به توحید است. انسان وقتی همهٴ نعم را از خدای سبحان میداند میشود موحّد برای این که آیهٴ سورهٴ فاطر *«یا أیّها النّاس اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ هَلْ منْ خَالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُم»*﴿69﴾ هم نعمت خالق، خلقت است هم نعمت رزق است و مانند آن. پس این راجع به توحید است. *«وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ»* بالاترین عهد همان عهد دین است که جامع همهٴ احکام و حکم است. این هم راجع به وحی و نبوّت و رسالت و شریعت، ذیلش هم که *«و ایّای فارهبون»* دعوت به معاد است و از خدا ترسیدن است و از محاسبهٴ خدا هراسناک بودن است و امثال ذلک. پس صدرش توحید، ذیلش رسالت و نبوّت و وحی و ولایت و امامت و امثال ذلک که در مجموعهٴ دین محفوظ هستند ذیلش هم راجع به معاد است.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
(1) سورهٔ فجر، آیهٔ 15.
(2) سورهٔ اسراء، آیهٔ 83، سورهٔ فصّلت، آیهٔ 51.
(3) سورهٔ رعد، آیهٔ 11.
(4) سورهٔ انفال، آیهٔ 53.
(5) سورهٔ هود، آیهٔ 56.
(6) سورهٔ فاطر، آیهٔ 43.
(7) سورهٔ احزاب، آیهٔ 62؛ سورهٔ فاطر، آیهٔ 43؛ سورهٔ فتح آیهٔ 23.
(8) سورهٔ اسراء، آیهٔ 83؛ سورهٔ فصّلت، آیهٔ 51.
(9) سورهٔ نحل، آیهٔ 114.
(10) سورهٔ الضِّحى، آیهٔ 11.
(11) فصّلت، آیهٔ 51؛ سورهٔ اسراء، آیهٔ 83.
(12) کافی، ج 3، ص 265.
(13) سورهٔ فصّلت، آیهٔ 51؛ سورهٔ اسراء، آیهٔ 83.
(14) سورهٴ فجر، آیهٴ 15.
(15) سورهٔ انفال، آیهٔ 53.
(16) سورهٔ انفال، آیهٔ 53.
(17) سورهٔ انفال، آیهٔ 54.
(18) سورهٔ رعد، آیهٔ 11.
(19) سورهٔ فاطر، آیهٔ 3.
(20) سورهٔ فاطر، آیهٔ 3.
(21) سورهٔ مائده، آیهٔ 3.
(22) المیزان، ج 5، ص 184.
(23) سورهٔ مائده، آیهٔ 3.
(24) سورهٔ تکاثر، آیهٔ 8.
(25) بحار، ج 24، ص 52.
(26) سورهٔ شعراء، آیهٔ 85.
(27) سورهٔ لقمان، آیهٔ 20.
(28) سورهٔ نحل، آیهٔ 18.
(29) سورهٔ فاطر، آیهٔ 2.
(30) سورهٔ فاطر، آیهٔ 2.
(31) سورهٔ انعام، آیهٔ 59.
(32) سورهٔ الضحىٰ ، آیهٔ 11.
(33) سورهٔ توبه، آیهٔ 55.
(34) سورهٔ مؤمنون، آیهٔ 56.
(35) سورهٔ توبه، آیهٔ 55.
(36) نهج البلاغة، خطبه 199.
(37) سورهٔ انعام، آیهٔ 44.
(38) سورهٔ طٰهٰ، آیهٔ 78.
(39) سورهٔ انعام، آیهٔ 44.
(40) سورهٔ انعام، آیهٔ 44.
(41) سورهٔ انعام، آیهٔ 44.
(42) سورهٔ انعام، آیهٔ 44.
(43) سورهٔ انعام، آیهٔ 44.
(44) سورهٔ توبه، آیهٔ 55.
(45) سورهٔ آلعمران، آیهٔ 178.
(46) وسائل الشیعة، ج 20، ص 190.
(47) سورهٔ مؤمنون، آیهٔ 14.
(48) سورهٔ حجر، آیهٔ 29؛ سورهٔ ص، آیهٔ 72.
(49) سورهٴ ص، آیهٴ 71.
(50) سورهٔ حجر، آیهٔ 3.
(51) سورهٔ محمّد، آیهٔ 12.
(52) سورهٔ توبه، آیهٔ 38.
(53) سورهٔ تحریم، آیهٔ 6.
(54) سورهٴ روم، آیهٴ 30.
(55) سورهٔ اسراء، آیهٔ 83؛ سورهٔ فصّلت، آیهٔ 51.
(56) سورهٔ الرحمن، آیات 1 ـ 2.
(57) مستدرک الوسائل، ج 16، ص 279.
(58) سورهٔ انفال، آیهٔ 53.
(59) سورهٔ مائده، آیهٔ 11.
(60) سورهٔ احزاب، آیهٔ 9.
(61) سورهٔ احزاب، آیهٔ 11.
(62) سورهٔ توبه، آیهٔ 111.
(63) سورهٔ احزاب، آیهٔ 9.
(64) سورهٔ احزاب، آیات 9 ـ 11.
(65) سورهٔ ابراهیم، آیهٔ 7.
(66) سورهٔ توبه، آیهٔ 111.
(67) سورهٔ توبه، آیهٔ 111.
(68) سورهٔ فتح،آیهٔ 10.
(69) سورهٔ فاطر، آیهٔ 3.
کاربر مهمان