display result search
منو
تفسیر آیات 6 و 7 سوره بقره – بخش سوم

تفسیر آیات 6 و 7 سوره بقره – بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 233 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 6 و 7 سوره بقره- بخش سوم
- سرّ عدم بهره‌وری کفار از هدایت قرآن
- امتحان دائمی و مقطعی خداوند از انسان
- عاقبت انسان متمرّد و مهتدی در قرآن
- سلب توفیق فهم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ ٭ خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَعَلَی سَمْعِهِمْ وَعَلَی أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ﴾
سرّ اختصاص هدایت قرآن به پارسایان
این بخش از آیات به منزلهٴ استدلالِ بر گذشته است. خدای سبحان فرمود: از قرآن تنها اهل تقوا استفاده می‌کنند، زیرا آنها پایگاه فکری و هدایت الهی دارند: ﴿أُولئِکَ عَلَی هُدی مِنْ رَبِّهِمْ﴾ چون بر پایهٴ هدایت استقرار دارند، لذا توان درک قرآن را دارند و چون بر پایهٴ هدایت مستقرّند، از شجرهٴ طوبای قرآن بهره هدایت می‌گیرند و به مقصد می‌رسند، لذا ﴿وَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ . پس اینها سرمایه‌های فطری و خدادادی را پایگاه قرار دادند، بر آن اساس و پایه از قرآن استفاده کردند و بر اساس استفادهٴ از قرآن به مقصد رسیدند. هم پایهٴ فکری‌شان و هم نتیجهٴ بهره‌برداری‌شان بیان شده است: ﴿أُولئِکَ عَلَی هُدی مِنْ رَبِّهِمْ﴾، این پایه فکری اینها؛ از قرآن بهره می‌گیرند چون قرآن ﴿هُدی لِلْمُتَّقِینَ﴾ [است یعنی] هدایت برای این گروه است و بهرهٴ قرآن هم فلاح است که به مقصد می‌رسند: ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾.
منافقان و کفّار، محرومان از هدایت قرآن
امّا در مقابل، کفّار و مانند آن چون پایگاه فکری و فطرت را از دست داده‌اند توان استفاده از قرآن کریم را ندارند. وقتی توان استفاده از قرآن کریم را نداشتند، آن طبیعتشان به طرف شهوت و غضب دعوتشان می‌کند، قهراً چیزی از قرآن بهره نمی‌برند [و] پایان اینها عذاب عظیم خواهد بود؛ پایان اهل تقوا فلاح است: ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ [و] پایان کفّار عذاب عظیم است که فرمود: ﴿وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ﴾.
پس دربارهٴ اهل تقوا سه مرحله مطرح است، دربارهٴ کفّار هم سه مرحله. مرحلهٴ اوّل دربارهٴ اهل تقوا آن است که اینها آن هدایت فطری و هدایت درونی را پایه قرار دادند، بر آن پایه ایستادند و به استناد آن هدایتِ ریشه‌ای از قرآن بهره گرفتند و در اثر بهره‌برداری از قرآن به مقصد رسیدند [و] مفلح شدند.
دربارهٴ کفّار هم همین سه مرحله است: مرحلهٴ اولیٰ این است که اینها سرمایهٴ فطری را باختند و چون سرمایهٴ فطری را باختند از قرآن بهره نگرفتند، چون از قرآن بهره نگرفتند گرفتار عذاب الیم شدند. اهل تقوا به درجات رسیده‌اند، کفّار و منافقین گرفتار دَرَکات شدند. این تحلیل سه‌ضلعی؛ هم در آن مسئله هدایت، هم در این مسئله کفر.
سرّ عدم بهره‌وری کفار از هدایت قرآن
می‌فرماید: ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾، چرا ﴿لاَ یُؤْمِنُونَ﴾؟ چون ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَعَلَی سَمْعِهِمْ وَعَلَی أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ﴾. خدای سبحان دید که اینها آن پایگاه فکری خود را با سوء اختیار خود از دست داده‌اند، قهراً توفیق بهره‌برداری را هم از اینها گرفته است، وقتی توفیق بهره‌برداری را از اینها گرفت، ﴿وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ﴾؛ گرفتار عذاب عظیم خواهند شد. این معنا را قرآن کریم در چند مورد بیان فرمود که ما مدّتها مهلت می‌دهیم، اگر دیدیم آن استکبار و آن تمرّدِ در برابر حق ادامه پیدا کرد، توفیق فهمیدن آیات را از اینها می‌گیریم، همین که توفیق فهمیدن آیات را از اینها گرفتیم اینها سقوط می‌کنند به درکات. انسان مانند کودک نوزادی است که قیّم می‌خواهد، اگر قیّم او، او را رها کرد، او می‌افتد، [در این صورت] قیّم، او را ساقط نکرد، [بلکه] او نتوانست روی پای خود بایستد. خدا هرگز کسی را گرفتار دَرَکات نمی‌کند؛ ولی اگر کسی را رها کرد (او را به حال خود واگذار کرد) او می‌افتد، لذا فرمود: ما او را گرفتار ضلالت نکردیم، او خود گرفتار ضلالت شده است؛ ما او را به حال خودش رها کردیم، وقتی او را به حال خود رها کردیم، او افتاد.
حرمان متکبر از فهم آیات الهی
این معنا را در بخشهای متعدّد قرآن کریم بیان فرمود؛ در سورهٴ «اعراف» آیهٴ 146 این است [که] می‌فرماید: ﴿سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِی الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾؛ آنها که در زمین متکبّرانه حرکت می‌کنند و در برابر حق خصوعی ندارند، ﴿وَإِن یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لاَ یُؤْمِنُوا بِهَا﴾؛ اگر هر معجزه‌ای هم به اینها ارائه داده شود نمی‌پذیرند و ایمان نمی‌آورند، ﴿وَإِن یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لاَ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً﴾؛ اگر راه سعادت به آنها ارائه داده شود نمی‌پذیرند، ﴿وَإِن یَرَوْا سَبِیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً﴾؛ اگر راه گمراهی و بی‌هدفی را ببینند آن را به عنوان راه انتخاب می‌کنند، ما فهم آیات خود را از چنین گروهی می‌گیریم، دیگر توفیق فهمیدن آیات را به اینها نمی‌دهیم؛ نه [اینکه] اینها را گمراه می‌کنیم [بلکه] این توفیق را از اینها می‌گیریم. وقتی دست محبّت خدا از انسانی گرفته شد، آن انسان می‌افتد؛ مثل اینکه قیّم کودک اگر دست نگهداری را از کودک بگیرد کودک می‌افتد؛ نه اینکه این قیّم او را ساقط کند، بلکه خودِ کودک در اثر ناتوانی سقوط می‌کند. پس فهم آیات، نعمت خداست [و] این نعمت در ردیف نعم مادّی نیست که خدای سبحان به بَرّ و فاجر بدهد، این نعمت مخصوص اهل تقواست. اگر کسی تمرّد در برابر حق نشان داد، خدا این توفیق فهم را از او می‌گیرد؛ فرمود: ﴿سَأَصْرِفُ عَنْ آیَاتِی الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ . در این‌گونه از موارد تعلیق حکم بر وصف مشعر به علّیّت است؛ یعنی چون اینها متکبّرانه حرکت می‌کنند، توفیق درک آیات را از اینها می‌گیریم.
امتحان دائمی و مقطعی خداوند از انسان
در پایان سورهٴ «توبه» هم همین مضمون آمده است؛ آیهٴ 126 و 127 سورهٴ «توبه» این است [که] فرمود: ﴿أَوَلاَ یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لاَیَتُوبُونَ وَلاَ هُمْ یَذَّکَّرُونَ ٭ وَإِذا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ هَلْ یَرَاکُم مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انصَرَفُوا صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَفْقَهُونَ﴾؛ فرمود: گرچه انسان در هر حال در امتحان الهی است؛ چه در فقرش و چه در غنایش (به استناد آیات سورهٴ «فجر») انسان همواره در حال ابتلاست؛ خواه در حال غنا، خواه در حال فقر؛ ولی امتحانهای رسمی و عمومی سالی یک یا دو بار است؛ نظیر امتحانهای رسمی مدارس؛ گرچه معلّم هر روز شاگرد را امتحان می‌کند (در همهٴ برخوردهای علمی) و اما امتحان رسمی مدرسه سالی یکی دو بار است.
در این کریمه فرمود: گرچه همهٴ انسانها در همهٴ شرایط مورد امتحان ما هستند؛ امّا امتحان رسمی سالی یکی دو بار است. وقتی دستور حمله شروع شد، یک امتحان رسمی سالانه است، سالی یکی دو بار جنگ شروع می‌شد (جنگهای رسمی)؛ در صدر اسلام این‌چنین بود. فرمود: این جنگهای رسمی (این حمله‌های رسمی) این جهادها و دفاعهای رسمی، سالی یکی دو نوبت امتحان رسمی است؛ این امتحان رسمی که سالی یک یا دو بار پیش می‌آید، گروهی هستند که از عهدهٴ این امتحان برنمی‌آیند. وقتی آیات دفاع و حمله و جنگ و امثال ذلک پیش می‌آید و پیامبر در مسجد این آیات را تلاوت می‌کند، عدّه‌ای هستند که نگاه می‌کنند ببینند کسی آنها را می‌بیند یا نمی‌بیند، اگر کسی آنها را دید که می‌نشینند، اگر کسی مواظب آنها نبود آهسته از درِ مسجد بیرون می‌روند (این در صدر اسلام بود)؛ یا اگر کسی کاری داشت و انسانِ موجّهی بود، طبق عذری [که] داشت از درِ مسجد بیرون می‌رفت، اینها سعی می‌کردند که همراه او و در پشت او بروند که کسی آنها را نبیند (این بود در صدر اسلام).
سرّ عدم درک قرآن توسط کفار و منافقان
فرمود: این گروه کسانی‌اند که از درک آیات الهی، خودشان را باز زدند، ما هم کم‌کم توفیق فهمیدن را از اینها گرفتیم [و] قلبشان را از فهم آیات منصرف کردیم، لذا هر چه پیامبر آیات الهی را بر اینها تلاوت می‌کرد دیگر نمی‌فهمیدند، چون توفیق فهم، نعمت معنوی است. این نعمت معنوی نظیر نعمتهای مادّی نیست که خدای سبحان به بَرّ و فاجر بدهد، این یک نعمت معنوی است، نعمت معنوی را خدای سبحان به هر کسی مرحمت نمی‌کند. فرمود: ﴿أَوَلاَ یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ﴾ ؛ سالی یک بار یا دو بار امتحان رسمی می‌شوند. این غیر از آن امتحان هر لحظه است، این آیات سورهٴ «فجر» نشانهٴ آن است که انسان در همهٴ حالات در هر لحظه در ابتلا و امتحان خدایی است؛ امّا این پایان سورهٴ «توبه» می‌فرماید: امتحانات رسمی سالی یک یا دو بار است. این گونه از امتحانات رسمی که پیش می‌آید، اینها نه توبه می‌کنند [و] نه متذکّر به یاد حق می‌شوند: ﴿وَإِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ﴾؛ اگر سوره‌ای نازل شد که مسائل جنگ، جبهه، قتال، دفاع و نظایر آن را در برداشت، ﴿نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ هَلْ یَرَاکُم مِنْ أَحَدٍ﴾ ؛ یکدیگر را نگاه می‌کردند [تا] ببینند کسی اینها را می‌بیند یا نمی‌بیند، اگر کسی اینها را می‌دید که می‌نشستند، اگر کسی مواظب اینها نبود آهسته بیرون می‌رفتند. یا خودشان بیرون می‌رفتند؛ یا سعی می‌کردند اگر کسی بیرون می‌رود کنار او (در لواذ او، در ملاذ او، در پناه او) بیرون بروند که آن را در سورهٴ «نور» بیان فرمود؛ فرمود: گروهی این‌چنین فرصت‌طلب بودند که سعی می‌کردند اگر کسی بیرون می‌رود اینها به دنبال او حرکت کنند که کسی اینها را نبیند؛ در پایان سورهٴ «نور» این‌چنین است: ﴿قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمْ لِوَاذاً﴾ _ تسلّل آن حالتِ ازغلاف‌بیرون‌آمدن است؛ «من سلّ سیف البغی قتل به» ؛ یعنی کسی که شمشیر از غلاف بیرون بیاورد، تسلّل یعنی ازغلاف‌درآمدن؛ کسی که از حجره بیرون می‌آید، از اتاق بیرون می‌آید، از مسجد بیرون می‌آید که دفعتاً ظهور می‌کند این را می‌گویند تسلّل_ فرمود: وقتی آیات جنگ و جهاد نازل شده است، اینها در لواذ هم تسلّل می‌کنند؛ یعنی در پناه هم (ملاذ یعنی پناهگاه. لواذ، لیاذ یعنی پناه‌بردن)؛ اگر کسی دارد بیرون می‌رود آنها هم در لواذ او (در لیاذ او، در پناه او) بیرون می‌روند که کسی آنها را نبیند. این برای یک گروه از منافقین در صدر اسلام بود.
چگونگی انصراف دلهای کفار و منافقان توسط خداوند
آن‌گاه دربارهٴ این افراد فرمود: ﴿ثُمَّ انصَرَفُوا﴾؛ وقتی ببینند کسی آنها را نمی‌بیند، آهسته از مسجد بیرون می‌روند، ﴿صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ﴾؛ چون این‌چنین‌اند، خدای سبحان دلهای اینها را منصرف می‌کند، دیگر آیات الهی را نمی‌فهمند، چرا؟ ﴿بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَفْقَهُونَ﴾ ؛ یا سببِ صَرف خداست یا بیان صَرف خداست؛ خدا چگونه دل را منصرف می‌کند؟ توفیق فهم را می‌گیرد و انسان را به حال خود رها می‌کند. انسانی که به حال خود رها شد، طبعاً به طرف آسایش و شهوت مایل است. این‌چنین نیست که خدا کسی را گمراه کند، بلکه توفیق فهم را می‌گیرد، او را به حال خودش رها می‌کند. از این تعبیر ظاهرتر آیات دیگری است که می‌فرماید: ﴿نَذَرُهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾ ؛ ﴿نَذَرُهُمْ﴾ یعنی رهایشان می‌کنیم، آنها را به حال خودشان وا می‌گذاریم؛ نه اینکه ما آنها را گمراه بکنیم.
اگر کسی مشمول رحمت خدای سبحان نشد، خدای سبحان توفیق فهم را از او می‌گیرد، او را به حال خودش رها می‌کند.
تشبیه ظرف جان به ظروف مادی
در سورهٴ «انعام» آیهٴ 110 این است؛ فرمود: ﴿وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ کَمَا لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَنَذَرُهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾؛ اینها به همان نحو که بار اوّل ایمان نیاوردند و در برابر حق تمرّد کردند، ما هم قلب اینها را زیرورو کردیم، یعنی چه؟ یعنی این دل طبعاً مثل ظرفی است که به سمت بالاست تا باران که می‌آید بگیرد، آفتاب که می‌تابد بپذیرد و بارور بشود؛ دل به سمت مقلّب‌القلوب است که از آن سمت هر نعمتی که می‌آید بگیرد؛ از باب تشبیه معقول به محسوس، اگر ظرفی به سمت بالا بود، این هم تابش آفتاب را می‌پذیرد و هم بارش باران را می‌پذیرد و جایگاه رشد گلها خواهد شد؛ ولی اگر این ظرف منقلب شد؛ یعنی چهره‌اش و دهانه‌اش به طرف زمین شد و پشتش به طرف آسمان، هر چه باران ببارد از پشتش می‌گذرد و هر چه آفتاب هم بتابد دلش، درونش و جانش از این آفتاب نور و حرارت نمی‌گیرد؛ اگر کاسه‌ای به طرف خاک متوجّه شد از برکات آسمانی استفاده‌ای نمی‌کند، قلب هم گاهی این‌چنین است؛ گاهی دهانهٴ قلب به سمت بالاست، اگر فیضی از طرف خدای سبحان تنزّل کرد این قلب می‌پذیرد؛ ولی اگر قلبی به طبیعت و خاک توجّه کرد، تمام سنگینی‌اش به طرف خاک شد، این همان تعبیر ﴿اثَّاقَلْتُمْ إِلَی الأَرْضِ﴾ است؛ یعنی سنگینی‌اش به طرف زمین گرایش پیدا کرده است، به طرف زمین میل پیدا کرده است؛ ﴿أَخْلَدَ إِلَی الأَرْضِ﴾ ؛ خلودش و گرایش جاودانه‌اش را به طرف زمین متوجّه کرد، این دل، پشتش به طرف خداست [و] هر فیضی هم که تنزّل کند از پشت این دل می‌گذرد، به درون دل راه پیدا نمی‌کند. این است که فرمود: ﴿نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ﴾؛ ما دلشان را منقلب می‌کنیم، برمی‌گردانیم؛ نظیر کأسِ مقلوب؛ این همان تعبیر ﴿إِذِ الُمُجْرِمُونَ نَاکِسُوا رُؤُوسِهِمْ﴾ و امثال ذلک است که عدّه‌ای منکوس‌الرأس در قیامت محشور می‌شوند. این گونه از افراد بهره‌ای نمی‌برند و برای اینکه مبادا کسی توهّمِ جبر بکند، فرمود: ما او را نگرفتیم، ما او را به حال خودش رها کردیم: ﴿وَنَذَرُهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾؛ ما او را در همان طغیان و تمرّدی که دارد رها کردیم، او به جای «یبصرون»، ﴿یَعْمَهُونَ﴾ است؛ به جای اینکه بصیرانه حرکت کند، کورکورانه [و] بدون اینکه راه [و] چاه را ببیند، حرکت می‌کند.
عاقبت انسان متمرّد و مهتدی در قرآن
بنابراین این طور نیست که خدای سبحان قلب کسی را مُهر کند و عمداً راه درکش را ببندد، بلکه توفیق فهم را دیگر به او نمی‌دهد، او را به حال خودش رها می‌کند، وقتی به حال خود رها کرد او می‌افتد. این طور نیست که قیّم کودک، کودک را بیندازد، بلکه اگر دستش را رها کرد، او خودبه‌خود می‌افتد، چون چیزی که پایه و استقلال ندارد، اگر قیّم او را نگیرد، می‌افتد. این است که از ادعیهٴ دائمی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این بود که عرض می‌کرد: «ربّ لا تکلنی إلی نفسی طرفة عین أبداً» ؛ لحظه‌ای مرا به حال خودم رها نکن. در این کریمه فرمود: ﴿وَنَذَرُهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾ ؛ دربارهٴ اهل تقوا تعبیر این بود: ﴿أُوْلئِکَ عَلَی هُدی مِن رَبِّهِمْ﴾ ، چون بر هدایت استقرار دارند؛ دربارهٴ کفّار و منافقین تعبیر این است که ﴿فِی طُغْیَانِهِمْ﴾؛ یعنی این ضلالت آنها را فرو برد و فراگرفت و پوشاند، اینها محکوم طغیان‌اند. یک انسان متمرّد، محکوم طغیان است، فرورفتهٴ طغیان است و یک انسان مهتدی بر مَرکب هدایت سوار است، بر مطیّهٴ هدایت رکوب کرده است.
محروم شدناز هدایت الهی به عنوان کیفر تبهکار
اگر بچه‌ای بازیگوشی کرد و چندین بار به قیّم پشت کرد و حرفش را نشنید، خُب قیّم رهایش می‌کند؛ قیّمِ او شیطانِ اوست؛ خدای سبحان به شیطان می‌گوید: حالا دستش را بگیر: ﴿کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدِیهِ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ﴾ ؛ حالا خدای سبحان می‌فرماید: این شخص در تحت ولایت شیطان باشد، شیطان هم به اذن خدا زمامش را می‌گیرد، می‌گیرد [تا] باهم به جهنّم می‌روند؛ ﴿وَیَهْدِیهِ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ﴾. و اگر خدای سبحان انسان را با این حال رها نکند، معلوم می‌شود که در اطاعت، انسان مجبور خواهد بود؛ ولی وقتی که خدای سبحان انسان را مختار کرد [و] فرمود «من اگر دستم را بگیرم تو می‌افتی» چندین بار نشانش داد و فرمود «تو آن‌چنان نیستی که بتوانی روی پای خود بایستی» چندین بار نشانش داد، راه توبه را هم به او نشان داد؛ امّا دید او ﴿یَتَکَبَّرُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ﴾ ؛ فرمود: اگر این‌چنین شد، ﴿نَذَرُهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾ . لذا در سورهٴ «کهف» تعبیری مشابه این دارد؛ آیهٴ 28 سورهٴ «کهف» می‌فرماید: ﴿وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا﴾؛ کسی که قلبش را از یاد خود غافل کرده‌ایم از او اطاعت نکن، پیشنهادهای او را نپذیر، ﴿وَاتَّبَعَ هَوَاهُ﴾؛ او در اثر پیروی هوا به جایی رسیده است که ما قلبش را غافل کردیم، ﴿وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً﴾؛ یک آدم افراطی بود، متجاوز بود؛ چون ﴿کَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً﴾ [و] چون ﴿وَاتَّبَعَ هَوَاهُ﴾، ما هم قلبش را غافل کردیم. پس این‌چنین نیست که بَدْواً خدای سبحان دلِ کسی را ختم کند یا دل کسی را غافل کند یا دل کسی را منقلب کند، در همهٴ موارد یا به نحو «استدلالِ منطقی» است یا از باب «تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیّت است» [که] آن هم یک استدلال ضمنی است. آیات یادشده از باب «تعلیق حکم بر وصف مشعر به علّیّت است» و مانند آن بود. آیهٴ سورهٴ «صف» به خوبی نشان می‌دهد که چون اینها بیراهه رفتند، خدای سبحان اینها را رها کرد؛ آیهٴ پنجم سورهٴ «صف» این است: ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾؛ یعنی چون منحرف شدند، خدای سبحان آن توفیق را گرفته است. پس بَدْواً خدای سبحان کسی را منحرف نمی‌کند و ابتدائاً خدای سبحان توفیق فهم را از کسی نمی‌گیرد، [بلکه] به همگان این توفیق را اعطا کرده است (این نعمت را مرحمت کرد)؛ [ولی] اگر کسی با داشتن حجّت درون (به نام عقل) و حجّت بیرون (به نام وحی) بیراهه رفته است [یعنی] عمداً منحرف شد، خدای سبحان توفیق درک حقایق را از او می‌گیرد: ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾.
پرسش ...
پاسخ: نه؛ خَبط‌شدنِ دل یک طرفش به سوء اختیار اینهاست، یک طرفش به سلب توفیق الهی است؛ اگر توفیق الهی همچنان باشد، آنها البتّه مختوم‌القلب نخواهند بود؛ امّا مجبور می‌شوند در اطاعت.
پرسش ...
پاسخ: بسیار خوب؛ پس توفیق سلب می‌شود؛ یعنی زمینهٴ دریافت توفیق را با سوء ‌اختیار خود از دست داده‌اند و خدای سبحان دیگر این فیض را به اینها نمی‌دهد؛ به یک عدّه فیض می‌دهد، به عنوان ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ﴾ [و] به یک عدّه نمی‌دهد، به عنوان ﴿مَا یُمْسِکْ﴾ . نه این است که در عالَم، خدا هیچ نقشی ندارد و این شخص خودبه‌خود می‌افتد! ربوبیّتِ مطلقه رب‌العالمین اقتضا می‌کند [که] آن کسی که به درجات عالیه رفیع می‌شود در اثر ترفیعِ خداست، آن که هم در دَرَکات سقوط می‌کند در اثر اسقاط و اهلاک خدای سبحان است؛ اگر خدا این توفیق را برندارد او نمی‌افتد و اگر برداشت او می‌افتد. چه زمانی برمی‌دارد؟ در صورتی که ﴿فَلَمَّا زَاغُوا﴾ بشود، ﴿أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ یا ﴿نَذَرُهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾
عدم اختصاص محرومیت درک قرآن به کفار و منافقان
این معنا گاهی از مکروهات شروع می‌شود و زمانی از معاصیِ صغیره آغاز می‌شود تا کم‌کم به معاصی کبیره می‌رسد تا به اکبرِ کبابر که کفر است ـ معاذ‌الله ـ می‌رسد. این‌چنین نیست که فقط ما دربارهٴ کفّار و منافقین باید بیندیشیم که آنها از درک آیات الهی محروم‌اند، [بلکه] به هر اندازه که انسان در خود بی‌میلی نسبت به درک آیات قرآن نشان می‌دهد [و] احساس می‌کند مایل نیست، بداند که یا مکروهی را مرتکب شد یا معصیت صغیره‌ای مرتکب شد و مانند آن؛ این معیار را خدای سبحان نشان داد.
سلب توفیق فهم، شدیدترین نفرین حضرت موسی به فراعنه
آن‌گاه یکی از سنگین‌ترین نفرینهایی که موسای کلیم(سلام الله علیه) برای فراعنه مصر از خدای سبحان مسئلت کرد این است که خدایا! توفیق فهم را از اینها بگیر. اینها با مالشان که مردم را به ستوه آوردند، یک مقدار جلوی پیشرفت ثروت و تکاثر اینها را بگیر، قلبشان را آن‌چنان سخت کن که دیگر توفیق ایمان نصیبشان نشود. این جزء بدترین نفرینها بود، این را در سورهٴ «یونس» از زبان موسای کلیم(سلام الله علیه) بیان می‌کند.
پرسش ...
پاسخ: بله؛ البتّه اینها آنها نیستند؛ اینها کسانی‌اند که راه نفوذ نصیحت را بسته‌اند؛ یعنی به جایی رسیده‌اند که ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾ شد _که دیروز بحثش گذشت_ یعنی تمام صفحهٴ نفس را کفر و گناه پر کرد که مُهر شد. چون اگر یک مقدار جای خالی باشد، دیگر خَتم نمی‌شود، مهر نمی‌شود؛ اگر در کسی موعظه اثر کند، احتمال توبه داشته باشد، او را مهر نمی‌کنند؛ امّا اگر کسی به سوء اختیار، تمام این صحیفهٴ نفس را پر از گناه کرد، آن وقت است که مُهر می‌کنند.
سخن موسای کلیم(سلام الله علیه) این است؛ در سورهٴ «یونس» آیهٴ 88: ﴿وَقَالَ مُوسَی رَبَّنَا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلأَهُ زِینَةً وَأَمْوَالاً فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾؛ پروردگارا! به این دستگاه ستمِ فراعنه زینت دادی، مالهایی را در زمینه حیات دنیا دادی، اینها به جای اینکه از این زینتها و مالها بهرهٴ صحیحی ببرند، عاقبتِ این نعمتهای مادّی این شد که ﴿رَبَّنَا لِیُضِلُّوا عَن سَبِیلِکَ﴾ ؛ عاقبت این کار این شد که نه‌تنها خود گمراه شدند، مردم را هم از بیراهه بردند (گمراه کردند). این لام، لامِ غایت نیست، لامِ عاقبت است؛ نه یعنی تو به اینها نعمت دادی که مردم را گمراه کنند، [بلکه یعنی] تو به اینها نعمت دادی [و] عاقبت نعمت این شد که مردم را گمراه کردند؛ نظیر ﴿لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً﴾ که لام، لامِ عاقبت است؛ نه لام غایت. خدای سبحان به کسی نعمت نداد که مردم را گمراه بکند؛ ولی عاقبتِ تنعّمِ فراعنه این شد که مردم را گمراه کردند: ﴿رَبَّنَا لِیُضِلُّوا عَن سَبِیلِکَ﴾.
نابودی اموال و عدم توفیق به ایمان فراعنه
آن‌گاه چند نفرین کرد: یکی اینکه عرض کرد: ﴿رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَی أَمْوَالِهِمْ﴾؛ خدایا! مالشان را محو کن _«طمس» همان محو است، محکوم به زوال و فنا و محو_ [دوم اینکه] ﴿وَاشْدُدْ عَلَی قُلُوبِهِمْ﴾؛ دلهای آنها را آن قدر سخت کن که ﴿فَلاَ یُؤْمِنُوا﴾؛ دیگر ایمان نیاورند؛ یعنی توفیق را از ایشان بگیر که دیگر به ایمان موّفق نشوند؛ مگر اینکه عذاب الیم را ببینند که آن لحظه، لحظهٴ اختیار نیست، لحظهٴ الجا است و تکلیف در آن لحظه نیست، لذا ایمان در آن لحظه مقبول نیست، چون لحظه، لحظهٴ اختیار نیست، لحظهٴ الجا است؛﴿وَاشْدُدْ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَلاَ یُؤْمِنُوا حَتَّی یَرَوُا الْعَذَابَ الأَلِیمَ﴾ ؛این عاقبتِ استکبار است. آن لحظات اوّلیه، قبل از نفرین موسای کلیم(سلام الله علیه)، ایمان فراعنه ممکن بود و اگر ایمان می‌آوردند مقبول بود، چون حالتِ الجا نبود. خدای سبحان هم فرمود: ﴿قَالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُمَا﴾؛ من دعای شما و هارون(علیهما السّلام) را اجابت کردم؛ یعنی دیگر توفیق ایمان به فراعنه داده نخواهد شد: ﴿قَالَ قَدْ أُجِیبَتْ دَعْوَتُکُمَا فَاسْتَقِیَما وَلاَ تَتَّبِعَانِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ﴾ ،آن‌گاه نحوهٴ اجابت دعا را هم می‌فرماید: ﴿وَجَاوَزْنَا بِبَنِی إِسْرَائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْیاً وَعَدْواً حَتَّی إِذَا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَ الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرَائِیلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ ٭ آلآنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَکُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ﴾ .
بنابراین خدای سبحان توفیق درک و فهم را از گروهی می‌گیرد و اینکه توفیق گرفته شد او قهراً بسته خواهد شد.
معنای «لام» در آیهٴ ﴿لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ﴾
امّا اینکه فرمود: ﴿وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظیمٌ﴾ در قرآن کریم مسئله عذاب به اوصافی گوناگون یاد شده است:به عنوان عذاب الیم؛ عذاب شدید؛ عذاب مقیم و مانند آن، که در هر جایی با یک وصف خاصّی بیان شد. عمده آن است که تعبیر به «لهم» فرمود، فرمود: ﴿وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظیمٌ﴾؛ این «لام» در این‌گونه از موارد برای اختصاص است. یک وقت «لام» در برابر «علی» قرار می‌گیرد، آنجا برای سود است؛ مثل «له» و «علیه»: ﴿لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ﴾ ؛ در این‌گونه از موارد «لام» و «علی» به معنای سود و زیان است؛ امّا در این‌گونه از موارد که دارد ﴿لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ﴾ یا ﴿عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ و مانند آن، این «لام» لامِ اختصاص است. «لام» اختصاص را در سورهٴ «اسراء» به هر دو نسبت داد (یعنی به «حسنه» و به «سیّئه»)؛ در سورهٴ «اسراء» فرمود: ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾؛ آیهٴ هفتم سورهٴ «اسراء». به حسب ظاهر، انسان این‌چنین خیال می‌کرد که نظم، اقتضا می‌کرد که گفته شود «إن احسنتم أحسنتم لأنفسکم و إن أسأتم فعلیها»؛ در حالی که هر دو با «لام» استعمال شد: ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾؛ این نه [اینکه] برای مشاکله باشد که چون اوّلی «لام» است دوّمی باید «لام» باشد، لذا در بسیاری از موارد این مشاکله رعایت نشده؛ نظیر ﴿لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ﴾ یا ﴿مَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ﴾ ؛ ﴿وَمَنْ عَمِیَ فَعَلَیْهِا﴾ و مانند آن؛ اینجا _همان طوری که سیّدنا الأستاد(رضوان الله علیه) فرمودند_ این لام، لامِ اختصاص است، لامِ اختصاص نشانهٴ آن است که عمل از آنِ عامل است؛چه حسنه‌اش، چه سیّئه‌اش؛ اگر حسنه است مخصوصِ مُحسن است [و] اگر سیّئه است مخصوص مُسیء است، (عمل از آنِ عامل است). این همان است که ﴿أَن لَّیْسَ لِلاِْنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَی﴾ این یک مطلب؛ منتها این ﴿أَن لَّیْسَ لِلاِْنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَی﴾ یک بُعدش را اثبات می‌کند، می‌گوید «تا کار نکردی بهره نمی‌بری»؛ [ولی] این یک لسان دیگری دارد، می‌گوید «هر چه کردی می‌بَری»؛ آن یک لسان دیگری است که «تا نکردی نمی‌بری»، این یک لسان دیگر است که «هر چه کردی نصیبت می‌شود». این لام، لامِ اختصاص است، وقتی لامِ اختصاص شد، در برابر «علیٰ» نیست، وقتی در برابر «علیٰ» نشد، می‌شود گفت ﴿لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ ﴿لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ﴾، ﴿لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ ؛ نه اینکه این «لام» به جای «علیٰ» استعمال شده است یا لام، لام استهزا باشد؛ نظیر ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ ؛ گاهی در هنگام اعلام عذاب به عنوان استهزا و تحکّم می‌گویند: ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾، آنجا تبشیر به عنوان استهزا و تحکّم است؛ امّا در اینجا «لام» به معنای سود و نفع نیست تا ما بگوییم به عنوان استهزاست، و در برابر «علیٰ» نیست تا بگوییم به عنوان استهزاست، [بلکه] لام، لامِ اختصاص است؛ یعنی عذاب مخصوص این گروه است.
«اعاذنا الله من شرور أنفسنا»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:25

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی