- 1594
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 4 سوره بقره - بخش چهارم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 4 سوره بقره - بخش چهارم
- ایمان به معاد
- دنیای مذموم
- دنیا در منظر امام علی ع
- اشتیاق بهشت به لقای اهل تقوا و اشتیاق اهل تقوا به لقای حق
- اشتیاق بهشت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُ نْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُ نْزِلَ مِن قَبْلِکَ وَبِا لْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ﴾
ایمان به معاد، لازمهٴ بهرهمندی از هدایت قرآن
در تشریح تقوای اعتقادی، خدای سبحان ایمانِ به آخرت را هم مثل ایمان به وحی و رسالت و همچنین ایمان به مبدأ لازم میداند؛ تا انسان از این تقوای اعتقادی برخوردار نباشد، از قرآن بهرهای نمیبرد. اگر کسی به قیامت معتقد نبود از قرآن طرفی نمیبندد و اگر کسی به قیامت معتقد بود قرآن به خوبی او را به مقصد میرساند.
کسانی که به قیامت معتقد نیستند، آخرت را به دنیا فروختند که بحثش دیروز در همین آیات سورهٴ «بقره» گذشت. و اما کسانی که به آخرت معتقدند، دنیا را به آخرت فروختند؛ آن را در سورهٴ «نساء» مشخّص کرد؛ [در] آیهٴ 74 سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآخِرَةِ﴾؛ یعنی کسانی در راه خدا مبارزه میکنند و جهاد میکنند که دنیا را بفروشند و آخرت بگیرند. دنیا متاعی است اندک و قابل فروش و آخرت متاعی است جاوید و قابل خرید. آنها که آخرت را به دنیا فروختهاند؛ در آیهٴ 86 سورهٴ «بقره» جریانشان این بود که ﴿أُوْلئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآخِرَةِ﴾؛ یعنی آن گروه دنیا را خریدند و آخرت را فروختند و این گروه که مجاهد و مبارزِ در راه خدایند، آخرت را خریدند و دنیا را فروختند. اگر کسی آخرت را خرید و دنیا را فروخت، او میتواند از قرآن به خوبی بهره ببرد.
دنیای مذموم و ممدوح
و معنای فروش دنیا این نیست که اهل زندگی در دنیا نباشد، اهل غذاخوردن، تجارت، کسب، تولید و مانند آن نباشد، اینها هیچ کدام دنیا نیستند، اینها موجودات عالَم طبیعتاند و همه جزء آیات الهیاند و خدای سبحان با آفرینش اینها به عنوان «آیات» سخن میگوید که اینها آیاتی هستند که معرّف خدایند. دنیا که متاع غرور و فریب و نیرنگ است، همان است که به عنوان امور قراردادی و اعتباری عدّهای را به خود سرگرم میکند (این دنیاست). و متّقیانِ راستین اصلاً اهل دنیا نیستند؛ یعنی اصلاً اهل نیرنگ نیستند؛ نه کسی را بازی میدهند [و] نه کسی میتواند آنها را بازی بدهد. آن که اهل نیرنگ است، اهل دنیاست، چون دنیا یعنی همان متاع فریب و نیرنگ؛ وقتی خدای سبحان از دنیا سخن میگوید، به عنوان حصر میفرماید: «دنیا جز فریب چیز دیگر نیست» . پس دنیا به معنای آسمان یا زمین نیست؛ دنیا به معنای باغ و بوستان نیست؛ اینها آیات الهیاند و خدای سبحان با آفرینش اینها به عنوان آیات الهی با ما سخن میگوید؛ آن امور اعتباری و قراردادی که انسان با داشتن آنها فخر میکند، این نیرنگ، دنیاست. و اگر کسی دنیا را فروخت میتواند در راه خدا مبارزه کند؛ شرط جهاد فیسبیلالله این است که انسان دنیا را بفروشد و آخرت را بگیرد، تنها این گروهاند که میتوانند مبارزه کنند: ﴿فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآخِرَةِ﴾ .
تبیین حقیقت دنیا
پرسش ...
پاسخ: نه؛ دنیایی که در برابر آخرت قرار میگیرد، جز متاع غرور چیز دیگر نیست (این را الآن ملاحظه میفرمایید)، در سورهٴ «حدید» آیهٴ بیست اینچنین است؛ در سورهٴ «حدید» وقتی دنیا را مشخّص میکند ([در] آیهٴ بیست از سورهٴ «حدید») میفرماید: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلاَدِ﴾ ؛ دنیا این پنج مرحله است: در دوران نوزادگی بازیچه است که با اسباببازی، نوزاد سرگرم است [و] بازی میکند، این دوران لعب است که دوران نوزادگی است و از دوران نوزادگی که به در آمد [و] به دوران نوجوانی رسید، دوران لهو است؛ اهل سرگرمی است، وقتی به دوران جوانی رسید، به مرحلهٴ زینت و آراستن و دربرکردن لباس خوب و مانند آن میپردازد؛ وقتی از این مرحله گذشت به مرحلهٴ کهولت رسید [و] سن از چهل بالا رفت دیگر خیلی به خود نمیپردازد که لباسهای خوب و فاخر دربر کند و بیاراید؛ ولی به تفاخر سرگرم است، به پست، مقام، جاه، القاب و امثال ذلک سرگرم است؛ از این مرحله که گذشت که دیگر سِمَتی در جامعه ندارد، لقبی از جامعه دریافت نمیکند [و] پستی ندارد، به تکاثر میپردازد؛ منم که این قدر نوه دارم، منم که این قدر مال دارم، منم که این قدر اعتبار دارم؛ به تکاثر میپردازد، تکاثر در اموال و اولاد.
پس دنیا بیش از این پنج بخش نیست و همهٴ این مراحل پنجگانه هم مذموم است؛ دوران لعب، لهو، زینت، تفاخر و تکاثر، بیش از این نیست.
مثل دنیا در قرآن
آنگاه فرمود: ﴿کَمَثَلِ غَیْثٍ﴾؛ دنیا مثل مَثَل بارانی است که ﴿أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ﴾؛ بارش باران اوّل کشاورز را در شگفت میاندازد که چگونه بعد از بارش باران این مزرعه سبز و خرّم شد، آنگاه ﴿ثُمَّ یَهِیجُ﴾؛ هیجانی پیش میآید در فصل خزان، ﴿فَتَرَاهُ مُصْفَراً﴾؛ همین نبات و گیاه زرد میشود، ﴿ثُمَّ یَکُونُ حُطَاماً﴾؛ وقتی که زرد شد، به صورت آن علف پژمردهٴ بیرون از رده در آمد، آن را میگویند «حطام» که بعد از دروکردن مزرعه همانها میماند به صورت کاه، این دنیاست. پس دنیا صدر و ساقهاش مشخّص است [که] از لعب شروع میشود که دوران نوزادگی است و به تکاثر ختم میشود که دوران سالمندی است که همهاش لهو است؛ اما ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ که بخش جهنّم است [که] عدّهای برای ترس از عذاب اطاعت میکنند، ﴿وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ﴾ که بخش بهشت است [که] عدّهای برای شوق بهشت اطاعت میکنند، ﴿وَرِضْوَانٌ﴾ که تحصیل مقام رضاست که این فوق خوف از جهنّم و شوق به بهشت است که «احرار» خدای سبحان را برای مقام «رضا» عبادت میکنند، آنگاه در پایان فرمود: ﴿وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ﴾ ؛ دنیا جز نیرنگ چیز دیگر نیست. دنیا غیر از طبیعت است، غیر از این نشئهای [است] که ما فعلاً در آن زندگی میکنیم؛ زمین دنیا نیست، آسمان دنیا نیست، دریا و صحرا دنیا نیستند، تجارت، کشاورزی، دامداری، تولید، صنعت و امثال ذلک دنیا نیست؛ اگر کسی اینها را در راه صحیح مصرف کرد [این میشود] «الکاسب حبیب الله» ، اینها که دنیا نیست؛ دنیا همان بازیچه دوران کودکی و تکاثر دوران سالمندی است، این جز نیرنگ چیز دیگر نیست.
بیرغبتی اهل بیت (علیهمالسلام) نسبت به دنیا
اینکه امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) فرمود «من دنیا را طلاق دادم، اهل دنیا نیستم» ؛ یعنی نه [در] دوران کودکی اهل لهو و لعب بودم؛ نه در دوران کهولت اهل تفاخرم و نه در دوران سالمندی اهل تکاثر. وقتی از امام ششم(سلام الله علیه) سؤال کردند امام هفتم کیست؟ بعد از شما چه کسی به مقام شامخ امامت میرسد؟ حضرت فرمود: «من لا یلهو و لا یلعب»؛ کسی که اهل بازیچه نیست؛ در این حال، امام هفتم، موسیبن جعفر(علیهما السّلام) وارد شد، در حالی که بچهٴ چندسالهای بیش نبود و یک گوسفند و برّهای هم در اختیار حضرت ابیابراهیم امام کاظم(سلام الله علیه) بود، همین که امام هفتم(سلام الله علیه) با این وضعِ کودکانه وارد شد، به این گوسفند فرمود: «اسجدی لربّک» آنگاه امام ششم(سلام الله علیه) امام هفتم را در بغل گرفت [و] فرمود: «بأبی و امی من لا یلهو و لا یلعب» ؛ پدرم [و مادرم] فدای بچّهای بشود که او اهل لهو و لعب نیست؛ در کودکی میفهمد که با گوسفند هم چه سخن بگوید؛ این اصلاً اهل دنیا نیست. کسی که اهل بازیچه نیست، اهل دنیا نیست. دنیا جز نیرنگ چیز دیگر نیست، هر کسی را با یک نیرنگ فریب میدهد؛ ماها را با القاب فریب میدهد که چه لقبی را برای ما گفتند، انسان اگر بخواهد بداند اهل دنیاست یا نه، ببیند با لقب فریب میخورد یا نه؟ نیرنگ در او اثر میگذارد یا نه؟ بعضیها فقط در دنیا زندگی میکنند؛ بعضی اصلاً اهل دنیا نیستند [و] بعضی هم گاهی گرفتار دنیا میشوند: ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ ؛ وگرنه، نه کشاورزی دنیاست، چون «الزّارعون کنوز الله» ؛ نه دامداری دنیاست؛ نه تولید صنعت دنیاست، اینها همه شئون مختلفِ کسب است که «الکاسب حبیب الله» .
پرسش ...
پاسخ: جنایتِ دنیا هم در همین پنج بخش خلاصه میشود؛ یا به تفاخر است یا به تکاثر، چیز دیگر نیست. اینها ابزار نیرنگ است. به وسیلهٴ اینها انسان فریب میخورد یا دیگران را فریب میدهد.
مذمومبودن امور اعتباری و قراردادی دنیا
بنابراین دنیا از آن جهت که دنیاست جز نیرنگ چیز دیگر نیست. اگر حساب دنیا از نشئهٴ طبیعت جدا شد آنگاه روشن میشود که چرا دنیا را به تفصیل در پنج بخش تقسیم کردند و این پنج بخش را جمعبندی کردند و گفتند «جز نیرنگ چیز دیگر نیست» و از آن طرف هم به ما گفتند بگویید: ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً﴾ ؛ به ما آموختند که در این حیات [دنیا] از خدا حسنه طلب بکنیم. بزرگان را هم که معرّفی میکنند میگویند بزرگان کسانیاند که در دنیا «صفوةالله»اند [و] در آخرت «صفوةالله»اند؛ مانند حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) و دیگران. بنابراین دنیا که مذموم است همان امور اعتباری و قراردادی است و این غیر از نشئهٴ طبیعت است که انسان با پشتسرگذاشتن نشئهٴ طبیعت به عوالم دیگر میرود.
دنیا در منظر امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
آیهٴ بیست سورهٴ «حدید» صدر و ذیل دنیا را تبیین کرد که دنیا از بازیچه شروع میشود [و] به تکاثر ختم میشود؛ این را اهلبیت [علیهم السلام] طلاق دادند که فرمود: «لا رجعة لی فیک» ؛ نه دنیا یعنی نشئهٴ طبیعت را؛ نه دنیا یعنی حکومت و خلافت را. قبلاً به عرض رسید: همان طوری که در دوران باغداری، امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) به دنیا که برای ایشان به صورت یک زن زیبا متمثل شده بود خطاب کرد فرمود: من تو را طلاق دادم ، آن وقتی هم که فاتحانه از شمشیر مبارکش خون میچکید، وارد بصره شد، درِ بیتالمال را باز کرد، طلا و نقره را دید، آن وقت هم همین حرف را زد؛ در وقتی که به عنوان فاتح وارد بصره شد آن وقت هم فرمود: «من دنیا را طلاق دادم» . معلوم میشود جنگکردن، کشتنِ در راه خدا، کشتهشدن در راه خدا، اینها هیچ کدام دنیا نیست؛ دنیا همان متاعهای نیرنگ است که انسان گرفتار لهو، لعب، زینت، تفاخر و تکاثر بشود.
فریبکارنبودن ذات دنیا
پرسش ...
پاسخ: «دار صدقٍ» برای کسی که خوب آن را بشناسد. در همان بیانات حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد که این نشئه جای بسیار خوبی است (برای آدم عاقل)، شما فریب میخورید، آن شما را فریب نداد. این را در چند بخش نهجالبلاغه فرمود که شما خود را فریب دادید، «ما الدنیا غرّتک»؛ آن شما را فریب نداد، آن اگر فقط زیباییها را به شما نشان میداد [و] زشتیها را ارائه نمیداد، شما را فریب میداد؛ ولی زیبایی و زشتی هر دو را نشان داد؛ آن اگر نشاطها را نشان داد، مرض، بیمارستان، مریضخانه و قبرستان را هم به شما نشان داد؛ اگر دوران طراوت را نشان داد، دوران فرتوتی را هم به شما نشان داد (دنیا چیزی را کتمان نکرد)؛ فرمود: آن شما را فریب نداد: «ما الدنیا غرّتک و لکن بها اغتررت» . این همان است که در سورهٴ «حدید» [آمده که] در قیامت وقتی منافقین به مؤمنین میگویند: ﴿انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُورِکُم﴾ ، مؤمنین به آنها میگویند که دستورات الهی برای شما هم آمده بود، چرا شما توجه نکردید؟ و سرّش این است که ﴿یُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَکُن مَعَکُمْ قَالُوا بَلَی وَلکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنفُسَکُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْکُمُ الأَمَانِیُّ﴾ ؛ امنیّههای شما [و] آرزوهای شما فریبتان داد. در بیانات حضرت امیر(سلام الله علیه) این است که دنیا گرچه ابزار غرور است، کسی اگر بخواهد دیگری را فریب بدهد یا نفس بخواهد خود انسان را فریب بدهد با زیباییهای دنیا فریب میدهد؛ ولی دنیا از آن جهت که دنیاست دو چهره دارد: «الدّهر یومان یوم لک و یوم علیک» و هر دو را هم با وضوح نشان میدهد؛ این طور نیست که دوران فرتوتی و رنج را نشان ندهد و دوران طراوت را نشان بدهد؛ [برای] همه همین طوراست، «ما أکثر العبر و أقلّ الإعتبار» ؛ این طور نیست دنیا کتمان بکند و نیرنگ باشد.
رابطهٴ بهرهبرداری از قرآن و ایمان به آخرت
بنابراین دنیا و آخرت، هر دو را قرآن کریم مشخّص کرده است و اگر کسی ایمان به آخرت دارد از قرآن بهره میبرد؛ منتها بهرهبرداری از قرآن به مقدار ایمان به آخرت است؛ نظیر ایمان به مبدأ و ایمان به وحی و رسالت.
بعضیها از قرآن گرفتار آن ترس از عذاباند، آنها به همین اندازه به آخرت مؤمناند؛ البتّه بهرهشان در همین حدّ است؛ بعضیها شوق به بهشت در آنها احیا شده است، به این اندازه از قرآن بهره میبرند؛ بعضیها فوق ترس از جهنّم یا شوق به بهشتاند، اینها اهل رضواناند [و] بهرهٴ اینها از قرآن بیشتر خواهد بود. در همان سورهٴ «حدید» وقتی قیامت را تشریح میکند فرمود: قیامت سه بخش دارد: یک بخشش عذاب است؛ یک بخشش بهشت و مغفرت است؛ یک بخشش رضوان: ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ﴾ . اینها که مؤمن به آخرتاند [و] به آخرت یقین دارند؛ عدّهای [از آنان] یقینشان دربارهٴ جهنم است یعنی تمام تلاششان این است که از جهنّم نجات پیدا کنند [که] بهرهٴ اینها از قرآن بهرهٴ خائفانه است؛ عدّهای تلاششان این است که به آن نعمتهای بهشت برسند [که] بهرهٴ اینها از قرآن بهرهٴ طامعانه است که با طمع [و] با شوقِ به لذّات بهشت در کنار مائدهٴ قرآن مینشینند؛ عدّهای نه برای ترس از جهنّم و نه برای شوق به بهشت،بلکه مشتاق رضوان حقاند [که] بهرهٴ اینها از قرآن کریم فوق بهرهٴ دیگران است؛ اینها کسانیاند که بهرهٴ متقابل دارند؛ هم از خدا راضیاند [و] هم خدا از اینها راضی است. وقتی قرآن کریم این گروه را معرّفی میکند، میفرماید: اینها کسانیاند که هم از خدا راضیاند، چون هر چه خدا کرد اینها پذیرفتند و هم خدا از اینها راضی است، چون از اینها جز «خیر» چیز دیگر صادر نمیشود.
عدم علاقه مؤمنان به مبدأ و معاد نسبت به کافران
در سورهٴ «مجادله» اینها که مؤمن به قیامتاند [را] مشخّص فرمود؛ پایان سورهٴ «مجادله» این است: آنها که به مبدأ و معاد معتقدند، نمییابید که اینها دوستان کسانی باشند که حدّشان از حدّ الهی جداست: ﴿لاَ تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ﴾ محادّهٴ با خدا یعنی در برابر حدِّ خدا حدّی قراردادن، از حدّ الهی بیرونرفتن، برای خود مرز جدا قائلشدن. اگر کسی از حدّ الهی و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیرون برود با خدا محادّه کرده است؛ مؤمنِ به قیامت و به مبدأ به کسی که محادّهٴ با خدا دارد علاقه نخواهد داشت: ﴿لاَ تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ﴾؛ ولو بستگان نزدیک اینها باشند، ﴿أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الإِیمَانَ﴾؛ خدای سبحان در دل اینها ایمان را نقش بست، ﴿وَأَیَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ﴾؛ اینها گذشته از آن روح نفخی _که ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ _ از آن روح تأییدی هم برخوردارند، ﴿وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا﴾ که این همان جنّت ظاهری است.
مرضی خدا بودن ذات و فعل انسان در مقام شامخ رضا
آنگاه از این مرحله بالاتر: ﴿رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ ، نفرمود خدا از کار اینها راضی است [بلکه فرمود:] خدا از اینها راضی است. در قرآن گاهی رضا را به ذات نسبت میدهد، گاهی رضا را به فعل؛ گاهی میفرماید «خدا از فلان کار راضی است» نظیر ﴿إِن تَشْکُرُوْا یَرْضَهُ لَکُمْ﴾ ؛ اگر شاکر باشید خدا شکر شما را میپسندد [که] این رضای فعل است؛ [یعنی] گاهی ممکن است «ذات» صالح نباشد ولی کارِ خوب انجام بدهد، کارِ خوب را خدا دست دارد [گرچه] ممکن است «ذات» محبوب نباشد [ولی] اگر «ذات» صالح شد به جایی میرسد که خود آن ذات مرضیّ خداست [و] خدا آن ذات را میپسندد. در این کریمه فرمود: خدا آنها را پسندید: ﴿رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾؛ اینها از خدا راضیاند [و] خدا از اینها راضی است؛ اینها از خدا راضیاند، چون خدا جز اسمای حسنا چیز دیگری ندارد و ظهور دیگری ندارد که همهاش خیر است: «بیده الخیر» ؛ خدا از اینها راضی است، چون اینها اهل نیرنگ نیستند، اهل دنیا نیستند _از اینها راضی است؛ نه از کار اینها_ اگر از ذات اینها راضی شد، یقیناً از همهٴ شئون اینها راضی است. این ﴿رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾ باعث فلاح اینهاست که فرمود: ﴿أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ با این قیاس و با این صغرا و کبرا استنتاج کرد که اینها حزباللهاند، حزبالله مفلحاند؛ پس اینها ملفحاند. اگر کسی به این درجه رسید ذاتش را خدا میپسندد؛ نه تنها کارش مرضیِّ خداست.
عذاب جهنم، محصول اعمال کافران
پرسش ...
پاسخ: کفّار هر چه که میچشند محصول کار خودشان است؛ «ثوب» [یعنی] آن پارچهای که لباس درست میکنند و بر پیکر آنها میپوشانند، تار و پود آن ثوب و پارچه را کافر با دست خودش بافت _«ثواب» هم از همین باب است؛ یعنی انسان پارچهای را در بر میکند که تار و پودش را (نخش را) خودش ببافد_ فرمود: ﴿هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ﴾ ؛ هر چه آنها میپوشند محصول کار خودشان است. ولی دربارهٴ مؤمنین ممکن است بعضی از مؤمنین کارهایی داشته باشند که کارهای آنها خوب باشد و امّا ذاتشان به آن درجهٴ صلاح نرسیده باشد که خدا ذات آنها را بپسندد.
اینکه فرمود: ﴿وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ﴾ معلوم شد که آخرت در برابر دنیاست و دنیا نیرنگ است و لاغیر، و چیزی که نیرنگ است آخرت نیست؛ گرچه به نام آخرت باشد و چیزی که نیرنگ نیست آخرت است؛ گرچه به نام دنیا باشد و اگر کسی به آخرت یقین داشت، به همان درجهٴ یقینش از قرآن بهره میبرد.
اشتیاق بهشت به لقای اهل تقوا و اشتیاق اهل تقوا به لقای حق
و عالیترین درجهٴ شناختِ آخرت درجهٴ کسانی است که دنبال رضوان خدایند که فوق ترس از جهنّم و شوق به بهشت است و این گروهاند که حکمرانان قیامتاند و آخرت خانهٴ اینهاست. در آخرت متّقیان حکومت میکنند، زیرا آنچه در آخرت هست یا جهنّم است یا بهشت؛ جهنّم بر کفّار حاکم است و بهشت، محکومِ اهل تقواست اینکه در جریان اشتیاق بهشت به سلمان (سلام الله علیه) و امثال ذلک آمده است، نشانهاش آن است که بهشت محکوم اهل تقواست؛ اینکه وارد شد «إنّ الجنّه لأشوق إلی سلمان من سلمان إلی الجنه و إنّ الجنّه لاعشق لسلمان من سلمان للجنة» و مانند آن، نشانهٴ آن است که حکمرانان بهشت اهل تقوایند. بهشت داری است که مشتاق بهشتیان است؛ آن بهشتیانِ کامل شوقشان لقای حق است؛ نه شوقشان ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ و این ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ مشتاق آنهاست؛ اگر کسی به آن درجهٴ عالی راه پیدا کرده است، این درجهٴ متوسط مشتاق اوست. هدف بهشت آن است که به لقای سلمانها برسد؛ نه هدف سلمانها این است که وارد بهشت بشوند [و] از آن ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِیْ﴾ استفاده کنند؛ آنها این را دارند ولی حاکم بر آناند. لذا وقتی در سورهٴ «نحل» از قیامت سخن میگوید (از آخرت سخن میگوید) میگوید آخرت دار متّقیان است؛ میفرماید: ﴿... وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَیْرٌ وَلِنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِینَ ٭ جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاءُونَ کَذلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ﴾ ؛ اینها وقتی وارد آن نشئه میشوند، آن نشئه تابع اینهاست، هر جا آنها بخواهند چشمه بجوشد، چشمه میجوشد: ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً﴾ . پس بهشت مشتاق لقای اهل تقواست و اهل تقوا مشتاق لقای حقّاند و آنچه بر بهشت حکومت میکند ارادهٴ بهشتیان است (به اذن خدا) و اینها کسانیاند که با «بسم الله» همهٴ کارها را در بهشت انجام میدهند.
نحوهٴ بهرهبرداری اهل تقوا از بهشت
﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ ؛ بهشتیان وقتی خواستند از میوهٴ بهشت استفاده کنند، اینچنین نیست که نیازی به دست یازیدن یا نصبِ نردبان باشد یا به کسی بگویند برای ما میوه بکن یا محتاج باشند که دستی دراز کنند و از شاخهٴ درخت میوه بکنند، [بلکه] همین که گفتند ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾، میوه برای آنها حاضر است. در سورهٴ «یونس» آیهٴ ده این است: ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ در ذیل این آیه آن روایت هست که بهشتیان وقتی چیزی را خواستند از درخت بهشت استفاده کنند با «سبحانک اللّهم» استفاده میکنند ، زیرا به نقص خود پی میبرند و خدایی که نقصشان را برطرف میکند منزّه از نقص خواهد بود، لذا باری تعالی را تسبیح میکنند؛ میگویند: ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾. ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا﴾؛ دعوتِ آنها (خواستن آنها) تسبیح است، این طور نیست که به کسی بگویند برای ما میوه بیاور یا این طور نیست که با نردبان به سراغ یک درخت بروند یا با طناب از یک میوه بخواهند استفاده کنند یا از ابزار دیگر یا [با] از دست مدد بگیرند؛ دعوای اینها نردبان یا دست و امثال ذلک نیست، اینها از کسی چیز نمیخواهند که با خواستن میوه میل کنند، [بلکه] ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ [و] برخوردشان نسبت به یکدیگر درود است و سِلْمآمیز: ﴿وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ .
پرسش ...
پاسخ: «ولدان» را هم با اراده و با تسبیح احضار میکنند؛ این طور نیست که اگر خواستند قَدَحی نزدشان حاضر بشود به کسی بگویند قدحی بیاور، همین که گفتند: ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾؛ هم آن صاحبقدح و هم خودِ قدح نزدشان حاضر است.
پرسش ...
پاسخ: البتّه؛ یا «خوفاً من النّار» است یا «شوقاً الی الجنّه»؛ امّا آن کسی که ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ هدف اوست، او به مرحلهٴ عالیه تقوا رسیده است که قیامت دار اهل تقواست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- ایمان به معاد
- دنیای مذموم
- دنیا در منظر امام علی ع
- اشتیاق بهشت به لقای اهل تقوا و اشتیاق اهل تقوا به لقای حق
- اشتیاق بهشت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُ نْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُ نْزِلَ مِن قَبْلِکَ وَبِا لْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ﴾
ایمان به معاد، لازمهٴ بهرهمندی از هدایت قرآن
در تشریح تقوای اعتقادی، خدای سبحان ایمانِ به آخرت را هم مثل ایمان به وحی و رسالت و همچنین ایمان به مبدأ لازم میداند؛ تا انسان از این تقوای اعتقادی برخوردار نباشد، از قرآن بهرهای نمیبرد. اگر کسی به قیامت معتقد نبود از قرآن طرفی نمیبندد و اگر کسی به قیامت معتقد بود قرآن به خوبی او را به مقصد میرساند.
کسانی که به قیامت معتقد نیستند، آخرت را به دنیا فروختند که بحثش دیروز در همین آیات سورهٴ «بقره» گذشت. و اما کسانی که به آخرت معتقدند، دنیا را به آخرت فروختند؛ آن را در سورهٴ «نساء» مشخّص کرد؛ [در] آیهٴ 74 سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآخِرَةِ﴾؛ یعنی کسانی در راه خدا مبارزه میکنند و جهاد میکنند که دنیا را بفروشند و آخرت بگیرند. دنیا متاعی است اندک و قابل فروش و آخرت متاعی است جاوید و قابل خرید. آنها که آخرت را به دنیا فروختهاند؛ در آیهٴ 86 سورهٴ «بقره» جریانشان این بود که ﴿أُوْلئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآخِرَةِ﴾؛ یعنی آن گروه دنیا را خریدند و آخرت را فروختند و این گروه که مجاهد و مبارزِ در راه خدایند، آخرت را خریدند و دنیا را فروختند. اگر کسی آخرت را خرید و دنیا را فروخت، او میتواند از قرآن به خوبی بهره ببرد.
دنیای مذموم و ممدوح
و معنای فروش دنیا این نیست که اهل زندگی در دنیا نباشد، اهل غذاخوردن، تجارت، کسب، تولید و مانند آن نباشد، اینها هیچ کدام دنیا نیستند، اینها موجودات عالَم طبیعتاند و همه جزء آیات الهیاند و خدای سبحان با آفرینش اینها به عنوان «آیات» سخن میگوید که اینها آیاتی هستند که معرّف خدایند. دنیا که متاع غرور و فریب و نیرنگ است، همان است که به عنوان امور قراردادی و اعتباری عدّهای را به خود سرگرم میکند (این دنیاست). و متّقیانِ راستین اصلاً اهل دنیا نیستند؛ یعنی اصلاً اهل نیرنگ نیستند؛ نه کسی را بازی میدهند [و] نه کسی میتواند آنها را بازی بدهد. آن که اهل نیرنگ است، اهل دنیاست، چون دنیا یعنی همان متاع فریب و نیرنگ؛ وقتی خدای سبحان از دنیا سخن میگوید، به عنوان حصر میفرماید: «دنیا جز فریب چیز دیگر نیست» . پس دنیا به معنای آسمان یا زمین نیست؛ دنیا به معنای باغ و بوستان نیست؛ اینها آیات الهیاند و خدای سبحان با آفرینش اینها به عنوان آیات الهی با ما سخن میگوید؛ آن امور اعتباری و قراردادی که انسان با داشتن آنها فخر میکند، این نیرنگ، دنیاست. و اگر کسی دنیا را فروخت میتواند در راه خدا مبارزه کند؛ شرط جهاد فیسبیلالله این است که انسان دنیا را بفروشد و آخرت را بگیرد، تنها این گروهاند که میتوانند مبارزه کنند: ﴿فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآخِرَةِ﴾ .
تبیین حقیقت دنیا
پرسش ...
پاسخ: نه؛ دنیایی که در برابر آخرت قرار میگیرد، جز متاع غرور چیز دیگر نیست (این را الآن ملاحظه میفرمایید)، در سورهٴ «حدید» آیهٴ بیست اینچنین است؛ در سورهٴ «حدید» وقتی دنیا را مشخّص میکند ([در] آیهٴ بیست از سورهٴ «حدید») میفرماید: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلاَدِ﴾ ؛ دنیا این پنج مرحله است: در دوران نوزادگی بازیچه است که با اسباببازی، نوزاد سرگرم است [و] بازی میکند، این دوران لعب است که دوران نوزادگی است و از دوران نوزادگی که به در آمد [و] به دوران نوجوانی رسید، دوران لهو است؛ اهل سرگرمی است، وقتی به دوران جوانی رسید، به مرحلهٴ زینت و آراستن و دربرکردن لباس خوب و مانند آن میپردازد؛ وقتی از این مرحله گذشت به مرحلهٴ کهولت رسید [و] سن از چهل بالا رفت دیگر خیلی به خود نمیپردازد که لباسهای خوب و فاخر دربر کند و بیاراید؛ ولی به تفاخر سرگرم است، به پست، مقام، جاه، القاب و امثال ذلک سرگرم است؛ از این مرحله که گذشت که دیگر سِمَتی در جامعه ندارد، لقبی از جامعه دریافت نمیکند [و] پستی ندارد، به تکاثر میپردازد؛ منم که این قدر نوه دارم، منم که این قدر مال دارم، منم که این قدر اعتبار دارم؛ به تکاثر میپردازد، تکاثر در اموال و اولاد.
پس دنیا بیش از این پنج بخش نیست و همهٴ این مراحل پنجگانه هم مذموم است؛ دوران لعب، لهو، زینت، تفاخر و تکاثر، بیش از این نیست.
مثل دنیا در قرآن
آنگاه فرمود: ﴿کَمَثَلِ غَیْثٍ﴾؛ دنیا مثل مَثَل بارانی است که ﴿أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ﴾؛ بارش باران اوّل کشاورز را در شگفت میاندازد که چگونه بعد از بارش باران این مزرعه سبز و خرّم شد، آنگاه ﴿ثُمَّ یَهِیجُ﴾؛ هیجانی پیش میآید در فصل خزان، ﴿فَتَرَاهُ مُصْفَراً﴾؛ همین نبات و گیاه زرد میشود، ﴿ثُمَّ یَکُونُ حُطَاماً﴾؛ وقتی که زرد شد، به صورت آن علف پژمردهٴ بیرون از رده در آمد، آن را میگویند «حطام» که بعد از دروکردن مزرعه همانها میماند به صورت کاه، این دنیاست. پس دنیا صدر و ساقهاش مشخّص است [که] از لعب شروع میشود که دوران نوزادگی است و به تکاثر ختم میشود که دوران سالمندی است که همهاش لهو است؛ اما ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ که بخش جهنّم است [که] عدّهای برای ترس از عذاب اطاعت میکنند، ﴿وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ﴾ که بخش بهشت است [که] عدّهای برای شوق بهشت اطاعت میکنند، ﴿وَرِضْوَانٌ﴾ که تحصیل مقام رضاست که این فوق خوف از جهنّم و شوق به بهشت است که «احرار» خدای سبحان را برای مقام «رضا» عبادت میکنند، آنگاه در پایان فرمود: ﴿وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ﴾ ؛ دنیا جز نیرنگ چیز دیگر نیست. دنیا غیر از طبیعت است، غیر از این نشئهای [است] که ما فعلاً در آن زندگی میکنیم؛ زمین دنیا نیست، آسمان دنیا نیست، دریا و صحرا دنیا نیستند، تجارت، کشاورزی، دامداری، تولید، صنعت و امثال ذلک دنیا نیست؛ اگر کسی اینها را در راه صحیح مصرف کرد [این میشود] «الکاسب حبیب الله» ، اینها که دنیا نیست؛ دنیا همان بازیچه دوران کودکی و تکاثر دوران سالمندی است، این جز نیرنگ چیز دیگر نیست.
بیرغبتی اهل بیت (علیهمالسلام) نسبت به دنیا
اینکه امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) فرمود «من دنیا را طلاق دادم، اهل دنیا نیستم» ؛ یعنی نه [در] دوران کودکی اهل لهو و لعب بودم؛ نه در دوران کهولت اهل تفاخرم و نه در دوران سالمندی اهل تکاثر. وقتی از امام ششم(سلام الله علیه) سؤال کردند امام هفتم کیست؟ بعد از شما چه کسی به مقام شامخ امامت میرسد؟ حضرت فرمود: «من لا یلهو و لا یلعب»؛ کسی که اهل بازیچه نیست؛ در این حال، امام هفتم، موسیبن جعفر(علیهما السّلام) وارد شد، در حالی که بچهٴ چندسالهای بیش نبود و یک گوسفند و برّهای هم در اختیار حضرت ابیابراهیم امام کاظم(سلام الله علیه) بود، همین که امام هفتم(سلام الله علیه) با این وضعِ کودکانه وارد شد، به این گوسفند فرمود: «اسجدی لربّک» آنگاه امام ششم(سلام الله علیه) امام هفتم را در بغل گرفت [و] فرمود: «بأبی و امی من لا یلهو و لا یلعب» ؛ پدرم [و مادرم] فدای بچّهای بشود که او اهل لهو و لعب نیست؛ در کودکی میفهمد که با گوسفند هم چه سخن بگوید؛ این اصلاً اهل دنیا نیست. کسی که اهل بازیچه نیست، اهل دنیا نیست. دنیا جز نیرنگ چیز دیگر نیست، هر کسی را با یک نیرنگ فریب میدهد؛ ماها را با القاب فریب میدهد که چه لقبی را برای ما گفتند، انسان اگر بخواهد بداند اهل دنیاست یا نه، ببیند با لقب فریب میخورد یا نه؟ نیرنگ در او اثر میگذارد یا نه؟ بعضیها فقط در دنیا زندگی میکنند؛ بعضی اصلاً اهل دنیا نیستند [و] بعضی هم گاهی گرفتار دنیا میشوند: ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ ؛ وگرنه، نه کشاورزی دنیاست، چون «الزّارعون کنوز الله» ؛ نه دامداری دنیاست؛ نه تولید صنعت دنیاست، اینها همه شئون مختلفِ کسب است که «الکاسب حبیب الله» .
پرسش ...
پاسخ: جنایتِ دنیا هم در همین پنج بخش خلاصه میشود؛ یا به تفاخر است یا به تکاثر، چیز دیگر نیست. اینها ابزار نیرنگ است. به وسیلهٴ اینها انسان فریب میخورد یا دیگران را فریب میدهد.
مذمومبودن امور اعتباری و قراردادی دنیا
بنابراین دنیا از آن جهت که دنیاست جز نیرنگ چیز دیگر نیست. اگر حساب دنیا از نشئهٴ طبیعت جدا شد آنگاه روشن میشود که چرا دنیا را به تفصیل در پنج بخش تقسیم کردند و این پنج بخش را جمعبندی کردند و گفتند «جز نیرنگ چیز دیگر نیست» و از آن طرف هم به ما گفتند بگویید: ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً﴾ ؛ به ما آموختند که در این حیات [دنیا] از خدا حسنه طلب بکنیم. بزرگان را هم که معرّفی میکنند میگویند بزرگان کسانیاند که در دنیا «صفوةالله»اند [و] در آخرت «صفوةالله»اند؛ مانند حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) و دیگران. بنابراین دنیا که مذموم است همان امور اعتباری و قراردادی است و این غیر از نشئهٴ طبیعت است که انسان با پشتسرگذاشتن نشئهٴ طبیعت به عوالم دیگر میرود.
دنیا در منظر امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
آیهٴ بیست سورهٴ «حدید» صدر و ذیل دنیا را تبیین کرد که دنیا از بازیچه شروع میشود [و] به تکاثر ختم میشود؛ این را اهلبیت [علیهم السلام] طلاق دادند که فرمود: «لا رجعة لی فیک» ؛ نه دنیا یعنی نشئهٴ طبیعت را؛ نه دنیا یعنی حکومت و خلافت را. قبلاً به عرض رسید: همان طوری که در دوران باغداری، امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) به دنیا که برای ایشان به صورت یک زن زیبا متمثل شده بود خطاب کرد فرمود: من تو را طلاق دادم ، آن وقتی هم که فاتحانه از شمشیر مبارکش خون میچکید، وارد بصره شد، درِ بیتالمال را باز کرد، طلا و نقره را دید، آن وقت هم همین حرف را زد؛ در وقتی که به عنوان فاتح وارد بصره شد آن وقت هم فرمود: «من دنیا را طلاق دادم» . معلوم میشود جنگکردن، کشتنِ در راه خدا، کشتهشدن در راه خدا، اینها هیچ کدام دنیا نیست؛ دنیا همان متاعهای نیرنگ است که انسان گرفتار لهو، لعب، زینت، تفاخر و تکاثر بشود.
فریبکارنبودن ذات دنیا
پرسش ...
پاسخ: «دار صدقٍ» برای کسی که خوب آن را بشناسد. در همان بیانات حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد که این نشئه جای بسیار خوبی است (برای آدم عاقل)، شما فریب میخورید، آن شما را فریب نداد. این را در چند بخش نهجالبلاغه فرمود که شما خود را فریب دادید، «ما الدنیا غرّتک»؛ آن شما را فریب نداد، آن اگر فقط زیباییها را به شما نشان میداد [و] زشتیها را ارائه نمیداد، شما را فریب میداد؛ ولی زیبایی و زشتی هر دو را نشان داد؛ آن اگر نشاطها را نشان داد، مرض، بیمارستان، مریضخانه و قبرستان را هم به شما نشان داد؛ اگر دوران طراوت را نشان داد، دوران فرتوتی را هم به شما نشان داد (دنیا چیزی را کتمان نکرد)؛ فرمود: آن شما را فریب نداد: «ما الدنیا غرّتک و لکن بها اغتررت» . این همان است که در سورهٴ «حدید» [آمده که] در قیامت وقتی منافقین به مؤمنین میگویند: ﴿انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُورِکُم﴾ ، مؤمنین به آنها میگویند که دستورات الهی برای شما هم آمده بود، چرا شما توجه نکردید؟ و سرّش این است که ﴿یُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَکُن مَعَکُمْ قَالُوا بَلَی وَلکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنفُسَکُمْ وَتَرَبَّصْتُمْ وَارْتَبْتُمْ وَغَرَّتْکُمُ الأَمَانِیُّ﴾ ؛ امنیّههای شما [و] آرزوهای شما فریبتان داد. در بیانات حضرت امیر(سلام الله علیه) این است که دنیا گرچه ابزار غرور است، کسی اگر بخواهد دیگری را فریب بدهد یا نفس بخواهد خود انسان را فریب بدهد با زیباییهای دنیا فریب میدهد؛ ولی دنیا از آن جهت که دنیاست دو چهره دارد: «الدّهر یومان یوم لک و یوم علیک» و هر دو را هم با وضوح نشان میدهد؛ این طور نیست که دوران فرتوتی و رنج را نشان ندهد و دوران طراوت را نشان بدهد؛ [برای] همه همین طوراست، «ما أکثر العبر و أقلّ الإعتبار» ؛ این طور نیست دنیا کتمان بکند و نیرنگ باشد.
رابطهٴ بهرهبرداری از قرآن و ایمان به آخرت
بنابراین دنیا و آخرت، هر دو را قرآن کریم مشخّص کرده است و اگر کسی ایمان به آخرت دارد از قرآن بهره میبرد؛ منتها بهرهبرداری از قرآن به مقدار ایمان به آخرت است؛ نظیر ایمان به مبدأ و ایمان به وحی و رسالت.
بعضیها از قرآن گرفتار آن ترس از عذاباند، آنها به همین اندازه به آخرت مؤمناند؛ البتّه بهرهشان در همین حدّ است؛ بعضیها شوق به بهشت در آنها احیا شده است، به این اندازه از قرآن بهره میبرند؛ بعضیها فوق ترس از جهنّم یا شوق به بهشتاند، اینها اهل رضواناند [و] بهرهٴ اینها از قرآن بیشتر خواهد بود. در همان سورهٴ «حدید» وقتی قیامت را تشریح میکند فرمود: قیامت سه بخش دارد: یک بخشش عذاب است؛ یک بخشش بهشت و مغفرت است؛ یک بخشش رضوان: ﴿وَفِی الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ﴾ . اینها که مؤمن به آخرتاند [و] به آخرت یقین دارند؛ عدّهای [از آنان] یقینشان دربارهٴ جهنم است یعنی تمام تلاششان این است که از جهنّم نجات پیدا کنند [که] بهرهٴ اینها از قرآن بهرهٴ خائفانه است؛ عدّهای تلاششان این است که به آن نعمتهای بهشت برسند [که] بهرهٴ اینها از قرآن بهرهٴ طامعانه است که با طمع [و] با شوقِ به لذّات بهشت در کنار مائدهٴ قرآن مینشینند؛ عدّهای نه برای ترس از جهنّم و نه برای شوق به بهشت،بلکه مشتاق رضوان حقاند [که] بهرهٴ اینها از قرآن کریم فوق بهرهٴ دیگران است؛ اینها کسانیاند که بهرهٴ متقابل دارند؛ هم از خدا راضیاند [و] هم خدا از اینها راضی است. وقتی قرآن کریم این گروه را معرّفی میکند، میفرماید: اینها کسانیاند که هم از خدا راضیاند، چون هر چه خدا کرد اینها پذیرفتند و هم خدا از اینها راضی است، چون از اینها جز «خیر» چیز دیگر صادر نمیشود.
عدم علاقه مؤمنان به مبدأ و معاد نسبت به کافران
در سورهٴ «مجادله» اینها که مؤمن به قیامتاند [را] مشخّص فرمود؛ پایان سورهٴ «مجادله» این است: آنها که به مبدأ و معاد معتقدند، نمییابید که اینها دوستان کسانی باشند که حدّشان از حدّ الهی جداست: ﴿لاَ تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ﴾ محادّهٴ با خدا یعنی در برابر حدِّ خدا حدّی قراردادن، از حدّ الهی بیرونرفتن، برای خود مرز جدا قائلشدن. اگر کسی از حدّ الهی و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیرون برود با خدا محادّه کرده است؛ مؤمنِ به قیامت و به مبدأ به کسی که محادّهٴ با خدا دارد علاقه نخواهد داشت: ﴿لاَ تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ﴾؛ ولو بستگان نزدیک اینها باشند، ﴿أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الإِیمَانَ﴾؛ خدای سبحان در دل اینها ایمان را نقش بست، ﴿وَأَیَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ﴾؛ اینها گذشته از آن روح نفخی _که ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ _ از آن روح تأییدی هم برخوردارند، ﴿وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا﴾ که این همان جنّت ظاهری است.
مرضی خدا بودن ذات و فعل انسان در مقام شامخ رضا
آنگاه از این مرحله بالاتر: ﴿رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ ، نفرمود خدا از کار اینها راضی است [بلکه فرمود:] خدا از اینها راضی است. در قرآن گاهی رضا را به ذات نسبت میدهد، گاهی رضا را به فعل؛ گاهی میفرماید «خدا از فلان کار راضی است» نظیر ﴿إِن تَشْکُرُوْا یَرْضَهُ لَکُمْ﴾ ؛ اگر شاکر باشید خدا شکر شما را میپسندد [که] این رضای فعل است؛ [یعنی] گاهی ممکن است «ذات» صالح نباشد ولی کارِ خوب انجام بدهد، کارِ خوب را خدا دست دارد [گرچه] ممکن است «ذات» محبوب نباشد [ولی] اگر «ذات» صالح شد به جایی میرسد که خود آن ذات مرضیّ خداست [و] خدا آن ذات را میپسندد. در این کریمه فرمود: خدا آنها را پسندید: ﴿رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾؛ اینها از خدا راضیاند [و] خدا از اینها راضی است؛ اینها از خدا راضیاند، چون خدا جز اسمای حسنا چیز دیگری ندارد و ظهور دیگری ندارد که همهاش خیر است: «بیده الخیر» ؛ خدا از اینها راضی است، چون اینها اهل نیرنگ نیستند، اهل دنیا نیستند _از اینها راضی است؛ نه از کار اینها_ اگر از ذات اینها راضی شد، یقیناً از همهٴ شئون اینها راضی است. این ﴿رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾ باعث فلاح اینهاست که فرمود: ﴿أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ با این قیاس و با این صغرا و کبرا استنتاج کرد که اینها حزباللهاند، حزبالله مفلحاند؛ پس اینها ملفحاند. اگر کسی به این درجه رسید ذاتش را خدا میپسندد؛ نه تنها کارش مرضیِّ خداست.
عذاب جهنم، محصول اعمال کافران
پرسش ...
پاسخ: کفّار هر چه که میچشند محصول کار خودشان است؛ «ثوب» [یعنی] آن پارچهای که لباس درست میکنند و بر پیکر آنها میپوشانند، تار و پود آن ثوب و پارچه را کافر با دست خودش بافت _«ثواب» هم از همین باب است؛ یعنی انسان پارچهای را در بر میکند که تار و پودش را (نخش را) خودش ببافد_ فرمود: ﴿هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ﴾ ؛ هر چه آنها میپوشند محصول کار خودشان است. ولی دربارهٴ مؤمنین ممکن است بعضی از مؤمنین کارهایی داشته باشند که کارهای آنها خوب باشد و امّا ذاتشان به آن درجهٴ صلاح نرسیده باشد که خدا ذات آنها را بپسندد.
اینکه فرمود: ﴿وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ﴾ معلوم شد که آخرت در برابر دنیاست و دنیا نیرنگ است و لاغیر، و چیزی که نیرنگ است آخرت نیست؛ گرچه به نام آخرت باشد و چیزی که نیرنگ نیست آخرت است؛ گرچه به نام دنیا باشد و اگر کسی به آخرت یقین داشت، به همان درجهٴ یقینش از قرآن بهره میبرد.
اشتیاق بهشت به لقای اهل تقوا و اشتیاق اهل تقوا به لقای حق
و عالیترین درجهٴ شناختِ آخرت درجهٴ کسانی است که دنبال رضوان خدایند که فوق ترس از جهنّم و شوق به بهشت است و این گروهاند که حکمرانان قیامتاند و آخرت خانهٴ اینهاست. در آخرت متّقیان حکومت میکنند، زیرا آنچه در آخرت هست یا جهنّم است یا بهشت؛ جهنّم بر کفّار حاکم است و بهشت، محکومِ اهل تقواست اینکه در جریان اشتیاق بهشت به سلمان (سلام الله علیه) و امثال ذلک آمده است، نشانهاش آن است که بهشت محکوم اهل تقواست؛ اینکه وارد شد «إنّ الجنّه لأشوق إلی سلمان من سلمان إلی الجنه و إنّ الجنّه لاعشق لسلمان من سلمان للجنة» و مانند آن، نشانهٴ آن است که حکمرانان بهشت اهل تقوایند. بهشت داری است که مشتاق بهشتیان است؛ آن بهشتیانِ کامل شوقشان لقای حق است؛ نه شوقشان ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ و این ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ مشتاق آنهاست؛ اگر کسی به آن درجهٴ عالی راه پیدا کرده است، این درجهٴ متوسط مشتاق اوست. هدف بهشت آن است که به لقای سلمانها برسد؛ نه هدف سلمانها این است که وارد بهشت بشوند [و] از آن ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِیْ﴾ استفاده کنند؛ آنها این را دارند ولی حاکم بر آناند. لذا وقتی در سورهٴ «نحل» از قیامت سخن میگوید (از آخرت سخن میگوید) میگوید آخرت دار متّقیان است؛ میفرماید: ﴿... وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَیْرٌ وَلِنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِینَ ٭ جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاءُونَ کَذلِکَ یَجْزِی اللَّهُ الْمُتَّقِینَ﴾ ؛ اینها وقتی وارد آن نشئه میشوند، آن نشئه تابع اینهاست، هر جا آنها بخواهند چشمه بجوشد، چشمه میجوشد: ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً﴾ . پس بهشت مشتاق لقای اهل تقواست و اهل تقوا مشتاق لقای حقّاند و آنچه بر بهشت حکومت میکند ارادهٴ بهشتیان است (به اذن خدا) و اینها کسانیاند که با «بسم الله» همهٴ کارها را در بهشت انجام میدهند.
نحوهٴ بهرهبرداری اهل تقوا از بهشت
﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ ؛ بهشتیان وقتی خواستند از میوهٴ بهشت استفاده کنند، اینچنین نیست که نیازی به دست یازیدن یا نصبِ نردبان باشد یا به کسی بگویند برای ما میوه بکن یا محتاج باشند که دستی دراز کنند و از شاخهٴ درخت میوه بکنند، [بلکه] همین که گفتند ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾، میوه برای آنها حاضر است. در سورهٴ «یونس» آیهٴ ده این است: ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ در ذیل این آیه آن روایت هست که بهشتیان وقتی چیزی را خواستند از درخت بهشت استفاده کنند با «سبحانک اللّهم» استفاده میکنند ، زیرا به نقص خود پی میبرند و خدایی که نقصشان را برطرف میکند منزّه از نقص خواهد بود، لذا باری تعالی را تسبیح میکنند؛ میگویند: ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾. ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا﴾؛ دعوتِ آنها (خواستن آنها) تسبیح است، این طور نیست که به کسی بگویند برای ما میوه بیاور یا این طور نیست که با نردبان به سراغ یک درخت بروند یا با طناب از یک میوه بخواهند استفاده کنند یا از ابزار دیگر یا [با] از دست مدد بگیرند؛ دعوای اینها نردبان یا دست و امثال ذلک نیست، اینها از کسی چیز نمیخواهند که با خواستن میوه میل کنند، [بلکه] ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ [و] برخوردشان نسبت به یکدیگر درود است و سِلْمآمیز: ﴿وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ .
پرسش ...
پاسخ: «ولدان» را هم با اراده و با تسبیح احضار میکنند؛ این طور نیست که اگر خواستند قَدَحی نزدشان حاضر بشود به کسی بگویند قدحی بیاور، همین که گفتند: ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾؛ هم آن صاحبقدح و هم خودِ قدح نزدشان حاضر است.
پرسش ...
پاسخ: البتّه؛ یا «خوفاً من النّار» است یا «شوقاً الی الجنّه»؛ امّا آن کسی که ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ هدف اوست، او به مرحلهٴ عالیه تقوا رسیده است که قیامت دار اهل تقواست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است